مطالبی از مدیریت انتظامی

فراگيری مديريت : دو روش برای يادگيری دانش مديريت وجود دارد: اول، ازطريق آموزش و دوم، ضمن انجام کار. البته می توان ترکیبی از دو روش فوق را نیز به کار برد.یادگیری ضمن کار به کندی صورت می پذیرد وکافی نیست، زیرا تأکید عمده در واحدها بر انجام کار است نه القای چگونگی انجام آموزش آن. مطالعه کتب مختلف در زمینه ی مدیریت نیز به تنهایی کافی نیست، زیرا تنها دانش نظری« جنبه تئوريک مديريت» فرد را افزایش می دهد؛ در حالی که روانشناسان، یادگیری را تغییردر رفتار معنی می کنند .یعنی به دست آوردن توان انجام کاری غیر از آنچه قبلاً فرد می توانست انجام دهد. بنابراين آنچه از مطالعه کتب ومشاهده ی رفتار دیگران به دست می آید شاید از تغییر در سطح دانش یا نگرش فراتر نرود؛ ولی اگر بخواهیم چیزی یاد بگیریم بايد تمرين کنيم تا آنچه که فراگرفته ايم به شکل يک رفتار درما جلوه گر شود.

اهميت مديريت

اهميت مديريت را می توان اين چنين بيان کردکه رمز موفقيت و شکست سازمانها درمدیریت آن خلاصه می شود.به اعتقاد پیتردراکر، عضو حیاتبخش هر سازمان، مدیریت آن است.  هارولدکنتز، مدیریت را مهمترین زمينه ی فعاليت انسانی می داند و معتقد است که وظيفه اصلی مديران در تمام سطوح و در همه ی واحدهای مختلف بازرگانی، صنعتی و اداری اين است که محيطی را طراحی و نگه داری کنند تا در آن اعضا بتوانندبه صورت گروهی با يکديگر کار کنند و به اهداف تعيين شده دست يابند.

سير تحول مديريت

 با نظری بر سير تحول مديريت پی می بريم که بخش عمده دانش کنونی مدیریت از تجربیات مدیران و آثار دانشمندانی نشأت گرفته است که به مطالعه مديريت پرداخته اند و بررسی های تاريخی نشان می دهد که در مورد چگونگی اداره ی واحدهای تجاری، اداری، پیشینیان از جمله مصریان، چینیان، ایرانیان، رومیان، آلمانی ها و سایرین دارای بینش هایی بوده اند که به صورت يک سری نظريه ها بيان شده اند که به توضیح هر يک خواهيم پرداخت.

نظريه های مکتب کلاسيک ؛ گروهی از محققان و نویسندگان اولیه رشته ی مدیریت و سازمان اصولی جهان شمول را برای مدیریت کارا و اثربخش تجویز و توصیه کردندکه تیلور، فایول، ماکس وبر، گیولیک واوریک از بینانگذاران تئوری کلاسيک بودند که در اين راستا سه نظريه بيان کرده اند:

نظريه مديريت علمی ؛ اين نظريه از اواخر قرن سيزدهم هجری شمسی مقارن با اواخر قرن نوزدهم ميلادی توسط تيلور بنيان نهاده شده که با مطالعه قوانين حاکم بر کار یعنی سرعت انجام کار، زمان انجام کار ومطالعه زمان سنجی ومطالعه کار درکارگاه به اصولی دست يافت که به نام اصول علمی نام گذاری شده اند و هدف از این اصول افزايش بازده کاری بوده است که اين اصول شامل :

  1. جايگزينی اصول علمی به جای محاسبات سرانگشتی
  2. کسب هماهنگی در فعاليت گروهی به جای پراکندگی در عمل
  3. جلب همکاری افراد به جای آشفتگی حاصل از فرد گرايی
  4. کار و تلاش برای به حداکثر رساندن بازده
  5. تلاش به منظور ارتقای سطح رشد تمام کارکنان برای ترقی روز افزون خود و سازمانشان.

نظريه فرآیندی مدیریت (اصول گرايان) ؛ این نظریه در بحبوحه ی سال های جنگ جهانی اول توسط هنری فايول بنيان نهاده شد. وی کل سازمان را پیکره ی واحدی می دید که فعالیت های آن به شش دسته تقسیم می شد: فنی(تولیدی)، بازرگانی(خرید وفروش ومبادله)، مالی(تعیین منابع مالی و مصرف بهینه)، ایمنی(حفاظت از اموال و افراد)، حسابداری(تعیین وضع موجود مالی) و وظایف رهبری(برنامه ریزی)سازماندهی، فرماندهی، هماهنگی وکنترل)؛ و بیان می دارد که 5 دسته فعالیت اول، مشخصترند، و درنتیجه، بیشتر کتاب خود را به تحلیل فعالیت ششم که به وظایف مدیریت مشهور گشته اختصاص داده است. فایول ضمن بیان اين واقعيت که:«… در امور مدیریت هیچ چیز مطلق نیست»، روشها و متونی را که در تجربه بدان رسیده بود و آنها را در تقویت پیکره ی سازمان یا انجام وظایف مدیریت مفید می دانست، به عنوان اصول چهارده گانه مدیریت ارائه کرد:

1- تقسيم کار 2- اختيار 3- انضباط4- وحدت فرماندهی 5- وحدت مديريت6- وابستگی منافع فردی به هدف کلی7- جبران خدمات کارکنان 8- تمرکز9- سلسله مراتب 10- نظم 11- عدالت 12- ثبات 13- ابتکار عمل14- احساس يگانگی.

