بدبینی،نظریه ها و عوامل سبب ساز

سلیگمن، در ارتباط با سبک اسناد بدبینانه اظهار می دارد که استفاده از دو مدل می تواند فرد را در مقابل داشتن اسناد بدبینانه آسیب پذیر سازد:

 مدل شروع: در این مدل بر این نکته تأکید می شود که تجربه مکرر حوادث منفی و عدم موفقیت منجر به ایجاد سبک اسناد بدبینانه در فرد می شود

مدل آسیب پذیری: در این مدل فرض می شود که افراد خاصی شیوه اسناد آسیب پذیر دارند. به عبارت دیگر مجموعه ای از باورهای علی و مستند از جمله انتساب رویدادهای مثبت به عوامل بیرونی، ناپایدار و اختصاصی و بالعکس انتساب شکست ها و موارد منفی به عوامل درونی، پایدار و فراگیر به­نوبه­خود منجر به ایجاد حالات هیجانی منفی در فرد می شود. سلیگمن اعتقاد دارد که افراد بدبين بر اين باورند كه رويدادهاي ناگواری كه براي آن ها پيش مي‏آيد هميشگي هستند و بر همين اساس، استدلال مي‏كنند كه چون علتْ دائمي است، رويدادهاي ناگوار نيز به طور مداوم براي آن ها رخ مي‏دهد. هنگامی که افراد بدبين با ناكامي و رويداد ناخوشايند مواجه مي‏شوند علل فراگیر و همگاني  را در نظر مي‏گيرند و آن را به تمام جنبه‏هاي زندگي تعميم مي‏دهند، ولي علت موفقيت‏ها و رويدادهاي خوشايند را منحصر به يك موقعيت خاص مي‏دانند. به علاوه افراد بدبين در مورد شكست‏ها و رويدادهاي ناخوشايند خود را مقصر مي‏دانند، ولي در موفقيت‏ها و بروز رويدادهاي خوشايند ديگران را اثرگذار مي‏دانند. در نتيجه، نسبت به خود ديد منفي پيدا مي‏كنند .

نظریه پردازان یادگیری معتقدند که سبک اسناد بدبینانه به طور کلی بر اثر آموختن پاسخ های ناکافی در هنگام مواجه شدن با مسائل زندگی و نیاموختن پاسخ های لازم برای حل مشکلات زندگی به وجود می‌آیند. این نظریه‌پردازان معتقدندکه برای افراد بدبین در زمان یادگیری مراحل زیر اتفاق افتاده است:

ـ رفتار فرد از جانب محیط تقویت و تشویق نشده است.

ـ  به علت عدم تشویق و تقویت کمیت رفتار و فعالیت فرد به نحو چشمگیری کاهش یافته است و این امر باز هم از تقویت و تشویق می کاهد. اگرچه پاره ای از افراد می‌توانند با کمبود تقویت به خوبی مقابله کنند و خلاء ناشی از این دگرگونیها را با انواع پاداش ها یا ارضاهای دیگر جبران نمایند، گروهی دیگر که این توانایی را ندارند دچار دلسردی و یاس می‌شوند و در اتخاذ رفتارهای سازنده ناتوان هستند. بر اثر کاهش سطح فعالیت، تقویتهای مثبت نیز بیشتر کاهش می‌یابند و همین امر باز هم رفتارهای مثبت کمتری را در پی دارد.

بعلاوه نقص واقعی در مهارتهای اجتماعی یکی از علل عمده میزان پایین تقویت مثبت به شمار می رود. افزون بر آن، به محض اینکه افراد بدبین می‌شوند رفتارشان آنها را کمتر دوست داشتنی می‌سازد بنابراین نوعی چرخه معیوب به وجود می‌آید.

تبیین های شناختی متعدد در مورد بدبینی ارائه شده اند که عبارتند از: الگوی تحریف شناختی بک ، نظریه های اسنادی از قبیل درماندگی آموخته شده سلیگمن، نظریه هایی که بر جنبه های شناختی فشار روانی تاکید دارند و نظریه های پردازش اطلاعات . ترکیبی از بازخوردهای سازش نایافته به ایجاد منفی نگری فراگیر منتهی می‌شود. پدید آیی بدبینی مشروط به ساخت ها ؛روان بنه های شناختی  و فرایند ها/ شیوه های تفکر است که به ایجاد تغیرات کم و بیش مهمی ‌در واقعیت منجر می‌شود.

از دیدگاه بک دو مکانیزم عمده منجر به ایجاد بدبینی می‌شود:

داشتن افکار منفی درباره خود، تجربه های جاری و آینده که بک آن را مثلث شناختی افکار منفی می نامد و منجر به ایجاد بدبینی در فرد می شود. افکار منفی درباره خود عبارت است از اعتقاد فرد مبنی بر اینکه او بی­لیاقت و بی کفایت است. فرد بدبین هرگونه بدبختی را به نقایص خود نسبت می‌دهد و هر گونه موقعیت مبهم را به عنوان گواهی از وجود نقص تعبیر می‌کند. بک معتقد است که افراد بدبین معمولاً خود را با دیگران مقایسه می‌کنند که  این امر حرمت خود را در آن ها ضعیف تر می‌کند، افکار منفی فرد بدبین درباره تجربه در واقع همان تعبیر او مبنی بر این است که آنچه برای وی اتفاق می‌افتد ناگوار است. او موانع جزئی را به صورت موانع غیر قابل گذر سوء تعبیر می‌کند و حتی زمانی که دیدگاههای مثبت معقول تری درباره تجربه او وجود دارد به منفی ترین تعبیر ممکن در مورد آنچه برای او رخ داده است گرایش دارد. زمانی که فرد بدبین به آینده فکر می‌کند باور دارد وقایع منفی که اکنون برای او اتفاق می افتد به خاطر نقایص شخصی او در آینده نیز ادامه خواهد یافت .

  • داشتن خطاهای منطقی نیز منجر به ایجاد بدبینی در افراد می شود. مطابق با این خطاها فرد بدبین مرتکب 5 خطای منطقی متفاوت در تفکر میباشد که هر یک از آنها تجربیات او را تیره و تار میکند. این خطاها عبارتند از:
  • استنباط دلخواه (به نوعی نتیجه گیری اشاره دارد که شواهد ناچیزی برای حمایت آن وجود دارد یا اصلاً هیچ شواهدی در حمایت از آن وجود ندارد)،
  • انتزاع گزینشی (تمرکز در یک امر جزئی بی اهمیت در عین حال نادیده گرفتن ویژگیهای مهمتر موقعیت)،
  • تعمیم مفرط (نتیجه گیری های کلی درباره ارزش، توانایی و یا عملکرد بر اساس یک واقعیت)،
  • بزرگ نمایی و کوچک نمایی (که طی آن رویدادهای ناگوار جزئی، بزرگ نمایی و رویدادهای خوب بزرگ‌، کوچک نمایی می‌شوند)،
  • شخصی‌سازی (فرد به­طور نادرست، خود را مسئول رویدادهای ناگوار در دنیا می‌داند). این روان بنه‌های شناختی و خطاهای فکری که ریشه در تجربه های نامساعد دوره ‌کودکی دارند، می‌توانند در خلال سالهایی که فاقد اختلالهای اساسی هستند پنهان بمانند اما با وقوع یک موقعیت ضربه آمیز ـ بخصوص موقعیتی که شکست ها یا فقدان های زودرس را به یاد می‌آورد- افکار منفی فراگیر بروز می‌کنند و تجربه ها در حکم موانع یا ضربه هایی تفسیر می‌شوند که به طور دائم شکست، محرومیت و ناتوانی را برای فرد در پی دارند. – – افراد بدبین خود را بی ارزش،‌ بی جاذبه و ناتوان می‌پندارند، هیچ امیدی به آینده بهتر ندارند و مطمئن هستند که هرگز برای بدبختیها و مشکلات آنها، پایانی وجود ندارد . به نظر بک، علت اصلی ایجاد بدبینی طرز تفکر و باورهای افراد است. بنابراین طرز استدلال و تفکر افراد، تعیین کننده حالات عاطفی آنها می باشد. در واقع فرد بدبین محکوم طرز فکر غیر منطقی و قضاوت ناصحیح درباره خود است .

یکی دیگر از الگوهای شناختی در مورد بدبینی، الگوی درماندگی آموخته شده است. مطابق با این الگو، علت بدبینی انتظار است. فرد انتظار دارد که رویدادهای ناگواری برای او اتفاق افتد و او برای جلوگیری از وقوع آنها هیچ کاری نمی‌تواند انجام دهد. فقدان رویدادهای مطبوع در محیط، انگیزه فرد را کاهش می‌دهد، وی را بتدریج منفعل و غمگین می‌سازد و در نهایت رفتاری که فاقد پیامدهای مثبت باشد خاموش می‌شود. زمانی که  پیامدهای یک رفتار به طور منظم منفی باشند در نهایت این رفتار نیز از چهارچوب رفتارهای فرد حذف می‌شود و این  مساله یک الگوی تجربی از افسردگی می‌‌باشد . بر اساس نظریه درماندگی آموخته شده،  افرادی که با وقایع کنترل ناپذیر مواجه می‌شوند یاد می‌گیرند که پاسخ ها و پیامدهای پاسخ از یکدیگر مستقل هستند. این یادگیری می‌تواند انتظار بیهوده بودن پاسخ ها را در فرد به­وجود آورد و  حتی به موقعیت های جدید نیز تعمیم یابد و باعث مداخله در یادگیری­های آتی فرد نیز گردد. مفاهیمی‌که با درماندگی آموخته شده معادل هستند عبارتند از: بی‌میلی برای انجام هر عمل به منظور کسب تقویت و یا گریز از تنبیه،‌ منفعل بودن، گوشه گیری، ترس، افسردگی و پذیرا­بودن در ارتباط با هر آنچه اتفاق می‌افتد، که از این میان، درماندگی معرف منفی­ترین حالت مفهوم خود است.

 باور به این که رویدادها از واکنش موجود زنده مستقل است پیامدهای عاطفی و شناختی و هیجانی ذیل را به دنبال خواهد داشت:

  • رویداد‌های کنترل ناپذیر انگیزه موجود زنده را در بروز پاسخهایی که ممکن است موقعیت را تحت کنترل در آورد، تضعیف می‌کند.
  • موجود زنده به دلیل کنترل ناپذیر بودن رویدادهای قبلی به سختی یاد می‌گیرد که واکنش او می‌تواند بر رویدادهای دیگر نیز تاثیر داشته باشد.
  • تکرار تجاربی از نوع رویدادهای کنترل ناپذیر، سرانجام به حالتی عاطفی منجر می‌شود که شبیه افسردگی در انسان است.

انتظار عدم وابستگی بین پاسخ­دهی و پیامدها منجر به ایجاد این باور در موجود زنده می شود که پاسخ‌های‌ آتی او نیز بیهوده خواهد بود و این امر موجب دو نوع کاستی می شود، از جمله: تضعیف انگیزش پاسخ دادن و ایجاد کاستی­ در پاسخدهی و ایجاد مشکل در فهم این مساله که پیامدها وابسته به پاسخ ها هستند.

منبع

پهلوان نشان،سحر(1393)، اثر بخشی برنامه ایمن سازی روانی بر سبک اسناد دانش آموزان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی وآموزش کودکان استثنایی، دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0