مباني نظري خلاقيت

 نظريه هاي خلاقيت:

نلر، نظريه هاي مختلف خلاقيت و آفرينشگري را در دوره هایی بشرح زير طبقه بندي مينمايد:

  •  نظريه هاي جهان باستان
  • آفرينشگري به عنوان الهام خدايي

يكي از قديمي ترين مفاهيم آفرينشگري داير بر اين است كه آفرينشگر از الهامي خدايي برخوردار است. اين مفهوم عمدتا بوسيلة افلاطون عنوان شد كه اعلام داشت هنرمند در لحظة آفرينش، به دليل اينكه در كنترل خود نيست، عامل نيروي برتر مي شود.اين ديدگاه كه هنرمند، ازنيروي فرا انساني الهام مي يابد، امروزه هم رايج است.سوروكين، معتقداست كه بزرگترين دست يافته هاي خلاق، نتيجة نيروي فراطبيعي– فرا حسي است.

خلاقيت به عنوان ديوانگي

سنت ديگري كه به دوران باستان بر مي گردد، آفرينشگري را طبيعتا شكلي از ديوانگي تلقي مي كند. اين ديدگاه، خود جوشي و غير عقلاني بودن ظاهري آفرينشگري را نتيجة جنون مي داند. در انديشة غربي، اين ديدگاه با افلاطون شروع شد كه بين شوريدگي، خداديداري و ديوانگي، تفاوت دقيقي قايل نشد.

  •  نظريه هاي جديد فلسفي

آفرينشگري به عنوان نبوغ شهودي

 آفرينشگري شكل سليم و گسترش يافته از شهود است. آفرينشگر، گرچه ديگر نابهنجار يا بيمار تلقي نمي شود، اما هنوز شخصي نادر و از گونة متفاوتي است. چنين شخصي در خلال كنش خلاق، آنچه را كه ديگران فقط به طور استدلالي و در دراز مدت در مي يابند، بلاواسطه و مستقيما، درك مي كند.

در خلال قرن هيجدهم، بسياري از متفكران و دانشمندان، بويژه كانت در نقد خرد ناب خود، آفرينشگري را با نبوغ هم رديف دانستند. كانت استدلال كرد كه آفرينشگري فرآيند طبيعي است كه قوانين خود را مي سازد بطوريكه يك اثر خلاق، از قوانين منحصر به خود پيروي مي كند كه غير قابل پيش بيني است، و از اين رو نمي توان آنرا رسما آموزش داد.

آفرينشگري به عنوان نيروي حياتي

يكي از نتايج نظرية داروين ، اين بود كه آفرينشگري انساني، نمايانگر نيروي خلاقي است كه در ذات خود زندگي، نهفته است. هرچند كه مادة بي جان، از اين ديدگاه غير خلاق است، اما تكامل حياتي، اساسا خلاق مي باشد، زيرا پيوسته انواع تازه اي را بوجود مي آورد. در واقع، به نظر مي رسد كه نيروي خلاق تكامل، خود را به صور گوناگون پايان ناپذيري عرضه مي كند كه يكتا ، بي نظير ، غير قابل تكرار و بازگشت ناپذيرند .

آفرينشگري به عنوان نيروي كيهاني

آفرينشگري انسان، بعنوان تجلي نيروي خلاق نهفته در تمامي موجودات نيز تلقي شده است.بگفتة وايت هد، اين آفرينشگري، ادواري و يا آهنگين است، چرا كه جهان شامل نهري از رويدادهاي فردي نيست، بلكه رويدادهايي است كه در برگيرندة هستي هاي واقعي مي باشد كه زاده مي شوند، رشد مي كنند و مي ميرند.

  •  نظريه هاي روان شناسي

تداعي گري

تداعي­گري را مي­توان در اين اصل خلاصه كرد كه انديشيدن عبارتست از مرتبط نمودن ايده هاي ناشي از تجربه، بنابر قوانين فراواني، تازگي و وضوح، هر قدر كه دو ايده، بيشتر تازه تر و واضح تر با هم مربوط باشند، وقتي كه يكي از آنها به ذهن مي رسد، به احتمال زياد ديگري نيز آن را همراهي مي كند.

روانكاوي

به گفتة فرويد، خاستگاه خلاقيت، در تعارضي است كه در ذهن ناخود آگاه (نهاد) وجود دارد. ذهن ناخود آگاه، دير يا زود، راه حلي را براي اين تعارض مي يابد. اگر كه راه حل خود برونگرا  باشد. يعني اگر فعاليتي را تقويت كند كه توسط خود يا بخش آگاه شخصيت تعيين شده است، نتيجة آن در رفتار خلاق آشكار مي شود. اگر راه حل ياد شده با  خود  مغايرت داشته باشد. آن را واپس مي زند، و يا به صورت روان نژندي ظاهر
مي‌شود. بنابراين آفرينشگري و روان نژندي از منبع مشتركي كه همان تعارض در ناخود آگاه است، تغذيه مي كند و شخص خلاق و روان نژند با يك نيرو، يعني انرژي ناخودآگاه، رانده مي شود.

منبع

تورجی پور،محمدجواد(1388)،  تاثيرسبك هاي مديريت مشاركتي وسنتي برخلاقيت دبيران،پایان نامه کارشناسی ارشد،مدیریت آموزشی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0