فواید گروه درمانی اگزیستانسیالیستی

شرکت کنندگان در گروه فرصت می یابند تا با دیگران به روش های پرمعنا ارتباط برقرار کنند، در همنشینی با دیگران در مورد خودشان بیاموزند و در ارتباط هایی که برقرار می کنند تغذیه شوند و پاداش بگیرند. البته آن ها یاد می گیرند که پاسخ به سؤالات درباره ی معنا و هدف زندگی را فقط در دیگران نمی توانند پیدا کنند. اگر تلاش آن ها برای خودآگاهی موفقیت آمیز باشد، خواهند فهمید که این مهم نیست ارزش ارتباط ها چقدر است بلکه این اهمیت دارد که در نهایت مال خود آن هاست.

 تمرکز بر روان شنا سی انسان گرایانه

تعداد قابل ملاحظه ای از نظریه پردازان انسان گرا که در شکل گیری جنبش ؛نیروی سوم در روان شناسی؛ در واکنش به نیروهای تحلیل گرا و رفتارگرا بر اساس ماهیت وجودی انسان و همچنین روش های کاوش در حالات عملکرد انسانی و سروکار داشتن با فرضیه های انسان گرایانه ثبت گردیده اند. روان شناسان انسان گرای اولیه بعد از ترکیب فرضیه های خود با زمینه ها و رویکردهای مختلف، اظهار داشتند که انسان نمی تواند به شیوه ی جزء به جزء مطالعه و فهمیده شود بلکه باید انسان را به طور کامل و در ارتباط با این که چگونه در مقابل سایرین و جهان واکنش نشان می دهد مطالعه کرد. برخی از شاخص ترین افرادی که در پیشرفت روان شناسی انسان گرا نقش داشته اند عبارتند از راجرز، رولومی  ابراهام مزلو  ، سیدنی جورارد  ، پرز و جیمز بوگنتال،  بسیاری از این روان شناسان دارای رویکرد اصالت وجود بودند اما آن ها همچنین از مضامینی جهت عملی ساختن روان شناسی بهره می گرفتند که بر پایه ی قابلیت های ناب انسانی نیز استوار بودند. عشق، آزادی، انتخاب، خلاقیت، انتخاب، هدف، وابستگی،  معنا، ارزش ها، رشد و بالندگی، خودشکوفایی، استقلال ـ مسئولیت، خود برتر، شوخ طبعی و خود انگیختگی از جمله این قابلیت ها هستند.  بر پایه ی نظریه روان شناسان انسان گرا، هر رویکرد درمانی که به منظور رسیدن به رشد صورت می پذیرد باید این قبیل قابلیت های انسانی را مد نظر داشته باشد. گروه رویارویی در دهه های 1960 و 1970 از درون نیروی انسان گرایانه سرچشمه گرفت و رشد کرد.در بحث پیرامون رویکردهای عمده ی انسان گریانه در روان درمانی، گرینبرگ و رایس واليوت ،  به عنوان سه الگوی عمده ی انسان گرا در روان درمانی می پردازند. آن ها همچنین مضامین چهارگانه ی زیر را به عنوان اصول مهم اولیه درتمامی رویکردهای انسان گرایانه مشاوره ودرمان بیان می کنند :  ـ تعهد به رویکرد پدیدار شناختی. این خصوصت محوری مستلزم اعتقاد به قابلیت منحصر به فرد انسان در هشیاری انعکاسی می باشد.

  • خودشکوفایی یا تمایل به رشد. همانطور که ذکر شد مزلو و راجرز تأکید کرده اند که نوع بشر بیشتر از آن که در جستجوی ثبات باشد، در تلاش برای رشد است.
  • اعتقاد به اینکه انسان ها موجوداتی آزاد و خودمختار هستند. افراد ممکن است تحت نفوذ گذشته و یا محیط خود باشند اما در عین حال خود در شکل گیری آن کس یا چیزی که شده اند نقش دارند.
  • اهمیت دادن و احترام گذاشتن به هر کدام از اشخاص. و این که هر کس چه تجربه ی ذهنی دارد، از بیشترین اهمیت برخوردار است. درمان گران انسان گرا تلاش می کنند دنیای تجربی مراجعین را درک و آن را بفهمند.

برخی تفاوت ها میان دیدگاه های انسان گرایانه و اگزیستانسیالیست :

علی رقم این که دو رویکرد دارای زمینه ی مشترکی هستند اما کاملاً هم شبیه یکدیگر نیستند. براساس نظریه ی مایکل راسل، تفاوت عمده ی میان روان درمانی اگزیستانسیالیست و روان درمانی انسان گرایانه، در فلسفه ی وجودی آن ها ست او انسان گرایی را تا رسیدن به فلسفه ی ارسطویی در گذشته ره یابی می کند که این دیدگاه مبتنی بر این نقطه نظر بود که انسان ها در جستجوی شکوفاسازی طبیعت درونشان هستند. ما به عنوان اشخاصی در نظر گرفته می شویم که دارای نیازهای پایه ای عمده ای هستیم و این نیازها ما را به سوی خود شکوفایی سوق می دهند. رویکرد شخص محور انسان گرای راجرز  این گونه فرض می کند که اگر شرایط مثبت و مناسب تربیتی فراهم شود، انسان به طور خودکار و در جهت مثبت رشد خواهد کرد. در نقطه مقابل این نظریه، اندیشمندان اصالت وجود نظیر کی یرکگارد و سارتر با این نکته موافق نبودند که ما چیزی به عنوان طبیعت ذاتی یا نیاز پایه ای داشته باشیم و حتی این که چیزی به طور خودکار در زندگی ما اتفاق بیفتد. بلکه همانند توجه انسان گراها به مسأله نیازهای انسانی، پیروان مکتب اگزیستانسیالیست به مقوله ی انتخاب های انسانی معتقد هستند؛ به همین ترتیب در جایی که انسان گراها معتقد به دیدگاه مثبت و رشد خودکار انسان ها هستند، پیروان اگزیستانسیالیست صحبت از نگرانی برای آزاد بودن و زمینه های فلسفی میان این دو نوع دیدگاه، جمع بندی و یکسان سازی دیدگاه اگزیستانسیالیست با انسان گرایی به میزان بالایی می تواند مشکل ساز باشد.

 مزلو و هنر انسان شدن

یکی از پیشگامان روان شناسی انسان گرا مزلو ، بود که به طور وسیعی درباره ی معنای سلامت روان شناختی مردم تحقیقاتی به عمل آورد. وی از خودشکوفایی و هنر انسان شدن  سخن گفته است و نقش جامعه را در خود شکوفایی امری کلیدی معرفی کرده است و بر این باور بود، در جوامعی که شخص از مسئولیت پذیری، شناخت مکانیسم های دفاعی، آزمودن شیوه های جدید، سخت کوشی در اجرای تصمیمات و به طور کلی از توجه به فرا انگیزش ها برخوردار باشد؛ می تواند به سوی خودشکوفایی پیش رود .

خودشکوفایی

خود شکوفایی یعنی گرایش بنیادی هر شخص برای تحقق بخشیدن؛ به عینیت درآوردن هر چه بیشتر توانایی های بالقوه؛ ذاتی خود. راجرز قویأ از تفکرات  کرت گلدن اشتاین، روانپزشک یهودی آلمانی الاصل که اولین مبدع واژه  خودشکوفایی بوده ؛ تاثیر پذیرفته و این واژه را بکار بست . اگر چه در مقایسه با تعریف گلدن اشتاین مفهوم وسیع تری به آن بخشیدو در عوض به آن  ، میل به شکوفایی اطلاق کرد، آنچه که او معتقد بود یک گرایش اخلاقی بنیادین در تمام انسان هاست، تمایل برای تبدیل شدن به خود واقعی فرد و نه آنچه که سایرین از او می طلبند.گلدن اشتاین،  نیز متأثر از  آبراهام مازلو،  نظریه پرداز رشد شخصیت بود. دیگر روانشناسی که راجرز هم تحت الشعاع تفکرات وی قرار گرفته بود. مشهورترین نظریه مازلو درباره سلسله مراتب نیازهاست.

مازلو، چنین استدلال کرد که خمیر مایه درونی فطرت انسان مملو از امیال و تمایلات غریزی است که احتیاجات ضروری فرد را پدید می آورند. این نیازها بایستی بر آورده شوند؛ چرا که در غیر این صورت، ناکامی و ناخوشی بیماری بوجود خواهد آمد. در این راستا اولین و اساسی ترین نیاز، فیزیولوژیکی بوده و به قدرت بقاءجاندار مربوط می شود. نیاز به غذا و سر پناه از جمله نیازهای فیزیولوژیکی هستند که چنانچه ارضا نشوند، کلیه نیازهای دیگر  بطور موقت کنار زده می شوند. با برآورده شدن نیازهای فیزیولوژیکی اساسی، نیازهای نسبتأ والاتری مثل نیاز به امنیت، عشق و احترام، به منصحه ظهور می رسند. نیاز به عشق و احترام با به امنیت رسیدن فرد تجلی پیدا می کند و همت فرد در دستیابی به آنها متمرکز می گردد. از نظر راجرز ویژگی های فوق الذکر روند خودشکوفایی، فرد را برای حرکت به سوی کامل شدن و دستیابی به آزادی روحی بیشتر توانمند می سازد. از دیدگاه راجرز، انسان توانمند قادر است :

  •  با تمام احساسات و واکنش های خود در ارتباط بوده و با آن ها کنار آید.
  •  از کلیه اطلاعات منتج از پذیرش تمام تجاربش استفاده کند.
  •  به جای اینکه اسیر گذشته و یا آینده باشد، بیشتر در زمان حال زندگی می کند.
  •  می تواند در تصمیم گیری انتخاب هایی را که حقیقتاً متعلق به اوست، با آزادی بیشتری اِعمال کند.
  •  در تجربه کردن تمامی احساساتش توانمندتر است و کمتر از آن ها واهمه دارد.
  •  به عواقب اعمالش آشنا بوده و برای تصحیح خطاهایش از تعهد و توانایی بیشتری برخوردار است.
  •  با انعطاف و آگاهی بیشتر و کامل تر نسبت به روند بودن و شدن پایبند می گردد.

