مفاهیم و مبانی سلامت سازماني

رويكرد براون، بر پاية توسعة تعريف سازمان بهداشت جهاني  قرار گرفته است كه سلامت را به عنوان حالتي از رفاه فيزيكي، ذهني و اجتماعي و نه فقط فقدان بيماري تعريف مي كند. براون از استعارة بدن انسان براي توصيف سازمان استفاده مي كند. در اين روش، به ساختار، طرح سازماني، استفاده از قدرت، فرايندهاي ارتباطي و توزيع كار اشاره دارد؛ مغز به اين که چگونه باورها، اهداف، سياست‌ها و رويه‌هاي اساسي اعمال مي شوند، تعارض چگونه اداره مي شود، تغيير چگونه مديريت مي شود، با اعضا چگونه رفتار مي شود و سازمان چگونه ‌ياد مي گيرد، اشاره مي كند. روح، هسته‌ يا قلب ‌يك سازمان است؛ چه چيزي آن را به تپش در مي آورد و به آن نيرو مي دهد و با مشاهده قابل اندازه گيري است .

امروزه سازمان‌ها به عنوان موجود زنده اي که داراي هويت مستقل از اعضا خود بوده، تصور مي شوند؛ به گونه اي که با اين هويت جديد مي توانند، رفتار کارکنان را تحت تاثير قرار دهند. اين شخصيت و هويت مي تواند داراي  سلامت سازماني  و ‌يا  بيماري سازماني  باشد . سلامت سازماني نشان دهنده توانايي ‌يک سازمان در عملکرد موثر، نحوه مقابله، براي تغيير مناسب و پيشرفت داخلي مي باشد. از نظر نيول، سلامت سازماني موضوعي کلي است که با سه مجموعه فشار رواني , استرس، بهداشت رواني، و اخلاق در سازمان‌ها ارتباط دارد.

در جهان امروز بسياري از فعاليت‌هاي اساسي و عمده مورد نياز جوامع را سازمان‌هاي گوناگون انجام مي دهند، بنابراين مي توان گفت رشد و پيشرفت جوامع، تابعي از پيشرفت سازمان‌هاست. بدين ترتيب سلامت هر سازمان نيز به طور مستقيم بر سلامت جامعه تاثير بسزايي دارد. در سازمان‌هاي سالم روحيه و عملکرد کارکنان بالاست، به کارشان تعهد دارند و به کار کردن در اين سازمان افتخار مي کنند. سلامت سازماني متغيري است که نقش عمده اي در اثربخشي در داخل و خارج از هر سيستم دارد براي داشتن جامعه سالم بايد سازمان‌هاي سالم ايجاد کنيم و براي آن که سلامت سازماني در‌ يک سازمان ايجاد شود ابتدا بايد جو موجود در آن سازمان شناخته شود. براي تعريف، توضيح، و سنجش جو اجتماعي سازمان‌ها، تلاش‌هاي علمي قابل ملاحظه اي در دهه‌هاي اخير صورت گرفته است که‌ يکي از چارچوب‌هاي نظري مشهور و سودمند در اين مورد سلامت سازماني است .

مفهوم سلامت سازماني واژه بي نظيري است که به ما اجازه مي دهد تصوير بزرگي از سلامت سازمان داشته باشيم. در سازمان‌هاي سالم، کارمندان متعهد و وظيفه شناس و سودمند هستند و از روحيه و عملکرد بالايي برخوردارند. سازمان سالم جايي است که افراد با علاقه به محل کارشان مي آيند و به کارکردن در اين محل افتخار مي کنند. در حقيقت سلامتي سازمان از لحاظ فيزيکي، رواني، امنيت، تعلق، شايسته سالاري و ارزشگذاري به دانايي، تخصص، و شخصيت ذي نفعان، و رشد دادن به قابليت‌هاي آنها و انجام  وظايف محول شده از سوي فرا سيستم‌هاي خود در اثربخشي رفتار هر سيستمي تاثير بسزايي دارد . سلامت سازماني،‌ يکي از گويا و بديهي ترين شاخص‌هاي اثربخشي سازماني است.

