رویکرد های نظری بازی درمانی

آنا فروید  و ملانی کلاین  بنیان گذار نظریه و روش شناسی بازی درمانی کودکان بودند. اگرچه آنها بازی را جایگزین تداعی آزاد کردند، اما کلاین بر معنای نمادین بازی و فروید بر تاثیر بازی در ارتقای رابطه کودک با درمانگر تاکید داشت. در روانکاوی سنتی، معمولا رفتار کلامی و غیرکلامی کودکان در طول بازی را به عنوان انگیزه های ناخودآگاهی که افشا می شود، به حساب می آورند در حالی که درمانگران با رویکرد ارتباط  شی، آن را نشانه میزان دلبستگی کودکان به پرستار اصلی خود می دانند. یک روانکاو قدیمی دیگر به نام لوی,  نیز از بازی برای احیای مجدد ضربه های روانی وارد آمده به کودکان و بررسی دقیق آنها استفاده می کرد. تقریبا در همان دوران آلفرد آدلر روان شناسی فردی را ابداع کرد.

وی در درمانش بر اتحاد با کودکان، آموزش راه های مناسب جبران کمبود های شخصی و خانوادگی به کودکان و تعلیم شیوه های تربیتی مناسب تر به والدین تاکید داشت. تحلیل گران کودک، معنای خواب ها و رویاهای روزانه کودکان و تخیلات آنها را تفسیر می کنند. همچنین فعالیت های آنان در حین بازی انتقال و ضربه های روانی قدیمی را نیز تفسیر می کنند. هدف آنها افزایش میزان خودشناسی کودک و قوه کنترل هشیارانه رفتار در اوست. تحولات بعدی درمان کودکان محصول مکتب راجرز بود. درمانگران مراجع محور نیز گاهی از بازی برای کمک به کودکان استفاده می کنند تا آنها بتوانند در احساسات و مشکلات خود به جستجو بپردازند.

 بازی درمانی کلاسیک

در بازی درمانی کلاسیک که در یک اتاق بازی با ابعاد معمولی اجرا می شود و در آن انواع اسباب بازی ها و وسایل هنری وجود دارد، درمانگر سعی می کند رابطه گرم و صمیمانه ای با کودک برقرار کند. وی کودک را همانگونه که هست می پذیرد و به او اجازه می دهد ابتکار عمل را به دست گیرد و سعی نمی کند وی را تغییر دهد یا مداخله خاصی انجام دهد و به بازی های کودک خط بدهد. درمانگر جوی توام با احساس امنیت و سهل گیری ایجاد می کند تا کودک خیلی راحت خودش را ابراز نماید. وی احساسات کودک را می پذیرد و آن را به گونه ای منعکس می کند تا خود شناسی کودک افزایش یابد. درمانگر به جای کمک به کودکان در حل مسایل به آنها اجازه می دهد مسایل خود را به روش خویش حل کنند. وی فقط محدوده ها را مشخص می کند و به آنها کمک می کند مسئولیت پذیر باشند. در بازی درمانی کلاسیک اعتقاد بر این است که این نحوه رفتار درمانگر، گرایش طبیعی کودک به کمال را افزایش می دهد. در این نوع بازی درمانی بیشتر بر رابطه و تقویت گرایش طبیعی کودکان تاکید می شود تا بر هدف های درمانبخش، اما هدف های کلی بازی درمانی کلاسیک عبارتند از:

  • تقویت عزت نفس کودکان
  • مسئولیت پذیری
  • خود پذیری
  • احساس اقتدار و خودفرمانی
  • مقبولیت اجتماعی.

 بازی درمانی ساخت دار:

بازی درمانی ساخت دار، باعث صرفه جویی در وقت می شود، زیرا از صرف وقت به طور پراکنده و مدت طولانی برای فعالیت هایی که خاصیت درمانی ندارند، جلوگیری می کند. در نتیجه هیچ فعالیت بیهوده و بی برنامه­ای ایجاد نمی شود. درمانگر تنها از فرم های مشخص بازی استفاده می کند. او در بازی نمایشی یک اتفاق، موقعیت یا تضادی را دوباره ایجاد می کند زیرا او معتقد است آن حادثه در حال حاضر موجب تسهیل بیماری کودک و یا ابقای آن می شود. در این شیوه درمانی بیمار تشویق می گردد که آنچه را اتفاق افتاده نشان دهد نه اینکه تنها درمورد آن صحبت کند، منابع اطلاعاتی در این مورد ابتدا پیشینه فرد است ,که توسط والدین خود بیمار یا دیگران گزارش شده باشد  و سپس بازی آزاد کودک تغییرات به وجود آمده در کودک براساس بازی ساخت دار قبلی و گزارش مادر درمورد رفتار کودک پس از درمان، درمانگر فرم های بازی را که بی ارتباط با مشکل کودک باشد، تنها به خاطر ترس از ناتمام ماندن بازی به کار نمی برد. درمانگر بازی ساخت دار را آن زمان شروع می کند که رابطه درمانی به گونه ایی پیشرفت کرده باشد که نه اضطرابی وجود داشته باشد و نه تخلیه هیجانی موجب قطع درمان شود. به همین دلیل کودک باید به اندازه کافی احساس امنیت را در ارتباط با درمانگر رشد داده باشد تا بازی ساختدار موجب تسریع اضطراب پیش از حد نشود. سه متغیری که درمانگر برای معرفی بازی ساخت دار باید به آنها توجه کند عبارتند از:

  • ظرفیت منسجم کودک در روبرو شدن با عواطف و احساسات خارجی از قبیل اضطراب، خشم و تشنجات گوناگون، هرچه ظرفیت کودک منسجم تر باشد، به او آزادی عمل بیشتری در استفاده از بازی ساخت دار می دهند.
  • دوم طبیعت بازی کودک است. بعضی از اشکال بازی مانند بازی رقابت بین فرزندان، کلا کمتر تهدید کننده هستند، درحالی که بازی تفاوت بین پسر و دختر تهدید برانگیز می باشند. تفاوت های فردی کودکان آنها را نسبت به بعضی از کارهای نمایشی نسبت به بقیه حساس تر می کند.
  • سومین متغیری که باید ارزیابی گردد، ظرفیت اطرافیان بیمار است که به طور واقع بینانه ای قادر به درک تغیر رفتار بیمار پس از درمان باشند. به خانواده بیمار اطلاع داده می شود که احتمال افزایش پرخاشگری کودک به عنوان نتیجه درمان وجود دارد و به آنها گفته می شود که همان محدودیت های معمول را در خانه ادامه دهند. در این رابطه وظیفه درمانگر این است که درمان را سریعتر نماید، تا فشار زیادی بر روی والدین برای کنترل کودک وارد نشود. درمانگر باید بداند که چه وقت، کجا و به چه مقدار از بازی درمانی ساخت دار استفاده کند. چنانچه از این ابزار درست استفاده گردد اثر درمانی دارد و اگر نادرست شود مضر خواهد بود .

بازی درمانی روان تحلیل گری

فروید ظاهراً یکی از نخستین درمانگرانی بود که بر بازی به عنوان عاملی ضروری در روان تحلیلگری تأکید کرد و هنگامی­کهدرمان، وسایل بازی را در اختیار کودکان قرار داد تا بتوانند خود را ابزار کنند. اگر چه کار او پیش از کارهای آنافروید و ملانی کلاین صورت رفت، او رویکرد درمانی خاصی را تدوین نکرد. اگرچه، وی دشواری اعمال روش­های مناسب بزرگسالان را در مورد کودکان متذکر شد، گویا همان مشکلی که در حال حاضر با آن مواجهیم، در آن هنگام نیز مطرح بوده است؛ یعنی تلاش برای به کار بستن روش­های درمان بزرگسالان در مورد کودکان و پی بردن به اینکه تحلیل کودک، امری مجزا و متمایز از تحلیل­روانی بزرگسالان است. تحلیلگران دریافتند که کودکان نمی­توانند همانند بزرگسالان، اضطراب­های خود را به زبان بیاورند. همچنین، به نظر می­رسید که کودکان، برخلاف بزرگسالان، حتی اندک تمایلی به بررسی گذشته خویش یا گفتگو درباره مراحل رشد خود نداشتند و در بسیاری از موارد از پرداختن به تداعی آزاد امتناع می­کردند. در نتیجه، بیشتر درمانگرانی که در اوایل قرن بیستم با کودکان کار می­کردند، به تماس­های درمانی غیر مستقیم از طریق گردآوری مشاهداتی درباره کودک اقدام می­کردند.  ملانی کلاین؛  به کارگیری بازی را به عنوان وسیله­ای برای تحلیل کودکان کمتر از شش سال آغاز کرد. به نظر او بازی کودک، همانند تداعی آزاد بزرگسالان، برخاسته از انگیزه­های اوست.

