دلبستگی در سنین مختلف

مراحل شكل گيري دلبستگي در نوزادان

باولبي 4 مرحله را در تحول نظام رفتاري دلبستگي بر شمرده است كه سه مرحله اول در سال اول زندگي و مرحله چهارم در سال سوم زندگي شروع مي شود.

مرحله اول: نزديك شدن بدون تشخيص چهره‌ها: هنگام تولد و پس از آن، كودكان به محركها به ترتيبي پاسخ مي دهند كه انگار مي خواهند با انسانهاي ديگر در ارتباط باشند. در طول مرحله اول كودك و مراقب در تعامل نزديك با هم هستند، از نظر رفتار مراقب، بسياري از تعامل‌ها معطوف به هدف است در حاليكه از نظر رفتار طفل، پيش از آنكه اين رفتار‌ها معطوف به هدف باشند، نتايج قابل پيش بيني رفتار هستند. در اين مرحله كودك رفتار انسانهايي كه با او رندگي مي كنند را تشخيص نمي دهد و حتي قادر به ايجاد تمايز بين خود و ديگران نمي باشد. با اين حال بررسي‌ها نشان داده است كه نوزادان به صداهاي انساني پاسخگوتر از صداهاي ديگر هستند در سنين 6-4 هفتگي لبخند اجتماعي ظاهر مي گردد.در اين سن بسياري از رفتارها بازتابي هستند و همه اين بازتابها (گريه كردن، چنگ زدن و بعدها لبخند زدن) گرايش دارند كه مراقب را جذب كنند.

مرحله دوم: نزديك شدن به يك يا چند چهره مشخص: اين تغيير از مرحله اول به مرحله دوم به طور تدريجي صورت مي گيرد و همراه با رفتارهاي اوليه دلبستگي و متعاقب آن، همراه با سيستم رفتاري دلبستگي است. باولبي سيزده نظام رفتاري را بر مي شمارد كه به طور متمايز نسبت به يك چهره ابراز مي شود. هفت رفتار از اين نظام‌هاي رفتاري در مرحله دوم رخ مي دهد و بقيه آن در مرحله سوم روي مي دهد. از اين رفتارها مي توان به گريستن به هنگام رفتن مراقب، قطع گريه هنگام برگشتن مراقب و لبخند زدن اشاره كرد.

مرحله سوم: حفظ و نگهداري يك چهره مشخص: اين مرحله بين شش تا نه ماهگي رخ مي دهد. در اين مرحله كودك رفتار خاص دلبستگي را به يك چهره نشان مي دهد. اين دلبستگي با شماري از تغييرات حركتي، شناختي و ارتباطي مشخص مي شود. اگرچه ممكن است برخي حركات مرحله دوم نسبت به چند چهره آشنا را نشانه دلبستگي بدانند، اما بر اساس نظر اكثر دانشمندان، دلبستگي واقعي در مرحله سوم روي مي دهد. در اين مرحله بيشتر كودكان براي حفظ مجاورت با نگاره دلبستگي تلاش مي كنند و در برابر جدايي از وي واكنش نشان مي دهند. در اين مرحله نگاره دلبستگي به عنوان پايگاه امني براي كودك مورد استفاده قرار مي گيرد تا او بتواند در محيط اطراف به جستجو و اكتشاف بپردازد.

مرحله چهارم: مشاركت تصحيح شده توسط هدف: باولبي اشاره مي كند، كه اين مرحله آخرين مرحله رفتار دلبستگي مي باشد. بدين ترتيب باولبي به اين نكته اشاره مي كند كه مراحل ديگري در اين سيستم رفتاري وجود ندارد. سيستم رفتاري دلبستگي طي زندگي به فعاليت خود ادامه مي دهد و تغييرات شگرفي پيدا مي كند اين تغييرات شامل جزئيات هر مرحله و تغيير در ارتباط با سيستم هاي رفتاري ديگر است (ساختارهاي مهار كننده سطح بالاتر).

در اين مرحله، كودكان درك مي كنند كه مراقب، احساسات و نقشه‌هايي دارد كه ممكن است با احساسات و نقشه‌هاي آنها تفاوت داشته باشد. با رشد مهارتهاي ارتباطي و مفهومي كودك و مادر مي توانند اهداف و نقشه‌هاي مشتركي داشته باشند و علاوه بر آن كودك توانايي بيشتري در منع رفتار خودش به دست مي آورد. او قادر مي شود كه قبل از انجام عمل، به طور دروني و آگاهانه رفتار اجتماعي والد را مد نظر قرار دهد، اين حكايت از شكل گيري نظريه ذهن كودك در اين مرحله دارد. توانايي درك اينكه ديگران نيز ذهني مانند ما دارند، اما دنيا را از منظر خاص خود مي بينند نظريه ذهن نام گرفته است. كودك اكنون توانايي مشاركت را به دست آورده است، مشاركت به عنوان يك رابطه دوام دار بين دو فرد تعريف شده است كه با هماهنگي اهداف و نقشه‌هاي دو جانبه مشخص مي شود. با گذر زمان، هماهنگي و تعادل سلسله مراتبي اهداف و نقشه‌ها و نيز هماهنگي درباره اينكه خود چگونه رفتارش را در رابطه متقابل با مادر كنترل كند، ظاهر مي شود.

تحول دلبستگي در نوجواني

از ديدگاه دلبستگي نوجواني دوره انتقالي است كه در آغاز آن نوجوان براي كاهش وابستگي به چهره‌هاي دلبستگي اوليه‌اي كه نقش مراقب او را داشته‌اند، دست به تلاشهاي بزرگي مي زند. تقريباً يك دهه بعد خود نوجوان بزرگ شده، براي فرزندانشان كه متولد شده‌اند يك چهره دلبستگي محسوب مي شود. با اين حال نوجواني تنها زمان كوتاه و گذرايي نيست كه نقش پل ارتباطي بين اين دو دوره (كودكي و جواني) را ايفا نمايد، بلكه نوجواني دوره‌اي عميق از انتقال‌ها بين نظام هاي رفتاري، شناختي، هيجاني خاصي است. در واقع نوجوان مراحل تحول را از يك دريافت كننده مراقبت از والدين به سوي يك مراقبت كننده بالقوه مي پيمايد .

تداوم دلبستگي از كودكي تا نوجواني

يكي از سؤالهاي اساسي درباره روابط دلبستگي در دوره نوجواني آن است كه چگونه سازمان يافتگي دلبستگي نوجوان به دلبستگي در ساير مراحل زندگي به خصوص به دوره كودكي مرتبط مي شود؟

به منظور پاسخ به اين سؤال بايد به طور تجربي تداوم دلبستگي در پهنه زندگي مورد ارزيابي قرار گيرد. سؤال ديگر آن است كه آيا دلبستگي نوجوان تجلي خاصي از همان فرآيندهاي دلبستگي در دوره كودكي است؟ پس از گذشت سه دهه از ايجاد روش موقعيت ناآشنا، مطالعات طولي متعددي در حال بررسي تحول دلبستگي از نوزادي تا نوجواني است. نتايج برخي از اين پژوهش‌ها مبهم و نامشخص است. واترز  گزارش كرد كه ايمني نوجوان بزرگتر مثلاً 21 ساله در AAI با ايمني او در روش موقعيت ناآشنا در دوران كودكي در حدود 70% همبستگي دارد. چنانچه افرادي را كه در اثر رويدادهاي مهم زندگي كه بالقوه مي تواند باعث تغيير طبقه دلبستگي فرد شوند، مستثني كنيم، درجه هماهنگي بين دلبستگي دوره نوجواني با كودكي بالاي 78% است.

اما در مورد افرادي كه در معرض حوادث خاصي در زندگي بوده‌اند، ميزان توافق فقط 44% است كه معنادار نمي باشد. مين دريافت كه بين طبقه دلبستگي افراد در 19 سالگي با استفاده از مصاحبه دلبستگي بزرگسالان با طبقه دلبستگي آنها در كودكي با استفاده از روش موقعيت ناآشنا هماهنگي بالايي وجود دارد. اما هاميلتن يافته‌هاي پژوهشي ارائه مي دهد كه نشانه تداوم اندك دلبستگي از كودكي به نوجواني است. برخي تحقيقات ديگر هيچگونه ارتباطي بين رفتار كودك در موقعيت ناآشنا با طبقه دلبستگي او در نوجواني نيافته‌اند.

واترز و همكاران در مورد اين نتايج ناهماهنگ تبيين مناسبي را ارائه مي دهد. او معتقد است كه با گذشت زمان به دليل مداخله عوامل محيطي/ اجتماعي تداوم بين دلبستگي دوران كودكي و نوجواني تعديل مي شود. به هر حال بايد توجه داشت نوجواني كه طبقه دلبستگي دوره كودكي خود را حفظ كرده است در حال زندگي با والديني است كه در روابطشان با نوجوان تا مدتها از شيوه‌هاي مشابهي استفاده كرده‌اند.در خانواده‌هايي كه فرزندان با هر دو والد بيولوژيكي خود زندگي كرده‌اند نسبت به نوجواناني كه در ساخت‌هاي خانوادگي ديگري رشد يافته‌اند، درجه توافق سازمان يافتگي دلبستگي آنها و مادرشان بالاتر است .به علاوه بين دلبستگي نوجوان- مادر نوجوانان سن بالا نسبت به نوجوانان كم سن تر، ميزان هماهنگي بالاتر است. احتمال دارد استرس‌هاي ناشي از تغييرات اوايل نوجواني حداقل به طور موقت سازمان يافتگي دلبستگي نوجوان را و يا آمادگي ارزيابي دلبستگي را گسسته سازد .

بر خلاف يافته‌هاي مذكور پژوهش روزنستين و هوروتيز نشان داد كه در ميان نوجوانان داراي مشكلات روانشناختي ميزان توافق بين راهبردهاي دلبستگي نوجوان و مادر بالاي 80% است. محققان معتقدند كه تحت برخي شرايط درجه توافق دلبستگي نوجوان- مادر كاهش مي يابد. اين يافته‌ها نشان مي دهند كه سازمان يافتگي دلبستگي نوجوان و همبستگي آن با اوايل كودكي و با سازمان يافتگي دلبستگي مادر همراه با تغييرات تحولي و چالش‌هاي فعلي محيط به طور معناداري تحت تاثير قرار مي گيرد.

منبع

ابراهیمی، شهلا(1393)، تبیین نقش واسطه ای مهارت های مقابله ای در ارتباط بین سبک های دلبستگی و تاب آوری، پایان نامه کارشناسی ارشد، روانشناسی عمومی، دانشگاه آزاد اسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0