هیجان

هیجان پدیده‌ای چندبعدی و بسیار پیچیده است و از ماهیتی ذهنی، زیستی، هدفمند و اجتماعی برخوردار است. هیجانها تا اندازه‌ای احساس ذهنی هستند، به این صورت که باعث می‌شوند فرد احساس را به شیوه خاصی، مثلاً عصبانی یا خوشحال بودن، تجربه کند. بعلاوه هیجانها دارای ماهیتی زیستی نیز هستند، یعنی پاسخ‌های بسیج‌کننده انرژی هستند که بدن را برای سازگار شدن با هر موقعیتی که فرد با آن مواجه شده، آماده می‌کنند. هیجانها در عین حال، هدفمندند؛ برای مثال، خشم میل انگیزشی برای انجام دادن کاری مانند جنگیدن با دشمن یا اعتراض به بی‌عدالتی را موجب می‌شود. در نهایت، هیجانها پدیده‌های اجتماعی نیز هستند، بدین شکل که وقتی فرد هیجان‌زده می‌شود، علایم قابل تشخیص چهره‌ای، ژستی و کلامی می‌فرستد تا دیگران را از کیفیت و شدت هیجان‌پذیری خود آگاه سازد؛ عاملی که در ایجاد و حفظ روابط انسانی بسیار کمک‌کننده است. با توجه به پیچیدگی و گستردگی ویژگی‌های هیجان، مشخص می‌گردد که مفاهیم هیجان و تنظیم هیجان را نمی‌توان به روشنی تعریف کرد.

به طور کلی سه پارادایم یا رویکرد اصلی در حوزه هیجانات وجود دارد: 1) پارادایم ساختارگرایی که در آن هیجان به عنوان یک وضعیت روانشناختی دیده می‌شود و به اشکال مختلف هیجان و تمایز آنها از یکدیگر و وضعیت‌های روانشناختی دیگر توجه می‌شود. در این رویکرد، هیجان یک واکنش به عوامل علّی مختص آن هیجان می‌باشد. 2) پارادایم کارکردگرایی که در آن هیجان به عنوان یک کارکرد روانشناختی مطرح می‌شود و طی فرایند ارزیابی‌ مرتبط با انگیزه‌های فردی حاصل می‌شود. 3) پارادایم فرهنگی و اجتماعی که در آن برانگیختگی هیجانات و رشد الگوهای مقابله‌ای به عنوان یک کارکرد، وابسته به تجارب شخصی نیست؛ بلکه بیان، شکل و کارکرد هیجانات حاصل زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی است. پاور و داگلیش (2013) هیجان را به عنوان یک تعامل پیچیده از عامل‌های بیولوژیکی، روان‌شناختی، شناختی و اجتماعی در نظر می‌گیرند. وارنیک، بارتت و سالوی (2007) در مطالعه نظریه‌های هیجان مطرح می‌کند که نظریه‌های هیجان را می‌توان در سه مدل اصلی طبقه‌بندی کردکه عبارتند از:

مدلهای فیزیولوژیک محور: این دسته از نظریه‌های هیجان دارای جهت‌گیری تکاملی هستند و هیجانات را به عنوان پاسخ فیزیولوژیکی به محرک محیطی تبیین می‌کنند. هدف از این پاسخ حفظ سلامت فرد و مطمئن شدن از بقای اوست.

مدلهای شناختی: این رویکرد فرایندهای شناختی را در تجربه و بیان هیجان مهم می‌دانند و معتقدند که هیجانات بر اساس ارزیابی و فرایندهای شناختی ایجاد می‌شود.

