میزان افسردگی

موضع گیری های نظری در خصوص افسردگی

خلق: یک حالت هیجانی واگیر تعریف می شود که عمیقا بر نگرش و درک شخص از خود، دیگران و محیط بهطور کلی تأثیر می گذارد. اختلالات خلقی شایع بالقوه مهلک و بسیار درمان ناپذیر هستند که در آنها بیماران احساس افسردگی نابهنجار یا خلق بالا پیدا میکنند. نابهنجاری های خلق با علائم نشانگان جداگانه که تقریبا بر تمام زمینه های کارکرد تأثیر می گذارند همراهند.علائم نباتی مشتملند بر تغییر در خواب، اشتها، میل جنسی، نیرو و………

اختلالات خلق شامل اختلالات افسردگی، اختلالات دوقطبی، اختلال افسرده خویی، اختلالات خلق اداری، اختلالات افسردگی ناشی از طبی عمومی، اختلال خلق ناشی از سوء مصرف مواد و طبقات کلی اختلالات افسردگی دو قطبی که به نوعی دیگر مشخص شده اند.افسردگی یک اختلال تهدید کننده بسیار شایعی است که در آمریکا هر ساله  هفده میلیون بزرگسال را تحت تأثیر قرار می دهد. افسردگی تقریباً همیشه می تواند به طور موفقیت آمیزی توسط روانشناسان و پزشکان و ترکیبی از هر دو درمان شود.افسردگی اساسی می تواند منجر به سخت شدن فعالیت های فیزیکی و اجتماعی شود و اغلب یک عامل پیش بینی کننده مهم برای خودکشی افسردگی همراه با هزینه های پزشکی بالا، ناتوانی بیشتر، ضعف خود مراقبتی و وابستگی به رژیم های طبی را افزایش میزان بیماری و مرگ و میر ناشی از بیماری های جسمی می باشد.

انواع اختلالات عاطفی

اختلالات عاطفی سه نوع هستند : افسردگی یک قطبی، افسردگی دو قطبی و مانی.افسردگی یک قطبی که طی آن فرد از نشانه های افسردگی رنج می برد، بدون آنکه اصلاٌ به مانی مبتلا شود. این افسردگی تاکنون شایع ترین اختلال افسردگی است و از جنگ جهانی دوم به بعد بسیار متداول شده است.افسردگی دو قطبی  مانیک, دپرسیون ،  که طی آن هم افسرگی و هم مانی رخ می دهد.مانی عبارت است از سرخوشی، گشاده رویی، تحریک پذیری، عزت نفس کاذب و پرش فکر افراطی .

نشانه های افسردگی

عمداً چهار مجموعه نشانه در افسردگی وجود دارد. نشانه های خلقی یا هیجانی که غم برجسته ترین و فراوان ترین نشانه هیجانی در افسردگی است. نشانه های فکری یا شناختی که فرد افسرده به صورت کاملاً منفی درباره ی خودش فکر می کند. این افکار منفی نظر او را نسبت به خودش و آینده تحت شعاع قرار می دهند. نشانه های انگیزشی، مشکل تصمیم گیری و نافعالی نشانه ی رایج افسردگی می باشد. نشانه های بدنی، از جمله کاهش وزن و اشتها در این افراد دیده می شود.شاید موزیانه ترین نشانه ها در افسردگی، تغییرات جسمانی باشد زمانی که افسردگی و خیم تر می شود تمام لذات زیستی و روانی که زندگی را با ارزش می سازند، از بین می روند .

