کارکردهای دین و ضرورت وجوه دین
نهاد دین سه نوع رابطه با کل جامعه دارد. ایدئولوژیک، انتقال فرهنگی و ماوراء الطبیعی. ادیان همیشه متفکل امور اعتقادی جامعه خویش بوده اند و تلاش کرده اند با سامان دادن به یک نظام اعتقادی، نیاز مردم را به این گونه امور پاسخ دهند. البته این نظام ها اشکال متنوعی داشته اند و باورهای عرضه شده توسط آنها در سطوح مختلفی از تساهل، یکه تازی، جزمیت، انحصار،تکثرگرایی، عاطفه و احساس، بیان هنری و مانند آنها قرار می گرفته اند.درگذشته نهاد دین هم متفکل آموزش مذهبی و غیرمذهبی جامعه بود و هم کار انتقال فرهنگی را انجام می داد، روحانیون پیش از همه چیز و همه کار، معلم مردم بودند و در مسائل مختلف به آنها رجوع می شد.
کارکرد سوم نهاد عرضه تصویری از یک جهان ماورانی و فراهم کردن تجربیاتی ناشی از وجود ارتباط با آن جهان است. ارتباط این امر مقدس را می توان جوهره دینداری فرد خواند. کارکرد نهادهای دینی سامان دادن به این تجربیات و به وجود آوردن احکام و دستورالعمل هایی است که این تجربیات را تداوم بخشد. علامه طباطبائی کارکرد اجتماعی دین را در حفظ نظم و بنیادهای جامعه می داند.
از نظر علامه ، دین حافظ و ضامن اخلاق فاضله در جامعه و علت اصلی جلوگیری ازهوی وهوس انسانی است و در چنین جایگاهی برای دین است که نظم و انتظام جامعه باقی مانده و شیرازه جامعه از هم نمی گسلد. آلبورت، مذهب را به عنوان فلسفه وحدت بخش زندگی توصیف می کند و آن را یکی از عوامل بالقوه مهم برای سلامت روان دانسته، او معتقد است نظام ارزشی مذهبی بهترین زمینه را برای شخصیت سالم آماده می کند. اما به این نکته نیز توجه داردکه اینطور نیست که تمام کسانی که ادعای مذهبی بودن دارند، دارای شخصیتی سالم هستند.
قرآن مجید ضرورت وجود دین را پاک کردن انسان ها از پلیدی، شرک و آموختن آموزه های اساسی دین و بیرون آوردن آدمیان از تاریکی افکار وهم آلود می داند.(آل عمران؛ آیه 164). علامه طباطبایی فایده دین را اصلاح فرد و جامعه دانسته است. به این ترتیب که دین در نتیجه پیمان که میان زندگی وخدای متعال به وجود می آورد در همه اعمال فردی و اجتماعی برای انسان مسئولیت خدایی ایجاد کرده و از آنجا که در اعتقادات پیروان ادیان الهی، خدای متعال با قدرت و علم پایدار خویش از هر جهت به انسان احاطه دارد، به هر گونه فکری که در سرپروراندو رازی که در دل داشته باشد،کاملاً آگاه است و چیزی بر وی پوشیده نیست. آدمی در زندگی خود همواره واقعیت هایی مانند شکست، ناکامی،بی عدالتی و رنج را تجربه می کند.
مرگ برای او نیز یکی از دشوارترین و حتمی ترین تجربه هاست. وجود شرور در این چهان نیزاز تجربه های دائمی اوست. دین در واقع ، تلاش آدمی است برای نسبی نمودن و از مطلقیت انداختن شروری که مطلق انگاشته می شوند. بدین شیوه که رنج و شر را بخش لازمی از یک خبر و نیکی مطلق و بزرگتر معرفی می کند.دین به آدمی دیدگاه تازه ای برای نگریستن به مسائل و مشکلات می بخشد و بدین شیوه که رنج و شر را بخش لازمی از یک خبر و نیکی مطلق و بزرگتر معرفی می کند. و بدین طریق از تأ ثیر رنج افزا و زیانبار آنها می کاهدیا ریشه غم و درد را از بن می کند.