در‌ يک سازمان سالم مدير رفتاري کاملا دوستانه و حمايتگر با کارمندان خود دارد و در برنامه‌هاي خود داراي ‌يگانگي است. کارمندان نيز تمايل بيشتري براي ماندن و کارکردن در سازمان دارند و به طور موثرتري کارها را انجام مي دهند . سلامت سازماني بررسي مي کند که ‌يک شغل چگونه در شرايط سالم عمل مي نمايد. همچنين تعيين مي کند که چطور کارمندان به حداکثر سلامت و مطلوبيت در سازمان مي رسند و چگونه نتايج درست و مناسبي به ساير سهام داران، سرمايه گذاران، ارباب رجوعان، مشتريان، و جامعه ارائه مي دهند. سلامت سازماني، موضوع جامع و کاملي است .

با توجه به اهميت موضوع سلامت سازماني، لازم است که قبل از گزينش و استخدام کارکنان و بعد از به کار گماري آنها، در زمينه سلامت سازماني و راهکارهاي افزايش و بهبود آن به کارکنان آموزش‌هاي لازم داده شود و از آنها خواسته شود تا در اين زمينه، اظهار نظر کنند و راهکارهاي مناسب در اين مورد را بيان نمايند . با افزايش مداوم سلامت سازماني هزينه‌هاي اضافي سازمان، کاهش مي‌يابد. سلامت سازماني، باعث کاهش مشکلات و ناتواني‌هاي مديريت در اداره سازمان مي گردد و بهره وري را بالاتر مي برد. در سازمان‌هاي سالم، برنامه‌ها و راه حل‌هاي ارائه شده براي حل مشکلات، منافع زيادي را براي مديران و کارمندان به همراه مي آورد که اين موارد در نهايت، رضايت شغلي آنها را افزايش مي دهد .

سازمان‌ها، روش‌هاي مناسب و جديدي را جستجو مي کنند تا بهترين مفهوم از سلامت سازماني در آينده را نشان دهد. سلامت سازماني، فرصت‌هايي را براي استفاده از منابع و امکانات مهم و مطلوب در سازمان، ارائه مي دهد و به آسيب شناسي سازمان مي پردازد و دلايل موفقيت و شکست سازمان در برنامه‌ها را بررسي مي کند . در حقيقت، سازمان‌هاي سالم با‌ يک برنامه ريزي مستمر به انجام وظايف خود مي پردازند و دروندادها، فرايندها و بروندادهاي سازماني خود را به نحوي منطقي مورد ارزيابي قرار مي دهند و تلاش مي نمايند تا بر موفقيت‌هاي خود بيافزايند. در ضمن آنها دلايل مشکلات و ناکامي‌هاي سازماني را بررسي مي نمايند و سعي مي کنند که تا حد امکان، آن دلايل را برطرف نمايند. تلاش‌ها براي بهبود سلامتي و رفاه نيروي کار بايد از طريق سالم سازي خود سازمان آغاز گردد و ادامه ‌يابد. اصطلاح رشد و پيشرفت سلامت سازماني بيان مي کند که محدوده محل کار سالم بايد ارتقاء و بهبود ‌يابد .

در مجموع، مي توان بيان کرد که سلامت سازماني، مفهوم جامعي است که از نظر زماني به صورت مستمر مي باشد. سلامت سازماني، مفهومي مطلق نيست، زيرا با رشد و توسعه جوامع در جهان صنعتي کنوني، همواره امکان سالم تر سازي سازمان‌ها وجود دارد. لازم است که مديران سازمان‌هاي سالم با همکاري کارکنان مورد اعتماد، به بررسي و ارزيابي دروندادها، فرايندها و بروندادهاي سازماني بپردازند و با توجه به بازخوردهايي که دريافت مي نمايند، اصلاحات لازم را انجام دهند و تلاش کنند تا به مشارکت ‌يکديگر، دلايل موفقيت‌ها و ناکامي‌هاي سازماني را شناسايي کنند و عوامل موفقيت‌ها را بهبود بخشند و دلايل ناکامي‌ها را از بين ببرند. پارسونز ،  در تعريف ‌يک سازمان سالم مي گويد: همه سيستم‌هاي اجتماعي براي بقاء و توسعه، بايد خود را با محيط اطراف انطباق دهند، منابع مربوط را براي به دست آوردن مقاصد خود بسيج کنند، فعاليت‌هاي خود را هماهنگ و همسان سازند، و در کارکنان خود ايجاد انگيزه نمايند؛ در اين صورت سلامت آنها تضمين مي گردد.

