ابعاد یادگیری مادام العمر
کوچکی (1391) در تحقیقی به بررسی ابعاد یادگیری مادام العمر پرداخته است . او بیان می کند: یادگیری مادام العمر نیازمند مجموعهای از قابلیتهای نهادینه شده است، نه تواناییهایی که به طور ناگهانی و در مدت زمانی کوتاه بدست آورده میشوند. اگر افراد از همان دوره ابتدایی و مقدماتی و یا حتی قبل از آن، به مجموعه ای از شایستگیهای لازم برای ادامه دادن به یادگیری مجهز نشوند، بدیهی است تجهیز آنها به این قابلیتها در دورههای بعد به سختی امکان پذیر خواهد بود. در این بخش هفت قابلیت و مهارت در دستابی افراد به یادگیری مادام العمر معرفی میگردد.
خودمدیریتی، در پاسخ به نیازهای روانشناسی و مدیریتی ظهور كرد خود مدیریتی به نیروهای درونی برای ایجاد تحول، افزایش قدرت تولید و افزایش تواناییهای مدیریتی افراد تاكید میكند به طور كلی خودمدیریتی به عنوان فرایند جهتدهی شخصی تمایلات، رفتار و شناخت افراد به سمت برآورده كردن وظایف یا اهداف تعریف میشود. خودمدیریتی به عنوان یك نیروی قوی برای توسعه در تمام زمینهها محسوب میشود. زیرا برای هر زمینه مدلی ارائه میدهد. چنانچه یك فرد بتواند احساسات، رفتارها و عقاید خود را كه در موقعیت عدم موفقیت، بهینه شناسایی كند در این صورت اهداف فردی و سازمانی به راحتی محقق خواهند شد. با این حال قبل از اینكه اهداف محقق شوند افراد باید ابتدا بتوانند بین احساسات، رفتار، و عقاید خود تمایز قایل شوند، روابط آنها را بشناسند و با استراتژی های خود تحولی آشنا شوند. استراتژیهایی كه میتوانند برای تغییر در تمایلات، رفتار و شناخت افراد مورد استفاده قرار گیرند و آنها را قادر سازد برای رفع نیازها از آنها استفاده كنند. خود مدیریتی یک فرآیند ترتیبی است که افراد گروه برای رسیدن به یک رفتار خاص و نتیجه دلخواه، از طریق آن خود را ترغیب و راهنمایی میکنند. میتوان گفت خود مدیریتی ساختاری گسترده است که سه استراتژی را در بر میگیرد و هر سه این استراتژیها بر هم اثر متقابل میگذارند و شامل:
استراتژی رفتاری: بر افزایش خود آگاهی و مدیریت رفتارهای اصلی تکیه دارد.
استرانژی پاداش طبیعی: به تجربیات مثبت در ارتباط با انجام یک کار و فرآیند رسیدن به آن مربوط میشود. انجام موفقیت آمیز یک کار به خودی خود انگیزاننده و نوعی پاداش به حساب میآید (رستمی، 1384).
استراتژی الگوی فکری سازنده: الگوهایی که ذاتاً سازندهاند این الگو قابل جمع آوری و تکرار پذیر میباشد.
در نهایت یادگیری خود مدیریتی در این پژهش به دنبال تنظیم اهداف و توسعه برنامه ریزی جهت دستیابی به اهداف میباشد و نکات کلیدی درباره یادگیری خود مدیریتی شامل: تصمیمگیری در مورد جزئیات دانش و مهارت، تصمیمگیری در مورد فعالیتهای مشخص، روشها، منابع، تجهیزات یادگیری و اینکه کجا یادگیری صورت گیرد و تنظیم اهداف و راهنماهای خاص میباشد.
