خودکنترلی چیست؟

در مورد خودکنترلی نظر بندورا این است که ” اگر اعمال تنها به وسيله­ ی پاداشها و تنبيه های بيرونی تعيين می شدند، مردم شبيه به بادبادک رفتار می کردند و در هر لحظه تغيير جهت می دادند تا خود را با عواملی که بر آنها تأثير می گذارند وفق دهند؛ در نتیجه سؤالی که باقی می ماند اين است که اگر تقويت کننده ها و تنبيه کننده های بيرونی رفتار را کنترل نمی کنند پس چه چيزی آنرا کنترل می کند؟ پاسخ بندورا به اين پرسش اين است که رفتار آدمی عمدتاً يک رفتار خود نظم داده شده است. از جمله چيزهايي که انسان از تجربه ی مستقيم يا غير مستقيم (جانشينی) می آموزد معيارهای عملکرد است، و پس از آنکه اين معيارها آموخته شدند، پايه ای می شوند برای ارزشيابی شخصی فرد. اگر عملکرد شخص در يک موقعيت معين با استانداردهای او هماهنگ يا از آن بالاتر باشد، آنرا مثبت ارزيابی می کند، اگر پايين تر از معيارها باشد آنرا منفی ارزشيابی می کند.

کودکان طي زندگي خود، باورهايي را دربارة پديده​هاي پيرامون خود كسب مي​كنند. براي مثال بيشتر افراد در اين باره كه چگونه يا چرا مجموعه مشخصاتي در خانواده آنها يا ديگران وجود دارد يا حتي در اين باره كه مشخصه​هاي جسمي و رواني چگونه از نسلي به نسل ديگر انتقال مي​يابند، باورها و عقايدي دارند. شواهد تحقيقاتي نشان مي​دهند كه انسان​ها درباره انواع پديده​ها، باورهاي عمومي گسترده​اي دارند. اين باورهاي عمومي گاهي از دانش علمي مربوط به پدیده​ها بسیار فاصله دارند و گاهی همپوشی زیادی را با آن نشان می​دهند . در حوزه روان شناسی، طی حداقل دو تا سه دهه گذشته، توجه گسترده​ای به باورهای عامیانه در مورد پدیده های روانی جلب شده است. این نوع باورها که در پیشینه پژوهش به نظریه​ های عامیانه در موسوم​اند در مقابل دانش و نظریه​های علمی قرار دارند.موخوپادایای و جوهار بر این عقیده​اند که نظريه​هاي عاميانه، داوري و رفتار افراد را در حوزه هاي مختلف تحت تأثير قرار مي دهند. براي نمونه، باتلر نشان داد كه داوري انسانها دربارة پديده هاي اجتماعي و انساني، به طور جدي، از نظريه هاي ضمني​اي كه در مورد اين پديده ها دارند متأثر مي شود. به هر حال، به نظر ميرسد كه نظريه هاي عاميانه از طريق تجارب روزمره، محيط و مشاهده شخصي كسب مي شوند. اهميت توجه به اين باورها آن گونه که نومسکی و راتنرنشان داده اند، در این امر نهفته است که این باورها عمدتاً بر بخشش، یاری رسانی، و میزان حمایتی که افراد از برنامه ها یا افراد دیگر در سطح اجتماع به عمل می​آورند، اثر می​گذارند. از طرف دیگر، این باورها بر احساس خودکنترلی افراد بر شرایط و موقعیت​ها تأثیر می​گذارند. موخوپادایای و جوهار با بررسی نظریه های عامیانه در حوزه خودکنترلی نشان داده اند كه هر چه افراد احساس كنند كه بر شرايط خود كنترل بيشتري دارند، بيشتر به جستجوي راه حل براي مشكلات، و پشتكار و تلاش براي دستيابي به نتيجه نهايي رغبت نشان ميدهند. به هر حال، طبيعي است كه باورها و نگرشهاي عاميانه مثبت و نه باورها و نگرشهاي منفي نسبت به پديده ها، چه خود افراد و چه اطرافيان آنها را براي پيگيري اهداف و ارائه حمايت لازم برمي انگيزند.

مفهوم خودکنترلی که در سال توسط اشنایدر گسترش یافت، به این معنی که یک شخص در موقعیت خود چه قدر انعطاف​پذیر یا چه قدر پایدار است . خودکنترلی یکی دیگر از عوامل مطرح شده در نظریه های روانشناختی مرتبط با مشکلات رفتاری  است. خودكنترلي عبارت است از تعارض درون فردي بين منطق و هوس، بين شناخت و انگيزه و بين برنامه ريز دروني و عمل كننده دروني، كه غلبه قسمت اول هر كدام از اين زوج ها بر قسمت دوم است. وجود خود تنظیمی و خود کنترلی برای موفقیت در بسیاری از حوزه​های زندگی بسیار حساس و ضروری است. دانش آموزان دارای خود کنترلی بالا، دارای سازگاری روانشناختی بهتر، روابط بین فردی سازگارتر، و عملکردی بالا در تکالیف تحصیلی نسبت به افراد دارای خود کنترلی پایین هستند.خود کنترلی به نظر می​رسد حتی پیش​بین بهتری از هوش برای پیشرفت تحصیلی می​باشد.

خودکنترلی شامل سه مرحله اصلی است که عبارتند از:

شناسایی موقعیت مشکل و تعریف رفتار مطلوب قابل بهبود، شناسایی خودآموزی­هایی که قرار است در موقعیت مشکل از آنها استفاده شود، استفاده از مهارت­های رفتاری برای یاد دادن خودآموزی­ها .خودکنترلی  از طریق فرایند تنظیم هدف، در شرایط موجود تغییر ایجاد می کند. راهبردهای خودنظم­دهی با راهبردهای کنترل و نظارت به طور هماهنگ عمل می کنند. یعنی وقتی که یادگیرنده از راه کنترل و نظارت متوجه می شود که در یادگیری موفقیت لازم را به دست نمی آورد و این مشکل ناشی از سرعت کم یا زیاد مطالعه یا راهبرد غیر مؤثر یادگیری است، بلافاصله سرعت خود را تعدیل می کند یا راهبرد مؤثرتری را بر می گزیند.بنابراین یادگیرنده بهره­مند از راهبردهای نظم دهی حاضر نمی شود که به روش­های ناموفق یادگیری و مطالعه ادامه دهد و همواره از راه نظارت بر کار خود نواقص روشها و راهبردهای یادگیری اش را شناسایی می کند و به اصلاح و یا تعویض آنها اقدام می نماید. مهمترین راهبردهای خودنظم­دهی عبارتند از: تعدیل سرعت مطالعه و اصلاح یا تغییر راهبرد شناختی.

بندورادرباره رابطه بین خودنظم بخشی و خودکنترلی، معتقد است اشخاصی که خودنظم دهی و خودکارآمدی پایینی دارند کمتر می کوشند، بيشتر شکست می خورند، و پشتکار کمتری ازخود نشان می دهند و ترس بیشتری را تجربه می کنند. برای مثال بسياري از دانش‌آموزان داراي اختلال يادگيري به‌علت ناكامي ناشي از دشواري هاي يادگيري خود اعمالي از هم گسيخته دارند و در آنها نوعي احساس خود ارزشمندي منفي ايجاد مي‌شود. دانش آموزان مبتلا به ناتوانی­های یادگیری در مقایسه با همسالان خود، خودکارآمدی کمتری را احساس می کنند.

منبع

ناد علی پور ،بهشته (1394) ، بررسی اثر راهبردهایِ کنارآمدن با فشارِ روانی(بر اساسِ مدلِ لازاروس) بر میزانِ خودکنترلی و سلامت روان: مدلی برایِ ارتقاء سلامتِ روان بر اساسِ نظریۀ علاقۀ اجتماعیِ آلفرد آدلر،پایان نامه کارشناسی ارشد ،دانشگاه آزاد اسلامی

ازفروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0