دین ترس، ناکامی، دشمنی و رنج ها را چنان برای آدمی تفسیر می کند که آدمی با نشاط و امیدوار به کام مشکلات فرو رود و برای مواجهه با آنها آماده شود. دین آدمی را از فردیت خویش بیرون می برد و او را وادار می سازد تا به روابط اجتماعی،مشکلات دیگران و خیر جمعی نیز بیندیشد و بکوشد تا دیگران نیز بتوانند به آرمان ها و خواسته های خود برسند.دین از آدم شکست خورده و ترسیده و غمزده و نومید موجودی امیدوار و با نشاط و فعال و فداکار می سازد که در راه دیگر همنوعان آماده ایثاراست.
اسپیلکا و همکاران ، دین را به عنوان یک نظام مرجع برای تفسیر وقایع زندگی مورد بحث و بررسی قرار می دهند، دین به عنوان یک نظام با معنا تصور می شود که افراد از آن برای کمک به فهم مسائل جهانی، مهار وقایع و حفظ حرمت خود استفاده می کنند.نیومن و پارگامنت ، نقشهای روانشناختی مهم و بی شماردین را که در کمک به مردم برای درک کنار آمدن با وقایع زندگی به کار می روند، توصیف نموده اند.به نظر آنان مذهب می تواند در ایجاد احساس امید، احساس صمیمت با دیگران، آرامش هیجانی،فرصت خودشکوفایی، احساس راحتی، مهارتکانه ها، نزدیکی با خدا و کمک به حل مشکل موثرباشد .
کارکرد دین و اعتقادات مذهبی به عنوان یک نیاز فطری
دین و مذهب یکی از اساسی ترین و مهمترین نهادهایی است که جامعه بشری به خود دیده است ،به طوری که هیچ گاه بشر خارج از این پدیده زیست نکرده و دامن از آن برنکشیده است. قرآن می فرماید: ان الله اصطفی لکم الدین فلا تموتن الا ئ انتم مسلمون (البقره،132) یعنی: خداوند این آئین پاک را برای شما برگزیده است و شما جز بر آئین اسلام نمیرید.
به گفته پلو تارک، اگر به صحنه گیتی نظری بیفکنیم ، بسیاری از محل و اماکن را خواهید دید که در آنجا نه آبادیست نه علم و نه دولت ، اما یکجا که خدا نباشد نمی توان پیدا نمود. در واقع هیچ فرهنگی در گذشته یافته نمی شود که دین در آن جایی نداشته باشد و هیچ کس فکر نمی کند که در آینده نیز فرهنگی غیر از این بتواند به وجود آید. مطالعه انسان فهم و درک این نکته را برای ما ممکن می سازد که نیاز به یک نظام مشترک جهت گیری و یک مرجع اعتقاد و ایمان دارای ریشه عمیق در شرایط زیستی انسان است .
بنظر یونگ ، در بررسی ریشه کلمه دین در زبان لاتین معلوم میشود معنی آن عبارتست از :تفکر از روی وجدان و با کمال توجه درباره چیزی که رودلف اتو Rudolf Otto) ) آنرا شئی قدسی و نورانی دانسته است. کیفیت قدسی و نورانی – علتش هر چه باشد حالتی است که به انسان دست می دهد ، بی آنکه اراده او در آن دخیل باشد . کیفیت قدسی و نورانی عبارتست از خاصیت چیزی که به چشم دیده می شود یا اثر یک وجود حاضر ولی نادیدنی به زعم یونگ دین حالتی خاص از روح انسان است که بر طبق معنی اصلی کلمه دین در زبان لاتین می توان آن را به این عبارت تعریف کرد. دین عبارت است از حالت مراقبت و تذکر و توجه دقیق به بعضی از عوامل مؤثر که بشر عنوان ؛ قدرت قاهره را به آن اطلاق می کند و آنها را به صورت ارواح ،شیاطین،خدایان، قوانین،صور مثالی،کمالی مطلوب و غیره تجسم می کند.