اما مفهوم خود شکوفایی در نظریه های انسان گرایی و بخصوص نظریه شخصیت مزلو یک مفهوم بنیادی است و در واقع نظریه مزلو از کنکاش در مورد افراد خودشکوفا حاصل شده است. مزلو معتقد است که برای درک ماهیت انسان باید نمونه هایی از انسان که خلاق ترین، سالم ترین و رشد یافته ترین افراد باشند، مورد مطالعه قرار دهیم و به همین منظور او گروه کوچکی؛ چهل ونه  نفر از افراد برجسته مانند آبراهام لینکلن ، البرت انیشتین  ، ویلیام جیمز و … را انتخاب نمود و به مطالعه زندگینامه آن ها پرداخت. پس از این مطالعه او به تصویری چند بعدی از شکوفایی و افراد خودشکوفا مانند ویژگی های افراد خودشکوفا، نقش فرانیاز ها در خودشکوفایی، رفتارهایی که به خوشکوفایی منجر می شوند و علل ناتوانی در خودشکوفایی دست یافت .

مزلو بعد از تحلیل کلی، مهم ترین ویژگی های افراد خودشکوفا را چنین بیان می کند:

  •  درک بهتر واقعیت و برقراری رابطه ی سهل تر با آن ،
  •  خودانگیختگی، سادگی، طبیعی بودن
  •  مسأله مداری
  •  کیفیت کناره گیری، نیاز به خلوت و تنهایی
  •  خود مختاری، استقلال فرهنگی و محیط، اراده، عوامل فعال
  •  استمرار تقدیر و تحسین
  •  تجربه ی عرفانی، تجربه ی اوج
  •  حس همدردی
  •  ساختارمنشی مردم گرا
  •  شوخ طبعی فلسفی و غیر خصمانه
  •  پذیرش خود، دیگران و طبیعت
  •  روابط بین افراد
  •  تمایز بین وسیله و هدف
  •  خلاقیت ؛آفرینندگی و
  •  مقاومت در برابر فرهنگ پذیری.

این مجموعه حقیقتاً مجموعه ای شگفت انگیز از ویژگی هاست و این افراد را مقدس وار معرفی می کند؛ اما این افراد نیز همواره کامل نیستند و در واقع معایبی نیز دارند. مزلو دریافت که آن ها گاهی بی ادب و حتی فوق العاده بی رحم، سرد و تلخ نیز می شوند. آن ها نیز لحظه هایی از تردید، ترس، احساس گناه را دارا هستند؛ ولی این رویدادها در رفتار آن ها به طور قطع استثنا است و کمتر رخ می دهد.

رفتارهایی که منجر به خودشکوفایی می شوند :

مزلو،  همچنین به رفتارهایی اشاره می کند که در رسیدن افراد به خودشکوفایی، آن ها را کمک کند. از نظر او پس از برآورده شدن نیازهای سطح پایین، قدم گذاشتن در جاده طلایی خودشکوفایی با منفعل بودن و لم دادن به دست نمی آید؛ بلکه خودشکوفایی مستلزم نظم، سخت کوشی و جسارت است. موارد زیر شرط لازم جهت رسیدن به خودشکوفایی است:

  •  آزمودن شیوه های جدید در عوض چسبیدن به راهنمای راحت و امن ؛ یعنی جسارت داشتن.
  •  در ارزیابی تجربه ها بیشتر به ندای احساس، درون پاسخ دادن؛ یعنی به طور کامل پیرو اکثریت و سنت نبودن.
  •  صراقت داشتن ؛ یعنی پرهیز از تظاهر به نقش بازی کردن.
  •  آمادگی برای تحمل بی اعتنایی دیگران در شرایطی که عقاید شخص با عقاید اکثریت هماهنگ نیست.
  •  مسئولیت پذیری؛ یعنی شکست ها را به گردن دیگران نینداختن.
  •   سخت کوشی در اجرای تصمیم ها.
  • شناخت مکانیسم های دفاعی خویش و شهامت کنار گذاشتن آن ها.

منبع

مشتاقی،مرضیه(1390)، آموزش انسان گرایی بر باورهای ارتباطی ، رضایت زناشویی و شادکامی زوجین،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0