برخي از محققين تشابهي بين سازمان و انسان‌ها ترسيم کرده اند و عقيده دارند سازمان نيز مانند‌يک انسان مي تواند بيمار ‌يا سالم باشد، براي سلامتي جسم، اعضاء بايستي به طور هماهنگ با‌ يکديگر کار کنند، به طور مشابه، براي سلامت سازمان، بايستي تمامي زيرسيستم‌ها به طور منظم و هماهنگ با هم کار کنند.‌ يک سازمان سالم به طور منظم کار مي کند و مي تواند به طور موثر کالاها‌ يا خدمات عرضه کند. سطح سلامت سازمان به ميزان توانايي در کسب تجهيزات و نيل به اهداف بستگي دارد .يک فرد سالم که در خانواده سالم و بالنده اي زندگي کرده است در صورتي قادر به ارائه نقش رهبري و مديريت‌يا ارائه ‌يک شخصيت موفق، لايق، و کارآمد در سازمان خواهد بود که سازمان محل کار او نيز سالم باشد؛ در غير اين صورت شانس موفقيت او در کار بسيار ناچيز خواهد بود. اگر مي خواهيم جامعه اي سالم داشته باشيم بايد توانايي تربيت افرادي سالم را داشته باشيم تا بتوانند نهادهاي اجتماعي سالمي را بوجود آورند و ‌يکي از اين نهادهاي اجتماعي سازمان مي باشد. براي اداره‌ يک سازمان بايد بدانيم که اصولا‌ يک سازمان چگونه عمل مي کند و چطور مي توان عملکرد آن را بهبود بخشيد و کارآيي و بازدهي آن را افزايش داد. چگونه مي توان از امکانات محدود سازمان حداکثر استفاده را در جهت تحقق هدف‌ها و ماموريت‌هاي آن به عمل آورد و امکان سلامت و رشد سازمان را در بلند مدت فراهم نمود .

مفهوم سلامت سازماني به ما اجازه مي دهد تصوير بزرگي از سلامت سازماني داشته باشيم. در سازمان‌هاي سالم کارمندان متعهد و وظيفه شناس هستند، روحيه و عملکرد بالايي دارند، کانال‌هاي ارتباطي باز و سودمند هستند، و سازمان سالم جايي است که افراد دوست دارند به محل کارشان بيايند و به اين که در اين محل کار کنند، افتخار مي کنند. اگر به سازمان سالم به عنوان سيستم نگاه کنيم در چنين حالتي سلامت سازماني را نه در بهداشت و سلامت جسماني و رواني کارکنان به صورت فردي وگروهي، بلکه در موجوديت و بقاي خود سازمان جستجو مي کنيم.

مديران در سازمان‌ها وظايفي دارند که براي انجام آن بايستي نقش‌هاي سازماني و روابط بين فردي و اهداف سازمان را به طور روشن درک کرده و در جهت تامين نيازهاي کارکنان و ارباب رجوع تلاش کنند و سازمان را قادر به برخورد موفقيت آميز با نيروهاي داخلي و خارجي کرده تا بتواند نيروهاي مخرب را نيز در جهت هدف اصلي سازمان هدايت و با تامين اهداف سازمان، سودمندي و ادامه حيات آن را تضمين کنند. هيچ کس جز رهبر سازمان نمي تواند تندرستي سازمان را به آن بازگرداند. در حالي که مديران، غالبا مسئوليت، راهبرد، فناوري، بازاريابي ‌يا تامين مالي را با موفقيت به زيردستان خود تفويض مي کنند، مسئوليت سلامت فرهنگي سازمان را نمي توانند به هيچ کس جز خود بسپرند، مديران ‌يکي از عوامل اثرگذار بر سلامت سازماني هستند .