طبقه بندی افسردگی

مشخصه های افسردگی که توسط DSM_IV عنوان شده علاوه بر تمایز افسردگی یک قطبی و دو قطبی، افسردگی مزمن و دوره ای را در بر می گیرد.در افسردگی مزمن یعنی اختلال افسرده خویی فرد حداقل دو سال تمام افسرده است بدون اینکه حداقل دو ماه به حالت طبیعی برگشته باشد.افسردگی دوره ای، که بسیار متداول تر است کمتر از دو سال دوام دارد و شروع آن مشخص است که همین آن را از عملکرد غیر افسرده ی قبل از آن متمایز می کند.برخی افراد بد اقبال به افسردگی مضاعف مبتلا هستند که علاوه بر اختلال افسرده خویی اساسی، دوره ی افسردگی را نیز شامل می شود. کسانی که به افسردگی مضاعف مبتلا هستند نشانه های شدیدتر و میزان بهبودی کمتری دارند.

عوامل زیر بنایی افسردگی

تعدادی از پژوهشگران عوامل مشترکی را در افرادی که به احتمال زیاد افسرده می شوند، شناسایی کرده اند.افرادی که از افسردگی رنج می برند سبک های زیر در آن ها به صورت عادت در می آیند. آن ها باید یاد بگیرند به خاطر حفظ سلامت خود از این سبک ها دست بردارند.

وابستگی غیر واقع بینانه به دیگران: افراد افسرده عزت نفس خود را به شدت وابسته به تایید دیگران می دانند.برخوردار نبودن از سیستم های حمایت اجتماعی:افراد مستعد افسردگی بیشتر درونگرا و منزوی هستند آنها از مهارت های لازم برای حفظ روابط حمایت کننده استفاده نمی کنند.

استرس در روابط نزدیک: احساس افسردگی غالباً زمانی که در روابط بین فردی ناهماهنگی وجود دارد تشدید می شود.

سبک تمرکز بر خود افسرده ساز: افراد افسرده ذهن خود را با مسائل منفی مشغول می کنند آنها زمان زیادی را صرف یاد آوری موارد منفی زندگیشان می کنند و هرگز راهبرد های مقابله ای خود را تحقق نمی بخشند.

آسیب پذیری کمال گرایانه: افراد افسرده اصرار دارند که کامل باشند و چون کامل نیستند خود را بی ارزش و زندگیشان را بیهوده تلقی می کنند.

کنترل بیرونی: وقتی احساس افسردگی می کنید معمولاً به این دلیل است که رویدادی برایتان رخداده است یک رویداد فعال کننده که به نظرتان نا مقبول و غیر قابل تحمل است، سیستم باور.

نظریه های مهم افسردگی: عوامل سبب شناختی متعددی درباره شکل گیری افسردگی،فرضیه سازی شده اند. نظریه های زیر یک نظر اجمالی از دیدگاه های موجود در مورد افسردگی می باشد.

الگوی بین فردی : الگوی بین فردی افسردگی از رویکرد های بین فردی رولو می و هاری استک سالیوان و نظریه های دلبستگی جان بالبی سرچشمه گرفته اند. الگوی بین فردی بر روابط اجتماعی تمرکزمی کنند. این الگو،پیشنهاد می کند که افسردگی در یک بافت بین فردی ایجاد شود. در این الگو اعتقاد بر این است که افراد افسرده دارای یک مشکل عمده در تعاملات بین فردی هستند. این افراد تعامل اجتماعی و بین فردی خود را محدود می سازند و رضایت اندکی را از تجارب تعامله خود تجربه می کنند. بالبی، این مسئله را مطرح ساخت که روابط بین فردی آسیب دیده و افسردگی در بزرگسالان ممکن است نتیجه پیوند های دلبستگی رشد نیافته بین مادرو کودک باشد. راتر،نظریه بالبی را با این اعتقاد که رشد پیوند های دلبستگی به طور معنا داری توسط روابط بین فردی غیر از روابط مربوط به مادر و کودک تحت تاثیر قرار می گیرد را گسترش داد. وی نتیجه گیری کرد که افسردگی از محدودیت و اختلال در پیوند های دلبستگی ناشی می شود الگوی بین فردی مشخص نمی کند که آیا عملکرد اجتماعی آسیب دیده باعث افسردگی می شود یا برعکس،بلکه به جای آن بر عملکرد کنونی و راه های بهبود بخشیدن به عملکرد آینده تأکید می کند.

الگوی روان پریشی: مطالعات روان پریشی افسردگی توسط زیگموند فروید و کارل آبراها  آغاز شد. نظریه روان پریشی به این نکته اشاره دارد که افسردگی به فقدان واقعی یا خیالی ؛  موضوع عشق و اجتناب از طرد، کودک ممکن است خشم خود را به درون خود معطوف کند .نظریه پردازان روان پریشی این موضوع را مطرح می سازند که افسردگی ممکن است در بزرگسالی در افرادی که قبلاٌ دو سوگرایی عشق, نفرت را نسبت به فقدان تجربه کرده اند ایجاد شود. به طور خلاصه الگوی رواان پریشی معتقد است که افسردگی ممکن است زمانی اتفاق بیفتد که فرد در اداره کردن تعارضات درونی که از روابط موضوع عشق رها شده ی گذشته ناشی می شود، ناتوان باشد .

الگوی انسان گرایانه, وجودی: دیدگاه انسان گرایانه, وجودی در زمینه افسردگی نیز همانند دیدگاه روان پریشی بر فقدان تأکید دارد. با این حال این رویکرد بر فقدان عزت نفس نیز تأکید می کند، این فقدان می تواند واقعی یا نمادین باشد. اگرچه فقدان عزت نفس از فقدان اشیاء بیرونی است که منجر به افسردگس می گردد. به عبارت دیگراین الگوی میانجی است که در آن خود پنداره ,  به ویژه عزت نفس نقش واسطه ای در روابط بین فقدان و اختلال را دارا می باشد.نظریه پردازان انسان گرایانه, وجودی معتقدند که افسردگی قابل اسناد به ناهمخوانی بین خود آرمانی یک فرد و ادراک وی از خود واقعیش می باشد. زمانی که این ناهمخوانی زیاد باشد، پذیرش و تحمل این مسأله برای فرد دشوار می گردد و احتمال بروز افسردگی وجود دارد .این عقیده با شواهد جمع آوری شده به وسیله پژوهشگرانی که سطح واقعیت گرایایی را در خود ارزیابی های افراد افسرده و غیر افسرده مطالعه کرده اند کاملاً تناسب دارد .

الگوی رفتاری: بسیاری از نظریه پردازان اظهار می کنند که پیش درآمدهای ایجاد افسردگی، نرخ پایین تقویت مثبت، نرخ بالای تنبیه یا هر دو باشد .نظریه های رفتاری معتقدند که تقویت مثبت در تعاملات محیطی که در برگیرنده ی نتایج مثبت برای یک فرد می باشد وجود دارد. وقتی که یک فرد تعاملات پاداش دهنده ی متعددی را با محیط تجربه می کند، مستعد احساس شادی می شود و رفتارهایی که تقویت های مثبت را بر می انگیزاند، افزایش می دهد. در مقابل وقتی فردی تعاملات پاداش دهنده ی محدودی را با محیط تجربه می کند کمتر احتمال دارد که احساس شادی کند و رفتارهایی که تقویت های مثبت ایجاد می کنند را حفظ کنند. به علاوه فقدان تجارب تقویت کننده ی مثبت، نرخ پاسخ فرد را کاهش داده و بنابراین احتمال ایجاد افسردگی را در خود افزایش می دهد . برطبق این دیدگاه نقص واقعی در مهارت های اجتماعی یکی از علل عمده ی میزان پایین تقویت مثبت به شمار می آید.همچنین به محض اینکه افراد افسرده می شوند رفتارشان آن ها را کمتر دوست داشتنی تر می سازد، بنابراین نوعی چرخه ی معیوب به وجود می آید.

نظریه درماندگی آموخته شده و اسناد: بنابر الگوی درماندگی آموخته شده سلیگمن ،برای افسردگی، این اختلال ناشی از تصور غیر قابل کنترل بودن رویدادها، همراه با این انتظار است که رفتار فرد در گریز از محرک ها یا موقعیت های آزارنده نامؤثر می باشد .درماندگی آموخته شده آن گونه که سلیگمن معرفی کرده به سه جنبه یا مؤلفه در هم تنیده اطلاق می شود، ابتدا یک محیط که در آن برخی پیامدها یا رویدادهای مربوطه خارج از کنترل فرد هستند، دوم پاسخ تسلیم شدن که توسط فرد نشان داده می شود و سوم یک شناخت زیر بنایی مبنی بر این که هیچ کنش ارادی نمی تواند بر نتیجه اعمال کنترل کند . سلیگمن ؛ در فرمول بندی نظریه درماندگی آموخته شده ی خود این اصل را مطرح ساخت که درماندگی آموخته شده و افسردگی، تظاهرات بالینی، سبب شناسی، پیشگیری و درمان بسیار مشابهی دارند. به اغتقاد وی نشان های افسردگی نتیجه این اعتقاد است که رفتار فرد نمی تواند یک پیامدمنفی نامطلوب را تغییر دهد. این عدم کنترل پذیری محیط، حلقه ی افسردگی را تداوم می بخشد و به وخامت نشانه های افسردگی می پردازد.

مطابق با فرمول بندی نظریه درماندگی آموخته شده فرد دارای یک سبک تبیینی بدبینانه، مستعد است که یک نتیجه منفی را بر پایه یک اسناد پایدار، کلی و درونی تبیین می کند. در مانی که فرد خوش بین یک پیامد مشابه را از یک دیدگاه که بر اسنادهای ناپایدار، اختصاصی و بیرونی مبتنی است، فرمول بندی می کند.بنابراین سبک تبیینی به عنوان یک تعدیل کننده برای درماندگی آموخته شده عمل میکند.

الگوی عقلانی , هیجانی : نظریه ی عقلانی , هیجانی الیس  بر مبنای این مقدمه قرار دارد که تفسیر ما و کنشمان در برابر هر رویداد در درجه نخست ناشی از باور های منطقی و غیر منطقی ما درباره خودمان ،دیگران و جهان می باشد. در حالی که باور های منطقی غالباٌ منجر به پاسخ های هیجانی و رفتاری این دیدگاه، الیس، الگوی ABC را برای تبیین خواستگاه های مشکلات هیجانی و رفتاری ایجاد کرد.A  مربوط می شود به رویداد های فعال ساز ؛ شرایط محیطی یا افکار یا هیجانات خاصی که افراد تجربه می کنند.  B نشان دهنده ی باور های فرد است که در برگیرنده ی شناخت های منطقی و غیر منطقی مربوط به حادثه فعال ساز می باشد.

C مربوط می شود به ظهور پیامد های هیجانی رفتاری در پی یک باور خاص در B. الگوی ABC در کل با آشفتگی های هیجانی مانند افسردگی به این نکته اشاره دارد که افراد افسرده تمایل دارند که رویداد های فعال ساز A خود را به صورت منفی با باور هایی که اغلب غیر منطقی هستند B تفسیر کنند و بنابراین منجر به احساسات افسرده و از رفتار های نا مناسب C می شوند .

نظریه شناختی بک

دیدگاه شناختی افسردگی معتقد است که عامل عمده در افسردگی یک اختلال شناختی می باشد. بک از سازه های زبر برای تبیین علل افسردگی واکنشی بهره می برد، مثلث شناختی، طرح واره های شناختی و شناختی معیوب . بک عقیده داشت که افراد افسرده تمایل دارند به یک دیدگاه منفی نسبت به خود، آینده و جهان داشته باشند. این مثلث شناختی می تواند به وسیله استرسورهای محیطی منفی که در آن بر آن ها خود ( Self ) بی کفایت و بی ارزش ادراک می شود، فعال شده و شدت می یابد. ادراکات منفی و سوء تفسیرهای یک فرد از تجارب فردی، آن گونه که به مثلث شناختی مربوط می شوند می تواند منجر به نشانه های افسردگی شود.

