نظريه هاي مهارتهاي ارتباطي

مهارت ارتباطی از نظر هارجی و دیکسون ، توانایی لازم برای انجام رفتاری می باشد که باعث رسیدن به اهداف یک تکلیف می گردد و در واقع، فرد را قادر می سازد تا به صورتی شایسته رفتار کند. نظريه دیکسون،نيز بر آن است که داشتن ارتباط ماهرانه بستگی به استفاده صحیح و تسهیل کننده از شیوه های برقراری ارتباط مناسب و کارآمد با دیگران داردبا توجه به نقش ارتباط در زندگی انسان،برخورداری از مهارت های ارتباطی جهت توفیق در اکثر حوزه های زندگی، بنا به گفته هارجی و دیکسون ، از طریق توانایی ارتباط قابل پیش بینی است .

مير سپاسي ، معتقد است ارتباط  فرايندي پويا است كه زير بناي بقا و رشد و تحولات تمامي سازمانها و سيستمها ي زنده محسوب مي شود به همين دليل ، ارتباطات از وظايف و نقشهاي حياتي انسان و سازمان است ، زيرا به وسيله آن انسان يا سازمان واحدهاي داخلي خود را با هم مرتبط مي سازد .  ریچاردز،  اولین و بهترین تعریف را از ارتباط ارائه نمود : ارتباط هنگامی صورت می گیرد که یک فکر به نحوی در محیط عمل کند که فکر دیگری را تحت تأثیر قرار دهد. این کار به این صورت است که در فکر دیگر همان تجربه ای که در فکر اول است متجلی گردد در واقع، وقوع این نوع تجربه بخشی از همان تجربه اول است  .

مك گواير و پريستلي، مي گويد : مهارت ارتباطي – اجتماعي به رفتارهايي گفته مي شود كه شالوده ارتباط هاي موفق و رو در رو را تشكيل ميدهند . كلي ، مي گويد مهارت ارتباطي همان رفتارهاي معين و آويخته شده اي است كه افراد در روابط ميان فردي خود ، براي كسب تقويت هاي محيطي يا حفظ آنها انجام ميدهند .

در تعريف اشلانت و مك فال ، مهارت ارتباطي همان فرايندهاي مركبي است كه فرد را قادر مي سازد به گونه اي رفتاركند كه ديگران او را با كفايت تلقي كنند پس مهارت ها ، توانايي هاي لازم براي انجام رفتارهاي هدفمند و موفقيت آميزند  . قرباني مهارت هاي ارتباطي را مجموعه اي از رفتارهايي ميداند كه كيفيت ارتباط فردبا فرد رامشخص ميكند .

ادوین امری، در کتاب  مقدمه ای بر ارتباطات جمعی ، ارتباط را چنین تعریف می کند : ارتباط عبارت از فن انتقال اطلاعات و افکار و رفتارهای انسانی از یک شخص به شخص دیگر است .  ویلبر شرام، در تعریف ارتباط می گوید :مفهوم ارتباط در واقع هماهنگ شدن فرستنده و گیرنده در رابطه با یک پیام ویژه است . نظریه پردازان قدیمی- همچون شنون و ویور: ارتباط را فرآیندی خطی می‌دانستند که طی آن منبع پیام را فرمول‌بندی و به گیرنده منتقل می‌کند. اما اکنون دیدگاههای تبادلی جای این نظریه را گرفته‌اند .

بنابر نظر سوسمان و ديپ ، فرايند ارتباطات دست كم متشكل از شش عنصر اصلي ذيل تشكيل شده است :

فرستنده پيام  ، پيام ، مجرا  ، گيرنده پيام  ، بازخور  و زمينه  . هريك از اين عناصر نقش اساسي و متمايزي را در موفقيت يا شكست ارتباطات بازي مي كنند  .  انان بر اين باورند كه نقطه آغازين ارتباطات هنگامي روي ميدهد كه شخصي احساساتي را ابراز ، ايده اي را خلق يا نياز به برقراري ارتباطي را حس ميكند . فرايند ارتباطات هنگامي تداوم مي يابد كه فرستنده پيام براي سهيم شدن در محتواي پيام با شخص ديگري دست به تعامل و اتخاذ تصميم بزند ؛  گيرنده پيام.

به نظر کارسن،  هر گاه رفتار طرفین وابسته به یکدیگر باشد- و حتی اندکی نفوذ میان فردی وجود داشته باشد- می‌توان گفت که دو طرف با هم ارتباط دارند. در اینجا یادآوری جمله معروف واتز لاویک و دیگران ضروری می‌نماید: ما چاره‌ای جز ارتباط نداریم، برخی دیگر از محققان تعریف محدود‌تری از ارتباط ارائه می‌دهند. به نظر اکمن و فریزن،  زمانی ارتباط برقرار می‌شود که طرف رمز گردان به عمد پیامی برای طرف گوینده ارسال نماید.

اما آیا طرف رمز گشا باید از منظور وی آگاهی داشته باشد؟ اگر طرف رمزگشا متوجه تعمد او نشد و بر همین اساس واکنش نشان داد(یا اصلاًَ عملی انجام نداد)چطور؟ آیا باز هم می‌توانیم بگوییم ارتباطی برقرار شده است؟ وینر و دیگران، نیز ارتباط را به مجموعه رفتارهایی محدود می‌کند که با یک رمز خاص هماهنگی داشته باشد، رمز اجتماعی مشترکی که سنبل‌ها را معنا نماید. اما باز هم می‌توان پرسید که یک رمز تا چه حد باید مشترک باشد؟ و رسمیت آن چقدر باید باشد تا بتوانیم آن را یک رمز محسوب کنیم؟

به نظر کلرمن ، یکی از نشانه‌های هدفمندی ارتباط این است که ارتباط به فعالیتی تنظیم شده  تبدیل شود. یعنی ارتباط برقرار کنندگان صحبتها و اعمال خود را متناسب با اهداف خود و الزامات موجود پی‌ریزی کنند. این نکته با نظر وینوگراد،  مبنی بر اینکه تمامی چیزهایی که طرفین در برخوردهای اجتماعی خود ابراز می‌کنند ماحصل طرحی است برای تحقق یک هدف هماهنگی کامل دارد. لنگر و دیگران، معتقدند که بخش اعظمی از ارتباط  بی‌فکر صورت می‌گیرد. آنها بین فعالیت آگاهانه‌ای که در آن افراد به دنیای خود توجه دارند و استراتژی‌های رفتاری خود را بر اساس اطلاعات دریافتی تدوین می‌کنند  و فعالیت ناآگاهانه که در آن اطلاعات جدید عملاً پردازش نمی‌شود بلکه سناریوهای قدیمی که زمانی جدید بوده‌اند بطور قالبی احیاء می‌شوند تمایز قائلند.

کلرمن، قاطعانه می‌گوید: ارتباط هم هدفمند استراتژیک است و هم خودکار . او معتقد است که می‌توان بدون هر گونه آگاهی هوشیارانه‌ای به بازبینی رفتار هدفمند پرداخت. خلاصه هدفمندی ارتباط به این معنی نیست که الزاماً هوشیاری کاملی بر جریان ارتباط حاکم باشد. علیرغم اینکه تعهد، کنترل و آگاهی از جمله بخشهای بسیار مهم مفهوم ارتباط، بعنوان فعالیتی ماهرانه، هستند. اما ظاهراً بسیاری از زنجیره‌های قبلاً تمرین شده را می‌توان در پس ذهن نیز انجام داد . ما پس از کسب مهارتها می‌توانیم آنها ر ا «بدون» تفکر هوشیارانه انجام دهیم ،گاهی این عدم آگاهی می‌تواند موجب عدم توفیق برخوردها شود لنگر، تاکید می‌کند که:

عدم آگاهی از انتخاب کلمات در هنگام صحبت ما را از فرآیندی که به نفع ماست محروم می‌سازد. عدم آگاهی از این انتخابها در هنگام گوش دادن به هنگام حرفهای دیگران نیز برای ما گران تمام می‌شود…اگر رویکرد آگاهانه‌ای داشته باشیم که در آن از سایر چشم‌اندازها و باورها نیز مطلع گردیم آنگاه میزان کنترل ما بر ارتباط افزایش خواهد یافت .

واتز لاویک و دیگران، معتقدند که فرآیند ارتباط در دو سطح مجزا اما به هم مرتبط روی می‌دهد. سطح اول مربوط به محتوی است و با موضوع اصلی مرتبط است. مثلاً صحبت درباره فیلم دیشب، انتخاب رستوران، تشریح نظریه نسبیت، و موضوعات دیگر. این مساله موضوع گفتگو را تشکیل می‌دهند و وقتی به آنچه در هنگام ارتباط روی داده فکر می‌کنیم، معمولاً همین مساله به ذهن ما خطور می‌کنند.

اما این کل ماجرا نیست. ارتباط جنبه‌های دیگری هم دارد که کمتر مشهودند. مثلاً فرافکنی هویت در حین مذاکره درباره رابطه، و یا تعریف ارتباط از سوی تعامل کنندگان. تعامل کنندگان با انتخاب موضوع بحث و موضوعاتی که باید از آنها اجتناب کرد، بخصوص با انتخاب کلمات و شکلهای ابراز، لهجه‌ها، سرعت گفتار و کل ویژگی‌ها و رفتارهای غیر کلامی، به ارائه خود   یا کنترل برداشت می‌پردازند. منظور تعامل کننده، ارائه مثبت خود در نظر عموم و اصولاً ارائه خود به شکلی خوشایند است.
ایجاد برداشتی صحیح و مطلوب در اذهان، چند فایده مهم دارد، از جمله اینکه علاوه بر پاداشهای مادی، منافع اجتماعی همچون تایید، دوستی و اقتدار را هم در پی دارد. گافمن، بر اهمیت حفظ صورتکها- که در واقع ابزار ارزشمندی شخص هستند- توسط بازگران اجتماعی تاکید می‌ورزد- صورتک عبارت است از ابزار ارزشمندی خودمان در حضور دیگران- گافمن متوجه شد که بازیگران اجتماعی نه تنها سعی می‌کنند صورتک خود را حفظ کنند، بلکه مراقب هستند تا صورتک طرف مقابل را نیز بی‌اعتبار نسازند.براون و لوینسون،در یکی ازفصول ارزشمند کتاب خود به این نکته اشاره دارد که مودب بودن، شیوه‌ای برای کاهش احتمال لورفتن صورتک است .

بنابر گفته چيستر بارنارد ، نخستين اقدام هر مدير اين است كه نظامي ارتباطي پديد آورد يا نظام را بهبود بخشد  . بهترين برنامه ها نمي تواند بدون ارتباطات ميسر شود . بنابراين ، مديران به مهارت هاي ارتباطي موثر نياز دارند . مهارت هاي ارتباطي به تنهايي مي تواند يك مدير موفق بسازد .

در پشتیبانی از اهمیت مهار تهای ارتباطی شفاهی و تاثیر آن در زندگی فردی و اجتماعی، متخصصین نظرات بسیاری را مطرح نموده اند که از آن جمله می توان از آلان، نام برد که اذعان مي دارد بيان خواسته ها، احساسات ، افکار و عقايد به طور واضح و موثر تنها نيمي از فرآيند ارتباطي مورد نياز براي اثربخشي ارتباط ميان فردي است و نيمي ديگر گوش کردن و درک آنچه ديگران در ارتباط با ما مي گويند، است .  ويب ، نیز معتقد است که تقريباً هيچ جنبه اي از زندگي انسان به اندازه بهتر گوش کردن نمي تواند در زندگي اجتماعي فرد موثر باشد . ارتباط با اعضاي خانواده و دوستان تا مسائل شغلي و ارتباطات ميان فردي اجتماعی، همگي متاثر از گوش کردن است. متاسفانه بيشتر ما شنوندگان خوبی نیستیم و نمي دانيم که با اين ضعف بزرگ، چه چيزهاي بزر گتري را از دست مي دهيم .

 از نظر  بارتون جي اي  : مهارت شنودی یا گوش فرادادن ،جست و جوی فعال برای درک معنا می باشد. بسیاری از ما شنوندگان ناتوان هستیم.گوش دادن به تلاش ذهنی وتمرکز حواس نیاز داردو میتواند بهبود یابد .

منبع

زارع،ابراهیم(1392)، رابطه بين هوش هيجاني ومهارتهاي ارتباطي با عملكرد شغلي،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی صنعتی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

مطالب مرتبط

دیدگاهی بنویسید

0