استفاده از خرد خود در مقابله با این نیروهای بیرونی و درونی نبوده است. در نتیجه به جای مقابله با آنها و استفاده از خرد از ، ضد انفعالالت و دیگر نیروهای احساسی و عاطفی کمک گرفته و در این فراگرد چیزی را در خودش پرورش می دهد که فروید آنرا یک ، توهم می نامد. از آنجایی که انسان با نیروهای رام نشدنی و غیر قابل شناختی در درون و بیرون خویش درگیر است. تجربه دوران کودکی را به همان شکل خود به خاطر آورده و واپس گرایی را دنبال می کند . وی که از محبت و حمایت های پدری برخوردار بوده به پیروی و اطاعت از دستورهای او تن در می دهد.دین به عقیده فروید تکرار تجربه کودکی است. همانطوری که کودک می فهمد که به اتکا به پدر خود و ستایش و ترس از او می تواند با ترس ها و نا امنیت های درونی و بیرونی خود مقابله نماید. انسان نیز به همین شیوه با نیروی خطرناک دور بر خویش به مقابله برمی خیزد. فروید،دین را با تشویش های عصبی مقایسه کرده آنرا یک بیماری عصبی جمعی تلقی می کند.
او تصریح می کند که از استعمال کلمه دین ، اعتقاد به مسلک معینی را در نظر ندارد. اما هر مسلکی دو اصل از یک طرف به احساس مستقیم کیفیت قدسی و نورانی متکی است و از طرف دیگر به ایمان یعنی وفاداری به اعتماد و تاثیر عوامل قدسی و نورانی و تغییراتی که در وجدان انسان از آن تأثیر حاصل می شود. تغییر حالتی که در آن پیدا شد، مثال بارزی از این نکته است. بنابراین می توان گفت که اصطلاح دین معرف حالت خاص وجدانی است که بر اثر درک کیفیت قدسی و نور آن تغییر یافته باشد.به نظر یونگ تجربه دینی خصلتأ نوع ویژه ای از تجربه عاطفی است و به معنی تسلیم در برابر یک قدرت برتر است . خواه این قدرت خدا نامیده شود، خواه ناخودآگاه، بدون شک این کیفیت مربوط به نوعی خاص از تجربه دینی است.
به نظر فروید، منشاء دین ناتوانی انسان در مقابله با نیروهای طبیعت در بیرون از خود و نیروهای غریزی درون خویش است. بنظر او دین در مراحل ابتدایی و اولیه تکامل انسان به وجود آمده، یعنی زمانی که هنوز بشر از عقل و دانش کافی برخوردار نبوده و قادر به استفاده از خرد خود در مقاباله با این نیروهای بیرونی و درونی نبوده است. در نتیجه به جای مقابله با آنها واستفاده از خرد از ، ضد انفعالات و دیگر نیروهای احساسی و عاطفی کمک گرفته و در این فراگرد چیزی را در خودش پرورش می دهد که فروید آنرا یک ، توهم می نامد. از آنجایی که انسان با نیروهای رام نشدنی و غیر قابل شناختی در درون و بیرون خویش درگیر است، تجربه دوران کودکی را به همان شکل خود به خاطر آورده و واپس گرایی را دنبال می کند. وی که از محبت و حمایت های پدری برخوردار بوده به پیروی و اطاعت از دستورهای او تن در می دهد.
دین بعقیده فروید ، تکرار تجربه کودکی است. همانطوری که کودک می فهمد که با اتکا به پدر خود و ستایش و ترس از او می تواند با ترس ها و ناامنیت های درونی و بیرونی خود مقابله نماید. انسان نیز به همین شیوه با نیروی خطرناک دوربر خویش به مقابله بر می خیزد. در نتیجه فروید دین را با تشویش های عصبی مقایسه کرده آنرا یک بیماری عصبی حمعی تلقی می کند. مقدمات مقدر همه در نظر ما بزرگ جلوه می کند، در دوره های بعدی بخصوص با رشد قوای فکری ، فرد در می یابد که به نوعی اعتقاد و ایمان دینی نیاز دارد، تا از آن به عنوان یک وسیله دفاعی در مقابل نقصان عقلی خود استفاده نماید.