مدلهای شناختی اجتماعی: این رویکرد تمرکز رویکرد تکاملی را در پاسخ به محیط با رویکرد ارزیابی شناختی جمع می‌کند و عامل‌های اجتماعی را برای تبیین تجربه و بیان هیجان اضافه می‌کند. رابطه بین هیجانات، نقش‌های اجتماعی و تعامل اجتماعی مورد توجه این رویکرد است. در این رویکرد هیجان فقط یک ابزار برای بقای فیزیکی فرد نیستند، بلکه برای بقا در گروه‌های اجتماعی هم لازم هستند. تحقیق در مورد هیجانات از چشم‌انداز سازندگی اجتماعی به رابطه بین رفتار اجتماعی و هیجانات تمرکز دارد. البته اسنادها و رابطه آن‌ها با شناخت و هیجان هم در این رویکرد مورد تاکید است. اما در این رویکرد به نقش عامل‌های اجتماعی که اسنادها را تحت تاثیر قرار می‌دهند و ایجاد می‌کنند، توجه می‌شود.

لازاروس (1991) هم راستا با این رویکرد معتقد است که هیجان از طریق تعاملات فرد و محیط شکل می‌گیرد و نمی‌توان آن را فقط بر اساس فرد یا محیط به صورت خاص تبیین نمود. در تعریف هیجان فریجا (1988) هیجانات را به عنوان تجارب ذهنی دارای معانی موقعیتی که برانگیزاننده حالات عمل است، توصیف می‌نماید. آرنولد گزل (1950) هیجان‌ها را به عنوان پدیده‌ای دارای طرح تعریف می‌کند که به طور غیرقابل تفکیکی به الگوهای کنش و حالت‌های ارگانیکی بستگی دارند. جیمز (1884) بیان می‌کند که تغییرات جهان مستقیماً به دنبال ادراک پدیده مهیج به وقوع می‌پیوندند و احساس ما از این تغییرات هیجان نامیده می‌شود. واتسون (1924) بیان می‌کند، هیجان عبارت است از یک طرح ارثی واکنش که متضمن تغییرات عمیقی در مکانیسم جسمی به طور عام و در سیستم‌های درونی و غددی به طور خاص است.

در تعریف مفهوم هیجان، شیرر (2004) چهار مؤلفه سیستمی دارای تعامل را در فرایندهای هیجانی شناسایی می‌کند، شامل مؤلفه شناختی که به ارزیابی از اشیا و رویدادها مربوط می‌شود. مؤلفه عصبی/زیستی که سائق (انرژی) را تنظیم می‌کند. مؤلفه ابراز حرکتی که ظهورهای هیجان و واکنش را انجام می‌دهند. مؤلفه انگیزشی که عمل را هدایت و آماده می کند و مؤلفه احساس ذهنی که حالتهای درونی و تعامل با بافت فعلی را مدیریت می‌کند.

پکران، گاتز و پری (2005) نیز در راستای مدل‌های فرایند/مؤلفه از هیجان (شیرر، 2000) هیجانات را به عنوان مجموعه‌ای از فرایندهای روانی به هم مرتبط می‌دانند که شامل مولفه‌های عاطفی، شناختی، فیزیولوژیکی و انگیزشی می‌باشد. مثلاً احساس ناراحتی و تنش، نگران بودن، فعال شدن فیزیولوژیکی و خواهان رها شدن (دور شدن) به عنوان مؤلفه‌های هیجان اضطراب مطرح می‌شوند. پکران (2006) هیجانات را بصورت چندمؤلفه‌ای و مشتمل بر فرایندهای هماهنگ خرده ‌سیتم‌های روان‌شناختی عاطفی، شناختی، انگیزشی، بیانی و فرایندهای فیزیولوژیکی جلدی (وابسته به سطح بدن) توصیف می‌کنند. فرایندهای عاطفی به عنوان محور هیجانات در نظر گرفته می‌شوند. مثلاً در مورد اضطراب امتحان، ناراحتی و احساس نگرانی (مؤلفه عاطفی)، نگرانی‌ها (شناختی)، انگیزش اجتناب (انگیزشی)، بیان چهره‌ای دارای اضطراب (بیانی) و فعالیتهای فیزیولوژیکی (فیزیولوژیکی) در نظر گرفته می‌شوند. همچنین از نظر پکران (2006) هیجانات با شدت پایین (خلقیات هیجانی) هم می‌توانند مشتمل بر این مؤلفه‌ها باشند، اگرچه همه ابعاد آنها در آگاهی هوشیارانه قرار نگیرد. نگاه هالوداینسکی و فرایدلمیر (2006) به هیجان بصورت رابطه‌ای و کارکردی می‌باشد. به این معنا که از نظر آنها در هیجان فرایندهایی که الزاماً دربرگیرنده‌ فرد و محیط می‌باشند، به عنوان دو قطب یک زمینه در نظر گرفته می‌شوند. بر همین اساس آنها هیجانات را بصورت کارکردی مورد بررسی قرار می‌دهند، یعنی آنها هیجان را به عنوان سیگنال‌های تنظیمی‌ای که کیفیت رفتار را تعدیل، تشدید یا تغییر می‌دهند، مفهوم‌سازی می‌کنند.

