آموزش و افزایش هوش هیجانی

آیا هوش هیجانی را می توان افزایش داد؟ آیا می توان آن را آموخت و آموزش داد؟

مادامی که تعدادی از تحقیقات از بحثی که به راستی حول هوش شناختی قرار دارد حمایت می کنند (IQ) و مهارت های شغلی خاصی که برای اختلاف بین میانگین و عملکرد بالاتر گزارش می شوند. هنوز سئوالات بسیاری در رابطه با هوش هیجانی برای پاسخ دادن وجود دارند. شاید با اهمیت ترین کار در موضوع هوش هیجانی فقدان روش شناسی خاصی است تا توسعه ی شایستگی های هوش هیجانی را تسهیل کند، اگرچه تنوعی از رویکردهای مختلف در شمار قرار گرفته اند .

دیدگاه های مایر سالووی در آموزش هوش هیجانی

شاید بهترین جواب به سئوال فوق بوسیله پایه گذاران تئوری هوش هیجانی، یعنی جان مایر از دانشگاه نیوهامپشایر و پیتر سالووی از دانشگاه ییل داده شود. مایر عقیده دارد EI یکنوع ظرفیت روانی برای معنی بخشی و کاربرد اطلاعات هیجانی می باشد. افراد، در این مورد ظرفیت های مختلف دارند، بعضی در حد متوسط و بعضی دیگر ماهر یا خبره اند. به عقیده مایر، قسمتی از این ظرفیت غریزی است، در حالی که قسمت دیگر آن چیزی است که ما از تجارب زندگی می آموزیم. قسمت اخیر می تواند به وسیله ی کوشش، تمرین و تجربه پیشرفت یابد. سالووی نظر مایر را توسعه می دهد یعنی عقیده دارد بسیاری از مهارت هایی که قسمتی از هوش هیجانی هستند می توانند یاد گرفته شوند. سالووی، اعتقاد دارد هوش هیجانی عبارت از یک سری مهارت ها و قابلیت هایی است که می تواند هم آموزش داده و هم یاد گرفته شود، به طوری که یک شخص بتواند از نظر هیجانی بهتر تربیت یابد.

بر اساس نظر گلمن، ارزش پیشرفت های حاصل از رشد هیجانی را می توان از طریق آموزش در محیط کار فرا گرفت و از نتایج مثبت آن مانند کاری که روانشناسان و مربیان انجام می دهند در محیط کار به کار برد، مانند کمک به افراد در محیط کار به منظور افزایش قابلیت های هیجانی آن ها.

الگوی گلمن، با این توصیف که اجزای آن خودآگاهی و خود مدیریتی هستند به وجود آمده است. چیزی که او پیشنهاد می کند پایه ای برای رشد توانایی ها در اداره دیگران درون یک محتوای نظام یافته می باشد. مایر، سالووی و کاروسو، هوش هیجانی را به عنوان  نوعی از هوش معرفی کردند. آن ها اجزای هیجانی را به عنوان مضمون هیجان ها، الگوی هیجان ها، پیامدهای هیجان ها و ارزیابی روابطی که آن ها منعکس می کنند، تلقی می کنند. حتی دانشکده ارتش جنگ اهمیت خودآگاهی را درک کرده و آن را بعنوان توانایی در ارزیابی مهارت ها، تعیین توانایی های محیطی و یادگیری این که چطور توانایی ها پایدار، و ضعف ها اصلاح می شوند، تعریف کرده است.

استین، می گوید: الگوهای هوش هیجانی یکسان و ثابت نیستند اگرچه زنان و مردان می توانند نقاط ضعف هوش هیجانی خود را از طریق آموزش برطرف و آن را تقویت نمایند. هنگامی که با روانشناسان و دستیاران اجرایی آن ها کار می کنید متوجه می شوید که زنان تسلط زیادی در مهارت های ابراز وجود از خود نشان می دهند و قادرند با استفاده از فنون مختلفی مانند مدیریت استرس، مراقبه، یوگا، کنترل ذهنی بر روی احساسات در حال عمل را فرا گیرند. در حالی که مردان می توانند به اهمیت هنر گوش دادن به همکاران و مشتریان و شناسایی خلق و خوی آن ها بپردازند و با اعتماد به آن ها به طور روزافزون از جنبه های هنری، کار گروهی و روابط با همکاران بپردازند.

مفهوم هوش هیجانی همچنین به عنوان عامل سازمان دهنده برای تفکر و برنامه ریزی مربیان تعلیم و تربیت، مسئولین اجرایی و سیاست گذاران به اثبات رسیده است. علوم عصب شناختی نوروساینس؛ نیز جریان رو به افزایش معلومات در مورد رشد هیجانی و قابلیت های اجتماعی را از سوی دیگر تقویت می نماید.
بهترین روش بهبود هوش هیجانی آموزش با استفاده از مربی , مربیگری اثربخش است. مربیگری اثربخش معمولاً توام با نقش پویا همراه است. لازمه این مربیگری داشتن مهارت هایی مانند توانایی حل مشکلات، برطرف کننده ی موانع، معلمی، شنونده خوب و اصلاح کنندگی است.

منبع

کشاورز،بهنام(1393)، تاب‌آوری بر اساس سبک‌های فرزندپروری و هوش هیجانی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی ارسنجان

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0