کیفیت زندگی در خانواده های بیماران مزمن روانی

یکی از رویکردهای معاصر در توانبخشی و نگهداری بیماران مزمن روانشناختی و جسمانی جلوگیری از مرگ زودرس و موسسه زدایی و کاهش مدت نگه داری در موسسات توانبخشی است. رواج این روش در نگه داری در توانبخشی، عمدتا به دلیل هزینه های سرسام آور نگهداری  و توانبخشی این بیماران برای نظام بهداشتی کشورها و دولت ها بود. اما موسسه زدایی علی رغم مزایا، معایب خاص خود را نیز به همراه داشت و منجر به افزایش تعداد بیمارانی که در خانه نگهداری می شوند، شده است. یکی از بارزترین آثار این موسسه زدایی انتقال بار مشکلات نگهداری بر مشکلات بر دوش خانواده های این بیماران بود. این بیماران ناتوانی و مشکلات اساسی در عملکرد دارند و به همین دلیل نیازمند کمک همیشگی هستند. در حال حاضر بیشتر بیماران مزمن و دارای معلولیت همراه خانواده های خود زندگی می کنند و همیشه نیاز مداومی برای غذا خوردن، لباس پوشیدن و اجابت مزاج دارند زیرا این بیماران از برآورده کردن نیاز های خود به تنهایی عاجز هستند. وظیفه برآورده کردن این نیازها را عمدتا والدین یا همشیران این بیماران بر عهده دارند . این مراقبت و پرستاری بدون تبعات نبوده و مشکلات روانشناختی و هیجانی و اجتماعی زیادی برای این افراد به همراه دارد. در ادبیات پژوهش امروزه مشخص شده است که ارزیابی خود بیماران کافی نیست و ارزیابی اطرافیان و خانواده های این بیماران نیز ضروری است زیرا این افراد نیز به نحوی جدی تحت تاثیر تبعات منفی بیماری قرار دارند. به نظر می رسد که اگر چه استرس و کیفیت زندگی خانواده ها و مراقبین این بیماران عنصری اساسی و کلیدی در مدیریت طولانی مدت این بیماران است اما در تحقیقات سیستم های بهداشتی توجه کافی به این مساله نشده است . مساله دیگر این است که عوامل تاثیر گذار در کیفیت زندگی بیماران با آنچه مراقبین تحت تاثیر آن قرار می گیرند متفاوت باشد. همچنین خود مراقبین و والدین نیز ممکن است آسیب روانی خاص خود را داشته باشند و خود این مساله به دلیل مراقبت از بیماران ممکن است تشدید شود. بار این مراقبت زیاد از بیماران مزمن معمولا منجر به نوعی افسردگی در تعداد زیادی از این مراقبین می شود که معمولا از سوی متخصصان تشخیص داده نمی شود. همچنین این مراقبین و والدین گاهی اوقات باید تغییراتی در سبک زندگی خود مثل رها کردن کار و محدود کردن روابط اجتماعی، دهند . ظاهرا بیشتر مراقبینی که از بیماران نگهداری می کنند معمولا اوقات فراغت کمتری دارند و فقط تعداد کمی از مراقبین می توانند بیمار خود را تنها و بی مراقب رها کنند . این مشکلات و در کنار نیاز مداوم به مراقبت و نگه داری باعث ایجاد احساس خستگی و فرسودگی مداوم شده و نیز احساس گناه نیز داشته باشند که مورد آخر به دلیل شکست های متعدد طبیعی در مراقبت از بیماران است. علاوه بر این مشکلات دیگر مراقبین بیماران مزمن در برآورده کردن نیازهای این بیماران می انجامد. بعضی پژوهش ها نیز نشان داده اند که بیشتر خانواده ها از میزان و کیفیت اطلاعات داده شده و نیز میزان حمایت اجتماعی و مالی و قانونی از خود ناراضی هستند . بعضی مطالعات نشان داده اند که دادن زمان و ارائه آموزش های مناسب به این خانواده ا با استقبال و پذیرش خانواده ها روبه رو شده و می تواند به آنها کمک کند که با این استرس های مربوط به نگه داری از این بیماران بهتر مقابله کنند و بررسی کیفیت زندگی مراقبین و خانواده های این کودکان نیز به اندازه بررسی کیفیت زندگی خود این کودکان اهمیت دارد.

منبع

عباسی،سعید(1395)، اثربخشی آموزش مهارت های زندگی بر کیفیت زندگی مادران دارای فرزند سندرم داون،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی وآموزش کودکان استثنایی،دانشگاه علوم بهزیستی وتوانبخشی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0