فرايند‌هاي عاطفي و شناختي در مهارت اجتماعي

چنين بنظر مي‌رسد كه فرايندهاي واسطه‌اي تفكر كه ميان بروز رويدادهاي محيط و واكنش فرد، رفتار را هدايت مي‌كند و افكار مربوط به برخوردهاي اجتماعي تا حد زيادي از طريق نحوه درك موقعيت اجتماعي شكل مي‌گيرد. از سوي ديگر عواطفي كه به علت رويدادهاي بروني يا دروني تحريك مي‌شوند نيز بر واكنش اجتماعي اثر مي‌گذارند. تئوريهاي مختلفي در زمينه ماهيت ارتباط ميان عواطف و فرايندهاي شناختي وجود دارد،ولي پيوستگي اين دو فرآيند به يكديگر كاملاً شناخته شده است .

مهارت‌هاي اجتماعي مربوط به عواطف

توانايي شناخت و شركت در تجربه‌هاي عاطفي ديگران بر پايه درك شخص از عواطف خود استوار است. كودك در جريان رشد با نحوه شناخت و نامگذاري احساسات خود و ديگران و راههاي مطلوب بيان عواطف آشنا مي‌شود به تشخيص تفاوت پاسخ‌هاي عاطفي در موقعيت‌هاي مشابه و درك فرايندهاي فكري در ايجاد حالات احساسي خود نايل مي‌شود و روش‌هاي مناسب و قابل قبول ابراز احساسات خود را در شرايط مختلف مي‌آموزد. شناخت و تشخيص عواطف، درك ديدگاه ديگران، توانايي تجربه كردن و آگاه شدن از عواطف. . . خود و بروز پاسخ‌هاي سازنده در برابر رفتار عاطفي بر انگيخته از عوامل مهم رفتار عاطفي هستند.

برخي از تظاهرات رفتاري نامطلوب مانند بروز خشم، كه از حالات عاطفي ناشي مي‌شوند. ضرورت آموزش مهارت‌هاي اجتماعي را به شكل رفتارهاي جانشين ايجاب مي‌كند. ترس، اضطراب و شرم ناشي ازآن مي‌تواند با آموزش و اعمال رفتارهاي اجتماعي تداخل داشته باشد.آموزش مهارتهاي اجتماعي مربوط به عواطف را مي‌توان داراي چند جنبه به هم مرتبط دانست. اين آموزش در پايين‌ترين مقطع با شناخت و تعيين هويت عواطف ديگران آغاز مي‌شود و هدف غايي آن يادگيري راههاي مناسب و قابل قبول نحوه ابراز هر نوع احساسات در هر موقعيت است.

مهارت‌هاي مربوط به شناخت اجتماعي

اينكه كودك درباره جهان پيرامون خود، آدمهايي كه مي‌بيند، ارتباط بين مردم و گروههايي كه در آن شركت مي‌كند چه استنباطي دارد و اين استنباطها در كدام يك از تغييرات رشدي دخيل است، سوالاتي است كه در حوزه شناختي مطرح مي‌شود. مطالعه شناخت اجتماعي در سالهاي اخير توجه بسياري از روانشاسان را به خود جلب كرده است، زيرا آنان تشخيص داده‌اند كه واكنشهاي عاطفي و اجتماعي تا حدودي بستگي به اين دارد كه فرد چگونه مي‌انديشد، شناخت اجتماعي به ادراك تفكر و استدلال درباره انسانها در روابط انساني اطلاق مي‌شود. بررسيهاي مربوط به رشد اجتماعي – شناختي بر دانش و فهم افراد درباره جهان اجتماعي، مردم، خود در روابط اجتماعي تأكيد مي‌كند. با اين حال هدف شناخت اجتماعي اين نيست كه انواع محيط‌هاي اجتماعي كه رفتارهاي گوناگون را به وجود مي‌آورند بررسي كند، بلكه هدف افزايش تراكم اطلاعات بدست آمده درباره فرآيندهاي شناختي نهفته دررفتاراجتماعيست و به اينوسيله نتيجه‌گيري درباره انجام اين فرايندها واقعي‌ترست .

منظور از عوامل شناختي، مهارتهاي مربوط به حل مساله و قدرت استنباط است آنچه كه به حل مساله مربوط است، مستلزم برخورد با مساله، تشخيص مساله، توجه به راه حل‌هاي متفاوت و انتخاب يكي از راه حل‌ها و ارزيابي نتيجه كار است. هر چه آدمي بهتر بتواند به اين مقتضيات پاسخ مطلوب بدهد قدرت سازگاري و سلامت اجتماعي او بهتر خواهد بود.آنچه به قدرت استنباط اجتماعي مربوطست به حوزه‌هاي دريافت شخصي وچگونگي رشدفرددرحوزه بستگي دارد.

پيامد‌هاي مهارتهاي اجتماعي

جانسون وجانسون،پيامدماهربودن ازنظراجتماعي بيان كرده‌اند.

اولين پيامد مطلوب مهارتهاي اجتماعي، بهبود بخشيدن رشد شخصي و هويت مي‌باشد، زيرا رشد بيشتر افراد در فراسوي ارتباطات با ديگران ايجاد مي‌شود. در واقع فهم فرد، پيامد تعامل بيشتر با ديگران مي‌باشد افراديكه مهارتهاي بين فردي كمي دارند، داراي ارتباطات آشفته‌اي با ديگران هستند و تمايل دارند به اينكه نظرات نادرست و ناقصي راجع به خود داشته باشند.

مهارتهاي اجتماعي همچنين درصدد تأكيد بر توانايي كارآيي بهره‌وري، موفقيت شغلي و مهارتهاي اصلي مورد نياز در دنياي واقعي كار هستند. مهمترين مهارت بخصوص سودمندترين آنها واداشتن ديگران به همكاري كردن، راهنمايي ديگران، مقابله با موقعيت‌هاي پيچيده و كمك به حل مشكلات كاري افراد است. كيفيت زندگي خوب يكي ديگر از اجزاء لازم و پيامد مثبت مهارتهاي اجتماعي است، زيرا هر فردي به روابط خوب، نزديك و صميمي نيازمند است سلامتي جسماني نيز از طريق روابط مثبت و حمايتي تأمين مي‌شود. جانسون و جانسون روابط با كيفيت عالي، با زندگي طولاني‌تر و بهبود يک سري از بيماريها و آسيبها ارتباط دارند واز طريق روابط مثبت و حمايتي با ديگران تأمين شده و افزايش مي‌يابد.ناتواني دربرقراري ارتباطات مثبت باديگران اغلب اوقات منجر به اضطراب،افسردگي،ناكامي بيگانگي و تنهايي مي‌شود.اين مطلب به اثبات رسيده است كه توانايي براي ايجاد روابط مثبت با ديگران، آشفتگي رواني را كاهش داده، منجر به افزايش خود مختاري شده و عزت نفس افزايش مي‌دهد.

اشپيتزبرگ و كوپاچ،در بحث از كفايت افراد در روابط ميان فردي متذكر مي‌شوند كه مهارت‌ها توانايي‌هايي هستند كه هدف‌ها را برآورده مي‌سازند. حال اين اهداف مي‌توانند اختصاصي بعنوان مثال، صحبت بدون لرزش يا كلي مثلاً:انجام صحيح آداب احوال پرسی باشند. بطور كلي يكي از مكانيسم‌هاي ياگيري، تقليد يا يادگيري مشاهده‌اي است مردم غالب نگرشهاي اجتماعي و رفتارهاي اجتماعي را صرفاً با مشاهده نگرش‌ها و رفتارهاي ديگران مي‌آموزند يا به عبارتي از آنها سرمشق مي‌گيرند. همين طور بچه‌ها با توجه كردن به نگرش مثبت و منفي والدين خود، آن نگرشها را كسب مي‌كندن تقليد مي‌تواند بدون هيچ تقويت بيروني و صرفاً با مشاهده رفتار الگو يا نه مشاهده تقويت شدن يا تنبيه شدن رفتار الگو صورت مي‌گيرد.البته پسخوراند نيز نقش تعيين كننده‌اي در عملكرد هر چه بهتر دارد. كالينز، كالينز، در مورد رفتار ماهرانه مي‌گويند:  اگر در موردكيفيت رفتارهايتان پسخوراند دقيقي نگيرد، ممكن است يك اشتباه را بارها تكرار كنيد اين مهارت‌ها بدون پسخوراند بهبود نخواهد يافت. حتي برخي شواهد نشان مي‌دهند كه بدون پسخوراند ممكن است اين مهارت‌ها را بتدريج از دست بدهيم.

 منبع

یزدیان اصفهانی،سمانه(1390)،اثربخشی آموزش مهارتهای اجتماعی برسازگاری ونگرش دختران بانقص بینایی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی کودکان بانیازهای خاص،دانشکده علوم تربیتی وروانشناسی اصفهان

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0