استراتژی و رفتار سازمانی

استراتژی الگوی خاصی از تصمیمات و اقدامات مدیران در استفاده از صلاحیتها و توانایی های اصلی سازمان جهت نیل به مزیت رقابتی و پیشی گرفتن از سایر رقباست. سازمان با تدوین استراتژی در واقع به افزایش ارزش سهامداران می‌پردازد. منظور از ارزش سهامداران هر چیزی است که نیازها و تمایلات سهامداران سازمانی را برآورده می‌کند. سازمان با تدوین استراتژی به دنبال ارتقای صلاحیتها و تواناییهای اصلی خود می‌باشد تا از طریق آن مزیت رقابتی بدست آورد و سهم خود در استفاده از منابع کمیاب محیطی را افزایش دهد. صلاحیت و توانایی اصلی، مهارت و توانایی در فعالیتهای ارزش آفرین می‌باشدکه به یک سازمان فرصت می‌دهدتا به حداکثر کارایی، کیفیت، نوآوری و یا مشتری مداری برسد.

تعاریف موجود پیرامون استراتژی

استراتژی فرایند قرار دادن سازمان در محیط رقابتی و انجام فعالیتهایی برای رقابت موفقیت آمیز با بکار گیری الگویی از جریان‌های تصمیم‌گیری است. انتخاب انواع پیامدهایی که سازمان برای جامعه دارد، به چه افرادی خدمت می‌کند و اینکه چه چیزی را فراهم می‌سازد روشهایی است که سازمانها استفاده می‌کنند تا بتواند با استفاده ازالگوی تصمیمات و نمودهای عملی آنها، استراتژی سازمان را تعیین کنند. به عبارت دیگر استراتژی سازمانی مجموعه کاملی از فعالیتها را نشان می‌دهد که یک سازمان برای رسیدن به اهداف، مقاصد و مأموریت های خود بر می‌گزیند. استراتژی یک فرایند در جریان است که باید افراد را در تمامی سطوح سازمان به کار بندد تا این اطمینان حاصل شود که یک الگوی قابل شناسایی که قابلیت برتری بر رقبا را فراهم می‌آورد در تمامی سطوح و فعالیتهای سازمانی بوجود آورد. این الگوی قابل شناسایی می‌تواند منحصر به یک سازمان باشد و جنبه های بسیاری را در بر گیرد. در بخش قبل به این نکته اشاره شد که ساختار سازمان وسیله ای برای مدیریت تحقق اهداف آن است ولی از آنجایی که اهداف از استراتژی کلی سازمان نشأت می‌گیرند منطقی آنست که استراتژی و ساختار باید بسیار به یکدیگر مرتبط باشند. به بیان دقیق تر ساختار باید استراتژی را تعقیب کند تا بتواند از طریق منابع عملیاتی (مهارتهای پرسنل) و منابع سازمانی (مهارتهای تیم مدیریتی، تمایلات بنیانگذاران، زمین، سرمایه و تجهیزات سازمان) ارزش آفرینی کند. ساختار بندی استراتژی در چهار سطح وظیفه ای، بخشی (واحد تجاری)، کل سازمان و جهانی است.به طور کلی انواع تعاریف موجود در رابطه با استراتژی سازمانی را می‌توان به صورت جدول زیر خلاصه کرد.

نویسندهابعاد
ویدیاناتام وی بر اساس ابعاد استراتژی به تعریفی از آن می‌پردازد. دو بعد کلیدی استراتژی شامل هماهنگی و عملکرد است. بعد هماهنگی اطمینان حاصل می‌کند از اینکه یک سازمان به توافق و تشریک مساعی در مورد پاسخگویی می‌رسد و  از نیازمندیها اطمینان حاصل می‌کند و بعد عملکرد از این اطمینان حاصل می‌کند که ارزش خلق می‌شود و منابع به طور مناسبی مورد استفاده قرار می‌گیرند
چاندلر

اشتدل و هاتن

استراتژی به عنوان یک وسیله برای پایه ریزی مقاصد سازمانی بر اساس اهداف بلند مدت، برنامه های عملیاتی، و اختصاص منابع
گات استراتژی به عنوان تعریف قلمرو رقابتی سازمان
گلوئکچارچوب منسجم ، متحد و تلفیقی از تمامی سازمان
آرگریس؛ استینر و مکینر؛ مینتزبرگاستراتژی پاسخی است به تهدیدها و فرصتهای خارجی و نقاط ضعف و قوت داخلی
پورترموتور مرکزی برای دستیابی به مزایای رقابتی
اندروس ، چافینیروی بر انگیزاننده برای افراد ذینفع

با توجه به تعاریفی که افراد مختلف بیان داشته اند به نظر می‌رسد تعریف رابینز جامعتر و کاملتر می‌باشد. به زعم وی استراتژی عبارت است از طرح کلی تدابیر و عملیات لازم جهت نیل به مطلوبیت های اساسی سازمان از طریق تعیین اهداف، اتخاذ شیوه کار و تخصیص منابع.

چارچوب های استراتژی

  • ابداعات: تنها به معنای یک وظیفه برای تغییرات ساده یا کلی از آنچه قبلاً ارائه می‌شد نیست بلکه یک بعد برای ایجاد بدیعیات منحصر به فرد است.
  • کاهش هزینه ها: این بعد بر کاهش قیمتها و هزینه ها تأکید دارد. به این منظور سازمان قیمتها را کنترل کرده و از ابداعات هزینه بر جلوگیری می‌کند و در ارائه خدمات خود آنها را با کمترین هزینه ارائه می‌کند
  • تقلید: از دو قسمت قبلی به خوبی استفاده می‌شود.

رویکردهای مختلف در مورد استراتژی

برای استراتژی، رویکردهای متعددی وجود دارد. این رویکردها را می‌توان در طیفی جای داد که یک سوی آن رویکرد های کلاسیک و سوی دیگرش را رویکردهای نوین استراتژی تشکیل داده است. رویکردهای کلاسیک استراتژی به تبعیت از چارچوبهای شکل گیری آن، الگوها و متدولوژیهای طراحی و پیاده سازی استراتژی را ارائه داده و تجویزی است، در حالی که رویکردهای نوین، بیش از ابزار و متدولوژی، بر مفاهیم توسعه دهنده نگرش و بصیرت مدیران تأکید دارد و توصیفی است. بارزترین رویکرد کلاسیک برنامه ریزی استراتژیک و شناخته شده ترین وجه رویکردهای نوین تفکر استراتژیک است.

در برنامه ریزی استراتژیک، بر اساس مجموعه ای از الگوهای تجویزی و روشهای گام به گام، استراتژیست در جهت تدوین استراتژی سازمان هدایت می‌شود، در حالی که تفکر استراتژیک با تأکید بر اهمیت شناخت و پاسخگویی درست به نیاز مشتری، استراتژیست را در راستای یادگیری و نوآوری در محیط کسب و کار، جهت و انگیزه می‌دهد. در واقع برنامه ریزی و تفکر استراتژیک مکمل یکدیگرند .هنری مینتزبرگ با معرفی ده مکتب برای استراتژی تلاش کرده است تا دسته بندی با معنایی را برای این رویکرد ارائه دهد.بر اساس نظریه مینتزبرگ هر یک از این مکتبها در جای خود معتبر بوده و در مقاطع مختلف چرخه عمر سازمان اثربخش خواهند بود.

مکتب تدبیر : منشأاین مکتب به سلزنیک باز می‌گردد. سپس چندلر و آندروز آن را به طور دقیق تری تعریف کردند.  در این مکتب شکل گیری استراتژی از راه ایجاد تطابق بین نقاط قوت و ضعف داخلی و فرصتها و تهدیدهای خارجی انجام می‌شود.

مکتب برنامه ریزی :  این مکتب با مقاله های اندروز و کتاب ایگورانسوف در سال 1965 پدیدار شد. این مکتب اغلب فرضیه های مکتب تدبیر را در برداشت بجز این مطلب که فرایند تدوین استراتژی، نه فقط یک کار ذهنی، بلکه یک کار سیستماتیک و رسمی است.

مکتب جایگاه یابی :  در دهه 1980 با تلاشهای پورتر مکتب غالب بود. در این مکتب استراتژی در قالب فرایندهای تحلیلی ساختار یافتهاز محیط، به منظور انتخاب جایگاه مناسب برای برتری بر رقیب تعریف می‌شود.

مکتب کارآفرینی: در این مکتب مانند مکتب تدبیر، فرایند با محوریت مدیر ارشد اجرایی شروع می‌شود ولی بر خلاف  برنامه ریزی مبنای کار شهود است. این رویکرد استراتژی را از تدبیر، طرح ها و جایگاه یابی دقیق و شفاف، به چشم اندازهای مبهم و دورنماهای گسترده ای که اغلب به واسطه چارچوبهای فکری ویژه ای قابل درک است، مبدل می‌سازد.

مکتب ادراکی:از دهه 1980 تا به امروز مطالعه های زیادی در خصوص مبانی ادراکی ساخته شدن استراتژی و مفاهیمی نظیر پردازش اطلاعات، نقشه برداری از ساختار دانش مهارتهای ادراکی انجام شده است.

مکتب یادگیری:  این مکتب با مکتبهای پیشین متفاوت است و در آن، استراتژی، پدیده خودجوشی دانسته می‌شود که ممکن است در سراسر سازمان پدیدار شده و در بسیاری از موارد در زمان اجرا، رفته رفته تکامل یابد.

مکتب قدرت گرایی: یک جریان ضعیف در ادبیات استراتژی ریشه شکل گیری استراتژی را در قدرت می‌داند. در یک سمت قدرت خرد داخل سازمان و فرایتدهایی نظیر مذاکره مبنای شکل گیری آن هستند و در سمت دیگر از دید کلان هویت سازمان با قدرتی است که در بین شرکتهای همکار، شرکاء و سایر اعضای شبکه کاری تعریف می‎‌شود. این قدرت مبنای چانه زنی برای هدایت استراتژی های جمعی در راستای منابع سازمان است.

مکتب فرهنگی: نقطه مقابل مکتب قدرت گرایی است. در قدرت گرایی تمرکز بر مطلوبیتهای فردی است واساس این مکتب بر مطلوبیتهای جمعی و یکپارچگی است. ریشه استراتژی در مکتب فرهنگی، نقاط قوت جمعی جامعه است.

مکتب محیط گرایی: مبنای آن با توجه به توسعه درجه های آزادی سازمان برای مانوور در برابر تغییرات محیطی است. مبنای علمی آن نظریه اقتضایی است و مکانیزم اصلی ان تشخیص پاسخ مناسب سازمان به شرایط مقطعی محیط است.

مکتب تلفیقی: این مکتب از یک سو توصیفی است و سازمانها را به صورت گروههایی از رقبا و مشخصه می‌نگرد و از سویی دیگر تمام مکتبها را در جای خود معتبر دانسته و آنها را یکپارچه تصور می‌کند. این مکتب هر یک از مکاتب را برای یک مرحله از دگردیسی سازمان مناسب می‌داند.

نقش استراتژی در رفتار

استراتژی فعالیتهایی است که افراد در سازمان انجام می‌دهند و برنامه ایست که برای تصمیمات و فعالیتهای سازمان خطوط کلی را ترسیم کرده  و نیز بر روی کاربرد منابع در اختیار سازمان و فعالیتها تأثیر گذاشته و برای آنها ارزشی فراتر بوجود می‌آورند و به این صورت سازمان را به اهدافش می‌رساند. به عبارتی مدیریت سازمان با استفاده از استراتژی تصمیم می‌گیرد که چگونه از منابع استفاده کند . سازمان نیز به این منظور یک موقعیت منحصر به فرد ایجاد می‌کند به این معنا که  فعالیتهای سازمان را در برابر بقیه رقبا ارتقا می‌دهد تا سازمان به اهداف خود برسد و به این صورت بر روی رفتار افراد تأثیر گذار است. به این صورت که برای آنها چارچوبی را مشخص می‌کند تا رفتار آنها را در جهت استفاده از راهبردهای مورد نظر سازمان در جهت سوق به اهداف  و اثربخشی سازمانی هدایت کرده و شکل دهد.

منبع

دهقان هراتی، فرزانه(1392)، تحلیل مقایسه ای مبانی رفتار سازمانی، پایان نامه ی کارشناسی ارشد، مدیریت آموزشی، دانشگاه شیراز

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0