ديدگاه هاي روان تحليل گري
بسياري از محققان عقيده دارند كه رد پاي سوءمصرف را ميتوان در شخصيت گذشته فرد يا در برخي از اشكال نقص رواني در درون فرد رديابي نمود. در واقع بسياري از محققان بر اين عقيدهاند كه الگوهاي شخصيتي وجود دارد كه مصرف مواد بعدي را ميتوان از آن طريق پيش بيني كرد. روان تحليلگران از مهمترين گروهي هستند كه اين عقايد و نظرات ترويج نمودهاند. براي يك درمانگر پيرو روان تحليل گري، اعتياد نمود رفتاري يك عدم توازن رواني است كه از ناكامي، محروميت و رنج رواني نشأت ميگيرد. اين تعريف با آنچه كارن هورناي عقيده دارد همسان است. كارن هورناي، از زمره روان تحليلگراني است كه سوءمصرف مواد را بعنوان انعكاسي از رنج رواني مينگرد. به زعم هورناي، افرادي كه رو به سوء مصرف مواد مي آورند، در تلاشند تا تجربه اضطراب خود را از طريق مصرف و سوءمصرف اين مواد تخريب و تخدير كنند .
افرادي كه مواد مختلف مواد سوءمصرف قرار ميدهند از ضربات رواني مهمي در زندگي خود رنج مي برند. برآوردهاي مربوط به زنان معتاد كه يا مورد غفلت و بي توجهي قرار گرفتهاند يا مورد سوءاستفاده جنسي واقع شدهاند از 40 تا 70 درصد در نوسان است. شواهد باليني نيز قوياً مطرح ميسازد سوء استفاده جنسي يا بدني توسط والدين و يا افراد با اهميت ديگر ميتواند موجب آسيبهاي رواني و هيجاني عميق به كودكان شود. در زندگي بزرگسالي، اين كودكان مورد آزار و اذيت واقع شده ممكن است به مصرف مواد و داروها براي مقابله با رنج رواني ناشي از سوءاستفاده جنسي، رواني، و هيجاني شدن بروند. بهرحال، وقتي كه مردم بصورت يك عمل اجباري، صرفاً يكي از روش هاي گريختن از تجربه شرم را مورد استفاده قرار ميدهند، آن ها به چنين نظام كنترلي به سادگي وابسته و معتاد ميشوند. كنترل رنج رواني از طريق هرشكلي از رفتار اجباري صرفاً براي يك دوره زماني كوتاه مؤثر واقع ميشود. اگر چه رفتارهاي اجباري ممكن است بطور موقتي به ما كمك كند تا از احساسات يا مشكلات رنج آور اجتناب كنيم، ولي در واقع اين رفتارها توان متوقف ساختن هميشگي مشكلات يا احساسات و هيجان هاي رنج آور را ندارند. سرانجام اينكه چنين افرادي با مشكل اينكه چگونه بايد با اين رنج هر باردوباره مقابله كند، مواجه ميشود.
ديدگاه رفتاري درمورد اعتياد و سوء مصرف مواد
اهداف اصلي رفتارگرايي توضيح شرايط يادگيري انسان و ديگر جانداران و توسعه فنآوري تغيير رفتار است. در مجموع پيروان رفتارگرايي عقيده دارند كه تمامي و يا اغلب رفتارهاي انسان نه تنها رفتارهاي سازگارانه، بلكه رفتارهاي ناسازگارانه ؛ مثل اعتياد و سؤمصرف مواد آموختني هستند. روانشناسان رفتارگرا، تا اندازه زيادي خود را به مطالعه رفتارآشكار، يعني رفتارهايي كه قابل مشاهده و اندازه گيري هستند، محدود نمودهاند.
اسكينر، عقيده دارد كه استفاده از سازه هاي ذهن گرايانه، فهم بشر را از اعتياد و ديگر رفتارهاي مشكلآفرين، دچار وقفه نموده است، وي متذكر گشته كه افراد معتاد شدن را انتخاب نميكنند، آنها از طريق جامعهاي كه از اجراي تكنولوژي علمي رفتار وحشت دارد،به اجبار تن به ارتكاب چنين رفتاري دادهاند. بعبارتي كلي تر،افراد مواد و الكل را سؤمصرف ميكنند، چون براي ديگر رفتارهاي سازنده و مفيد مورد تقويت قرار نگرفتهاند.