نظريه بوروکراسی ؛ در حالی که توجه عمده ی تيلور و فایول بر مسائل علمی مدیریت، برای کسب مؤثر اهداف متمرکز بود، توجه ماکس وبر به این مسأله اساسی تر معطوف بود که چگونه می توان سازمان ها را ساختار مناسبی داد. آثار وبر که عمدتاً تجويزی است، تفاوت عمده ای با توصیه های عملگرای تیلور وفایول دارد. سهم عمدة وبر در شکل گيری مديريت، ارائه ی فهرست ويژگی های مديريت بوروکراتيک است. ويژگی های مدل ايده آل بوروکراسی ماکس وبر:

1- ضبط سوابق تصميمات و اقدامات اداری 2- حاکميت قوانين و مقررات، غير شخصی بودن اداره امور 3- استخدام کارکنان بر اساس شايستگی و توانايی فنی 4- جدايی مالکيت وسايل از اداره آن 5- ساختار قدرت قسمتی به سلسله مراتب 6- تخصصی شدن کارها در حد عالی

مکتب روابط انسانی(نئوکلاسيک) ؛ به دنبال بحران بزرگ اقتصادی در آمريکا در سالهای 1920 تا 1930 و مشکلاتی که برای سازمانها به وجود آمد نارسايی و عدم کفايت مکتب کلاسيک سازمان پديدار گشت لذا دانشمندان به تکاپو افتادن تا راه چاره ای برای اين مشکلات بيابند در اين راستا تلاشهای آنها به تئوری جديدی به نام مکتب روابط انسانی انجامید که مطالعاتی را درباره ی چگونگی واکنش کارکنان به میزان تولید، نسبت شرایط کاری، طراحی شغل ومحرکهای مديری آغاز کردند، اين دسته ضمن تأکيد بر جنبه های انسانی مديريت، به خنثی کردن جنبه فنی – مهندسی جنبش مديريت علمی تمايل داشتند.  طرفداران اين روش معتقد بودند که مديريت بايد توجه خود را بر روی افراد متمرکز کند؛ به بيان دیگر متغیرهای اجتماعی را مؤثرتر از متغیرهای فیزیکی می دانستند. بنيان گذار اصلی اين مکتب التون مايو بود.

وضعیت مدیریت امروز ؛ در مطالعات مدیری چند دهة اخیر، تلاش برای ترکیب یافته های مدیریت علمی، اصول گرایان و جنبش روابط انسانی بوده است؛ زیرا همانطوری که هارولد کنتز بیان می دارد، از آنجایی که نظریه پردازان هر یک راه خود را رفته و دیگران را فراموش کرده اند،«جنگلی از تئوریهای مدیریت» به وجود آمده است.

پیروان جدید جنبش مدیریت علمی بر تصمیم گیری علمی، به کارگیری رایانه، وابزارهای تصمیم گیری تأکید دارند. گروه نظریه پردازان امروزی روابط انسانی، از بهبود و بازسازی سازمان صحبت می کنند و جای اصول گرایان را کسانی گرفته اند که معتقدند، قبل از آنکه بتوان به اصولی پایبند شد لازم است مدیران زیادی را به طور عملی مورد مطالعه قرار داد. طرفداران دو روش نسبتاً مشابه، تلاش دارند تا ثباتی را برای آنچه که ما امروزه دربارة مدیریت می دانیم  فراهم آورند. این دو روش به شرح زیرند:

مدیریت نظام گرا  ؛ نگرش سیستمی به شغل مدیریت، یک روش یا فن تجزیه و تحلیل در حل مسأله یا تصمیم گیری و یک سبک مدیری است. نگرش سیستمی ، چهار چوبی را برای تجسم عوامل محیطی داخلی و خارجی به عنوان یک مجموعة متحد ارائه می دهد، و شناخت وظیفه نظامهای کوچک و نظام بزرگ و پیچیده ای را که نظام باید در آن فعالیت کند ممکن می سازد.

مدیریت اقتضایی ؛ روش دیگر مدیریت بر مبنای اقتضاست. نظریه پردازان مدیریت اقتضایی روش اصول گرایی را ترک گفته اند. فایول و گروهش به دنبال فنون مؤثری برای مدیریت هر نوع واحدی در هر زمان بودند؛ در حالی که نظریه پردازان مدیریت بر مبنای اقتضا آن را ناممکن می دانند. اساساً روش مدیریت بر مبنای اقتضا، بر این واقعیت تأکید دارد که آنچه مدیر در عمل انجام می دهد، وابسته به مجموعة شرایط موجود است. در نظریة مدیریت بر مبنای اقتضا، تنها به وضعیت موجود توجه شده ، بلکه تأثیر راه حلهای ارائه شده بر الگوهای رفتاری سازمان نیز مورد نظر است.

 نظريه نقشهای مديری ؛ جديدترين نظريه ی مديريت، نظرية نقشهای مديری است . اساس اين نظریه این است که آنچه را مدیر انجام می دهد بايد ملاحظه نمود و بر پايه چنين ملاحظاتی فعاليت ها يا نقش های مديری را معين کرد. مینتز برگ در مطالعات خود به این نتیجه رسید که برنامه ریزی، سازماندهی، هماهنگی وکنترل جزء وظايف مدير نيست بلکه مدير، به فعاليتهای گوناگونی می پردازد.

طبقه بندی مديران

مديران را بسته به اينکه چه فعاليتی در سازمان انجام می دهند می توان به سه سطح تقسيم کرد: 1- مديريت عملياتی(سرپرستی)   2- مديريت ميانی   3- مديريت عالی.

مديريت عملياتی:  در اين سطح مديران و کارکنانی فعاليت می کنند که مستقيماً با واحد های اجرا و اهداف مؤسسه در ارتباطند. اين دسته از مديران از سطح مديريت ميانی دستور العمل ها را گرفته وبا تنظیم برنامه های عملیاتی کوتاه مدت، سعی می کنند فعاليت های واحد های اجرايی را هدايت و هدف های سازمان را تحقق بخشند.

مديريت ميانی: مديران ميانی به طور مستقيم به مديريت ردة بالا گزارش می دهند؛ کارشان مدیریت بر سرپرستان است و نقش حلقه ی واسطی را ميان مديريت عالی و مديريت عملياتی به عهده دارند. مديران ميانی برنامه ریزی میان مدت می کنند و برای اظهار نظر مدیریت عالی برنامه های جامع تر وبلند مدت آماده می سازند. عملکرد مديری رده های پايين را تحليل کرده، توانايی و آمادگی آن را برای ارتقا تعيين می کنند و به مديران رده پايين در توليد، پرسنل و ساير مسائل، خدمات مشاوره ای عرضه می دارند.

مديريت عالی:  مدیران عالی، عملکرد کلی واحدهای عمده را ارزیابی می کنند؛ درباره ی موضوعات و مسائل کلی با مديران سطوح پايين به تبادل نظر می پردازند و به تنظيم برنامه های بلند مدت و سیاست های کلی سازمان اقدام می کنند.

تأمين مديريت

مديريت را بايد يک حرفه و شغل بشمار آورد، زيرا با توسعة سازمان های بزرگ دولتی و بازرگانی نیاز به مدیران حرفه ای به خوبی احساس می شود. در عصر ما مسئولیت دنیایی که درآن زندگی می کنیم از بسیاری جهات به عهده مديران واگذار شده است .بنابراين مديران بايد از قدرت درک سرشاری برخوردار باشند تا بتوانند به نحو صحيح و کارآمدی مدیریت خود را اعمال نمایند واز عهده مسئولیت برآیند. از این رو مديران حداقل بايد مهارتهای زير را دارا باشند:1) مهارتهای مديری، 2) اجزای مؤثر در مهارت انسانی

مهارت های مديری

به طور کلی مدير بايد سه نوع مهارت عمده را دارا باشد:

مهارت فنی: توانایی حاصل از تجربیات،آموزش، وکار آموزی لازم برای به کارگیری: دانش، روشها، فنون و تجهيزات لازم برای انجام کارهای خاص.

مهارت انسانی: به اين معنی که فرد، توانایی کار با دیگران را داشته باشد و بتواند از ایشان در انجام وظايف واگذار شده، بخوبی استفاده کند.

 مهارت نظری: اين مهارت شامل قدرت درک پیچیدگی های تمام سازمان و درک جایگاه عملیات خود فرد در سازمان است. اين دانش به فرد اجازه می دهد تا مطابق با اهداف کل سيستم عمل کند.

اجزای مؤثر در مهارت انسانی

 مهارت انسانی يکی از مهارت های مهم مديری است که در سه جزء خلاصه می شود:

1- درک رفتار گذشته .2 – پيش بينی رفتار آينده . 3-هدايت، کنترل و تغيير رفتار آينده.

مديريت موفق و مؤثر :  مديريت موفق و مؤثر عبارت است از کسب اهداف سازمانی يا چيزی بيش از آن. حال اين سؤال برای ما پيش می آيد که چگونه می توان مديری موفق و مؤثر بود؟ برای موفق و مؤثر بودن، توانایی های ذاتی و اکتسابی معینی لازم است. مدیر مؤثر نیاز به تواناییهای فنی، انسانی ادراکی، طراحی و حل مسأله دارد .

مدیریت پلیس (مدیریت انتظامی)

مدیریت انتظامی از دو واژه مدیریت و انتظامی تشکیل شده است که با توجه به تعاریف متعدد از مدیریت که همگی به طور مشترک گویای علم و هنر کارکردن با و بوسیله دیگران براساس اصولی همچون برنامه ریزی، سازماندهی، بسیج منابع وامکانات، هدایت و سرپرستی و کنترل با استفاده از تکنیک های تقسیم کار، سلسله مراتب، نظم، وحدت، سیستمهای پاداش و تنبیه  و… بود مشخص و تبیین گردید.در بررسی امور انتظامی در واقع اموری است که برابر قانون به نیروهای انتظامی(پلیس ) محول می گردد تا ضمن مدیریت بر آن امور مانع هر گونه بی نظمی در جامعه و اختلال در امنیت انتظامی جامعه شده و با برخورد مؤثر با عوامل و حرکتهایی که مخل امنیت داخلی کشور هستند امنیت انتظامی را برقرار نمایند.در واقع مدیریت انتظامی فرآیند بکارگیری مؤثر و کارآمد منابع انسانی و مادی از طریق برنامه ریزی، سازماندهی، بسیج منابع و امکانات، رهبری و کنترل امور انتظامی برای دستیابی به برقراری نظم وامنیت ،تامین آرامش و آسایش فردی و اجتماعی در جامعه و افزایش بهره وری براساس نظام ارزشی صورت می گیرد.

مدیریت پلیس جامعه محور

در عصر مدرن، محتمل ترین و مؤثرترین پاسخ به چالش های مختلف در زمینه تأمین امنیت در یک جامعه آزاد، تأمین امنیت در سطح جامعه است. راه کار تأمین امنیت در سطح جامعه که در دهه 1980 گسترش یافت، تأثیر بسیار مهمی بر مدیریت پلیس داشته است. به طور ساده باید عنوان داشت که اگر تأمین امنیت در سطح جامعه راهکار متفاوتی در اجرای تأمین امنیت می باشد، ممکن است به رویکرد های متفاوتی در مدیریت پلیس نیز نیاز باشد رویکردی متفاوت هم در اداره درونی پایگاه های پلیس و هم در نقش بیرونی پلیس در تعامل با جامعه و در رویارویی با مشکلات. شناخت چهار بّعد اصلی تأمین امنیت در جامعه و درنظر گرفتن تأثیر آنها بر مدیریت پلیس می تواند بسیار مفید باشد: 1- بّعد فلسفی؛ 2- بّعد استراتژیک؛ 3- بّعد تاکتیکی؛ 4- بّعد سازمانی.

اهداف پلیس

همه سازمان ها از جمله ادارات پلیس، ذاتاً برای هدفی به وجود آمده اند. مدارس برای تعلیم وتربیت دانش آموران وبیمارستان ها برای درمان بیماران ومجروحان ایجاد می شوند. هدف از تأسیس یک شرکت خصوصی در سیستم سرمایه داری اقتصاد ما ایجاد ثروت برای پایه گذاران آن است. دریک نظام سوسیالیست، همین شرکت خصوصی شاید با هدف تولید اشتغال یا ارائه برخی کالاها و خدمات ایجاد شده باشد. البته به واقع این طور است که اکثر سازمان ها چند منظوره هستند. کلی ترین بیانیه از اهداف یک سازمان غالباً رسالت نامیده می شود. مقاصد تقریباً خاص تر را در اصطلاح اهداف می نامند؛ و مقاصد دقیق تر نیز مقصود نهایی نام گرفته اند. این اهداف باید باعث هدایت توسعه راه کارها، تدابیر، برنامه ها، وظایف، خط مشی ها، شیوه های کاری، وقوانین شوند، و درعوض همه اینها راهنمایی باشند برای رفتار اعضای سازمان، همان طور که در شکل ریز نشان داده شده است.

اگر از راست به چپ این روند را دنبال کنیم، مدیریت تابع مسیری عاقلانه و پیشتاز است. از سوی دیگر، اگر از چپ به راست آن را دنبال کنیم، مدیریتی با محوریت بحران و واکنش گر خواهیم داشت. برای هر مدیر عاملی بسیار حائز اهمیت است که توجه خود را دایم بر اهداف شرکت و طراحی راه کارها و وظایفی متمرکز سازد که آن اهداف را محقق سازند. با این همه، راه کارها و وظایف اغلب بر اساس شیوه های سنتی انجام نمی شوند، شاید به این دلیل که حداقل مقاومت را دارند. این یک گرایش متداول است که باید در برابر آن مقاومت شود.

رسالت پلیس

کلی ترین بیانه از اهداف یک سازمان پلیس معمولاً رسالت این سازمان است. بیانیه رسالت به طور معمول حاوی مهم ترین ارزش هایی است که یک اداره پلیس و فلسفه کلی مؤسسه را هدایت می کند. نقش بیانیه رسالت «تمرکز بر هدف سازمان، جلب توجه به سوی موارد مهم، وتعیین اهداف سازمانی برای تطبیق یافتن تمرینات با ارزش هاست». بعضی ادارات پلیس بر بیانیه های بسیار مختصری مانند«خدمت و حفاظت»تکیه دارند، در حالی که برخی دیگر بیانیه های طولانی تر و مفصل تر را ترجیح می دهند. اکثر سازمان ها برای تلاش برحفظ بیانیه های رسالت به طور منطقی آن را مختصر ارائه می کنند تا مأموران بتوانند راحت تر به خاطر سپرده و تحت هدایتش قرار بگیرند. هر مؤسسة پلیس باید با دقت بیانیه رسالت خود را آماده سازد تا نقش منحصر به فردش را به نفع کارکنان پلیس و شهروندان توصیف نماید.

اهداف و مقاصد نهایی پلیس

اهداف و مقاصد نهایی یک سازمان، اگر چه خاص تر هستند، اما باید با رسالت آن سازگار بوده و به تحقق هدف کلی کمک کنند. تعداد وتنوع اهداف و مقاصد نهایی که یک اداره پلیس می تواند برگزیند، تقریباً نامحدودند. برای مثال دفتر پلیس پورتلند در سال 2006، در کنار بیانیه رسالتش، دو هدف اجتماعی و دو هدف سازمانی را نیز ذکر کرده است،که در اینجا تنها می خواهیم سه هدف اصلی و هشت مقصود نهایی را برجسته سازیم که در  همه ادارات سراسر دنیا کاربردی هستند.سه هدف اصلی هر اداره پلیس عبارت است از: 1.حفاظت از جان؛ 2.  حفاظت از مال؛ 3.  حفظ نظم.

علاوه براین، هر اداره پلیس دارای هشت مقصود نهایی است که فعالیت های پلیس به سوی آن هدایت می شوند تا تعهدات اصلی زیر را به انجام برسانند:

  1. پیشگیری و کنترل رفتارهایی که اساساً تهدید کننده جان و مال افراد هستند ؛
  2. کمک به افرادی که در معرض خطر صدمه های جسمی هستند ؛
  3. عمل به ضمانت های قانون اساسی؛
  4. تسهیل تردد مردم و وسایل نقلیه ؛
  5. یاری کسانی که نمی توانند از خود مراقبت کنند ؛
  6. حل وفصل درگیری ها ؛
  7. شناسایی مسائلی که احتمال دارد بغرنج تر شوند ؛
  8. ایجاد احساس امنیت در جامعه و حفظ آن.

حفاظت از جان و مال مردم و حفظ نظم اهداف اصلی پلیس هستند. اداره پلیس ایجاد شده است تا به شهروندان ضمانت دهد نظم در جامعه برقرار و جان و مال افراد در سایه قانون حفاظت خواهد شد. شهروندان زمانی که قادرنیستند یا آمادگی ندارند که خود به قانون عمل کنند، مأمور پلیسی را جستجو می کنند تا آنان را در برابر عناصر بی ملاحظه جامعه محافظت کنند،کسانی که آرامش آنان را برهم زده یا آن را مختل می کنند، آزادی شان را نقض می کنند، وجودشان را تهدید می نمایند، واموال آنان را سرقت کرده یا تخریب می کنند، همه شهروندان حق دارند در جامعه ای امن و آرام زندگی کنند.

نقش مدیریت انتظامی درمبارزه با قاچاق کالا(وظایف سازمانی پلیس)

پلیس هرکشور برای نیل به اهداف و رسالت خود وظایف متعدد و متنوعی را برعهده دارد که باید در هرسازمان به مرحله اجراء درآیند. برخی ادارات پلیس آن قدر حجم بالایی دارند که برای عمل به هر وظیفه، واحدهای مجزایی تشکیل داده اند. باقی ادارات پلیس جایی در میانه قرار گرفته اند که چالش اصلی شان توسعه مدیریتی یا به اصطلاح سازماندهی است . سه ریزسیستم سازمان پلیس عبارت است از : 1- عملیات ها؛ 2- مدیریت؛ 3- خدمات کمکی.این سه ریز سیستم، چارچوبی از بحث ما درباره وظایف اصلی پلیس ارائه می کنند. فهرست زیر وظایفی را که در زیر سیستم ها ی سازمان پلیس تعیین شده اند، نشان می دهد.

جدول: وظایف سازمانی پلیس

عملیات هامدیریتخدمات کمکی
گشت زنی

تردد وسایل نقلیه

تحقیقات جنایی

فساد، مواد مخدر و قاچاق کالا

جرایم سازمان یافته

عملیات های ویژه

پیشگیری از وقوع جرم

خدمات نوجوانان

خدمات جامعه

خدمات مدارس

کارکنان

آموزش

برنامه ریزی وتحلیل

بودجه وامور مالی

مساعدت قانونی

پردازش اطلاعات

اطلاعات مردمی

بازرسی ها

امور داخلی

اطلاعات جاسوسی

گزارش ها

ارتباطات دور

اموال و مدارک

آزمایشگاه

توقیف

شناسایی

تست الکل

امکانات

تجهیزات  وتدارکات

تعمیر ونگهداری

زیر سیستم عملیات ها

عملیات ها، فعالیت های هستند که مستقیماً به مردم کمک می کنند. زیر سیستم عملیات ها بخشی از کار پلیس است که اکثر مردم با آن آشنا هستند. مأموران پلیس از طریق این زیر سیستم به انجام اقدامات پلیسی ، مبارزه با جرم وارائه خدمات به مردم به خدمت گرفته می شوند. دو زیر سیستم دیگر (مدیریت وخدمات کمکی) برای انجام خدمات روزانه دراز مدت به کارکنانی که در زیر سیستم عملیات ها کارمی کنند، ایجاد می شوند. اهداف زیر سیستم عملیات شبیه به همان اهداف اصولی کل مؤسسه پلیس است: حفظ نظم و محافظت از جان ومال افراد. همه کارهای انجام شده توسط کارکنان این زیر سیستم به سوی نیل به این اهداف سازمانی مهم جهت گیری شده است. وظایف موجود در این ریز سیستم با هدف دستیابی به اهداف و مقاصد تعیین شده انجام می شوند.که وظایف آن عبارتنداز: گشت زنی، تردد وسایل نقلیه، تحقیقات جنایی، فساد، مواد مخدر، قاچاق کالا، جرایم سازمان یافته، عملیات های ویژه، پیشگیری از وقوع جرم، خدمات نوجوانان، خدمات جامعه، خدمات مدارس.

زیر سیستم مدیریت

وظایف تشکیل دهنده زیر سیستم مدیریت (کارکنان، آموزش، برنامه ریزی وتحلیل، بودجه وامور مالی، مساعدت قانونی، پردازش اطلاعات، اطلاعات مردمی، بازرسی ها، امورداخلی، اطلاعات جاسوسی) نه در کمک مستقیم به مردم بلکه به سود سازمان به عنوان یک کلّیّت، به اجراء در می آیند. به علاوه وظایف این زیر سیستم کاربرد بلند مدت تری نسبت به زیر سیستم خدمات کمکی دارد. یک روش برای تشخیص وظایف مدیریتی از وظایف خدمات کمکی این است که بپرسیم:«آیا لازم است این وظیفه شبانه روزی انجام شود؟» وظایفی همچون برنامه ریزی وآماده سازی بودجه که به طور مستمر اجرا  نمی شوند، به طور کلی وظایف مدیریتی در نظر گرفته می شوند و وظایفی مانند؛ ارتباطات و شناسایی که مستمراً اجرا می شوند، معمولاًدرگروه وظایف خدمات کمکی دسته بندی می گردند؛ هردو نوع وظیفه به سود یا در خدمت کل اداره پلیس هستند؛ هردو اصولاً اموری داخلی می باشند. از طرف دیگر وظایف عملیاتی به صورت خارجی و به سود مستقیم مردم انجام می گیرند.

ریز سیستم خدمات کمکی

عملیات ها را به فعالیت هایی توصیف کردیم که در کمک مستقیم به مردم انجام می شوند ومدیریت را فعالیت هایی شرح دادیم که در دراز مدت به سود تمام واحدهای سازمانی کار می کنند. باقی فعالیت ها در حیطه زیر سیستم خدمات کمکی به اجراء در می آیند. لازم است که این فعالیت ها نیز به نفع واحدهای اداری پلیس هستند، اما نسبت به فعالیت های مدیریتی منظم تر و مستمر تر هستند. خدمات کمکی معمولاً به صورت 24 ساعته در روز و 365 روز در سال به مأموران عملیاتی پلیس خدمات ارائه می کنند؛در حال که فعالیت های مدیریتی معمولاً به صورت هشت ساعت در روز وپنج روز درهفته در خدمت مأموران پلیس هستند. اگرچه گاهی تشخیص این دو نوع فعالیت از یکدیگر دشوار است، اما برای تشخیص راحت تر می توان خدمات مدیریتی را خدماتی بلند مدت و دارای محدویت زمانی دانست در حالی که خدمات کمکی ،خدماتی مستقیم هستند که دایم در دسترسی قرار دارند. وظابف مشمول در زیر سیستم خدمات کمکی عبارت است از: گزارش ها، ارتباطات دور، اموال و مدارک، آزمایشگاه، توقیف، شناسایی، تست الکل، امکانات، تجهیزات  وتدارکات، تعمیر ونگهداری.