یادگیری چگونه یادگیری یا (فرایادگیری)
مفهوم یادگیری در مسیر و طول زندگی به عنوان یکی از نتایج کلیدی قرن بیست و یکم به شمار می رود. از آنجایی که چالشهای مطرح در جهان به سرعت در حال تغییر هستند به منظور مقابله با شرایط جدید ناشی از تغییر و تحولات محیط پیرامون افراد در زندگی شخصی و کاری خود یاد بگیرند که چگونه بیاموزند تا به رضایت در زندگی بتوانند دست یابند
تشریح آگاهی از اینکه یادگیرنده با توجه به روشهای مختلف یادگیری (یادگیری عمیق در مقابل یادگیری سطحی، یادگیری معنیدار در مقابل یادگیری طوطی وار) و سبکهای مختلف یادگیری توسعه داده شوند جیمز و بلنک (1999) نیز معتقدند که سبک یادگیری شیوهای پیچیده در شرایطیست که تحت تأثیر آن یادگیرندگان بیشترین کارآمدی و مؤثرترین روش برای درک، پردازش، ذخیره و بازخوانی و تلاش برای یادگیری را میآموزند. وینیستین و وان مستراستون (1994) در بیان تعریف یادگیری چگونه یادگیری مینویسند: استراتژیها و مهارتهای یادگیری چگونه یادگیری، شامل هر نوع افکار، عواطف یا رفتارهایی است که مطالعه، درک، کسب دانش و مهارت و یا سازماندهی دانش فرد را تسهیل میکند. همانطور که کندی و همکاران (1994) نیز میگویند، یادگیری چگونه یادگیری فراتر از یادگیری چگونه مطالعه کردن است و شامل کسب مهارتهای عالی، از جمله تجزیه و تحلیل، ترکیب و ارزیابی، توانایی تفکر انتقادی برای ایجاد معانی و مفاهیم و دوباره سازی درک انسان در پرتو تجارب یادگیری جدید است. فریگو معتقد است که یادگیری چگونه یادگیری یا فرایادگیری توانایی و انگیزش افراد برای یادگرفتن را افزایش میدهد و آنها را برای شناخت فرصتها و استراتژیهای یادگیری که برای سود بردن از فرصتها باید بپذیرند، توانا میکند.
ویگوتسکی (2002) با تأکید بر ضرورت توسعه مهارت یادگیری چگونه آموختن به یادگیری مادام العمر توجه میکنند. این مهارت بایستی در طول زندگی توسعه یابد زیرا امروزه تقاضای جامعه برای کارکنان خلاق، صالح، نوآور و باهوش رو به رشد است. کارکنانی که توانایی تفکر استراتژیک و سازگاری با موقعیتهای همیشه در حال تغییر از مجموعهی نیازهای جدید برای آموزش را دارند. لذا یادگیری چگونه آموختن به یکی از تواناییها و ظرفیتهای کلیدی تبدیل شده و نقش ویژهای برای یادگیری مادام العمر دارد.
در همین راستا، دانشگاهها نه تنها باید برای انتقال اطلاعات به دانشجویان بکوشند، بلکه باید شیوه به کارگیری و استفاده از آنها را نیز تعلیم دهند. دانشجویان باید بیاموزند که چگونه آموختههای قبلی خود را بیازمایند و چه وقت دانش جدید را جایگزین آنها کنند و به طور خلاصه، آنها باید یاد بگیرند که چگونه یادبگیرند.
یادگیری مادام العمر برای ایجاد نوآوری
طبق مدل ریجو (2008) دانش و آموزش در مرکز مثلث و به همراهی ابعاد؛ مهارت، نگرش، کارآفرینی، خلاقیت، تحقیق و نهایتاً نوآوری یاریگر یادگیری مادام العمر خواهند بود.
در سالهای اخیر، با ظهور فناوریهای جدید و پیشرفته و بهکارگیری آنها در نظامهای پشتیبانی برنامههای آموزشی، جمع آوری صحیح اطلاعات و نیز اطلاعات صحیح، یکی از اصلی ترین ابزارهای یادگیری به حساب میآید به نحوی که جمع آوری صحیح اطلاعات و به کارگیری آن موجب وسعت دید و نگاه یادگیرنده میگردد.در دوران اطلاعات، آشنایی با سیستمهای جستجوی اطلاعات و تبحر در تمام شیوههای کار با منابع اطلاعاتی از قبیل نمایهها و شبکهها برای حفظ تماس با پیشرفتهای متداول در زمینه مورد مطالعه ضروری است.