ويژگي‌هاي سلامت سازماني

مايلز‌يک،  سازمان سالم را به عنوان سازماني تعريف مي کند که:  نه تنها در محيط دوام مي آورد بلکه در ‌يک برهه زماني طولاني نيز به طور کافي سازش کرده و توانايي‌هاي بقاء و سازش خود را به طور مداوم توسعه داده و گسترش مي دهد. سازمان سالم سازماني است که درباره خود و موقعيتي که در آن قرار گرفته است واقع بين باشد، قابليت انعطاف داشته باشد و بتواند براي مقابله با هر مشکلي بهترين منابع خود را بکار گيرد. ديويس، سازمان سالم را سازماني مي داند که در آن کارکنان احساس کنند کاري سودمند و مفيد انجام مي دهند، و به احساس رشد و پرورش شخصي دست مي‌يابند و آنان بيشتر کاري شوق انگيز را که خشنودي دروني فراهم مي آورد انجام مي دهند. سازمان سالم سازماني است که قادر به کمال رساندن کارکرد کارکنان باشد. ‌يک سازمان سالم بايستي تمام توجه و تمرکز خود را بر روي اهداف متمرکز سازد به طوري که به اهداف و مقاصد از پيش تعيين شده دست‌يابد . سازمان سالم مي تواند نيروي انساني گوناگون خود را توانمند و در جهت دستيابي به اهداف خود مديريت کند . سازمان‌هاي سالم داراي رهبران و پيروان سالم هستند. سلامت سازماني معلول ميزان سلامتي افراد، موفقيت و برآورده شدن، نيازهاي آنان است .

 نمايي از سازمان سالم

نمايي از سازمان سالم را مي توان به شرح ذيل بيان کرد:

  • سازمان سالم، نظام مند است. کار سازمان عبارت است از دريافت نيازها و مواد اوليه و تبديل آن به کالا و خدمات. گروه‌هاي ذي نفع در سازمان عبارتند از: مالکان و کارکنان، تامين کنندگان، مشتريان واسطه، مصرف کنندگان نهايي کالا و خدمات، رسانه‌ها و جوامع محل فعاليت سازان.
  • سازمان سالم داراي اندام‌هاي نيرومند حسي است که وظيفه آنها دريافت اطلاعات زنده از کليه اجزاي نظام و تعامل با آنها است.
  • در تشخيص هدف، تواناست، مديريت آن در جهت رسيدن به چشم انداز آينده سازمان فعاليت مي کند.
  • بر پايه اصل اولويت محتوا بر شکل فعاليت مي کند. ساختار و ساز و کار سازمان متاثر از اهداف و وظايف آن است. از اين رو از ساختارهاي چند بعدي استفاده مي کند، ‌يعني ساختار رسمي و هرمي شکل، تيم‌ها و ساختارهاي افقي، ساختار پروژه اي و ساختارهاي موقت مثلا: ساختار لازم براي انجام‌ يک تغيير عمده.
  • مديريت آن از نوع دسته جمعي ؛ تيمي است. تيم مديريت در راس سازمان قرار دارد. تيم‌ها، مديريت بخش‌ها، تخصص‌ها و پروژه‌ها را بر عهده دارند. در سازمان سالم، شوراهاي ارتباطي ؛ براي ايجاد ارتباط بين تخصص‌هاي مختلف فعال هستند، تيم‌هاي پيشرفت حرفه اي اين سازمان‌ها، در برگيرنده هر دو طرف‌ يعني متخصصان و کاربران خدمات هستند.
  • ارائه خدمت به مشتريان : چه مشتريان بيروني و چه مشتريان داخلي سازمان )را کاري در خور احترام مي دانند.
  • مديريت آن اطلاعات مدار است. اطلاعات انبوه ظرف چند ثانيه دريافت و پردازش مي شود. دسترسي به اطلاعات در همه لايه‌ها و سطوح سازمان و در تخصص‌ها و مناطق مختلف، براي افراد ميسر است.
  • تصميم گيري توسط کساني را که به مشتري نزديک تر هستند، توصيه و تشويق مي کند، زيرا اطلاعات آنها بيش از ديگران است.
  • در سرتاسر مجموعه، ارتباطات به نسبت آزاد و روان است.
  • نظام پاداش دهي طوري طراحي شده که پاداش متناسب با کار باشد و سبب رشد و ارتقاي افراد شود. ارزيابي مديران و تيم‌ها بر اساس عملکرد و تحقق اهداف سازمان صورت مي گيرد.
  • اصل ‌يادگيري در سازمان حاکم است. تعيين هدف‌هاي آموزشي، بخشي از فرايند تمامي تصميم گيري‌هاست.
  • آشکارا از نوآوري و آفرينندگي پشتيباني مي کند و در برابر روش‌ها و افکار مختلف و متفاوت، بردبار است.
  • سياست‌هاي آن، حاکي از حساسيت در برابر بروز تنش بين نيازهاي کاري و خانوادگي است. بسته به شرايط، از کار در خانه حمايت مي شود. مراقبت از اعضاي کهنسال خانواده و کودکان را بخشي از مسئوليت سازمان مي داند.
  • در امور اجتماعي ديدگاهي روشن دارد. شهروندي جامعه، پاسداري از محيط زيست و طرفداري و حمايت از هنرها جزء سياست‌هاي سازمان تلقي مي شوند، نه فعاليت‌هايي پراکنده و جدا از هم.
  • به کارايي در کار، کيفيت و هوشياري در امور، ايمني کار، اهميت مي دهد و همواره در صدد بهتر کردن کارها و ايجاد آينده اي درخشان است. سازمان‌هايي که سلامت خود را در بلند مدت حفظ کنند به لحاظ مالي از طرف سرمايه گذاران و از درون از طرف کارکنان سرآمد و ممتاز و از بيرون از رديف مشتريان و جوامع محلي، مورد احترام قرار مي گيرند.