در تحلیل، به جای تداعی آزاد که در حوزه کلام انجام می­گرفت، از بازی استفاده می­شد. در نتیجه، از طریق بازی درمانی می­شد به صورت مستقیم به روان ناهشیار کودک دسترسی یافت. او گزارش داد که در سایه تفاسیر خود، مطالب دیگری را از بازی کودکان دریافت. در همین دوره، آنافروید به کاربردن اسباب بازی را برای ترغیب کودک به همراهی کردن با درمانگر آغاز کرد. آنا فروید، برخلاف کلاین، بر ایجاد ارتباط هیجانی میانی کودک و درمانگر، پیش از تفسیر انگیزش ناهشیاری که در پس نقاشی­ها و بازی­های کودک وجود دارد، تأکید می­کردو هم کلاین و هم فروید بر اهمیت رازگشایی از گذشته و قدرتمند ساختن ؛ من  پای می­فشردند. همچنین، هر دو معتقد بودند که بازی وسیله­ای است که از طریق آن، کودکان احساسات و اندیشه­های خود را آزادانه­تر از هر موقعیت دیگری بیان می کنند. ملانی کلاین؛ از بازی به عنوان وسیله­ای برای ترغیب کودکان به ابزار خیالبافی­ها، اضطراب­ها، و ساز و کارهای تدافعی آن ها بهره گرفت که بعد، خود به تفسیر آنها می­پرداخت. یکی از تفاوت­های عمده میان ملاتی کلاین و آنا فروید، اتکای زیادی کلاین به تفسیر معانی نیمه هشیار و ناهشیار بازی کودکان بود. او در هر عمل بازی، معنایی نمادین، به ویژه جنسی، مشاهده می­کرد. به اعتقاد او، وظیفه اصلی درمان کاوش در ناهشیار بود و تحلیل انتقال در رابطه میان کودک و درمانگر می­توانست چنین ماری را به خوبی امکان پذیر سازد.

کلاین تأکید داشت که خواست­ها و اضطراب­های موجود در رابطه میان درمانگر و کودک را باید به زمان سر منشأ آن ها,  یعنی نوزادی و طفولیت   و به رابطه کودک با نخستین افراد موضوع عشق  والدین، به ویژه مادر  باز گرداند. تجربه مجدد هیجان­ها و خیالبافی­های اولیه و درک آنها و رسیدن به بینشی از طریق تفسیرهای درمانگر، باعث بر طرف شدن اضطراب­های کودک می­­شود. اسباب بازی­ها و موادی که کلاین به کار می­برد عمدتاً ساده، کوچک، فاقد ساختار و غیر مکانیکی بودند: عروسک­های چوبی کوچک به شکل مرد و زن، حیوانات مختلف، اتومبیل، خانه، توپ، تیله، کاغذ، قیچی، گل، رنگ، چسب و مداد. او وسایل بازی هر کودک را در کشوری قفل شده­ای نگه می­­داشت که این کار نشان دهنده ارتباط صمیمی و خصوصی میان درمانگر و کودک بود. کلاین اجازه نمی­داد کودکان به صورت فیزیکی به او حمله کنند، اما امکاناتی فراهم می­­کرد تا کودکان، خیالپردازی­های پرخاشگرانه خود را به راه­های مختلفی، از جمله پرخاشگری کلامی، به او برون­ریزی کنند.

او اظهار داشت که معمولاً می­توانست انگیزه­های عمیق­تر کودکان را به موقع تفسیر کند تا مانع از آن شود که مهار اوضاع از دستش خارج شود. آنا فروید اصولاً از بازی کودکان به عنوان وسیله­ای برای تسهیل دلبستگی هیجانی مثبت کودکان به درمانگر استفاده می­کرد تا از آن طریق به دنیای درونی کودک راه بیابد. یکی از هدف­های عمده او تأثیر گذاشتن بر کودک برای دوست داشتن وی بود. او کمترین تفسیر مستقیم ممکن از بازی را انجام می­داد و هشدار می­داد که نباید تمامی آنچه را که در حین بازی روی می­دهد به صورت نمادین نگریست. وی معتقد بود که بعضی از بازی­ها ارزش هیجانی ناچیزی دارند، زیرا صرفاً تکرار هشیارانه تجربیات اخیر کودک هستند. به اعتقاد او، کودکان به یوروز انتقال دچار نمی­شوند. او تفسیرهای مستقیم خود را از بازی کودکان تا زمانی که اطلاعات گسترده­ای از مشاهده بازی کودک و نیز مصاحبه با والدین او به دست می­آورد برای خود آنان مطرح نمیکرد.

 بازی درمانی رهایشی

دومین تحول عمده در شکل­گیری بازی درمانی در دهه 1930 روی داد که دیوید لوی  بازی درمانی رهایشی را پدید آورد. این روش رویکردی ساختارمند در بازی درمانی بود و در مورد کودکانی به کار   می­رفت که تجربه تنش­زای ویژه­ای را پشت سر گذاشته بودند. لوی به ضرورت تفسیر معتقد نبود و مبنای رویکرد خود را بر اعتقاد به تأثیر بازی در تخلیه هیجانی گذاشت. در این رویکرد، نقش اصلی درمانگر آن است که صحنه­ها را تغییر دهد و به وسیله اسباب بازی­های گزینش شده، به بازآفرینی تجربه­ای بپردازد که زمینه­ساز اضطراب کودک بوده است. کودک امکان می­یابد که آزادانه به بازی بپردازد تا با اتاق بازی و درمانگر آشنا شود و آن­گاه هر زمان که درمانگر مناسب بداند، برای نشان دادن موقعیت اضطراب برانگیز، وسایل بازی مختلف را به کار گیرد. آفرینش مجدد رویداد آسیب­زا به کودک کمک می­کند تا درد و تنشی را که این رویداد در او پدید آورده، از خود خارج سازد. در سایر مواقع، به کودک اجازه داده می­شود که خودش بازی آزاد خود را انتخاب کند. در این فرآیند ؛ به قالب بازی درآوردن یا آفرینش مجدد تجربه موردنظر، کودک کنترل بازی را در دست دارد و در نتیجه، به جای نقش منفعل کسی که , عملی بر او نجام می­شود.   نقش فعال , عامل  را اختیار می­کند. درمانگر در حین بازی کودک احساسات کلامی و غیر کلامی ای را که او ابراز می­کند، به صورت انعکاسی بیان می­کند. در درمان رهایشی، سه نوع فعالیت در اتاق بازی پیش می­آید:

  • رهاسازی رفتار خشم آلود از طریق پرت کردن اشیا یا ترکاندن بادکنک یا رهاسازی لذت کودکانه مکیدن شیر از شیشه
  • رهاسازی احساسات در شرایطی معین، مانند نشان دادن احساس حسادت به خواهر با برادر از طریق قرار دادن یک عروسک نوزاد زیر سینه عروسک مادر
  • رهاسازی احساسات از طریق آفرینش مجدد تجربه تنش زای ویژه­ای در زندگی کودک، در بازی.

 بازی درمانی غیر رهنمودی

کارل راجرز درمان غیر رهنمودی را مطرح ساخت که بعدها درمان مراجع محوری راجرز خوانده شد و امروزه درمان فردمحورنامیده می­شود. پژوهش کارل راجرز، در بازی درمانی، اصول درمان غیر رهنمودی یعنی باور به تمایلات طبیعی فرد به رشد و قابلیت فرد در هدایت خویش، را با موفقیت در مورد کودکان اعمال کند. در بازی درمانی غیر رهنمودی تلاشی برای مهار یا تغییر کودک صورت نمی­گیرد. اساس این رویکرد، این نظریه است که رفتار کودک در همه حال،  بر نیاز او به خود شکوفایی مبتنی است. هدف­های بازی درمانی غیر رهنمودی این است که کودک به خودآگاهی و هدایت خود دست یابد. درمانگردر اتاق بازی که اسباب بازی­های بسیار متنوعی دارد با کودک ملاقات می­کند و کودک آزاد است تا هر طور که مایل است بازی کند یا آنکه ساکت بماند.

درمانگر فعالانه افکار و احساسات کودک را به وی منعکس می­سازد، زیرا اعتقاد بر آن است که بیان احساسات کودک و شناسایی و پذیرش آنها باعث می­شود که کودک بتواند احساسات خود را بپذیرد و از آن پس می­تواند با آنها مواجه شود. اکسلاین مفهوم بازی درمانی را این گونه خلاصه کرد: تجربه بازی بدان سبب درمانی است که باعث پیدایش ارتباطی ایمن بین کودک و بزرگسال می­شود، به گونه­ای که کودک، آزادی و امکان بیان خویش را به شیوه خود پیدا می­کند، یعنی کاملاً به همان حالتی که در آن لحظه هست، به همان شیوه خاص خود و در زمان خود  بعدها این رویکرد، بازی درمانی مراجع محوری و بازی درمانی کودک محور خوانده شد.

منبع

ابراهیمی کنفگورابی،طاهره(1394)، اثر بخشی بازی درمانی گروهی بر کاهش رفتارهای پرخاشگرانه،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0