از آنجایی که توسعه یادگیرندگان مادام العمر در مرکز و نقطه ثقل رسالت مؤسسات آموزش عالی میباشد باید اطمینان حاصل شود که افراد؛ دارای تواناییهای فکری، استدلال و تفکر انتقادیاند و به یادگیرندگان برای ساخت چهارچوب یادگیری چگونه یادگیری کمک شود علاوه بر این دانشکدهها و دانشگاهها باید پایه و اساس رشد مستمر یادگیرندگان را از طریق فرصتهای شغلی و نیز نقششان به عنوان شهروندی آگاه و عضو جامعه فراهم کنند . علاوه بر این کمیته ریاست جمهوری انجمن کتابخانهای آمریکا با مضمون سواد اطلاعاتی توسط (بریوک 1989و 2000) شکل گرفت و هستهی دگرگونی در پیدایش و توسعه سواد اطلاعاتی محسوب میشود بدین دلیل که در این برهه از زمان در اکثر دانشگاهها و دانشکدهها منابع آنلاین رایج و مرسوم گردید. این کمیته در طی گزارش خود اعلام نمود که سواد اطلاعاتی “مهارت بقا در عصر اطلاعات” به این معناست که افرادی از سواد اطلاعاتی بهرهمند هستند که یادگرفتهاند چگونه یادبگیرند. آنها برای یادگیری مادام العمر آماده شدهاند چرا که میتوانند اطلاعات مورد نیاز برای هر کار یا تصمیم را بیابند. و بیان داشتند که افرادیکه از سواد اطلاعاتی برخوردارند و میدانند که چگونه دانش را کسب کنند و از آن استفاده نمایند، ارزشمندترین منابع موجود در آمریکا هستند.
قابلیت جمع آوری اطلاعات و یا سواد اطلاعاتی مجموعهای از تواناییهای افراد در شناسایی اطلاعات، زمانی که اطلاعات، ارزیابی و استفاده مؤثر از اطلاعات مورد نیاز میباشد را گویند. همچنین سواد اطلاعاتی مرتبط با مهارتهای فناوری اطلاعات میباشد ولیکن، مفاهیمی گستردهتر برای فرد، نظام آموزشی و جامعه را در بردارد. میتوان اذعان نمود که کسب مهارت جمع آوری اطلاعات میتواند فرصتها را برای دانش آموزان چند برابر کرده و افزایش دهد به نحوی که یادگیری خود جهت دهی میگردد و آنان را در استفاده از طیف گستردهای از منابع اطلاعاتی برای گسترش دانششان، پرسیدن سؤالات آگاهانه و تقویت و غنی سازی تفکر انتقادیشان درگیر میسازد.
استانداردهای قابلیت و یا سواد اطلاعاتی چهارچوبی برای ارزیابی اطلاعات افراد با صلاحیت در آموزش عالی فراهم میکند.
در نهایت موسسه کتابداری شیکاگو (2000) اعلام میدارد که سواد اطلاعاتی الگوی پایهای برای یادگیری مادام العمر میباشد و در تمامی رشتهها، محیطهای یادگیری و در کل سطوح آموزش و پرورش رایج و غالب میباشد. همچنین سواد اطلاعاتی قادر است:
- میزان اطلاعات مورد نیاز را تعیین کند؛
- دسترسی مؤثر و کارآمد به اطلاعات مورد نیاز را فراهم نماید؛
- اطلاعات و منابع انتقادی را ارزیابی کرده؛
- اطلاعات انتخابی به یک پایگاه دانش اختصاص دهد؛
- از اطلاعات برای به انجام رساندن یک هدف خاص استفاده مؤثر نماید؛
- مسائل اقتصادی، حقوقی و اجتماعی محیط پیرامون خود را درک کرده و اطلاعات و استفاده از اطلاعات حقوقی و اخلاقی را بکارگیرد.
با گسترش فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطی، امروزه برقراری ارتباط و تبادل اطلاعات، ارزشها و نگرشها بسادگی امکان پذیر است. در نتیجه، به کارگیری این ابزارها به شکلی منطقی و آگاهانه میتواند فواید شخصی و اجتماعی بسیار زیادی را به دنبال داشته باشد. برای مثال توانایی دانشجویان در استفاده از فناوریهای مذکور، اعتماد به نفس آنان را در مورد توانایی یادگیرشان افزایش میدهد. همچنین، آنها را تشویق میکند تا در طول زندگی فردی و اجتماعیشان در هر جا با مسألهای رو به رو شدند، بتوانند پاسخ آن را از طریق مراجعه به منابع اطلاعاتی پیدا کنند و یک عضو فعال جامعه باشند. توجه به این نکته مهم ضروری است که دانش آموختگان باید علاوه بر حفظ کردن مجموعهی محدودی از دانش که بزودی از رده خارج و نامربوط میشود، با تسلط بر مهارتها و استراتژیهای ذخیره، دسترسی، بازیابی، ارزیابی، مدیریت و استفاده از اطلاعات در یکی از رشتههای علمی، دانشگاه را ترک کنند. بنابراین، امروزه سواد اطلاعاتی یک موضوع کلیدی برای تمامی آموزشها به ویژه آموزش دانشگاهی است.
