کمال‌گرایی دروسواس فکری

کمال‌گرایی سازه‌ای چند بعدی است که به اشکال و شدت‌های مختلف بروز یافته و به کرات در بسیاری از انواع مشکلات روانشناختی ، مسائل ارتباطی،‌ مشکلات انطباقی ، و به درجات مختلف در جمعیت غیر بالینی دیده می‌شود . در 25 سال اخیر، ادبیات پژوهشی در خصوص کمال‌گرایی افزایش چشمگیری داشته، اما این مطالعات به لحاظ نظری، سبب‌شناسی، تعریف، و ابزارها و روش‌های به کار رفته تفاوت‌های عمده‌ای با یکدیگر دارند . علیرغم این تفاوت‌ها، مضمون اصلی آن است که کمال‌گرایی نشان‌دهنده تلاشی است در جهت اجتناب از چیزی ناخوشایند؛ اانتقاد، مصیبت، عدم قطعیت، نداشتن کنترل با این حال برخی دیگر از نظریه‌پردازان معتقدند کمال‌گرایی خود موجب عدم قطعیت شده و در فرد میل به کنترل و تسلط بر محیط را برمی‌انگیزند . در هر دو صورت، ویژگی اصلی کمال‌گرایی اجتناب از خطاها و نه نیل به اهداف است.

نظریه‌پردازان شناختی بر اهمیت کمال‌گرایی در فهم اختلال وسواس‌ فکری – عملی تاکید دارند. مک‌فال و والزرهایم، به مفروضات یا باورهای بسیاری اشاره کردند که به ارزیابی تهدید منجر شده و اختلال وسواس را به وجود می‌آورند، ازجمله این باورها آن است که  فرد باید کاملا توانا باشد و همه جوانب ممکن را در نظر بگیرد و نیز خطا کردن و عدم توانایی در رسیدن به اهداف و ایده‌آل‌های کمال‌گرایانه، سزایش تنبیه و سرزنش است. این دیدگاه با یافته‌های ملینجر  و دوویز  و سالزمن، همسو است که افراد مبتلا به اختلال وسواس، معتقدند که برای داشتن احساس خوب نسبت به خود باید کامل و بی‌نقص باشند و خطاها و اشتباهات فاجعه‌بارند.

گروه کاری شناخت‌های وسواس فکری – عملی، در تعریف کمال‌گرایی عنوان کردند که کمال‌گرایی باوری است مبنی بر آن که برای هر مشکل، یک راه‌حل کامل و بی‌نقص وجود دارد، عملکرد کامل ؛ بدون خطا نه تنها ممکن است بلکه ضروری است، و حتی اشتباهات جزئی نیز پیامدهای جدی به دنبال دارند. این تعریف بر میل به یافتن راه‌حل‌های بی‌نقصی برای “هرگونه” مشکلی و نیز نگرانی مفرط درباره اشتباهات تمرکز دارد. در این تعریف، تردید درباره اعمال مورد تاکید قرار نگرفته زیرا چنین فرض می‌شود که تردید بیشتر با ناتوانی در تحمل عدم قطعیت مرتبط است. همچنین این تعریف، ابعاد اجتماعی کمال‌گرایی یا کمال‌گرایی دگرمحور، آن گونه که توسط هویت و فلت ،مفهوم‌سازی شده را دربر‌نمی‌گیرد.

شواهد پژوهشی بسیاری از ارتباط میان کمال‌گرایی و اختلال وسواس فکری – عملی، هم در جمعیت غیر بالینی و بالینی ،حمایت می‌کند. با این وجود بررسی‌های اندکی درباره نقش کمال‌گرایی در سبب‌شناسی، حفظ و نگهداری و درمان اختلال وسواس فکری – عملی انجام شده است . در روند ساخت و اعتباریابی پرسشنامه عقاید وسواسی (OBQ)، گروه کاری شناخت‌های وسواس فکری – عملی ،نمرات یک گروه از مبتلایان به وسواس را با یک گروه از مبتلایان به اضطراب و سه گروه کنترل مقایسه کردند. نتایج نشان داد که نمرات گروه مبتلا به وسواس در زیرمقیاس کمال‌گرایی پرسشنامه عقاید وسواسی از نمرات گروه کنترل، بالاتر بود اما با گروه مبتلا به اضطراب تفاوتی نداشت. همچنینی زیرمقیاس کمال‌گرایی با مقیاس‌های اضطراب، ‌افسردگی و وسواس فکری – عملی همبستگی متوسط تا قوی داشت که در مورد OCD، بیشترین همبستگی با زیرمقیاس کنترل ذهنی و کمترین آن با آلودگی به دست آمد. این گروه کاری نتایج مشابهی از اعتباریابی تکمیلی پرسشنامه عقاید وسواسی گزارش کرده است .

در حالیکه پژوهش‌های انجام گرفته بر شناخت و وسواس فکری- عملی حاکی از آنند که کمال‌گرایی از سایر حوزه‌های شناخت متمایز است، شواهدی در دست است که نشان می‌دهد کمال‌گرایی و بقیه حوزه‌های باورها با یکدیگر مرتبطند. بعنوان مثال، رم و همکاران ،  دریافتند که نگرانی درباره اشتباهات،تردید درباره اعمال ومعیارهای شخصی با مسئولیت‌پذیری رابطه معناداری دارد.رگرسیون ، سلسله مراتبی نشان داد که مسئولیت‌پذیری نسبت به کمال‌گرایی تغییرپذیری نمرات OCD را بهتر پیش‌بینی می‌کند، با این حال پس از حذف اثر مسئولیت‌پذیری، هنوز بخش اعظمی از تغییرپذیری OCD به کمال گرایی مربوط مي‌شد .

بوشار، رم و لادوکور ،در یک پژوهش آزمایشی بر روی دو گروه از افراد با کمال‌گرایی بالا و کمال‌گرایی پايين، متغير مسئوليت‌پذيري را مورد دستكاري قرار دادند. نتايج نشان داد كه گروه با كمال‌گرايي بالا نسبت به گروه با كمال‌گرايي پايين مسئوليت بيشتري براي پيامدهاي منفي ناشي از عملكرد خود احساس مي‌كردند. به عقيده بوشار و همكاران ، كمال‌گرايي ممكن است افراد را براي مسئوليت‌پذيري مستعد كند و در مبتلايان به OCD نيز كمال‌گرايي مي‌تواند بعنوان عاملي فرض شود كه آنان را به مسئوليت‌پذيري افراطي سوق مي‌دهد.

با اين وجود، فراست و همكاران ، معتقدند كه باورهاي مسئوليت‌پذيري افراطي ممكن است باعث شوند كه مبتلايان به OCD براي كاهش دادن تهديد يا خطر آسيب، به كمال‌گرايي روي آورند. فراست و استكتي ، دريافتند كه در مقايسه با مبتلايان به ساير اختلالات اضطرابي، مبتلايان به OCD نمره بالاتري در كمال‌گرايي كسب نكردند. با اين حال، افراد داراي OCD در مقياس‌هاي ترديد درباره اعمال نمرات بالاتري آوردند كه نشان مي‌دهد كمال‌گرايي در افراد مبتلا به OCD ممكن است بر ترس از ارتكاب خطا و اتخاذ تصميم‌هاي نادرست متمركز شود.

افراد مبتلا به OCD تمايل دارند كه معيارهاي بسيار بالا و انعطاف‌ناپذيري براي خود وضع كنند، تا حدي که این موضوع باعث می‌شود که آنها شدیداً بر بی‌کفایتی خود یا احتمال عدم توفیق در رسیدن به اهداف دست‌نیافتنی خود متمرکز شوند . به عنوان مثال، رم و همکاران، دریافتند که کمال‌گرایان کارآمد، افرادی که معیارهای بالایی برای عملکردشان قائلند امّا دارای این توانایی هستند که هنگام ارتکاب خطا، انتظارات خود را پایین آورده و از خود انتقاد نکنند بیشتر به دنبال راه‌هایی برای حل مشکل هستند، در حالی که کمال‌گرایان ناکارآمد درباره کیفیت و نتیجه عملکردشان نگران می‌شوند. همچنین در بررسی رم و همکاران ،کمال‌گرایان ناکارآمد نمرات بالاتری در نشانه‌های وسواس فکری – عملی کسب کردند.

گروه کاری شناخت‌های وسواس فکری – عملی ، در فرآیند اعتباریابی پرسشنامه عقاید وسواسی نشان داد که ارتباطی قوی میان کمال‌گرایی و هر یک از پنج حوزه دیگر باورهای وسواس‌گونه وجود دارد که بالاترین ضریب همبستگی با ناتوانی در تحمّل عدم قطعیّت به دست آمد. این یافته از این جهت قابل تبیین است که کمال‌گرایی بعنوان مفهومی دربرگیرنده تردید نسبت به کیفیت اعمال تعریف شده است . این یافته در بررسی تکمیلی این گروه کاری ، نیز تکرار شده است.

ارزیابی بیش از حد تهدید

گروه کاری شناخت های وسواس فکری – عملی ، ارزیابی بیش از حد تهدید را این‌گونه تعریف نموده است: اغراق در احتمال رخ دادن آسیب جدّی. ارزیابی بیش از حد تهدید به عنوان یکی از متغیرهای اصلی در اختلال وسواس فکری – عملی شناخته می‌شود و در بیشتر اختلالات اضطرابی نیز نقش عمده‌ای ایفا می‌کند. الگوهای شناختی اختلالات اضطرابی، از جمله OCD، نقاط مشترک بساری با یکدیگر دارند که از جمله آنها، ارزیابی بیش از حد تهدید است :

  •  هنگامی که افراد برخی محرّک‌ها را خطرناک‌تر از آنچه هستند تفسیر یا پردازش کنند، دچار اضطراب می‌گردند.
  •  آنها برای کاستن از اضطراب یا پیشگیری ازرخ دادن حوادث نامطلوب ازراهبرهای شناختی ورفتاری ناکارآمد استفاده می‌کنند.
  •  این راهبردهای ناکارآمد ازاعتبارزدایی از برداشتهای غیرواقع‌بینانه جلوگیری کرده ودرنتیجه موجب تشدید اضطراب می‌گردند.
  •  چنانچه فرد نشانه‌های اضطراب را خطرناک بداند، برای کاهش دادن اضطراب یا اجتناب از آن تلاش خواهد کرد.

برای درک بهتر نقش ارزیابی بیش از حد تهدید در وسواس سالکووسکیس، فورستر و ریچاردز و موریسون، فرمول پیشنهادی بک، امری و گرین برگ، را به کار بردند.در این الگو، ارزیابی احتمال خطر با معنای ویژه‌ای که فرد برای آن لحاظ کرده در تعامل است. به عنوان مثال، شخص ممکن است بداند افکار مزاحم درباره خشونت بدان معنا نیست که وی کنترل خود را از دست داده و به عزیزانش حمله می‌کند. با این حال در صورت انجام این کار، ارزیابی او از این موضوع چنان بد و فجیع است که منجر به اضطرابی بسیار شدید در وی خواهد شد.

بنابراین، این دو عامل به عنوان مضروب در یکدیگر در نظر گرفته می‌شوند. ترکیب خطر و بهای خطر توسط دو عامل تعدیل می‌شوند: یکی آنکه فرد در صورت بروز خطر تا چه اندازه خود را برای مقابله با آن توانمند می‌بیند؛ و دیگری آنکه شخص به جز مقابله فردی، عوامل خارجی کمک‌کننده را تا چه حد دخیل می‌پندارد. آنچه در این الگو برجسته است، “ارزیابی”‌های فرد از عوامل دخیل است. بنابراین تعجبی ندارد که تلاش برای اطمینان‌بخشی به فرد مبتلا به OCD با استفاده از دلایل منطقی، اغلب بیهوده است ، می‌دانم که احتمالاً رخ نخواهد داد، امّا اگر …

راچمن ، بر اهمیت ارزیابی فرد از تهدید در پدیدآیی و حفظ نشانه‌های OCD تاکید می‌کند. ارزیابی افراطی از تهدید، گستره محرک‌ها و خطر فرضی آنها را نزد فرد افزایش می‌دهد، به طوری که محرّک‌های سابقاً خنثی اهمیتی در خور توجه می‌یابند و به تهدید بالقوه تبدیل می‌شوند. در نتیجه، تعداد بیشتری از محرّک‌های خارجی می‌توانند افکار مزاحم را در فرد بیدار کنند. همچنین این فرض که احساس اضطراب نشان‌دهنده حضور خطر است نیز ارزیابی افراطی از تهدید را افزایش می‌دهد . اجتناب یا خنثی‌سازی نیز از اعتبارزدایی دریافت‌های مرتبط با خطر جلوگیری کرده و به تفسیرهای افراطی‌تر از محرک‌ها دامن می‌زند که این، خود سبب عود OCD و اعمال اجباری مرتبط با آن می‌گردد.

همچنین راچمن ، اهمیت محرّک‌های درونی مرتبط با تهدید را نیز مورد تأکید قرار می‌دهد، از جمله دیدگاهی که فرد از خودش به عنوان منبع خطر دارد. معنای منحصر به فرد اعطا شده به برخی افکار از باورهای کلی‌تر و سوگیری‌های شناختی شخص نسبت به خود و جهان اطرافش تأثیر می‌پذیرد . بنابراین تعجبی ندارد که افراد مبتلا به وسواس فکری – عملی تنها در مورد مسائل مربوط به خودشان ارزیابی بیش افراطی از خطر نشان می دهند . لوپاتکا و راچمن ، دریافتند که وقتی احساس مسئولیت‌پذیری در افراد مبتلا به وسواس‌های وارسی و شستشو افزایش پیدا می‌کرد، آنها احتمال رخ دان فاجعه و مصیبت را بیشتر تصور می‌کردند. و بالعکس، وقتی آنها مسئولیت شخصی کمتری احساس می‌کردند، ارزیابی آنها از احتمال روی دادن پیامدهای فاجعه‌آمیز نیز کاهش می‌یافت.

ارزیابی افراطی از تهدید، به لحاظ نظری و آماری با برخی حوزه‌های شناختی مرتبط است که از جمله آنها می‌توان از ناتوانی در تحمل عدم قطعیت ، کمال‌گرایی و به خصوص تردید درباره اعمال ، اهمیت کنترل افکار و باورهای مرتبط با ادغام فکر و عمل ؛ راچمن،نام برد.

مطالعات بسیاری بر رابطه میان ارزیابی بیش از حد تهدید و نشانه‌های OCD صحّه گذاشته‌اند . وودز، فراست و استکتی ، نشان دادند که باورهای مرتبط با تردید (در مقیاس OBQ) و خطرپذیری روزمرّه  بطور معناداری با نشانه‌های وسواس مرتبط هستند. امّا با ارزیابی احتمال وقوع رخدادهای منفی در آینده همبسته نیستند. همچنین ارزیابی احتمال رخدادهای منفی با باورهای کلی دربارهٔ خطر ارتباط نداشت. با این حال ارزیابی احتمال رویداد خطر در شرکت کنندگان که برای درستی مفروضات خود دلیل و منطق ارائه کرده بودند بالاتر از آنهایی بود که دلایل مبنی بر رخ ندادن خطر فرضی آورده بودند.

در یک مطالعه دیگر، وودز، فراست و استکتی ، رابطه میان ارزیابی احتمال و وقوع رویداد نامطلوب و شدت آن، توان پیش‌بینی شده برای مقابله، و نشانه‌های وسواس فکری – عملی را در یک نمونه بالینی و غیربالینی بررسی کردند. مطابق با پیش‌بینی الگوهای شناختی، با ازدیاد نشانه‌های  OCD، هر دو گروه شدّت وقوع رویدادها را بیشتر و توان خود برای مقابله را کمتر ارزیابی کردند. با این حال، ارتباط میان ارزیابی احتمالی وقوع و نشانه‌های وسواس تنها در گروه غیربالینی مشاهده شد و نه گروه مبتلا به وسواس. نتایج این بررسی با این فرضیه سالکووسکیس، که اضطراب با حاصلضرب احتمال و شدت وقوع رویداد نامطلوب تقسیم بر توان مقابله مرتبط است، هماهنگ بود.

ناتوانی در تحمّل عدم قطعیّت

گروه کاری شناخت‌های وسواس فکری – عملی ،ناتوانی در تحمل عدم قطعیّت را شامل سه دسته از باورها دانسته:

  • باورهایی درباره لزوم داشتن اطمینان
  • باورهایی مبنی بر اینکه فرد توانایی کمی برای مقابله با تغییرات غیرمنتظره دارد
  • عقایدی درباره اینکه داشتن عملکرد مناسب در شرایط مبهم و نامشخص، دشوار است.

بررسی بر روی ناتوانی در تحمّل عدم قطعیّت نشان می‌دهد که افراد مبتلا به وسواس با وجود عملکرد خوب حافظه‌شان، باز هم به درستی و دقت آن اطمینان ندارند. این یافته از آن جهت جالب است که مشخص می‌کند افراد مبتلا به وسواس فکری – عملی برای برآورد کردن کفایت یا کامل بودن عملکردشان از یک حسّ درونی مبنی بر کاملاّ درست بودن، پیروی می‌کنند نه داده‌های عینی.ناتوانی در تحمّل عدم قطعیّت نقش مهّمی در بیشتر اختلالات اضطرابی ایفا می‌کند، و نشان‌ داده شده که این حوزه شناختی حتی بعد از ثابت نگه داشتن تاثیر نگرانی، به‌طور منحصر به فردی نشانه‌های OCD را پیش‌بینی می‌کند . با این وجود، یافته‌های تجربی اندکی موجود است که مشخص‌کننده نقش ناتوانی در تحمل عدم قطعیت در پدیدآوری و نگهداری وسواس فکری – عملی باشد .

بررسی‌ها نشان می‌دهند که ناتوانی در تحمل عدم قطعیت با ارزیابی افراطی از تهدید ارتباط تنگاتنگی دارد .  لانگلوآ، فری‌ستون و لادوکور ، دریافتند که عدم اطمینان با شک و تردید نسبت به خطرناک بودن افکار مزاحم سبب اضطراب می‌گردد. در همین رابطه، سوکمان و پینارد ، به این نکته اشاره کردند که افرادی که نسبت به تحمّل عدم قطعیت ناتوانند ممکن است آستانه تحمّل پایین‌تری برای ادراک تهدیدآمیز موقعیت‌های مبهم داشته باشند. این افراد در مواجهه با اتفاقات غیرمنتظره و تازگی و تغییر، احساس ناراحتی می کنند که این خود سبب گسترش موقعیت‌هایی می‌گردد که در آنها شخص درجهٔ خطر را زیاد ارزیابی کرده و توان خود برای مقابله با آن را نیز دست‌کم می‌گیرد.

از دیگر زمینه‌های شناختی مرتبط با ناتوانی در تحمل عدم قطعیت، می‌توان از کمال‌گرایی و نیاز به کنترل نام برد. ماخلوف  و نوریس،  معتقدند که مبتلایان به وسواس فکری – عملی نیاز بسیار زیادی به اطمینان و قطعیت دارند تا بتوانند حوادث را پیش‌بینی و کنترل کنند. بیچ و لیدل، باور دارند که نیاز به اطمینان درباره زمان پایان دادن به یک کار و نیز نیاز به کاهش اضطراب عواملی هستند که سبب حفظ تشریفات وسواسی و رفتارهای آیینی وسواس‌گونه می‌گردند. فراست و استکتی دریافتند که تردید درباره اعمال تنها بُعد کمال‌گرایی است که اختلال OCD را از اختلال هراس متمایز می‌کند.

در خصوص ارتباط میان ناتوانی در تحمّل عدم قطعیت با نشانه‌های وسواس، بررسی‌های متعددی صورت گرفته. به عنوان مثال، فراست و استکتی ، نشان دادند که در مقایسه با افراد عادی، مبتلایان به OCD در طبقه‌بندی اشیاء کندتر عمل می‌کنند، درخواست‌ بیشتری برای تکرار اطلاعات دارند و هنگام تصمیم‌گیری با تردید و اشکال بیشتری مواجه می‌گردند. همچنین تالین، آبراموویتز، بریجیدی و فوا ، نشان دادند که ناتوانی در تحمّل عدم قطعیّت با وسواس تکرار و وارسی مرتبط است. چنین همبستگی همسو با آن است از مشاهدات بالینی است مبنی بر اینکه افراد مبتلا به وسواس وارسی اغلب نیاز شدیدی به تکرار برخی اعمال دارند تا هنگامی که کاملاً درست انجام شود و ناتوانی در تحمّل شک و تردید ممکن است آنها را به تکرار تشریفات وسواس‌گونه خود وادارد. بنابراین تردید بیمارگونه بعنوان واکنشی به حسّ شک و تردید محسوب می‌شود که  ممکن است احساس ناراحتی را درفرد مبتلا تشدید کند .

منبع

کاویانی،سارا(1389)، رابطه وسواس مذهبی ـ اخلاقی با نشانه‌هاي وسواس فکری ـ عملی و سبک‌های شناختی مرتبط با وسواس فکری ـ عملی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،مركز آموزش‌هاي نيمه‌حضوري و تخصصي آزاد دانشگاه علامه طباطبايي

 ازفروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0