از ويژگي‌هاي ديگر سازماني سالم، توانايي تعيين کارهايي مي باشد که در جريان است. به بيان ديگر، در دراز مدت سازمان‌هايي سالم مي مانند که همواره در راهبردهاي خود تامل کنند و بازارهايي را که قرار است در آن به رقابت بپردازند، دوباره ارزيابي کنند. برنامه ريزي راهبردي در سازمان‌هاي سالم، فرايندي مستمر خواهد بود که ريشه در کار روزانه، آن هم در تمامي سطوح سازمان خواهد داشت. سازمان‌هاي سالم بايد بدانند کارهاي خود را چگونه انجام مي دهند. اين سازمان‌ها بايد براي مقابله با زوال ناشي از دگرگوني‌هاي پي در پي بازار و سازمان، آرمان و ارزش‌هايي بسيار روشن و واضح داشته باشند.

براي آن که مبنايي مشترک براي عمل و اقدام بوجود آيد، همه افراد سازمان بايد در آرمان و ارزش‌هاي سازمان سهيم شوند. وقتي سازماني دانست که چه وظيفه اي دارد و اين وظيفه را چطور بايد انجام دهد، آن گاه نوبت به کساني مي رسد که بايد آن وظيفه را انجام دهند، قابليت‌هاي بارز هر سازمان را در دنياي کسب و کار، نوع مهارت‌ها و توانايي‌هايي که سازمان حول آن، نخبگان و سرآمدان را جذب مي کند، مشخص مي کند؛ استخدام در سازمان‌هاي سالم براي پرکردن مناصب و مشاغل نيست، بلکه براي جذب مجموعه اي از مهارت‌هاست. اين سازمان‌ها علاوه بر جذب استعدادهاي جديد، استعدادهاي موجود را نيز دوباره به کار مي گيرند و در اين راه از همه امکانات استفاده مي کنند.

بر اساس ابعاد و ويژگي‌هايي که مايلز، بنيس، سرجيوواني، آرگريس، پارسونز و همکاران، براي سازمان‌هاي سالم قائلند، ساعتچي آنها را به شرح زير بيان مي کند:

  • اهداف موسسه براي اکثريت کارکنان سازمان روشن است و کليه فعاليت‌ها در جهت اهداف سازماني انجام مي پذيرد.
  • کارکنان نسبت به سازمان احساس تعلق مي کنند و علاقمند به اعلام نظرات خود در مورد مشکلات سازمان هستند، زيرا نسبت به حل آنها با خوش بيني اقدام مي شود.
  • مسايل در چارچوب امکانات موجود به صورت فعال و واقع بينانه برطرف مي شود.
  • کارکنان در جهت حل مشکلات به صورت غيررسمي و فارغ از عنوان و مقام رسمي با‌ يکديگر همکاري مي کنند و درگير اين نيستند که ببينند مديران سطح بالا چگونه فکر مي کنند و حتي خواسته‌ها و نظرات رئيس موسسه را مورد سوال قرار مي دهند.
  • تصميم گيري براي افزايش کارايي موسسه بر اساس عواملي از قبيل توانايي، احساس مسئوليت، وجود اطلاعات، حجم کار، زمان مناسب و تجزيه و تحليل منطقي صورت مي گيرد.
  • برنامه ريزي در موسسه بر اساس واقعيت‌ها، آينده نگري، عملکرد و بر قراري نظم صورت مي گيرد و در اين مورد روحيه همکاري وجود دارد. به عبارت ديگر، قبول مسئوليت توسط مشارکت فعال کليه اعضا به خوبي مشاهده مي شود.
  • قضاوت و خواسته‌هاي منطقي کارکنان سطوح پايين سازمان مورد توجه و احترام است.
  • مسايلي که در موسسه مورد بررسي و حل و فصل قرار مي گيرد، شامل نيازهاي شخصي و روابط انساني نيز مي شود.
  • تشريک مساعي به صورت آزاد و داوطلبانه صورت مي گيرد.
  • کارکنان آماده کمک وهمکاري سازنده درجهت نيل به اهداف تعيين شده هستند، ودر اين راستا تلاش زيادمي کنند.
  • هرگاه بحراني سازمان راتهديد کند،کارکنان براي رفع آن با‌ يکديگر متحدميشوند،خودرا موظف به رفع بحران ميدانند.
  • تضاد در امر تصميم گيري مهم تلقي مي شود و به طور موثر با همکاران مطرح مي گردد.
  • کارکنان آنچه را احساس مي کنند ابراز مي دارند و از ديگران نيز همين توقع را دارند.
  • يادگيري در انجام کار،مقدارزيادبراساس طريق وکوشش خود يادگيرنده وراهنمايي وتوصيه ‌ياددهنده صورت مي گيرد.
  • کارکنان‌ يکديگر را به عنوان‌ يک فرد مستعد و توانا براي‌ يادگيري و توسعه مي بينند.
  • انتقاد گروهي در ارتباط با پيشرفت کار به صورت عادي انجام و مورد پذيرش قرار مي گيرد.
  • صداقت در رفتار کاملا مشهودست وکارکنان نسبت به‌ يکديگراحساس احترام و تعلق دارند وخودرا تنها حس نميکنند.
  • کارکنان کاملا پويا هستند و بر اساس انتخاب و علاقه خود در فعاليت‌ها مشارکت مي کنند و حضور در سازمان براي آنها مهم و لذت بخش است.
  • مديريت و رهبري به صورت انعطاف پذيري در موسسه اعمال مي شود و در مواقع لزوم، مديريت و سازمان خود را با موقعيت‌ها و تغييرات محيط تطبيق مي دهد .

نکات بيانگر جو سالم سازمان از نظر عباس زاده،  عبارت است از:

  • در مبادله اطلاعات قابل اعتماد است؛
  • داراي قابليت انعطاف و خلاقيت براي ايجاد تغييرات لازم بر حسب اطلاعات به دست آمده است؛
  • نسبت به اهداف سازمان داراي‌ يگانگي و تعهد است؛
  • حمايت داخلي و آزادي از ترس و تهديد را فراهم مي آورد، زيرا تهديد به ارتباط خوب و سالم آسيب مي رساند، قابليت انعطاف را کاهش داده و به جاي علاقه به کل نظام، حفاظت از خود را تحريک مي کند .

منبع

قنبری مطلوب،مریم(1392)، بررسی سلامت سازمانی در کتابخانه­های شهرداری اصفهان،پایان نامه کارشناسی ارشد،کتابداری واطلاع رسانی،دانشکده علوم تربیتی وروانشناسی اصفهان

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0