تاريخچه درمان شناختي رفتاري

رويکرد رفتاري در بريتانيا و ايالات متحده به طور مستقل در سال 1950-1970 شکل گرفت. در نيمه‌هاي سال 1960رويکرد شناختي در آمريکا پديدار گشت ولي پيوند روش شناختي – رفتاري در قالب درمان شناختي و رفتاري در پايان دهه 1980 رخ داد. بندورا از پيشگامان اين پيوند به شمار مي‌آيد. بندورا ، مبتکر روش الگو سازي يا يادگيري مشاهده‌اي است. بنظر وي تقليد، الگوبرداري ومشاهده عوامل موثرتري براي يادگيري، اصلاح و تغيير رفتار هستند تا صرف پاداش و تنبيه که اساس نظريه‌هاي سنتي و رفتارگرائي را تشکيل مي­دهد. افراد با تقليد، الگوبرداري و مشاهده رفتار ديگران مهارتهاي جديد را مي‌آموزند و از اضطراب آنها کاسته مي­شود، در نتيجه رفتارهاي بالقوه خود را به فعل در مي‌آورند . نخستين رويکرد تمام عيار شناختي رفتاري توسط مايکن بام ارائه شد. او با روش خود بنام  آموزش خودگوئي  خدمت مهمي به تغييرشناختي – رفتاري کرده است. اگرچه روشهاي شناختي بنا به تعريف، بااصول سنتي رفتارگرايي مغاير است و رفتارگرائي به عنوان جانشين افراطي براي نظريه‌هاي ذهن گرايانه روانشناسي بوجود آمده بود، با وجود اين هنگامي که روانشناسان تجربي پژوهش دقيقتري در حوزه فرايندهاي شناختي انجام دادند، برداشتهاي شناختي از رفتار، دوباره ارزشمند شمرده شده است. امروزه رويکرد شناختي و رفتاري به سختي از هم قابل تميز هستند. برخي رفتارگرايان شناختي نظريه و روشهاي خود را ازديدگاه رفتاري ساختند و عنصرشناختي به آن اضافه کردند، بطوري که از الحاق روشهاي شناختي و عنوان شناختي رفتاري خشنود هستند. در حاليکه ديگران باديدگاه شناختي اليس يا بک شروع کردند و بعد عنصر رفتاري به آن افزودند .

انواع روش‌هاي شناختي رفتاري:

روش شناختي- رفتاري به همراه رويکرد حمايتي ورويکرد مبتني بر بينش از رويکردهاي عمده رواندرماني محسوب مي­شود. در مطالعات انجام شده روشهاي شناختي رفتاري هم در کوتاه مدت و هم در دراز مدت موثر بوده اند و ترکيب روشهاي شناختي و رفتاري موثرتر از کاربرد هريک به تنهايي بوده است. فنون عمده اين رويکرد شامل: بازسازي شناختي، آرام سازي، حساسيت زدايي منظم و پس خوراند زيستي مي­باشد.

  • بازسازي شناختي: اين روش توسط دو روانشناس به نامهاي گلدفريد و ديويسن ، براساس روش البرت اليس نتيجه شده است. بدين صورت که درمانگرضمن نشان دادن غيرمنطقي بودن نحوه استدلال و باورهاي مراجع در مورد موقعيتها به او مي­آموزد که چگونه تحليلي واقعاً منطقي از قضايا بعمل آورده است . درواقع به مراجع کمک ميشود تا از افکار مستاصل کننده که پاسخهاي هيجاني نظير ترس، اضطراب يا خشم را ايجاد مي­کنند رها شود و افکار مطلوب تر را جانشين آنها کند . در روش بازسازي شناختي منظم که به حساسيت زدايي منظم شباهت دارد سلسله مراتبي از موقعيت‌ها که مراجع نمي­تواند با آنها کنار بيايد تنظيم ميشود که به تدريج به طرف موارد دشوارتر پيش ميرود، مراجعان اين موقعيتهاي ناراحت کننده را مجسم ميکنند و اعلام ميدارند که معمولاًً چگونه با آنها کنار مي­آيند. بعد پاسخهايشان را به صورت منطقي ارزيابي کرده و پاسخ شناختي مناسبتري براي آن جايگزين مي­کنند. وقتي مراجع توانست با يک موقعيت خيالي کنارآيد، به سمت موقعيت بعدي در سلسله مراتب پيش مي­رود. تفاوت اين روش با الگوي اليس اين است که بجاي اينکه درمانگر فعال باشد بايد سعي کند که مراجعان را ترغيب به مبارزه با تفکر مخربشان کند .
  • آرام سازي:نواع آرام سازي شامل آرامسازي تدريجي عضلاني، تنفس ديافراگمي، تمرين‌هاي تمرکز به توجه وآموزش آرام سازي رفتاري مي­باشد.
  • حساسيت زدايي منظم: اين روش وآرام سازي جزء فنون رفتاري مي­باشد و در بخش مربوط به روش‌هاي رفتاري توضيح داده شد.
  • پسخوراند زيستي: در اين روش افراد به دستگاه‌هاي هدايت کننده وصل مي­شوند تا از فعاليت‌هاي فيزيولوژيک دستگاه‌هاي بدن خود مثل ضربان قلب يا تنش عضلاني آگاه شوند و بعد بتدريج مي‌آموزند که چگونه اين فعاليت‌هاي غير ارادي را مهار کنند و بر اين اساس انتظار مي­رود که مراجع بتواند تنش و اضطراب خود را در موقعيت‌هاي تنش زاي روزمره مهار کند . بررسي‌هاي انجام شده در سال 1983توسط ميلر و برمن نشا ن داد که درمان شناختي- رفتاري در همه اختلال‌ها از بي درماني و درمان پلاسبو برتر است. همچنين چملس و گيليس ، بيان مي­کنند که درمان شناختي- رفتاري در مورد اضطراب همواره ازگروه‌ گواه ليست انظار وپلاسبو موثرتر بود ه اند.

منبع

برقی ایرانی،زیبا(1392)، اثر بخشی شناخت_رفتار درمانگری سالمندی(CBTO)بربهبود نشانه­های مرضی، همبسته­های شناختی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه پیام نور

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0