رابطه احساس تنهایی با ترس و اضطراب

فردی که خود را در جامعه تنها حس می­کند بزودی احساس امنیت در او کاهش می­یابد به نوعی خود را در محاصره و تنها می­بیند. به نوعی می­ترسد. بنوعی مضطرب می­شود. جامعه برای موفقیت و بدست آوردن وجه اجتماعی و مکنت فردی تبلیغ می­کند و این تبلیغات برای همه فریبنده است. تلاش برای موفقیت اضطراب ­زاست. چون باید لقمه را از دهان رقبا گرفت. از اینجا یک دور فاسد آغاز می­شود. فرد نیاز به موفقیت دارد. از سوی دیگر در برابر رقبای خود بی­دفاع قرار گرفته است. پس ترس او قابل توجیه است. از اینجا هم وسایل دفاعی اختراع می­شود.

مکانیزم­های دفاعی بوجود می­آید. ترس را باید با قدرت نمایی چاره کند. فرد به خوبی می­داند که تفنگ او کم­ وبیش خالی است. از سوی دیگر نگه­داشتن وضعیت روحی و موقعیت اجتماعی احتیاج به گذاشتن انرژی دارد. صرف­نظر از افراد که رقیب و بعضاً دشمن اویند حکومت نیز بصورت دستگاههای قضایی و انتظامی خواب را از چشم فرد می­ربایند. زیرا فرد به قسمت خود از زندگی راضی نیست. جامعه طبقاتی است و او می­خواهد از نردبان طبقات بالا برود. فرصت هم کوتاه است. پس باید خطر کند. خطر کردن بخودی خود اضطراب­زاست. برای مثال : محصلی که در کلاس درس می­خواهد بدرخشد نگران سایر بچه­هاست که نکند با او دشمنی کنند چرا که رقابت بین آنان حکمفرماست. از این رو بندبازی را یاد می­گیرد. بندبازی به خودی خود اضطراب­زاسـت. از یک سو نـیاز به جلب محبت بچه­های دیگر دارد و از سوی دیگر می­خواهد که از آنها جلو بزند. همین فرآیند در او ترس و اضطراب تولید می­کند. ماهیت چنین رابطه­ای در همه زندگی وجود دارد. جامعه سرمایه داری بر این اساس ساخته و پرداخته شده است.

جلوه احساس تنهایی را زمانی می­توانیم بفهمیم که دوست نزدیکی از ما کناره می­گیرد. در چنین شرایطی قدری بی­تاب می­شویم آزار تنهایی را به خوبی احساس می­کنیم. برای اینکه از این احساس خلاص بشویم. به رابطه­های دیگر توسل می­جوییم.

با احساس تنهایی چگونه برخورد کنیم؟

بسیاری با احساس تنهایی زمان حال و برنامه­های هدفمند ، آینده را هم قربانی تعبیر و تفسیر باطل درباره منشاء و آثار احساس تنهایی خویش می­کنند. توصیه می­شود که افراد اول احساس تنهایی را بصورت مثبت نگاه کنند و از خود بپرسند که چرا احساس تنهایی می­کنند؟ در علت­ها ؛ وجه درونی مثل احساس حقارت و ترس از نزدیک شدن به دیگران به خاطر اضطراب رد شـدن و دلـیل­های ؛ وجه بیرونی مثل از خود راضی بودن بعـضی­ها کـه ما نمی­توانیم واقعیت آن را دریابیم به جای اینکه آنان را زیر سوال ببریم خود را زیـر سوال می­بریم! احساس تنهایی خویش تامل کنید ، شروع خوبی بر خودشناسی است.