ماموریتهای پلیس مبارزه با قاچاق کالا وارز ناجا

هم اکنون اهم ماموریتهای پلیس مبارزه با قاچاق کالا وارز ناجا به شرح ذیل است:

  1. تهيه و تنظيم سياست ها و خط مشي هاي مربوط به امور كشف و مبارزه با قاچاق كالا و ارز و پيشنهاد به مبادي ذيربط براي تصويب،
  2. تهيه طرح ها و برنامه هاي لازم در خصوص مبارزه با قاچاق كالا و ارز و كاهش مهار آن در سطح جامعه و ارايه آنها به مراجع ذيربط جهت تصويب و ابلاغ،
  3. تهيه و تنظيم آيين نامه ها و دستورالعمل هاي تخصصي در خصوص مبارزه با قاچاق كالا و ارز و پيگيري تصويب و ابلاغ آنها،
  4. برآورد نيازمنديهاي تخصصي واحدهاي مبارزه با قاچاق كالا و ارز استان ها ، تامين و ارايه طرح و توزيع آنها،
  5. بررسي قوانين و مقررات موجود در زمينه قاچاق كالا و احصاء مشكلات آنها و پيشنهاد راهكارهاي مناسب به منظور وضع قوانين و مقررات متناسب،
  6. جمع آوري و تجزيه و تحليل آمار و اطلاعات مربوط به قاچاق كالا و ارز در سراسر كشور،
  7. ارايه نظرات و پيشنهادات تخصصي در زمينه هاي آموزشي ، تجهيزات و اعتبارات ، سازمان و كميت و كيفيت نيروي انساني به مراجع ذيربط،
  8. تحقيق و بررسي در خصوص علل و انگيزه هاي گرايش به قاچاق كالا و ارز و ارايه راهكارهاي لازم به منظور كاهش جرايم مذكور در سطح جامعه به مراجع ذيربط،
  9. ارزيابي و تجزيه و تحليل عملكرد واحدهاي اجرايي مبارزه با قاچاق كالا و ارز و اقدام در جهت رفع مشكلات و موانع ستادي و اجرايي از مبادی ذی ربط،
  10. نظارت بر اجراي طرح ها ، آيين نامه ها و دستورالعمل هاي تخصصي ابلاغي و هدايت ستادي واحدهاي مبارزه با قاچاق كالا و ارز رده هاي ناجا،
  11. شناسايي و جمع آوري آخرين شگردها و روش هاي مجرمين قاچاق كالا و ارز و ارايه راهنمايي هاي لازم به واحدهاي اجرايي جهت مبارزه مؤثر با آنان،
  12. بررسي و پيگيري ستادي در خصوص امور موبوط به حق الكشف مامورين و سهم ناجا از محل جرايم وصولي حاصل از فروش كالاي مكشوفه برابر ضوابط و مقررات،
  13. بررسي و پيگيري ستادي امور حقوقي گزارشات و پرونده هاي مهم مكشوفه  قاچاق،
  14. مشاركت و همكاري در راه اندازي و بهسازي و بهره برداري از بانك اطلاعات متمركز مجرمين،
  15. تهيه و تنظيم گزارش از فعاليت ها و عملكرد واحدهاي مبارزه با قاچاق كالا و ارز رده هاي ناجا و ارايه به مبادي ذيربط براي بهره برداري،
  16. تعامل با سازمان های مرتبط و ستاد مرکزی مبارزه با قاچاق کالا وارز در جهت مقابله هرچه بهتر با قاچاق کالا در کشور.

ارزش های مهم کار پلیس

نتیجه اینکه؛ کار ومدیریت پلیس باید تحت هدایت اهداف ومقاصد اصلی توصیف شده در بالا باشد. و نیز بیانه ای کلی از رسالت اداره پلیس باشد. فعالیت های مأموران و مدیران پلیس باید مستقیم یا غیر مستقیم در جهت نیل به رسالت، اهداف ومقاصد سازمانی باشد. هرگاه مشخص شود که منابع گسترش یافته یا تلاش های صورت گرفته ارتباطی به رسالت، اهداف ومقاصد اداره پلیس نداشته است، باید به شدت زیر سئوال برده شود، زیرا این منابع و کوشش ها ممکن است کمکی به کارآمدی واقعی سازمان نکرده باشد.

با توجه به وظابف سازمانی پلیس که در سه ریزسیستم؛ عملیاتها، مدیریت، و خدمات کمکی بیان گردید و برابر بند 8 ماده 4 قانون (مصوب27تير ماه 1369( ناجا وظيفه پيشگيري و مبارزه با قاچاق کالارا براي نيروي انتظامي پيش بيني كرده است. بنابراین اهداف، رسالت و مقاصد نهایی  و ماموریتهای پلیس در شناسایی، کشف و مقابله با قاچاق کالا از رسالت های اصلی آن بوده که با مدیریت صحیح بر منابع انسانی، تجهیزات و با استفاده از نقاط قوت قوانین موجود وشناسایی نقاط ضعف قوانین در جهت اصلاح وبازنگری در راه رسیدن به رسالت، اهداف، مقاصد نهایی و راه ها کار ، تدابیر، برنامه ها، وظایف، خط مشی ها، شیوه های کاری  در راه رسیدن به رسالت اصلی خود نقش مهم و بسزایی دارد که امروزه ادارات پلیس برای ابلاغ رسالت خود از آن استفاده  می کنند. هر مؤسسة پلیس باید با دقت بیانیه رسالت خود را آماده سازد تا نقش منحصر به فردش را به نفع کارکنان پلیس و شهروندان توصیف نماید.

نوع مدیریت کنونی حاکم بر مدیریت انتظامی مقابله با قاچاق کالا

با توجه به طبقه بندی مديران به اينکه چه فعاليتی در سازمان انجام می دهند در سه سطح؛ 1- مديريت عملياتی(سرپرستی)   2- مديريت ميانی   3- مديريت عالی در حال حاضر نوع مدیریت انتظامی مقابله با قاچاق کالا در مرکز کشور از نوع مديريت ميانی (مديران ميانی به طور مستقيم به مديريت ردة بالا گزارش می دهند؛ کارشان مدیریت بر سرپرستان است و نقش حلقه ی واسطی را ميان مديريت عالی و مديريت عملياتی به عهده دارند. مديران ميانی برنامه ریزی میان مدت می کنند و برای اظهار نظر مدیریت عالی برنامه های جامع تر وبلند مدت آماده می سازند. عملکرد مديری رده های پايين را تحليل کرده، توانايی و آمادگی آن را برای ارتقا تعيين می کنند و به مديران رده پايين در توليد، پرسنل و ساير مسائل، خدمات مشاوره ای عرضه می دارند.) می باشد. در سطح استان ها نیز از نوع مدیریت عملياتی(دراين سطح مديران و کارکنانی فعاليت می کنند که مستقيماً با واحد های اجرا و اهداف مؤسسه در ارتباطند. اين دسته از مديران از سطح مديريت ميانی دستور العمل ها را گرفته وبا تنظیم برنامه های عملیاتی کوتاه مدت، سعی می کنند فعاليت های واحد های اجرايی را هدايت و هدف های سازمان را تحقق بخشند) می باشد.

دلایل انتخاب شاخص های مدیریت انتظامی دراین تحقیق

نظریه خاصی که دال بر علت انتخاب  شاخص های مدیریت انتظامی باشد وجود نداشت. لیکن با توجه به مأموریت ذاتی و اصلی پلیس در جامعه کنونی که در زیر سیستم عملیات پلیسی بدان اشاره گردید از مهم ترین وظایف عملیاتی پلیس، مبارزه با قاچاق کالا بوده و از طرفی درمصاحبه با کارشناسان و مسئولین فعلی و قبلی در حوزه قاچاق کالاو ارز و راهکارهای ارائه شده درکتاب های نگارش شده در بحث قاچاق کالا و تجارب بدست آمده محقق از خدمت چندین ساله در این خصوص بیشترین مواردی که پلیس در امر مقابله با قاچاق در حال حاضر بکار می برد استفاده از منابع انسانی و تجهیزات در حوزه درون سازمانی بوده و شاخصه بعدی پژوهش قوانین مبارزه با قاچاق کالاست. هرچند از منابع برون سازمانی پلیس است لیکن ارتباط مستقیم و تنگاتنگ در رسیدن به اهداف سازمانی و رسالت پلیس در امر مقابله با قاچاق را که همانند بازوان قدرتمند و دیوارهای مستحکم بوده که با اتکاء به آن مامورین می توانند در برابر سودجویان و قاچاقچیان کالا ایستادگی، مقاومت و مبارزه کننده و مجرمان را به سزای عمل خود برسانند و همچنین قدمت تصویب قوانین کنونی که با شرایط و مقتضیات کنونی جرم قاچاق و جرایم علیه مجرمین نیز مطابقت چندانی نداشت لازمة انتخاب آنها را برای محقق فراهم  آورد.

نتیجه گیری و ارایه مدل تحقیق

با توجه به موضوع پژوهش، بررسی اثربخشی مدیریت مقابله در مبارزه با قاچاق کالا می باشد با توجه به  نظریه های ارائه شده از علل بروز قاچاق کالا بیانگر آن است که اکثر صاحب نظران در بیان علت وقوع جرائم مالی از جمله قاچاق معتقد به عوامل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، قانونی و امنیتی می باشند که شرائط عمومی کشورها  و سیاست هائی که در آنها اتخاذ می گردد بیشتر به نظریه های ؛ نظریه حرص وآز- افلاطون و نظریه لایمن تا حدودی زیادی تأثیر بر قاچاق در ایران داشته و از طرفی با توجه به نظریه های مدیریتی ارائه شده ؛ نظریه های مدیریت نظامگرا  و اقتضایی که همان نظریه های مدیریت امروزی است. در مدیریت پلیس بر امر مبارزه با قاچاق کالا در وضعیت کنونی نیز مطابقت زیادی دارد. و مدیریت به اقتضای و شرایط زمانی و مکانی در جهت رسیدن به اهداف سازمانی با بهره گیری از عوامل محیط داخلی و خارجی به عنوان یک مجموعه متحد که نظام باید در آن فعالیت کند ممکن می سازد.

منبع

اسکندرپور، علی (1393)، اثر بخشی مدیریت انتظامی درمقابله با قاچاق کالا، پایان نامه کارشناسی ارشد، فرماندهی و مدیریت انتظامی، دانشگاه علوم انتظامی امین

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0