به اعتقاد داکر (1986) به طور کلی در سازمانهای سنتی و ایستا افراد و سازمانها در مقابل شیوهها و روشهای جدید عموماً مقاومت میکنند و بعلت مانوس شدن با یک سلسله راه حلها از قبول جانشینهای جدید سرباز میزنند. ذهنهای شکلگرفته و سازمانهای سنتی به سادگی نمیتوانند از تجربههای گذشته چشم پوشیده و راه حلهای دیگری را پذیرا شوند.
بنابراین برای ایجاد نوآوری و خلاقیت در مؤسسات آموزشی، افراد و گروهها لازم است محتاطانه عمل کنیم و با تدبیر دست به اقدام زنیم که این مهم جز از طریق تصمیمگیری به موقع، اصولی و کاربردی امکان پذیر نخواهد بود.
بنا به تعریف، مفهوم اصلی در تصمیمگیری، انتخاب و برگزیدن از میان شقوق مختلف است. پس تصمیم گیرنده، باید تصمیم بگیرد که از میان منابعی که در اختیار دارد، چه منابعی را انتخاب و از میان راه و روشهای مختلفی که برای استفاده از این منابع در نیل به هدف وجود دارد، چه راه و طریقه خاصی را برگزیند. بدین ترتیب به تعریفی از استراتژی نیز میرسیم، بدین معنی که هر گاه تصمیم گیرنده برای رسیدن به هدف خاصی، از منابعی که در اختیار دارد به طریق خاص استفاده نماید، میتوان گفت که او از یک استراتژی خاص استفاده کرده است. در نتیجه تصمیمگیری در این حالت به معنای انتخاب یک استراتژی از میان استراتژیهای موجود خواهد بود.
یکی از مفاهیمی اساسی در روانشناسی تربیتی و شناختی معاصر یادگیری خود تنظیمیاست. از آنجایی که خود تنظیمی در فرآیندها و پیامدهای یادگیری و آموزش نقش مهمی ایفا میکند شناخت این مفهوم حائز اهمیت میگردد و میتواند راهگشای دید ما به یادگیری مادام العمر و ابعاد آن گردد.
نخستین بار این سازه در سال 1967 توسط بندورا مطرح شد بندورا معتقد بود که خود تنظیمی به نقش فرد در فرآیند یادگیری توجه دارد .
پس از بندورا نظریه یادگیری خودتنظیمی را پینتریچ و دی گروت (1990) مطرح کردند. آنها خودکارآمدی، ارزشگذاری درونی و اضطراب امتحان را به عنوان باورهای انگیزشی در نظر گرفتند و راهبردهای شناختی، فراشناختی و تلاش و تدبیر دانش آموزان را تحت عنوان یادگیری خود تنظیمی معرفی کردند. همچنین پینتریچ (1999و 1986) یادگیری خود تنظیمی شامل راهبردهایی می دانست که دانش آموزان به کار می برند تا شناخت هایشان را تنظیم کنند و همچنین راهبردهای مدیریت که آنها برای کنترل یادگیرشان به کار می گیرند. وی مهمترین راهبردهای خودتنظیمی را راهبردهای شناختی، راهبردهای فراشناختی و راهبردهای مدیریت منابع می دانست پس از او لموس (1999) نیز بیان می دارد که خود تنظیمی یعنی توانایی فرد برای تعدیل رفتارها بر طبق شرایط و تغییرات محیط بیرونی و درونی. وی همچنین خود تنظیمی را شامل ظرفیت فرد برای سازماندهی رفتار بر طبق اهداف و خود مدیریتی فرایندهای گوناگون یادگیری دانسته است.