حالا از خود بپرسید : من چرا احساس تنهایی می­کنم چون دور و اطرافم خالی است. چون دیگران دوست ندارند به من نزدیک بشوند ؛خطای شناختی. چون آدم جذابی نیستم ؛ خطای شناختی. چون بلد نیستم که با دیگران چگونه معاشرت کنیم. چگونه گفتگو کنم چگونه سلوک کنم شخصی که احساس تنهایی می­کند مدام به گذشته برمی­گردد. در نتیجه زمان حال و آینده را از دست می­دهد. من احساس تنهایی می­کنم خب بکنم. باید قدم­هایی برای پیشرفت در زندگی بردارم به خاطر این احساس که نباید ماتم بگیرم. از کجا معلوم که تعبیر و تفسیرهای من درست باشد. حالا فرض می­کنیم درست باشد برای چه من باید به خاطر آنها خود را ملامت کنم که ناگزیر دست از فعالیت بردارم. از کجا معلوم ، بودن با دیگران همیشه برای من مفید باشد. اکثر آدمها درباره موضوع­هایی گفتگو می­کنند که آن­چنان وجه مثبت و مفیدی ندارد. شاید دور بودن از افراد را بتوانـم به شـکلی مثبت در زندگی خـود درآورم. از تنـهـایی­های خود بـرای یاد گرفتـن زبان خارجـی – انواع هنر – تعلیم کامپیوتر استفاده می­کنم یک وجه مثبت هم دارد. باعث می­شود که فرد خود را بسازد. خود را جدا ببیند و در این جداافتادگی حریم امنی برای خود بوجود می­آورد.

احساس تنهایی دو سر دارد. از نظر روحی باعث ترس و اضطراب می­شود و ترس و اضطراب هم به نوبه خود موجب تلاش فرد برای ایجاد حریم امنیتی می­شود. ایجاد حریم امنیتی همیشه نامطلوب نیست.

چند توصیه در قالب تحلیل برای رفع احساس تنهایی

  • نخستین توصیه برای چاره کردن احساس تنهایی اینست که از آن فرار نکنیم. دوم این است که قدرت روحی وجسمی خود را بالا ببریم.امروز در جامعه­ای زندگی می­کنیم که باید قدرتمند باشیم. قدرت ضامن آسایش و آرامش ما بطور نسبی می­شود.
  • دیگر اینکه احساس تنهایی با تنها بودن فرق دارد. در احساس تنهایی اضطراب و تنش هست. در تنهایی اضطراب و تنش و مشغولیت ذهنی نیست.ما می­توانیم با عوض کردن مبنای فکری و تفسیری ازاحساس تنهایی آنرا به تنهایی بدل کنیم.در تنهایی وقت داریم که خود را بسازیم.
  • شخصی که تنهاست و احساس تنهایی نمی­کند می­تواند از تنهایی خود در راه کشـف خلاقیت­های خویش وبمنصه ظهور رساندن آنها استفاده کند. از تنهایی خود در رنج نیست. احساس اضطراب هم نمی­کند می­تواند با اختیار و داوطلبانه راه خود را برود حرکت و عمل و فعالیت بعدی را انتخاب کند در این انتخاب هم اجبار درونی وجود ندارد.
  • شخصی که احساس تنهایی ندارد احساس آزادی دارد و فراغت درونی احساس می­کند.بنابراین می­تواند برحسب نیاز و ضرورت­های فردی و اجتماعی خود تصمیم بگیرد. در این تصمـیم هم واقعـیت تأثـیر دارد. در صورتیکه احساس تنهایی کند ابتدا به طور ناخـودآگاه می­خواهد کاری بکند که از این احساس مبهم و کرخت­کننده خلاص بشود. نشانی را هم درست نمی­رود سر به بیراهه­ها می­گذارد.
  • احساس تنهایی نتیجه فکر است. در صورتیکه شما تعبیر و تفسیر را از ذهن خود بردارید و یا نگرش خود را به زندگی تغییر دهید احساس تنهایی رخت برمی­بندد و شما از این احساس آزاد می­شوید. دیگر احساس تنهایی ندارید ولی تنهایی دارید که می­توانید از آن بوجه احسن در جهت بهبود وضعیت زندگی استفاده کنید.
  • وقتی ما احساس تنهایی می­کنیم رفتار ما در واکنش به این احساس شکل می­گیرد. در نتیجه رفتاری اصیل نیست. در صورتیکه از وضعیت درونی خود آگاه باشیم (خودشناسی) دیگر واکنشی عمل نمی­کنیم. کنشی عمل می­کنیم و کنش ناشی از نیاز و ضرورت به عمل و اقدام است نه در واکنش به یک احساس بی­ریشه داخلی. واکنش به اجبار درونی است. در صورتیکه کنش به اختیار درونی است.

با این مقدمه برای رهایی از احساس تنهایی باید از این احساس فرار نکرد. ریشه­های آن را با تامل در خویش یا در مشورت با کسی که در این زمینه تجربه و تخصص داشته باشد می­توان شناخت. وقتی ریشه احساس تنهایی خود را شناختیم اصلاح و درمان آن ساده می­شود. برای مثال شخصی که با همه تندخویی می­کند و با عصبیت برخورد می­کند و یا در رابطه با دیگران فقط به منافع خود می­اندیشد با شناخت این علت­ها می­تواند بر نابهنجاری­های رفتاری و گفتاری خود دهنه بزند. وقتی که فرد از احساس تنهایی فرار نکند بهتر می­تواند آن را ببیند بهتر می­تواند وسایل فرار خود را تشخیص بدهد. وسایلی که بصورت اعتیاد هم درمی­آیند از این رو می­تواند اعتیاد خود را به وسایل فرار خنثی کنید.

اکنون برای ارتباط مثبت و مفید با دیگران آماده می­شوید در صورتیکه در ارتباط با خود و با دیگران برخورد طبیعی و عقلانی مبتنی بر تجربه ندارید. در کیفیت روابط خود تجدیدنظر کنید چرا که نسبت به خود تعـصب ندارید درهای تجربه کردن را بر روی خود مسدود نکرده­اید. خطاپذیر بودن خود را قبول می­کنید. همه انسانها واجب الخطا هستند اصولاً انسان با آزمون خطا است که پیشرفت و تعالی پیدا می­کند.

خود را همانطور که هست بپذیرد و از ملامت خود بشدت پرهیز کند. ملامت خود اجازه نمی­دهد که شخص انرژی حیاتی خود را برای اصلاح و بهبود شخصیت خویش بکار ببرد. ملامت بخود روند احساس تنهایی را تشدید می­کند. با همه این احوال کسی می­تواند در هر صورت خود را به حالت طبیعی برگرداند که از روبرو شدن با خود عارضی ,که احساس تنهایی هم جز آن است نهراسد. از اینکه دیگران هم خود عارضی او را ببینند وحشت نداشته باشد. شخص طبیعی کمتر از علنی شدن گره­های روحیش معذب است بیشتر در پی اصلاح و درمان خویش است. تا قضاوت و تعبیر و تفسیر دیگران. همین تعبیر و تفسیرهاست که به ما آزار روحی و روانی می­رساند بنابراین باید با علت­ها قطع ارتباط بکند.

در چاره کردن احساس تنهایی لازم است که خود را باور داشته باشیم. قبول کنیم که احساس تنهایی معلول برخورد موردی ما با جهان بیرون است. ناشی از باورهای ماست. ناشی از ارزش­هایی است که به آنها اعتقاد داریم اکنون با بازسنجی باورها ، ارزش­ها و اعتقادات می­توانیم در آنها تجدیدنظر کنیم و با این تجدیدنظر احساسات و عواطف ما نیز به طورکلی مورد دگرگونی و تحول قرار می­گیرد و از حریم بسته و منجمد خویش خارج می­شویم این را هم قبول می­کنیم که در همه روابط انسانی نشیب و فراز هست. رابطه بدون نشیب و فراز غیرقابل تحمل است.

منبع

محرم زاده،بهراد(1390)، اثربخشی آموزش تاب­آوری برمیزان پرخاشگری و احساس تنهایی دانش آموزان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی تنکابن

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

 

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0