ديدگاه و نظريات شناختي و شناختي ـ اجتماعي
در شرايطي بسياري از افراد مصرف و سؤمصرف مواد را فوراً لذت بخش و مطبوع نمييابند. گاهي مواقع يك مصرف كننده بايد آموزش لازم را در هنگام مصرف تفريحي و گاهگاهي كسب كند تا از آن طريق هم بتواند تأثيرات مواد را تشخيص دهد و هم بتواند اين تأثيرات بعنوان لذت بخشي و مطبوع تفسيركند. براي مثال، مصرف كنندهاي كه براي اولين بار ماري جوانا يا حشيش مصرف ميكند، بايد اغلب توسط همقطاران خود در مورد اينكه چگونه آن را مصرف كند و چگونه تأثيرات آن را بازشناسي نمايد، آموزش ببيند. شايد حتي چنين افرادي نياز داشته باشند كه به آنها گفته شود چرا مسموميت ناشي از ماري جوانا، اين چنين مطبوع و لذت بخش است. فرايند مشابهي نيز از بعد اجتماعي و شناختي در مصرف كنندگان هروئين نيز ديده ميشود. مصرف كنندگان هروئين مبتدي اغلب بوسيله مصرف كنندگان مجرب آموزش ميبينند تا در انتظار چه تأثيراتي باشند و اينكه چرا اين احساسات ناشي از هروئين، اين چنين لذت بخش است. يك فرايند يادگيري شناختي و اجتماعي نيز درمورد الكل بوقوع ميپيوندد. اين تجربهاي كمياب براي كساني كه اولين بار است اقدام به مصرف الكل ميكنند نيست كه در اثر شركت در يك ميهماني شبانه، نوشيدن الكل او، آنچنان او را دچار ناخوشي ميكند كه ديگر هرگز دوباره به سراغ نوشيدن الكل نميرود. با اين حال مشروب خواران با تجربه تربه فرد مبتدي كمك ميكنند تا چگونگي نوشيدن و چگونه لذت بردن از اثرات الكل را هم در بعد شناختي و هم در بعد اجتماعي فرا بگيرد. چنين بازخوردهايي اغلب جنبه غيررسمي دارد و از طريق منابع متعددي اعمال ميشود: دوستان و رفيقان همراه، مقالات روزنامه ها، تبليغات، برنامه هاي تلويزيوني، گفتگو با دوستان و همكاران و مشاهده ديگراني كه مشروب خواري ميكنند، از عوامل اصلي اين حوزه هستند. نتيجه اين فرايند يادگيري شناختي ـ اجتماعي اين است كه مشروب خواران مبتدي فرا ميگيرند چگونه مشروب بنوشند و چگونه از اين تجربه لذت ببرند.
در باب دیدگاه های اعتیاد باید گفت، اولین دیدگاه مطرح در روانشناسی که بر عوامل شخصیتی در وقوع وابستگی تاکید نمود، رویکرد روان تحلیل گری بوده است. بر اساس این رویکرد، اعتیاد بعنوان یک اختلال در ردیف سایر اختلالات تلقی می شود. شخصیت هر فرد از ساختار سه گانه نهاد، خود و فراخود و سطوح سه گانه هوشیاری : هشیاری، نیمه هوشیاری و ناهشیار, تشکیل شده است. هر انسانی از بدو تولد مراحل رشد روانی – جنسی معینی را تا دوران بلوغ سپری می نماید. چنانچه عبور از هر مرحله با موفقیت سپری نشود، فرد در آن مرحله تثبیت شده، درصورت مواجهه با عوامل فشارزا و ناکامی ها در بزرگسالی به رفتار مراحل قبلی رشد بازگشت می کند. مهمترین نظریات مطرح در این بین، میتوان به محرومیت دهانی یا تثبیت شدگی در مرحله رشد دهانی، رشد نایافتگی شخصیتی و ناتوانی در غلبه بر بحران های رشدی و کسب هویت، حالت دفاعی سخوش آور،خودشیفتگی و معتادان وفراخودتنبیه گر، اشاره نمود.دردیدگاه های مربوط به یادگیری، در باب اعتیاد سه نظریه بر اساس شرطی سازی کلاسیک، شرطی سازی کنش گر و یادگیری اجتماعی وجود دارد .
در شرطی سازی کلاسیک یادگیری حاصل تداعی و پیوند میان محرک ها و پاسخ ها است. شرطی سازی کلاسیک، هنگامی که اثرات بدنی مواد با محرک های شرطی مانند نشانه های محیطی در اثر تکرار و مجاورت تداعی می شود به وقوع می پیوندند. بدین ترتیب فرد وابسته به مواد در حین مصرف مواد فرا می گیرد که اثرات بدنی مواد مخدر را با محیط اطراف تداعی کرده، به زودی نشانه های محیطی به عنوان محرک شرطی قادر است، تمایل و حالاتی را در بدن فرد به عنوان پاسخ های شرطی ایجاد نماید. در شرطی سازی کنشگر یادگیری حاصل پیامدهای منفی و مثبت رفتار قلمداد می شود. مصرف مواد مخدر بعد از انجام یک رفتار خاص، حکم تقویت کننده ای را به خود می گیرد که منجر به افزایش و تکرار آن رفتار می شود. همین طور رفتارها و اشیا مرتبط با مصرف مواد مخدر در اثر همراهی مکرر و با تقویت کننده اولیه (مواد مخدر) به تقویت کننده ثانویه تبدیل می شود. در یادگیری مشاهده ای بوسیله مشاهده دیگران و توجه به پیامدهایی که از انجام رفتار مشخصی عاید آنان می شود، به وقوع می پیوندد. طبق این دیدگاه، وابستگی به مواد مخدر، الگویی از رفتار اکتسابی است که غالبا از طریق الگوبرداری پدید آمده و بوسیله پیامدهای متنوع مربوط به مواد تقویت می شود. در دیدگاه شناختی بر نقش باورها و عقایددراعتیاد تاکید میگردد. این دیدگاه بر در فرض اساسی استوار است .
یکی از اساسی ترین دلیل فرد خصوصا نوجوان برای مصرف مواد مخدر، انتظارات و برداشت های او دربار مواد است. و دومی، سایر عوامل نظیر صفات شخصیتی نوجوانان یا ارتباط با همسالانی که ماده مخدر مصرف می نمایند، بر شناخت ها، ارزیابی ها و تصمیم گیری های نوجوانان درباره مواد مخدر تاثیر می گذارند. در این بین عواملی هم چون نقش باورها و انتظارات، مهارت های تصمیم گیری و حل مسئله، شیوه های مقابله، منبع کنترل و کارآمدی شخصی وجوددارند .
منبع
سیدعلوی،ساناز(1394)، گروه درمانی مبتنی بر مراحل تغییر بر انعطاف پذیری کنشی و باورهای فراشناختی معتادین،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی مشاوره وراهنمایی،دانشگاه آزاداسلامی
ازفروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید