آموزش عالي و رسالت‌هاي آن

با شروع قرن 21 آموزش عالي اهميت فزاينده‌اي پيدا كرده است. در كشورهاي صنعتي پيشرفته تا كشورهاي با اقتصاد متوسط و پايين، آموزش عالي محكمترين و نزديكترين رابطه را با رشد و پيشرفت اصول دموكراسي و اقتصادي داشته و سياستهاي اموزشي براي ارتقاء سطح اقتصاد افراد و عدالت اجتماعي در نظر گرفته شده است.

قرن 21 شاهد دگرگونيهاي ساختاري ژرف و پرشتاب، از جمله انفجار اطلاعات، توسعه ارتباطات، تحولات مفهومي در مفاهيم كليشه‌اي، تغييرات بنيادي فرهنگي در جوامع انساني است و جوامع را بسمت دانش‌مداري حركت مي‌دهد و توزيع قدرت در بين جوامع را بر عهده دانش مي‌گذارد.اين تغييرات، تحولات و دگرگونيهاي بنيادي در كاركردها و جهت گيريها و ساختارهاي آموزش عالي و محيط‌هاي دانشگاهي را ضروري مي‌سازد. صاحبنظران بر اين عقيده هستند كه بقا و پايداري آموزش عالي در اين عصر، در گرو ميزان آمادگي آن براي انطباق با تغييرات سريع پيراموني و تحولات ناشي از فناوري‌هاي نوين و بازآفريني روش‌هاي خود در شرايط دگرگون شونده جديد است و دانشگاه‌ها وقتي مي‌توانند تغييرات لازم را براي مواجهه با چالش‌هاي پيش روي خود آغاز کنند که فضاي فرهنگي و پيچيده‌اي را که در آن به‌سر مي‌برند درک کرده و تغيير و تحولات اساسي رادرمسوليت­ها، وظايف، ساختار و برنامه‌هاي درسي وساير عناصر آن انجام دهندواساسا نقش آموزش عالي ايجاد تحولات بنيادي در سطح دانشگاه و به تيع آن در سطح جامعه است. از انجا كه دانشگاه منشا تحولات قلمداد مي‌شود، رسالتها و ماموريت‌هايش نيز درجهت تشويق و تسهيل چنين ماموريت و هدفي است. شروع چنين ماموريتي از سطح خود موسسات آموزش عالي اغاز مي‌شود، ماموريتي كه بايد براي حفظ پويايي خود به برنامه‌ريزي، آينده نگري، كنترل مداوم كيفيت و بهبود روشها بپردازد،از آنجا كه آموزش عالي محور توسعه جامعه است و تنهاکانون اصلي تربيت نيروي انساني متخصص و آموزش ديده است نياز است تا از ايده‌ها و انديشه‌هاي نو بهره گيرد و حركت رو به رشد جامعه را تسريع كند.اینک در ادامه مباحث بيان شده به رسالت‌هاي دانشگاه اشاره مي‌شود. رسالت‌هاي مختلفي توسط صاحبنظران براي دانشگاه‌ها بيان شده که از جمله قورچيان،10 رسالت براي دانشگاه‌ها بيان كردند كه از مهمترين آنها را طراحي شرايط كاري براي مشاركت سازنده در انجام بهتر كارها و تقويت روحيه كار مشاركتي در اداره امور جامعه مي‌دانند. بر اين اساس آموزش عالي در شرايطي مي‌تواند پيشرو و زنده بماند كه بتواند در توليد دانش، پرورش هوش جمعي و حفظ همسويي و ايجاد انرژي از طريق كار گروهي اعضاء خود و براي خشنودي ارباب رجوع موفق باشند.

چهار رسالت عمده‌اي که اکثرصاحبنظران بر آنها اتفاق نظردارندعبارتنداز:

رسالت آموزشي: تدريس مهم‌ترين ابزار تحقق رسالت آموزشي و انتقال دانش و فنون به شمار مي‌رود. استادان بعنوان مرجع دانش، نگرش و توانش دانشجويان راتقويت مي‌كنند. بايد به اين نكته توجه داشت كه آموزش از مهمترين رسالت‌هاي آموزش عالي به شمار مي‌رود كه دگرگوني در روش‌هاي تدريس و فن‌آوري‌هاي نوين خود باعث تغيير در انجام اين رسالت گرديده است.

رسالت پژوهشي:پژوهش بعنوان دومين رسالت دانشگاه‌ها براي توليد دانش پذيرفته شده است بااين هدف که منجر به وحدت آموزش وپژوهش،تدريس و تحقيق وآزادي علمي به معناي آزادي درياددهي و يادگيري و تخصصي شدن استادان درحوزه‌هاي گوناگون علمي شود.بگونه‌اي که پژوهش عامل توانمند‌سازي نيروي انساني داراي مهارت ورشداقتصادي مي‌باشد،تعادل بين آموزش و پژوهش درحال حاضراز مسائل بنيادي مراکز آموزش عالي در سراسر جهان است.

رسالت خدمات: علاوه بر توليد و انتقال دانش كه از رسالت‌هاي اساسي دانشگاه‌ها به شمار مي‌رود دانشگاه‌ها رسالت حل مسائل و معضلات جامعه را نيز به عهده دارند كه وظيفه خدمات نام دارد.اين رسالت بنام رويكرد تعهد اجتماعي در آموزش عالي مطرح است كه بر اساس اين رسالت دانشگاه‌ها بايد دانشجوياني به جامعه تحويل دهندكه بتوانند بادانش ومهارت خودخدماتي راانجام دهندوانتظارات جامعه ملي،محلي رابرآورده سازند.

رسالت كارآفريني: چهارمين رسالت اساسي دانشگاه‌ها رسالت كارآفرينیست كه تنهاباراه اندازي دوره‌هاي كارآفريني محقق نخواهدشدوتغييراهداف آموزشي،مناسب بودن محتواي برنامه درسي، كارآفرينانه بودن شيوه‌هاي تدريس وايجادو گسترش فرهنگ كارآفريني راهبردهايي هستندكه مي‌تواننددانشجوياني كارآفرين تربيت كنند.

پيوند آموزش عالي با توسعه کشور در دو محور راهبردي توسعه نيروي انساني و هم چنين توليد علم يا توسعه علمي مي‌تواند داراي اهميت باشد و نقش برجسته دانشگاه در توسعه به مفهوم اخص آن در سه فعاليت عمده يعني: آموزش، پژوهش و خدمات نهفته است. آموزش و پژوهش دو ويژگي بنيادي هستند که در ماهيت دانشگاه تعين مي‌يابند. اين نکته بدان معناست که تأثير متقابل دو ويژگي ياد شده، ضامن پويايي حيات معنوي دانشگاه است و آن را از ساير موسسات و نهادهاي آموزشي متمايز مي‌کند. نقش دانشگاه در فرايند توسعه و تربيت نيروي انساني است که کليد و راهگشاي توسعه صنعتي محسوب مي‌شود، و نقش پژو هشي آن نيز در تحقيقات بنيادي و کاربردي تبلور مي‌يابد، که شرط لازم براي موفقيت و توسعه صنعتي است.آنچه غالبا به چشم مي‌خورد اهميت زياد و توجه به وظيفه و كاركرد پژوهش است كه گاهي توجه زياد به وظيفه پژوهشي باعث شده تا به وظيفه آموزشي كم اهميت‌تر نگريسته شود. اما بايد گفت كه آموزش مؤثر بسيار مهم، عقلاني و دشوار است و لذا نيازاست تا اساتيد در رابطه با موضوع تدريس و فرايند و روش‌هاي تدريس آشنايي لازم را داشته باشند .

منبع

کریمی،فاطمه(1391)،بررسی نقاط قوت وضعف تدریس مشارکتی ازدیدگاه استادان ودانشجویان دوره های تحصیلات تکمیلی، پایان نامه کارشناسی ارشد،علوم تربیتی وبرنامه ریزی آموزشی،دانشکده علوم تربیتی وروانشناسی اصفهان

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

 

 

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0