او به خوبی در می یابد که برای پیروزی بر مشکلات این دنیای خشن و بی رحم احتیاج به عشق و ایمان دارد. بدین ترتیب مذهب که عقل عشق و ایمان را در بر می گیرد برای فرد کم کم حقیقت پیدا می نماید، گرچه بیشتر افراد مذهبی مدعی اند که دیانت آنها با توجه به قوای طبیعت پدیدار گشته. زیرا ظواهر طبیعی و حوادث اسرار آمیز اعتماد آنها را به نیروی ماوراء طبیعی افزایش داده است، بدین ترتیب شخص در نتیجه تلاشی که برای یافتن یک سیستم جامع اعتقادی می نماید تا او را به کل هستی مربوط سازد تا هدف و جهتی برای خود پیدا نماید که همچون سند اطمینانی در زندگی منظور گردد، به همین دلیل انتظار داریم افراد بالغ مذهبی باشند و در واقع هم چنین هستند.
مذهب عبارتست از تأثیرات احساساتی ورویدادهایی که برای هر انسانی درعالم تنهایی و دوراز همه وابستگی ها روی میدهد، بطوری که انسان از این مجموعه در می یابد که بین او و آن چیزی که آن را امر خدا می نماید، رابطه برقرار می کند که این رابطه یا از راه قلب یا از روی عقل و یا به وسیله اجرای مراسم و اعمال مذهبی برقرار می گردد. به نظر او انسان احساس می کند که در وجود او یک عیب و نقص بزرگ موجود است که موجب نا آرامیها و مشکلات ماست و همچنین حس می کنیم که هر گاه با قدرتی ما فوق خود ارتباط حاصل کنیم می توانیم خود را از نا آرامی ها و ناراحتی ها نجات دهیم.
گوستاو یونگ، هم در خصوص دعا و ایمان مذهبی در کنترل روان انسان می گوید در مورد بیماران روحی و روانی که 35 سال به بالا داشتند حتی یک نفر هم یافت نمی شد که مشکل روانی او در آخرین تحلیل به ایمان مذهبی مربوط نگردد. به عقیده ویلیام جمیز، دعا و نماز و اتصال با روح عالم خلقت دارای کارکردهای زیادی است کاری است به اثرات و نتایج مختلف شگفت انگیز، ایجاد یک جریان قدرت و نیرویی که بطور محسوس دارای آثار مادی و معنوی می باشد. عواطف مذهبی بر مزاجهای مالیخولیایی فائق شده و به روح انسان حالت مقاومت و پایداری خاصی می بخشد و به زندگی ارزش، درخشندگی و پایداری می دهد.
در مکتب اسلام نماز به عنوان باز دارنده از تباهی معرفی می شود؛ ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر و لذکرالله اکبر والله یعلم ما تصنعون(العنکبوت،45) یعنی: نماز را بر پا دار که نماز انسان را از زشتی ها و منکرات باز می دارد و خداوند می داند شما چه اعمالی را انجام می دهید. بنابراین احساسات مذهبی در نزد هر کس که یافت می شود ، یک نیروی روزافزون در زندگی او وارد می کند.هنگامی که در نبرد زندگی همه امیدها بر باد می رود وقتی که دنیا به آدمی پشت می کند، احساسات مذهبی دست اندر کار شده در اندرون ما چنان شور وهیجانی برپا میسازد که ما راجوان نموده و زندگی درونی ما را که تیره وتار شده بود دگرگون می سازد.
بنظر اریک فرم،فروید معتقد به پیشرفت انسان و تحقق بخشیدن به آرمان های ذاتی (فرد،حقیقت،اوگوس) عشق برادرانه،کاهش رنج ها ، استقلال و حس مسئولیت است. به نظر او این آرمانها هسته اخلاقی تمام ادیان بزرگ را که شالوده فرهنگ های شرق و غرب می باشد یعنی تعلیمات کنفوسیوس ، لائوسته، بودا، پیامبران و مسیح را تشکیل می دهد. پس بدین ترتیب فروید ، عملاً به جانبداری از هسته اخلاقی دین سخن می گوید ولی جنبه های الهی و ماوراءالطبیعی آن را به علت مانع شدن از تحقق هدف های اخلاقی مورد انتقاد قرار می دهد . از دیدگاه اریک فرم نیاز دینی یعنی نیاز به یک الگوی جهت گیری شده و مرجعی برای اعتقاد و ایمان. هیچ کس را نمی توان یافت که فاقد این نیاز باشد.
انسان ممکن است حیوانات، درختان، بت های طلایی یا سنگی، خدایان نامرئی یا مقدسین یا رهبران شیطان صفت را پرستش کند همچنین ممکن است اجدادش ، ملتش، طبقه یا حزبش، پول و موفقیتش را مورد پرستش قرار دهد. حتی غیر عقلانه ترین جهت گیریها .. ولی چنانچه تعداد قابل ملاحظه ای از مردم آن را بپذیرند احساس یگانگی با دیگران همراه با یک مقدار آرامش و ایمنی که شخص عصبی فاقد آن است در فرد به وجود می آورد. همین احساس تنهایی و خفقان است که نیش دردناک بیماری عصبی است.برای آرامش روان و آسایش فکر و خیال و جلوگیری از بیماری عصبی رسیدن به آرامش روان، خداوند در قرآن می فرماید: هو الذی خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها لیسکن الیها؛یعنی: اوخدایی است که همه شما را از یک فرد آفرید و همسرش را نیز از جنس او قرار داد تا در کنارش آرام گیرد.
ویل دورانت معتقد است گه دین به اندازه ای غنی و فراگیر و پیچیده است که جنبه های متفاوت و مختلف آن، برای دیدگاه ها و نگرش های مختلف به گونه ای جلوه می کند، به اعتقاد او آنچه مهم است این است که هیچ دوره ای در تاریخ بشری خالی از مذهب و اعتقادات دینی نبوده است.صدها هزار سال طول کشید تا انسان های ما قبل تاریخ توانستند آتش را کشف کنند و با ساختن قایق رودها و دریاها را به تصرف در آورند، به سود بخشی پاره ای از گیاهان پی برده و شماری از حیوانات را رام نمایند با این همه انسان در برابر نیروهای قهار و زورمند طبیعت خویش را ناتوان و درمانده یافته و روزگار را در بیم و اضطراب بسر می برند، بدون آنکه علل و عوامل آنرا بشناسند از این روی از اندیشه ابتدایی خود یاری جستند.
نیروهای مجهول طبیعت تا حدودی تشخیص داده و به وجود نیروها و آفریدگارانی اعتقاد یافتند که با خشم، مهر و کین بر جهان فرمان می رانند. آنگاه این گروه ارواح یا خدایان را با خدا قیاس نموده و پنداشتند که آنان نیز همانند انسانند و خواسته هایی شبیه انسان دارند و برای آنکه آنان را بر سر مهر و آشتی درآورند به ستایش و نیایش آنان پرداختند و تقدیم هدایا به خدا یا مجهول را یکی از وظلیف خویش قرار دادندوبه جان بخشیدن به عناصر طبیعت و تجسم خدایان آیین جان پنداری را پدیدار ساختند.میتوان گفت که انسان دینورز مقدم برانسان هوش ورز بوده است .
منبع
شمس الهدی،فرزانه(1393)، نگرش مذهبی ، خود پنداره و حمایت اجتماعی با رضایت شغلی زنان کارمند پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی کرمان
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید