باورهای اساسی دینی چه هستند؟

 باورهای اساسی دینی حالت روانشناختی هستند که درآن فرد به درستی یک قضیه اعتقاد پیدا می کند. ادیان ریشه این باورها را می سازند. همانطور که گفته شد در SCET این باورها به سه گروه طبقه بندی می شوند: باورهای اساسی دینی مربوط به انسان، هستی و خدا. این باورها می توانند به سوال های اساسی در مورد خود، هستی و خدا و روابط بین آن ها و همچنین یافتن معنای زندگی به انسان ها کمک کنند. هنگامی که افراد پاسخ سوال های خویش را می یابند احساس خوب، پایدار و امیدوارانه ای نسبت به جهان پیدا می کنند. هدفمند هستند و زندگی با معنایی خواهند داشت. سه طبقه باورهای دینی عبارتند از:

باورهای مربوط به خدا

الف: خداوند یکتا وجود دارد که خالق هستی است، ب: خداوند دانا و توانا است، ج: خداوند بخشنده و مهربان است. این باور بسیار مهم و اساسی هستند و اعتقاد به آنها اثرات مهمی در زندگی فرد دارند. پذیرش خداوندی بخشنده و مهربان و توانا به زندگی فرد جهت می دهد. مسئولیت و تکلیف او را روشن می سازد. آن ها را در مقابل ناملایمات زندگی مقاوم می کند واحساس آرامش خواهند کرد. البته در ادیان مختلف صحبت از خدا شده است، مثلا راسل می گوید خدا از نظر فلسفی قابل اثبات است و می گوید مفهوم خدا عبارتند از یک هستی متشخص متعال و متمایز ا زجهان و خالق جهان . حسن زاده، چنین نتیجه می گیرد که خدا در زندگی بشر از الست تا اذل می باشد یعنی خدا از آغاز ظهور و حضور داشته و تا انجام نیز حضور خواهد داشت. وی پس از بررسی اندیشمندان مختلف می گوید درک و تصور از خدا در گروه ها و فرقه های مختلف در سرتاسر جهان متفاوت می باشد.

انکار یا تردید در وجه اسمی و صفتی از وجوه اسما و صفات خدایی، انکار خدا نیست. مفهوم خدا که در یک برهه از تاریخ توسط گروهی یا نهادی ارائه گردیده است می تواند در برهه ی دیگر با افزایش معرفت بی معنا باشد. همین نکته در مورد الحاد و بی خدایی نیز صادق است. نتیجه این اعتقاد به حضور خداوند قادر و توانا همیشه به زندگی آدمی معنا و مفهوم بخشیده است. عقل بشر برای اثبات وجود خدا دلایل فراوانی می تواند پیدا کند که البته این پیدایش رخ داده است. ولی برای رد خدا و امتناع از قبول حضور پروردگار حتی یک دلیل هم نتوانسته بیاورد. بنابراین ایمان به خدا و عمل کردن با احکام الهی مقتضای عقل می باشد. در این راستا می توان گفت ایمان زاییده امید و امید زاییده ایمان است. آرزوی انسان رسیدن به سعادت و خوشبختی همه جانبه است، و تنها راه رسیدن به این هدف ایمان و امید می باشد .

باورهای مربوط به انسان

  •  در زنجیره مخلوقات جهان در عالی ترین مرتبه قرار دارد و نماینده خداوند بر روی زمین است،
  •  انسان  دارای عقل و شعور و اراده است،
  •  تکلیف انسان در زندگی رسیدن به تعالی است،
  •  هنگامی که انسان می میرد زندگی او پایان نمی پذیرد بلکه متحول می شود. این باورهای اساسی دینی به افراد در رسیدن به اعتماد به نفس کمک می کند و زندگی آنها را هدفمند می سازد و احساس ارزشمندی خواهد نمود .

باورهای مربوط به هستی

  • هستی و جهان هدفمند خلق شده است،
  • هستی پیچیده و شگفت انگیز خلق شده است،
  • هستی با نظم و ترتیب خلق شده است.

این باورهای اساسی منجر به این می شود که افراد بهتر واقعیات مربوط به هستی را بپذیرند. همچنین تفکر خلاق را برای آگاهی یافتن از پیچیدگی های جهان و یافتن معنای هستی بارور می کند. این باورها از متون اسلامی استخراج شده است اما بسیاری از آنها در سایر ادیان مطرح شده است. البته در اینجا تعدادی از این باورهای اساسی دینی مطرح شده است، می توان باورهای دیگر را نیز به این مجموعه اضافه نمود که بتوان در روان درمانی از آنها استفاده کرد. دیگر اینکه باورهای اساسی دینی اثرات بسیار مهم زیادی دارند که بایستی درمانگر SCET آنها را مشخص و در جلسات درمان بکار بگیرد.

فرآیند درمان

در SCET مداخلات درمانی در سه سطح انجام می شود:

فیزیولوژیکی، شناختی و معنوی. این سه سطح با یکدیگر در ارتباط هستند. درمانگر SCET بر اساس نوع مشکل هر یک از مراجعین می تواند در مورد اینکه کدامیک از سطوح را بکار برد و یا هرکی از این سطوح چند جلسه از درمان را به خود اختصاص دهند، تصمیم گیری نماید. برای مثال درمانگر SCET می تواند برای درمان فردی با اختلال اضطراب تعمیم یافته که نشانه های فیزیولوژیکی، خطاهای شناختی، احساس ناامیدی و پوچی همراه با فقدان معنای زندگی و بحران هویت دارد، از هر سه سطح درمان استفاده نماید.

اما مراجع دیگری که احساس سردرگمی، غمگینی، و از دست دادن معنای زندگی را بدون علائم جسمی دارد، درمانگر ممکن است تنها سطح شناختی و معنوی درمان را بکار گیرد. پس از مصاحبه اولیه درمانگر ابتدا مدل کی درمان و سه سطح فیزیولوژیکی، شناختی و معنوی در آسیب شناسی روانی و درمان اختلالات را برای مراجع روشن می سازد. درمانگر تعامل این سطوح را در تعیین احساس، رفتار و سلامت روان انسان برای مراجع تشریح می سازد.

در سطح فیزیولوژیکی :درمانگر واکنش های جسمانی و هیجانی مراجع که احساسات ناخوشایندی را در مراجع به وجود می آورد و از طریق شرطی سازس کلاسیک شکل می گیرد، را برای مراجع نشان می دهد و سپس از طریق آموزش آرامش دهی و کنترل تنفس به مراجع کمک می کند تا احساس ناخوشایند را کنترل و کاهش دهد.

در سطح شناختی درمان: درمانگر SCET شیوه های تفکر و تفسیر وقایع زندگی روزمره را در نظر میگیرد. درمانگر سعی میکند تا تفکرات غیر واقعی و غیر منطقی مراجع را که منجر به احساسات ناخوشایند می گردد شناسایی وآنها به تفکرات واقع گرایانه اصلاح شود. در این مرحله از درمان می توان از خطاهای فکری که توسط بک مطرح شده است و یا باورهای غیر منطقی که توسط الیس عنوان شده استفاده کرد.

اما ایده کلیدی دیدگاه SCET این است که اگر چه اصلاح تفکر و باورهای معیوب و منفی به تفکرات و باورهای مثبت و واقعی می تواند سودمند باشد، اما برای سلامت روان پایدار کافی نیست. بنابراین سومین سطح درمان SCET سطح معنوی است که در آن درمانگر با سوالهای هدفمند باورهای اساسی مراجع را در مورد خود، دیگران، هستی و خدا و همچنین معنای زندگی مورد بررسی قرار می دهد. اغلب کسانی که دچار افسردگی، اضطراب و سایر مشکلات هیجانی هستند، باورهای پوچ گرایانه در مورد خودشان، دیگران و هستی دارند. آنها در مورد وجود خدا نامطمئن هستند.

درمانگر SCET در سطح درمان معنوی ابتدا از مراجع می خواهد تا در مورد خودش دیگران و اینکه در مورد ماهیت انسان چگونه می اندیشد صحبت کند. اغلب مراجعین تصویر منفی از خود و انسان دارند. احساس بی ارزشی و ناامیدی می کنند و نمی دانند که چرا زندگی میکنند. درمانگر SCET از طریق ارائه باورهای اساسی دینی می توانند به او در هدفمند کردن زندگی و کاهش احساسات ناخوشایند کمک کنند. و بکارگیری این باورها منجر به رشد و تعالی و سلامت روان می شود.

با این حال انسانها درجهان زندگی میکنند، بنابراین هرگونه باور و نگرش در خصوص هستی و جهان می تواند اثرات مهمی در سلامت روان انسان داشته باشد. در مرحله دوم از سطح درمان معنوی، درمانگر SCET باورهای منفی و پوچ گرایانه مراجع را در مورد هستی مورد توجه قرار می دهد و سعی می کند تا این باورها را به باورهای مثبت و هدفمند تغییر دهد، تا مراجع بینش جدیدی نسبت به هستی و جهان پیدا کند.

در سطح درمان معنوی: درمانگر مراجع را از نقش خداوند در زندگی او وجهان آگاه می سازد. هنگامی که مراجع از نقش خداوند و باور به او مطلع گردید، احساس خواهد کرد که یک نیروی مطمئن و پایدار در جهان دست یافته است که می تواند در مسائل و مشکلات از او یاری بجوید.

 بطور کلی در SCET، درمانگر علاوه بر استفاده از تکنیک آرامش دهی، کنترل تنفس و اصلاح تفکرات و باورهای غیر واقعی روزمره، از باورهای اساسی دینی مربوط به انسان، هستی و خدا جهت درمان اختلالات روانشناختی استفاده می کند تا مراجع بتواند به بینش های جدیدی از زندگی دست یافته و به معنای زندگی خویش را دریابد.درمانگر SCET بایستی درمان، تفکر منسجمی داشته باشد و یک برنامه ریزی دقیقی را در درمان بکار گیرد. درمانگر بایستی اثرات 10 باور اساسی دینی که در جلسات مطرح می شود را در تفکرات، احساسات، رفتار و بطور کلی سلامت روان انسان نشان دهد. این اثرات می توانند بسیار مهم و اساسی باشند.

درمانگر SCETجهت انجام این روش درمانی نیاز به کسب مهارتهای لازم دارد تا بتواند سه سطح فیزیولوژیکی، شناختی و معنوی را بکار برد. علاوه بر یادگیری روش اختصاصی این درمان، درمانگر SCET بایستی از نصیحت متستقیم مراجع پرهیز کند و مراجع را به پذیرش هر فکر و یاباوری آزاد است. بنابراین درمانگر بایستی صرفا عملکرد مثبت هر یک از باورهای اساسی دینی در رشد و تعالی انسان و رسیدن به آرامش و سلامت روان، بدون هیچگونه اصراردرپذیرش آن نشان دهد.وناکارآمدی باروهای پوچ گرایانه و نا امید کننده مراجع رانیزروشن سازد .

پیامدها و دستاوردهای نظریه

هرچند تاکنون نظریه و شیوه های درمانی متفاوتی برای اختلالات روانشناختی مطرح شده است. اما هنوز استفاده از دین و معنویت در روان درمانی به عنوان یک روش فراگیر مطرح نشده است. بسیاری از نوشته های مربوط به روانشناسی دین نیز به صورتی مطرح شده است که بیشتر جنبه های فلسفی دارند و کمتر با روش های نوین روانشناسی هماهنگ می باشد.نظریهSCET یک رویکرد نوین شناختی و معنوی است که دسعی دارد از اصول و باورهای دینی به صورت علمی و کاربردی استفاده کند. تا بحال یک نظریه علمی و کاربردی در مورد استفاده از باورهای دینی در کشور ایران وحتی جهان مطرح نشده است. بنابراین دستاوردهای این نظریه در حوزه گسترش نظریه پردازی، تحقیقات و کاربرد مبانی دینی در روانشناسی قابل توجه می باشد.

هر چند نظریه های پیشین مانندCBT وRET در درمان اختلالات روانشناختی به طور گسترده ای بکار رفته اند. اما نظریه پرداز این رویکرد در مواجه با مراجعین متوجه شد که به نظر می رسد اصلاح افکار روزمره به تنهایی نمی تواند احساسات ناخوشایند و سلامت روان پایدار در افراد ایجاد کند، بلکه به نظر می رسد آنهایی که معنایی برای زندگی خود ندارند و در جست و جوی پاسخ به سوال های اساسی زندگی در می باشند. از طرف دیگر نظریه SCET بر این فرض استوار است که رهایی از بحران هویت از طریق پاسخ به سوال های اساسی زندگی باتوجه به باورهای اساسی دینی امکان پذیر است.

تفاوت این نظریه با نظریه های دیگر به شرح زیر است:

همانطور که بیان شد هر چند در حوزه شناختی و هم در حوزه دین در روانشناسی تا بحال کارهایی صورت گرفته است. اما تلفیق این دو به شکل علمی و کاربردی کمتر مورد توجه بوده است. در واقع سه دیدگاه نظریه شناختی – رفتاری، عقلانی هیجانی ونظریه معنادرمانی تا بحال در زمینه درمان اختلالات روانشناختی مطرح شده است، هر چند که شباهتهایی بین رویکرد SCET و این نظریه ها وجود دارد، اما تفاوت های مهمی نیز به چشم می خورد. برای مثال در رویکردSCET سعی شده است از مفاهیم عمیق و اساسی دینی در درمان استفاده شود که در سایر دیدگاه ها چنین تلاشی صورت نگرفته است.همچنین دیدگاهSCET یک روش جامع تر و کامل تر است که سه سطح فیزیولوژیکی، شناختی و معنوی درمان اختلالات روانی در انسان را در بر میگیرد. بنابراین به نظر می رسد رویکرد SCET می تواند سودمندتر و کاراتر از سایر دیدگاه های مطرح شده در روانشناسی و روان درمانی باشد .

منبع

آرمنده،امیر(1394)، اثربخشی درمان شناختی –هیجانی معنوی  SCET))بر روی بحران هویت زندانیان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید  

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0