برخی از نظریه های راهبردهای مقابله ای

نظریه لازاروس و فولکمن

اگر چه نظر سلیه، تأثیر زیادی در مفهوم ما از تنیدگی داشته است ولی به نظر می رسد دیدگاه لازاروس و فولکمن ، تأثیر عمیقی بر روانشناسی داشته است.

به نظر آنها تعبیر و ارزیابی ما از رویدادها اهمیت بیشتری از خود آن رویدادها دارد. آن ها معتقدند نه رویدادهای محیطی و نه پاسخ فرد، هیچ یک نمی تواند تنیدگی را تعریف کند. بلکه ادراک فرد از موقعیت هاست که تنیدگی و شدت آن را تعیین می کند. این ادراک شامل آسیب ها، تدبیرها، تهدیدها، چالش های بالقوه و توانایی ادراک شده فرد برای مقابله با آنهاست.

الگوی شناختی لازاروس و فولکمن ، شامل سه مرحله است :

  • ارزیابی
  • مقابله
  • پیامد

تأکید لازاروس- فولکمن بر عوامل شناختی به جای عوامل محیطی آن ها رااز سلیه، دور می کند آنها بر خلاف ماسون و سلیه بیشترین پژوهش ها را روی انسان انجام دادند چراکه مردم به دلیل توانایی های شناختی سطح بالاتر، منابع تنیدگی بیشتری دارند. امروزه پیروان دیدگاه لازاروس- فولکمن در پژوهش در زمینه تنیدگی دنبال معنای رویداد برای شخص هستند. آیا فرد آنها را تنیدگی زا احساس می کند یا نه؟ آیا رویداد معینی برای او تهدید کننده، چالش انگیز و آسیب رسان است یا خوشایند و مطلوب؟

به نظر لازاروس- فولکمن ،تنیدگی پیامد ارزیابی است نه پیایند آن، یعنی در ابتدا فرد ارزیابی می کند آیا موقعیت تنیدگی زا است یا خیر و نه زمانی که در معرض تنیدگی ها قرار گرفت حالت تنیدگی را ادراک کند.

ارزیابی: لازاروس- فولکمن ، به سه نوع برآورد توسط فرد در سنجش یک رویداد اشاره می کند:

  1. ارزیابی اولیه: عبارت است از اینکه فرد به این نتیجه می رسد که رویداد معینی تنیدگی زاست یا نه و درجه خطرناک بودن آن چقدر است. اما به این معنا نیست که ارزیابی مهم ترین نوع ارزیابی باشد.
  2. ارزیابی ثانویه: عبارت است از سنجش در دسترس بودن تمهیدات مقابله ای کافی. وقتی که فرد در ارزیابی اولیه، موقعیتی را تنیدگی زا اعلام کرده و این جا فرد می کوشد به سه سوال از خود پاسخ دهد:
  3. اول اینکه چه راه هایی در برابر من گشوده است؟ دوم احتمال این که من بتوانم راهبردهای لازم را برای کاهش تنیدگی به طور موفقیت آمیز به کار گیرم چقدر است؟ و سوم آیا این روش کارگر خواهد افتاد و تنیدگی من کم خواهد شد یا نه؟
  4. ارزیابی مجدد: فرد مکرراً می کوشد ارزیابی های خود را از موقعیت تغییر داده و اصلاح کند و به محض آن که اطلاعات جدیدتری دریافت می کند ارزیابی دیگری نیز به عمل می آورد. با این حال ارزیابی مجدد همیشه منجر به کاهش تنیدگی نشده و گاهی اثرات افزایشی دارد.رویدادی که قبلاً بی خطر تلقی میشده ممکن است پس از ارزیابی مجدد آسیب زا،تهدید کننده یا چالش گر تلقی شود.

لازاروس و فولکمن ،اظهار می کنند مقابله عبارت است از تغییر مداوم تلاش های شناختی، رفتاری برای اداره خواسته های ویژه بیرونی یا دورنی که بعنوان عامل تمام منابع یا فراتر از منابع شخصی برآورده شوند .

براساس این تعریف مقابله یک فرآیندی است که بر حسب ارزیابی فرد از میزان موفقیت آمیز بودن تلاش هایش تغییر می کند، به علاوه این که مقابله خودکار نبوده و الگو و آموخته ای از پاسخ دهی تلاشمند فرد به موقعیت تنیدگی زا است. بالاخره این که مقابله تلاش برای اداره موقعیت است نه کنترل و تسلط بر آن.

لازاروس و فولکمن، سلامتی و انرژی روانی را منابع مهم مقابله خواندند، به نظر آن ها افراد تنومند و سالم بهتر از افراد نحیف، بیمار و خسته می توانند خواسته های بیرونی و درونی را اداره کنند. دومین منبع، عقیده مثبت است. یعنی فرد معتقد باشد که می تواند با تنیدگی مقابله کند. سومین منبع مهارت حل مسأله است که با عقیده مثبت مرتبط است.

مهارت های اجتماعی یعنی توانایی کافی فرد برای همکاری با مردم، چهارمین منبع مقابله می باشد. آخرین منبع مقابله ای منابع مادی مثل پول است. در دیدگاه تبادلی لازاروس منابع مادی، اجتماعی برای مقابله با تنیدگی فی نفسه مهم نیستند بلکه این عقیده شخصی و ارزیابی اوست که بالاترین درجه اهمیت را دارد .

نظریه آرنولد

آرنولد،  دیدگاهی شبیه لازاروس دارد. اساس نظریه آرنولد ، بر این است که کلیه محرک های هیجانی قبل از این که منجر به پاسخ هیجانی شوند در مراکز عالی مغز مورد اولین ارزیابی قرار گرفته و پس از این که برای محرک هیجانی پاسخ مناسب تشخیص داده شد (مرحله تشخیص و انتخاب)، از طریق تالاموس و هیپوتالاموس به محرک مذکور پاسخ هیجانی لازم داده می شود. سپس قشر مغز با بررسی فعالیت های موجد و پیامدها دومین ارزیابی را انجام می دهد.

نظریه جانسون

جانسون ، بر تأثیرات مخرب استرس ناشی از ناتوانی بلندمدت با موقعیت های تنش زا اشاره کرده است. زمانی که ارگانیسم در معرض محرکی آسیب زا قرار می گیرد و پاسخ های زیست شناختی برای انسجام و پابرجا نگهداشتن او کافی نیستند، از این رو وی ناتوان از مقابله می شود. در این توصیف مقابله چیزی بیش از موفقیت در مهار درونی صرفاً فیزیولوژی بدن  نیست. دستگاه های مهار روانی نیز منابعی هستند که در رویارویی با مشکلات عمده زندگی دخیل اند. تعامل های اجتماعی و عوامل محافظ بدن، فرآیندهای روانی پیچیده ای هستند که ممکن است واجد یا فاقد توانایی لازم برای برخورد موثر با استرس باشند. برخی از افراد و به احتمال زیاد بعضی از حیوانات در برخورد با مشکلات روانی و جسمانی از توانایی های بیشتر برخوردارند، عده ای بهتر از دیگران توان مقابله را دارند. بیانگر تفاوت های فردی بین انسان و حیوان های متفاوت در زمینه پاسخگویی زیست شناختی به محرک های مشخص است .

منبع

سیده آزاده باقرزاده(1392)، کیفیت زندگی بیماران دچار ضایعه نخاعی ومراقبان آنها،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه شهیدمدنی آذربایجان

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0