عدهای دیگر در باب تعریف این نظریه و نوع یادگیری خود- تنظیمی را ” مجموعهای از افکار، احساسات و اعمال خود تولیدگر، که به وسیله فرد طراحی میشود و به طور مداوم و به منظور رسیدن به اهداف مورد نظر تعدیل میگردد” دانستهاند.و زیمرمن و مارتین پونز (1986) معتقد بودند که اساس و پایه خود تنظیمی آن است که دانش آموزان چگونه از نظر فراشناختی، انگیزشی و رفتاری، یادگیری را در خود سازمان میدهند.
یادگیری خود تنظیم، بدین معنی است که دانش آموزان مهارتهایی برای طراحی، کنترل و هدایت فرآیند یادگیری خود کسب میکند و برای یادگیری تمایل دارند و قادراند کل فرآیند یادگیری خود را مورد ارزیابی قرار دهند و در مورد آن بیاندیشند.همچنین خود تنظیمی در یادگیری از دید اسکراو و بروکس (2000) توانایی دانش آموزان برای درک و کنترل یادگیریشان است که امری بسیار مهم در موفقیت مواد درسی به حساب میآید و آنها را به یادگیرندگانی اثربخش و کارآمد تبدیل میکند.
خود کنترلی کارکرد اصلی و کلید مهم موفقیت در زندگی به حساب میآید و در طول دو دهه گذشته، یادگیری خود کنترلی به عنوان مهم ترین ساختار جدید آموزشی، تحقیقات روانشناختی و جامعه شناختی پدیدار گردید و به عنوان پیش شرطها، مؤلفهها واثربخشی مورد بحث واقع گردید.
محمدی (1384) بیان میدارد که یکی از شیوههای بسیار مهم و پرجاذبه پرورش شخصیت انسانها و همینطور خلاقیت و نوآوری و حتی رشد و شکوفایی اجتماعی، مشورت است و بدون تردید افرادی که اهل مشورت هستند از عقل و فکر بیشتری برخوردارند و آنان که اهل آن نیستند از این امتیاز بهرهای ندارند. یک سازمان خلاق تا اندازه زیادی به خود کنترلی کارکنانش وابسته است. خودکنترلی، خودش را در خواست و تمایل برای ارائه ابتکار و خلاقیت به نمایش میگذارد. مدیران میتوانند مؤلفههای اصلی خلاقیت یعنی تخصص، مهارتهای تفکر خلاق و انگیزش را تحت تاثیر قرار دهند. اما واقعیت آن است که تاثیرگذاری بر دو مؤلفه اول بسیار دشوارتر و وقت گیرتر از انگیزش است. انگیزش درونی را میتوان حتی با تغییرات جزیی در محیط سازمان به طور قابل ملاحظهای افزایش داد. این بدان معنا نیست که مدیران باید بهبود تخصص و مهارتهای تفکر خلاق را فراموش کنند. اما زمانی که اولویت بندی در اقدام مطرح میشود. آنها باید بدانند که اقدامات مؤثر بر انگیزش درونی، نتایج فوریتری را موجب خواهند شد. معمولاً، در طول تمرین یک مهارت جدید برنامه توسط یک معلم یا آموزش گر کنترل میشود به طور مثال مربی نحوه آموزش مهارتها و بازخورد آن را فراهم میکند و تصمیم می گیرد که چگونه یادگیرنده وظایف و کارها را انتخاب و به انجام آزمایش بپردازد. در مقابل یادگیری خود کنترلی مستلزم این است که یادگیرنده بر موقعیت تمرین خود کنترل داشته به طوری که یک مشارکت کننده فعال در یادگیری خود شود (زیمرمن، 1990 و 1994) و داسی و لنان (2000) بیان میدارند که مجموعه ای مجزا از انگیزشها در رفتار منجر به دستیابی به موفقیتهای مادام العمر، سطح بالا و خلاق میشود. این نگرشها و رفتارها شامل موارد زیر میباشد: خود کنترلی، کارسخت، پشتکار و استقامت و عزم و اراده.
منبع
بردبار، نجمه(1394)، بررسی رابطه بین نوآوری دانشگاهی و گرایش دانشجویان به یادگیری مادام العمر با واسطه گری مهارت اعضای هیئت علمی در فرایند یاددهی – یادگیری در دانشگاه شیراز، پایان نامه کارشناسی ارشد مدیریت آموزشی، دانشگاه شیراز.
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید