آگاهی مدیران درمدیریت آموزشی

از مدیریت تعاریف متعددی ارائه شده است و عمدتا آن را شامل ؛برنامه­ریزی، سازماندهی، کارگزینی،هدایت و رهبری، کنترل و نظارت دانسته‌اند، اما با توجه به تحولات چندساله اخیر و نظر به اینکه توجه به اخلاقیات و منابع انسانی در مدیریت امروز جایگاه خاصی پیدا کرده است، تعریف زیر برای مدیریت در شرایط حاضر، مناسبتر به نظر می‌رسد. از نگاه برخی صاحبنظران، مدیریت ترکیبی از علم و هنر برای پدید آوردن محیطی مناسب می­باشد، که در آن همفکری و همکاری با دیگران به منظور شکل دادن به فرایندی کارساز امکان پذیر  می گردد و همچنین طی آن، استفاده بهینه از منابع، برای عرضه خدمات یا کالاهایی قابل رقابت،‌ جهت جلب رضایت متقاضیان آن‌ها، با پرهیز از بروز هرگونه عواقب نامطلوب تحقق می یابد.

مگینسون، موسلی و پیتری، نیز مدیریت را کار کردن با منابع انسانی، منابع مالی و منابع فیزیکی، جهت دستیابی به اهداف سازمان توسط برنامه ریزی، سازماندهی، رهبری و کنترل عملیات، معرفی نموده‌اند. اما مدیریت از نظر روزابث موس کانتر ، مدرس دانشگاه هاروارد: عبارتست از عمل توازن بین فعالیت‌های مختلف شرکت: کاهش فعالیت ها و افزایش فعالیت‌ها. حذف فعالیت‌های زاید و ساختن فعالیت‌های مرتب به طور همزمان، انجام کارهای بیشتر در زمینه­های جدید با منابع کمتر.

در خصوص اهمیت مدیریت در زندگی اجتماعی نیز، پیتر دراکر ، گفته است:مدیریت موثر جز منابع اصلی توسعه ملت‌ها شده و مهم‌ترین منبع برای توسعه ملت‌ها محسوب می شود لذا اعمال مدیریت توسط مدیر در موفقیت یک سازمان نقش بسزایی دارد، هرچه سازمان پیچیده تر باشد، نقش مدیریت دشوارتر خواهد شد. بعبارت دیگر مدیریت یعنی تصمیم گیری در زمان مناسب، با افراد مناسب در جایی که فعالیت در آن جریان دارد.

اثرات و كاربرد تئوري مديريت علمي در سازمانهاي آموزشي

در دهه های اولیه قرن بیستم که همزمان بود با گسترش نظریه مدیریت علمی در صنایع و تجارت مشاهده می گردید که با به کار بردن اصول و یافته های مدیریت علمی در صنعت و تجارت نتایج نسبتا موفقی را عاید آنها می نمود. پس از این مشاهدات بود که نظریه مدیریت علمی و یافته های آن توسط متخصصان تعلیم و تربیت در مدارس و مکان های آموزشی به کار گرفته شد.

در این دوران همزمان با تحولات جدید علمی و صنعتی، مفهوم نظارت و راهنمایی در مدارس تغییر یافت. به این صورت که به معلمان دستورالعملهایی داده می شد که موظف بودند طبق آنها عمل نمایند و هدف راهنمایان از بازرسی مدارس آگاهی از این امر بود که معلمان مطابق دستورات انجام وظیفه می­کنند یا خیر. علاوه بر آن بتدریج  با تاکید بیشتر بر جنبه­های مختلف روابط انسانی معلم به عنوان عنصری مستقل اعتبار و اهمیت بیشتری یافت، البته او در فرایند آموزش نقش مهمی نداشت .

تاثیرات ناشی از مدیریت علمی فردریک تیلور در آموزش و پرورش موجب پیدایی اندیشه­ها، روش­ها و یافته­های جدیدی شد که مفاهیم سنتی نظارت و راهنمایی را تا حد زیادی متحول ساخت . در همین زمان بود که آموزش و نظارت و راهنمایی آموزشی به موضوعاتی تخصصی تبدیل شد.حال به برخی از نتایج کاربرد مدیریت علمی درآموزش و پرورش و به طبع آن در نظارت وراهنمایی آموزشی اشاره می کنیم:

اصلاح رابطه بین معلمان و راهنمایان آموزشی : در آن زمان که راهنمایان آموزشی روش کار معلمان را به تنهایی انتخاب می نمودند و به آنان تحمیل می کردند، تحت تاثیر اصول مدیریت علمی به کشف قوانین آموزشی و یافتن بهترین روش­های آموزشی و نظارت بر اعمال آنها به وسیله معلمان واجد شرایط و کارآزموده مبادرت ورزیدند. بدین ترتیب رابطه خشک ومستبدانه بین معلم و راهنمای آموزشی جای خودرابرابطه علمی و منطقی داد. زیراتحت قانون علمی هیچکدام بردیگری برتری نداشتند.وظیفه راهنمای آموزشی این بود که با روش­های مختلف معلمان را مطابق با معیارها نگه دارد.

تعیین ویژگی­های حرفه­ای معلمان: یکی دیگر از نتایج این نظریه در آموزش و پرورش تعیین خصوصیات حرفه ای معلمان بود. این خصوصیات باید به دقت و در چهارچوب خاصی تعیین و تدوین می شد. همانطور که گفته شد یکی از وظایف راهنمایان آموزشی‌آن بود که بسنجند آیا روش کار معلمان با معیار های وضع شده در آموزش و پرورش مطابقت دارد یا خیر و چنانچه با این معیار ها مطابقت ندارد به آموزش مجدد آنان مبادرت نمایند. بر طبق این اصول راهنمایان آموزشی باید معلمان را باجزئیات کارشان و به ویژه روش­های تدریس آشنا می کردند و برای دستیابی به نتایج مطلوب ابزار و لوازم مورد نیاز آنان را فراهم کرده، در اختیارشان قرار می دادند.

ایجاد انگیزه کاری: نتیجه بارز نظارت و راهنمایی علمی در آموزش و پرورش ایجاد تحرک و انگیزه لازم برای دست یابی به نتایج مطلوب آموزشی بود. راهنمایان آموزشی باید معلمان را مطابق با معیارهای جدید علمی هدایت کنند و با تشویق و تقویت آنان به اشکال گوناگون، از قبیل پرداخت مزایا، ترفیع، ارتقا، تشویق، احترام اجتماعی، و کمک به پیشرفت حرفه ای آنان، به نتایج مطلوب آموزشی برسند.

کشف و ابداع بهترین شیوه­های تدریس: تحول دیگری که تحت تاثیر مفاهیم جدید نظارت و راهنمایی آموزشی علمی به وجود آمد حاکم شدن جو علمی بر آموزش و پرورش بود، یعنی تاثیر یافته های علمی بر ابعاد و اجزای گوناگون آن. تا قبل از آن، نگرش حاکم بر مسائل آموزش و پرورش مبتنی بر نتایج تحقیقات علمی نبود، بلکه مبتنی بر تجارب شخصی و بیشتر از آن مبتنی بر سیاستهای اداری ای بود که به وسیله افراد خاص و برگزیده ای وضع شده بود. شایان ذکر است که علی رغم حاکم شدن جو علمی بر آموزش و پرورش هنوز آموزش و پرورش به مفهوم امروزی آن دارای پشتوانه علمی و تحقیقاتی غنی نبود. در این هنگام، به طور همزمان، روش­های جدیدی برای سنجش و ارزشیابی فعالیت های آموزشی دانش آموزان ابداع شد که هدف از آن اصلاح الگوهای قدیمی و قواعد کلی آموزشی بود. عامل تعیین و انتخاب روش­های آموزشی، نتایج تحقیقات علمی بود، نه تفکرات و نظریات افراد مسئول که بیشتر بر قواعد تجربی استوار بود. همچنین تحقیق و سنجش و ارزشیابی فعالیت های آموزشی در حوزه نظارت و راهنمایی آموزشی قلمداد می­شد.

محور قرار گرفتن دانش آموز: یکی دیگر از نتایج تاثیر اصول مدیریت علمی و کاربرد یافته های آن در آموزش و پرورش، این بود که برای اولین بار دانش آموز محور اصلی برنامه های آموزشی قرار گرفت. بدین ترتیب باید همه کارکنان و وسایل و تجهیزات آموزشی در جهت به حداکثر رساندن رشد و پرورش دانش آموز به کار گرفته می شدند و معلمان نیز به عنوان کسانی که عامل این باروری یا بهره وری بودند باید به حداکثر کارآیی و اثربخشی در کارشان نایل می­گردیدند.

تاکید بر سنجش و تحقیق: یکی دیگر از نتایج نظارت و راهنمایی علمی در آموزش و پرورش تاکید بر آزمایش و تحقیقات کنترل شده به وسیله متخصصان بود. در ابتدای کار، آزمایش و تحقیق فقط به وسیله متخصصان انجام می گرفت، اما به تدریج معلمان نیز به سنجش و تحقیق پرداختند. همکاری گروهی معلمان و متخصصان برای رسیدن به نتایج مفید تر به تحقیقات تازه ای منجر شدوارتباط معلم با دیگر مراکزومراجع علمی درجامعه بتدریج توسعه یافت.

این چند مورد و مطالب قبلا گفته شده از جمله نتایج کاربرد مدیریت علمی در نظارت و راهنمایی تعلیماتی ؛آموزشی بود که به اختصار بیان گردید.

تئوري اداري

درسال 1916 میلادی صنعتگری فرانسوی به نام هنری فایول ، کتاب برجسته خود با عنوان ؛ مدیریت صنعتی و عمومی را منتشر کرد. وی  نظریه‌ای مستقل از نظریه مدیریت علمی فردریک تیلور، با نام مدیریت اداری ارائه نمود و ‌کوشید تا جاذبه­های تازه تری را برای جنبش نظریه اداری دست و پا نماید.

اصول چهارده گانه فایول عبارت بودند از:

  • تقسیم کار: اصل تخصصی کردن نیروی کار به منظور تمرکز بر فعالیت جهت کارآیی بیشتر. تقسیم کار یا تخصص گرایی امکان تولید بالاتری را به دست می دهد زیرا هر فرد زمانی می تواند فعالانه کار کند که درآن زمینه از مهارت نسبتا بالایی برخوردار باشد.
  • اختیار و مسؤولیت: اختیار حق صدور دستور و قدرت برای درخواست اطاعت از فرمان. به عبارت دیگر اختیار همان حق دستور دادن است. یک عضو سازمان در موقعیت و شغلی که قرار دارد، مسئول انجام اهداف سازمان است. برای تشویق و تنبیه افراد به خاطر خوب یا بد انجام دادن وظایف محوله، وجود مصوبات و مقررات خاصی از سوی مدیر  الزامی است.
  • انضباط: داشتن نظم و انضباط برای اداره صحیح یک موسسه بازرگانی امری ضروری است که در هر سازمان بایداحترام و فرمانبرداری نسبت به قوانین و اهداف سازمان وجودداشته باشد.در این راستا بعوامل ذیل نیاز است:
  • سرپرستی در تمام سطوح و رده ها خوب باشد.
  • تا حد امکان مقررات و آیین نامه ها روشن و منصفانه باشد.
  • جریمه­ها و پاداش ها مشخص و منصفانه باشد.
  • وحدت فرماندهی: این اصل بیانگر آنست که برای کاهش تداخل و تناقض هر عضو سازمان باید دستورات را فقط از یک رده بالاتر دریافت کند و همچنین فقط مسئول پاسخگویی به او باشد. به عبارت ساده یک کارمند، تنها، باید از یک سرپرست دستور بگیرد.
  • وحدت هدف و جهت: یک سرپرست، یک برنامه، به این معنی که یک رهبر با یک هدف،  یک گروه از فعالیت ها را رهبری نماید.
  • تبعیت منافع فردی از منافع جمعی: منافع یک کارمند یا یک گروه از کارکنان نباید مقدم بر مصالح و منافع سازمان باشد. از این گذشته منافع کلی باید همواره به عنوان افضل و برتر باقی بماند.
  • دستمزد پرسنل: پرداختها باید مناسب و غیر استثماری باشد، زیرا دستمزد خوب ، عملکرد خوب را به دنبال خود دارد. انواع و اشکال گوناگون دریافتی­ها همچون حقوق ثابت، حق مقام، اضافه کاری، پاداش، سهم سود و همچنین پاداش­های غیر مادی را باید با توجه به شرایط و وظایف کارکنان در نظر داشت.
  • تمرکز: تمرکز برای سازمان ضروری است و پیامد طبیعی سازماندهی است. اما با توجه به شرایط و ویژگی های موجود در هر سازمان باییستی توازن و تعادل مناسبی بین تمرکز و عدم تمرکز ایجاد کرد.
  • سلسله مراتب: سلسله مراتب، سلسله سرپرستان است که از بالاترین سطح اختیار به پایین ترین سطح به صورت زنجیره‌ای رده بندی شده است. یک زنجیره ارشدیت یا سلسله مراتب کاملا مشخص، به وسیله اصل وحدت فرماندهی، همه اعضاء سازمان را از بالا به پایین به یکدیگروصل می کند. این زنجیره در سازمانهای بزرگ که فضای وسیعتری را در بر می‌گیرند طولانی تر بوده و ارتباط افراد هم تراز مستلزم طی مسیر و زمان طولانی است.
  • نظم: سازمان باید برای هر فرد مکان مشخصی فراهم کند به طوریکه یک جایگاه برای هر فرد وجود داشته باشد و هر فرد هم در جایگاه خودش باشد. هدف نظم آنست که هر چیزی سر جای خودش قرار بگیرد.
  • عدالت: احساس عدالت و  برابری بایستی در سراسر سازمان گسترده باشد.لذا در هر سازمان می باید انصاف و عدالت مبتنی بر توافقهای از پیش تعیین شده و مشخص موجود باشد.
  • ثبات و ماندگاری در شغل : کاهش جابجائی کارکنان سبب افزایش کارایی می‌گردد، زیرا کارکنان برای تطبیق با کارشان، نیاز به زمان دارند.
  • ابتکار: در همه سطوح نردبان سازمانی، شور و اشتیاق و انرژی به وسیله ابتکار افزایش یابد لذا افراددر هر سطحی باید برای ابراز و به کارگرفتن ایده های خود آزاد باشند. مدیری که به کارکنان زیردست خود اجازه می دهد ابتکارهای خود را به کارببندند بسیار بالاتر از مدیری است که چنین اجازه ای به زیردستان خود نمی­دهد.
  • روحیه اتحاد و جمعی: اتحاد یک پدیده پرقدرت است. این اصل نیاز به کار تیمی و حفظ روابط متقابل شخصی رامورد تأکید قرار می دهد و فعالیت بیشتر و کارایی بالاتر رااز طریق ایجاداحساس افتخار درکارکنان،وفاداری آنان به سازمان واحساس تعلق متقابل واعطای شخصیت فراهم میسازد .

نگرش سيستمي

براي پي بردن به چرايي پيدايش نظريه سيستم­ها ابتدا بايد روش شناخت در علوم را در قبل از آن بررسي كنيم. الگوي مكانيكي الگوي بود كه در علوم استفاده مي­شد. روش اين الگو به اين صورت بود كه همه پديده­ها در نهايت مجموعه اي از كنش­هاي اتفاقي واحدهاي بنيادي فيزيكي اند كه مطيع قوانين كور طبيعت هستند و براي شناخت يك چيز آنرا به اجزاي تشكيل دهنده آن تقسيم مي كردند و به سازمان دهي اين اجزا وبه نظم وتنظيماتي كه پس از اغتشاشات صورت مي گرفت توجه نمي شد.

با توجه به وقوع انقلاب علمي (اطلاعات) اين روش ديگر جوابگوي نيازهاي علوم مختلف نبود وعلوم در شناخت به يك بحران برخورد كردندوباصطلاح يك ورشكستگي در آنها ايجاد شدوبطرح مدل­هاي مفهومي جديد منجر شد تا آنكه امكان كشف قوانين حاكم بر زمينه­هاي كه كاربرد روش مكانيكي در آن كافي يا ممكن نبودحاصل آيد.زيست­شناسي كه نسبت به ديگر پيشگام بود متوجه تعدد روابط ميان موضوع­ها و رشته­ها  مورد مطالعه شد. سرچشمه اصلي مفاهيم سيستمي در زيست شناسي درك ناتواني در برخورد با پديده هاي همچون رشدونوزايي بودودر مقابل مفهوم مكانيكي مفهوم ارگانيستي مطرح شد .

تنوع وتعدد حوزه هاي علمي در علوم طبيعي ،از ديدگاه دانشمندان نشات مي­گرفت كه باور داشتند مسائل موجود در قلمرو مورد نظرآنان، از نظر تقسيم وتجزيه قابل حل هستند .به اين ترتيب بزعم آنها شناخت ودرك پديده هاي جهان واقعي ،وامدار اين تقسيمات كم و بيش قرار دادي است. با وجود اين برخي از پژوهشگران ژرف انديش وموشكاف متوجه شدند كه مسائل مورد نظر دانشمندان حوزه هاي گوناگون دانش بشري، از حيث ماهيت، مشابه همديگرند. تلاش براي ظاهر ساختن زمينه هاي مشترك علوم به شكل گيري حوزه­هاي ميان رشته اي معيني مانند بيوفيزيك وبيو شيمي انجاميد.

اكنون اين سوال پيش مي آيد كه انقلاب آرام وبي سروصداي سيستم چه زماني به وقوع پيوست؟ بهترين پاسخ آن است كه بگوئيم از اين انقلاب ديري نمي گذرد. در واقع قسمت اعظم آن در قرن حاضر پديد آمده ودر طول جنگ جهاني ودوران بعد از آن به سرعت تحول وتكامل يافته است .از آنجا كه اينگونه نگرش در انديشيدن به جهان هستي، شيوه ي متفاوتي را به كار مي گيرد نظم تازه اي محسوب مي شود..پيدايش رشته­ي سيستمي، نتيجه طبيعي رشته­هاي متداول موجود از قبيل فيزيك، مهندسي، مديريت و زيست شناسي است كه از طريق فرايند استنتاج وشناسايي هماننديهاي ظاهري آنها پديد آمده است.

اگر بخواهيم سيستم را با زباني علمي بيان كنيم بايد عبارت ؛ فرا- رشته  را براي آن به كار بريم زيرا بالاتر از همه ي رشته ها قرار گرفته ومانند چتري بر سر آنها گسترده شده است وهدف آن نظم بخشيدن به مجموعه اي از اصول جامع وهمگاني است. طرز تفكر سيستماتيك به منظور مختلف از جمله به صورت عملي، علمي وفلسفي در زندگي انسان ظاهر شده است. جنبه عملي آن محصول تجربيات دو جنگ جهاني به ويژه جنگ جهاني دوم است كه مبناي طرح­ريزي وايجاد سیستم­های مختلف سلاح وابزار جنگي گرديد.

در قلمروعلمي اين طرز فكر حداقل به سه صورت عمده تجلي كرده است:

  1. مجموعه نگري والگو سازي كه نمونه هاي بارز آن در دانش رياضيات جديد، فيزيك، زيست شناسي وبعضي از رشته هاي علوم اجتماعي مانند جامعه شناسي، روان شناسي و… به خوبي مشهود است.
  2. در آميختن ديسيپلين هاي مختلف علمي به منظور شناخت بهتر پديده­ها. ايجاد رشته هايي نظير سايبرناتيكس كه از رشته­هاي برق، فيزيك- فيولوژي اعصاب و… كمك گرفته،پژوهش عمليات كه ازآماردر رياضيات اقتصادومهندسي برق و جامعه شناسي، روانشناسي استفاده كرده وايجاد رشته هاي مركب علمي نظير روان شناسي اجتماعي و بيوشيمي و نمونه­هايي از اينگونه در آميختگي رشته هاي مختلف علمي مي باشد.
  3. كاهش اهميت رابطه ي زنجيري علت ومعلول وافزايش اهميت رابطه متقابل ومتعامل اجزا در شناخت رفتار يك سيستم كه البته اين ويژگي در هر دو مورد ذكر شده فوق نيز مستتر است. اصيل­ترين چهره سيستم در قالب فلسفي و عقلي خود نمايي مي كند. به اعتقاد نظريه پردازان پيچيدگي يا سادگي هر نظام به ميزان تعامل يا ارتباط با محيط اطرافش بستگي دارد .هر قدر يك سيستم نسبت به محيط بازتر و با عوامل محيطي بيشتر و متفاوت تر و متغيرتر سروكار داشته باشد در سطح پيچيده تري قرار خواهد داشت .

دیدگاه سیستم­ها به سرعت به سایر زمینه­های علمی نیز راه یافت .راپاپورت وروزن در ریاضیات، بولدینگ در اقتصاد، زربست در فیزیولوژی، لیوسی وکلارک در تعلیم وتربیت، گری وریزو در روانشناسی، پتی در زیست شناسی وتایر در نظریه ارتباطات از این دیدگاه استفاده کردند. رویکرد سیستمی نهایتاً به جهان مدیریت تحت راهنمایی و هدایت صاحب نظرانی چون ترس رود، تریست، چرچمن، امری، بیر، شون وایکاف راه یافت .

منبع

خاندانی ،سعید(1392)،بررسی میزان آگاهی مدیران از اهداف مدیریت آموزشی وارتباط آن باموفقیت شغلی آنها، پایان نامه کارشناسی ارشد،مدیریت آموزشی،دانشگاه آزاداسلامی کرمان

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0