پاور و دالگلیش (2008) در پاسخ به این سؤال که بخش‌های ساختاری یک هیجان چیست؟ بیان می‌کنند که هیجانات مشتمل بر رویداد برانگیزاننده، تفسیر و ارزیابی بعدی از این تفسیر است که باعث یک تغییر فیزیکی و حالتی از آمادگی برای عمل می‌شود، همچنین به این موضوع اشاره می‌کنند که در برخی از نظریه‌ها رفتار هیجانی آشکار هم جزء بخش‌های یک هیجان در نظر گرفته می‌شود. پژوهشگران نیز  بر این نکته تأکید می‌نماید که هیجانات شامل مؤلفه‌های تجربی، رفتاری و فیزیولوژیکی هستند. مثلاً هیجان ترس ممکن است شامل احساس ناراحتی (تنش)، تلاش برای فرار و تند شدن ضربان قلب باشد. همچنین مؤلفه‌های هیجانی مختلف ممکن است در افراد مختلف یکسان نباشد. خودارزیابی از هیجانات ممکن است متناسب یا بیش از حد، قابل پذیرش یا غیرقابل تحمل، قابل فهم یا بی‌معنی در نظر گرفته شود. لذا هیجانات کنترل‌پذیر و انعطاف‌پذیر هستند و روش‌های کنترل زیادی بر روی هیجانات اثبات شده است.

هیجان و تجربه هیجانی با زندگی پر از چالش، استرس و مشکلات آدمی آمیخته شده و تنظیم آن نقش بسزایی در انطباق و بقای گونه انسان دارند. در مقابل برخی محققان اعتقاد دارند که هیجان‌ها هیچ هدف مفیدی ندارند و فعالیت جاری را مختل می‌کنند، رفتار را آشفته می‌سازند و عقل و منطق را از ما می‌گیرند. اینکه آیا هیجان به ما خدمت می‌کند یا نه، بستگی دارد به اینکه چگونه فرد سیستم هیجانی خود را تنظیم کند که تنظیم هیجان ممکن شود و نه آنکه فرد توسط هیجان تنظیم شود.

در زندگی روزمره، انسانها دائماً در معرض محرکهای برانگیزنده هیجانی قرار می‌گیرند که از محرکهای درونی مانند تفکر در مورد چیزی تا رخدادهای بیرونی مانند شنیدن پچ‌پچ‌های درگوشی در دانشگاه یا شنیدن یک موزیک، گسترده شده است. بنابراین انسان همیشه در نوعی تنظیم هیجانی درگیر است. با این حال می‌توان اذعان داشت که تنظیم هیجان یک سری فرایندهایی است که افراد برای تغییر جهت جریان خود به خودی هیجان از آنها استفاده می‌کنند. بعضی از رویکردها بر این عقیده‌اند که تنظیم هیجان می‌تواند بوسیله محیط بیرون فرد انجام پذیرد.

منبع:

امینی، افسانه(1396)، بررسی رابطه بین ابعادخانواده  و کیفیت زندگی با هیجانات تحصیلی دانش آموزان متوسطه تحت پوشش کمیته امداد شهر ایوان، پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد ایلام.

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0