نگرش چيست؟

چه چيز يا چيزهايي باعث مي­شود كه شخص به حزب، گروه، انجمن يا هيئت خاصي گرايش پيدا كند و خود را به آن وابسته سازد؟ چرا بعضي­ها طرفدار تبعيض نژادي يا قومي هستند كه درحاليكه برخي ديگر با هر گونه تبعيض مخالفند؟ پرسش­هايي نظير آنچه در بالا آمد، مربوط به يكي از موضوع­هاي مهم روانشناسي اجتماعي است كه به آن نگرش گفته مي­شود. به لحاظ اهميتي كه نگرش­ها در زندگي افراد دارند، برخي از صاحبنظران تا آنجا پيش مي­روند كه موضوع اصلي روانشناسي اجتماعي را نگرش مي­دانند و آن را علم مطالعه نگرش­هاي افراد تعريف مي­كنند. بخشي از اين اهميت مبتني بر اين فرض است كه نگرش­ها تعيين كننده رفتارها هستند و اين فرض بطور ضمني دلالت بر اين امر دارد كه با تغيير دادن نگرش­هاي افراد مي­توان رفتارهاي آنها را تغيير داد.آگاه بودن از نگرش­هاي افراد مي­تواند داراي اهميت زيادي باشد،اگر نگرش­هاي مردم را بدانيم، مي­توانيم رفتارآنها راپيش بيني كنيم وبر رفتار آنها كنترل داشته باشيم.

تعاريف نگرش

براي نگرش، واژه­هاي زيادي بيان شده است و آن را مترادف واژه­هاي همچون روش، باوراحساسات، ارزش­ها، ذهنيت، چشم انداز، اعتقاد، سبك و … قرار داده­اند. در واقع بسيار مشكل است كه با توجه به كاربرد روزمره اين واژه­ها، رابطه آن را با نگرش تبيين كنيم. شايد بتوان گفت آنها براي استفاده در توضيح تئوري نگرش تدوين شده­اند. بنابراين كسي  به آنها به شكلي يكسان نگاه نمي­كند. به عنوان مثال گاهي رفتار مساوي و برابر با نگرش دانسته مي­شود و گاهي بخشي از آن محسوب مي­شود. براي تعريف نگرش از تعريف كارتسول، بلوم و مسيا،استفاده مي­كنيم: نگرش مجموعه­اي از ويژگيهاي شخصي، ارزش­ها، هنجارها، ايده­ها، تفكرات، انديشه­ها و معاني است كه تعيين مي­كند شخص در يك موقعيت خاص چگونه رفتار مي­كند.

كريمي، نيز در كتاب خود تعاريف متعددديگري ازنگرش عنوان كرده كه عبارتنداز:

  • نگرش عبارت است از آمادگي براي توجه يا اقدام به عمل از نوعي مشخص .
  • نگرش فرايندي از هوشياري فردي را نشان مي­دهد كه فعاليت واقعي يا احتمالي متناظر با ارزش­ها و فعاليت­هاي اجتماعي به هرشكلي را تعيين مي­كند و حلقه پيوندي بين آنها است.
  • وقتي يك تجربه خاص به طور مداوم تكرار مي­شود، تغيير آمايه­اي ايجاد مي­شود كه بسياري از سلولهاي عصبي مركزي را تحت تاثير قرار مي­دهد و در بخشهاي ديگر دستگاه عصبي مركزي گسترش مي­يابد. اين تغييرات در آمايه دستگاه عصبي مركزي فرآيند دريافت را تعديل مي­كند. برحسب زندگي ذهني، اين آمايه­ها نگرش خوانده مي­ شود.
  • نگرش يك حالت گرايش ذهني در انسان است براي عمل در جهت موافق يا مخالف با يك شيء معين .
  • نگرش يك حالت رواني و عصب آمادگي است، كه از طريق تجربه سازمان داده شده و تاثيري هدايتي يا پويا بر پاسخهاي فرد به همه اشياء و موقعيت­هايي كه با آنها مربوط است، دارد.
  • نگرش نشان دهنده آمادگي عمومي ارگانسيم به صورت يك كل، نسبت به يك شيء يا موقعيت است كه سازگاري با آن را طلب مي­كند.
  • تركيب شناخت­ها، احساسها و آمادگي براي عمل نسبت به يك چيز معيني را نگرش مشخص نسبت به آن چيز مي­گويند.

گوردن آلپورت،به نقل از كريمي،بر اين باور است كه در اين تعريف­هاي ظاهراً متفاوت فصل­هاي مشتركي پيدا مي­شود.هركدام ازاين تعريف­ها،خصوصيت اصلي نگرش راآمادگي براي پاسخ دادن مي­دانند: نگرش حالت دروني و آمادگي است بجاي اينكه علني و عملي باشد، نگرش رفتار نيست، بلكه پيش شرط رفتار است. نگرش ممكن است تمام درجات آمادگي از پنهاني­ترين رد عادات فراموش شده گرفته تا تنش يا جنبشي كه فعالانه تعيين كننده يك رشته رفتارهاي درحال به ظهور رسيدن ما باشد.

توماس ، به نقل از شيرکوند، نگرش را حالت پيجيده­اي از احساسات، اميال، عقايد، تعصبات يا تمايلاتي مي­داند كه به دليل تجربيات گوناگون در فرد سبب نوعي آمادگي براي رفتار مي­شود.او همچنين براين باوراست كه نگرش نوعي تمايل انجام دادن عملست كه درفردارزشهاي مثبت يامنفي ايجاد مي­كند. امروزه تئوري­هاي آموزشي، اگرچه بسيار تازه و نو هستند و در بين متخصصان هنوز خيلي مورد توجه قرار نگرفته­اند، هركدام بخشي از نگرش را پوشش داده­اند. نگرش همراه با خود عناصر شناختي، رفتاري و عاطفي را داراست. عناصر شناختي در زمينه دادن و گرفتن اطلاعات، عناصر رفتاري در زمينه مهارت­هاي آموزشي و  عناصر عاطفي در زمينه تحريك احساسات و تعهدات عمل مي­كنند.

هر نگرش حاصل تركيب سه جنبه است:

  •  دانش: دانستن و فهميدن آن رفتاري كه در يك موقعيت خاص مناسب است و اينكه چرا؟
  •  رفتار: توانا شدن برنشان دادن رفتاري كه مناسب است و تمايل به انجام آن دارد.
  •  عواطف: آگاه شدن بر احساسات و عواطف ؛هيجانات كه زمينه­ساز آن رفتار است.

اين سه جنبه نقشي برابر و مساوي در هر نگرش ندارند. برخي نگرش­ها در اصل برداشتن اطلاعات كافي درباره موضوع مبتني هستند و در ساير نگرش­ها جنبه­هاي رفتاري و عاطفي بسيار مهم هستند. به هر حالت به اين سه جنبه، هميشه در يك مسير يا در مسيرهاي مختلف در نگرش نهايي فرد تاثير گذارند. بدين جهت، رويكرد در هر آموزشي براي تغيير نگرش بايد در طول مسيري از اين سه جنبه قرار گيرد.

نگرش و رفتاردرزندگي روزانه ما با يكديگر درهم تنيده­اند،تغيير در نگرش­ها مي­تواند به تغييراتي در رفتار منجر شود و برعكس تغيير در رفتار مي­تواند بر نگرش­هاي فرد تاثير گذارد.ارتباط ميان نگرش ورفتار بطور گسترده­اي در حوزه روانشناسي اجتماعي وعلوم رفتاري مورد تحقيق قرار گرفته است.هرچه روانشناسان بيشتر بتوانندارتباط ميان نگرش و رفتار وعواملي كه اين دوراتحت تاثير قرارمیدهند،درك نمايند،بيشتر مي­توانند اختلالهاي رواني را درمان نمايند. بنابراين يكي از راههاي تغيير در رفتار مطالعه نگرش­هاي افراد و تغيير آن نگرش­ها است .

بغيراز سه عنصري كه قبلاً براي نگرش مطرح شد، عنصر ديگري كه در شناخت نگرش­ها اهميت دارد، موضوع نگرش است. موضوع نگرش ممكن است هر چيزي باشد كه در جهان شناختي شخص وجود دارد اين چيزها هم در جهان مادي و هم در جهان اجتماعي شخص مي­توانند وجود داشته باشند. نگرش­هاي افراد محدود به شناخت­هاي آنهاست، يعني، ما نسبت به چيزهايي نگرش داريم كه درباره آنها شناخت داشته باشيم.كسي كه از بمب هيدروژني هيچ گونه اطلاعي نداشته باشد،نمي­تواندنگرشي هم نسبت به آن داشته باشد.

نگرش­ها را نمي­توان مشاهده كرد بلكه از رفتار شخص برداشت مي­شود. نگرش داراي شدت و جهت است. براي نمونه امكان دارد كه موضعي مطلوب يا نا مطلوب نسبت به مردم يك كشور اتخاذكرد،امااين موضعگيري لزوماً نسبت به همه افراد آن كشورداراي شدت برابر نيست.يعني نگرش ما مي­توانددرامتداديك بعدودر نقاط مختلف قرار بگيرد.

منبع

رحیمی،الهام(1388)،تأثير آموزش شناختي رفتاري بر دانش، نگرش و اعتماد به نفس ،پایان نامه کارشناسی ارشد،راهنمایی ومشاوره،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0