طرح واره های شناختی شامل ادراک فرد از خودش، دیگران، اهداف، انتظارات، خاطرات، خیالات و یادگیری گذشته است. این اجزا چنانچه پردازش اطلاعات را کنترل کنند به طور وسیعی بر آن ها تأثیر خواهند داشت .پردازش معیوب اطلاعات یا خطاهای سیستماتیک تفکر اغلب منجر به حفظ مثلث شناختی و طرح واره های شناختی می شود .خطاهای سیستماتیک تفکر، خطاهایی هستند که فرد افسرده به هنگام نتیجه گیری از تجربیاتش مرتکب می شود .

پنج خطای سیستماتیک مهم تفکر از دیدگاه بک عبارتند از : استنباط دلخواه، انتزاع گزینشی، تعمیم مفرط، بزرگنمایی و کوچکنمایی و شخصی سازی.

  • استنباط دلخواه: به نتیجه گیری اشاره دارد که شواهد ناچیزی برای حمایت آن وجود دارند و یا اصلاٌ شواهدی وجود ندارد.
  • انتزاع گزینشی: عبارت است از تمرکز بر یک امر جزئی بی اهمیت و در عین حال نادیده گرفتن ویژگی های مهمتر موقعیت.
  • تعمیم مفرط: منظور نتیجه گیری های کلی درباره ی ارزش، توانایی یا عملکرد براساس یک واقعیت تنهاست.
  • بزرگنمایی و کوچک نمایی: عبارت است از خطاهای فاحش ارزیابی، که طی آن رویدادهای ناگوار جزئی بزرگنمایی و رویدادهای خوب بزرگ، کوچکنمایی می شوند.
  • شخصی سازی: منظور این است که فرد به غلط خود را مسئول رویدادهای ناگوار در دنیا می دارد.

بک همچنین اظهار داشت که علاوه بر پاسخ های شناختی به موقعیت های معین، تفراد واکنش های هیجانی و رفتاری هم دارند. تمایل افراد، رفتارها، هیجانات و واکنش های فیزیکی نقش حساسی را در ارزیابی فرد از موقعیت ایفا می کند .فرد افسرده ای که تجارب قبلی منفی ای در موقعیت های اجتماعی داشته است تمایل دارد که به رویداد های بیرونی با افکار بیرونی خطاهای شناختی و طرح واره های منفی پاسخ دهد این الگوی تفکر منفی، اغلب آشفتگی های فیزیولوژیکی را ایجاد می کند که توانایی فرد برای منطقی فکر کردن، تجربه کردن، احساس کفایت و قاطعانه عمل کردن کاهش می یابد و در نتیجه منجر به عمیق تر شدن افسردگی فرد می شود.به اعتقاد بک اگر افکار یک فرد بتواند شناسایی، اندازه گیره، اصلاح و کنترل شود، چهار حوزه تحت تأثیر قرار خواهد گرفت. بنابراین شناسایی و اصلاح یک شناخت منفی ناسازگارانه، پتانسیل تغییر، اصلاح هیجانات، واکنش های فیزیکی و رفتارهای یک فرد را در بردارد.

فهرست مهارت های مقابله ای افسردگی

  • پذیرفتن موقعیت های ناخوشایند زمانی که خارج از کنترل شما هستند.
  • تقویت روابط شخصی خود با استفاده از مهارت های اجتماعی، جرأت ورزی و مذاکره.
  • زیر سوال بردن و اصلاح ارزیابی های اولیه غلط.
  • حفظ احساس کنترل.
  • زیر سوال بردن و اصلاح ارزیاب های اولیه ی غیر منطقی.
  • استفاده فعال از مسئله گشایی.
  • کنترل تفکر منفی.
  • تفکر مثبت.
  • استفاده از مهارت های اجتماعی مناسب.
  • پاداش دادن به موقعیت های خود.

منبع

بیابانی اصلی،مریم(1394)، : رابطه حمایت اجتماعی و شیوه های مقابله با استرس با افسردگی جانبازان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0