واکنش کودکان نسبت به طلاق والدینشان

هر چند واکنش اکثر کودکان نسبت به طلاق والدین بر اساس سطح رشدی‌شان متفاوت است. اما اکثریت آنهاخصوصا کودکان سنین پایین تر نسبت به این امر واکنشی توام با استرس از خود نشان میدهند. متخصصانی که با کودکان و نوجوانان کار می کنند متوجه شده‌اند که بسیاری از این دسته از کودکان و نوجوانان در رابطه با تغییر موقعیت‌های خانوادگی‌شان با مشکل مواجه شده‌اند آنها ممکن است احساس کنند که در چنین تجربه‌ای تنها و منحصر به فرد هستند از این رو اجرای چنین برنامه‌های گروهی آموزشی می تواند برایشان بسیار مثمر ثمر باشد.طلاق والدین مستلزم یک سری تغییرات اساسی در خانواده می باشد که به مرور زمان می تواند بر سازگاری کودکان تاثیر بگذارد در مرحله اولیه طلاق اکثریت کودکان، استرس‌های قابل توجهی را تجربه می کنند. آنها معمولا نگران آینده خویش هستند و گفتن جمله‌ای نظیر اینکه :چه اتفاقی برای من خواهد افتاد معمولا واکنش اکثر کودکان سنین مختلف به این امر است. این عواطف و احساسات میتواند زمینه را برای بروز افسردگی، اضطراب و مشکلات بین فردی در چنین کودکانی فراهم کند.

طلاق تنش زیادی را ایجاد می کند.ما معمولاً تنش را مشکل بزرگسالان می دانیم‌، اما فرزندان طلاق فشارهای شدیدی را احساس و تحمل می کنند و این در حالی است که آنها فاقد مهارت هایی هستند که بزرگسالان برای پذیرفتن این فشارها و استفاده از فرصتهای موجود برای کاستن از این فشارها به آنها تکیه می کنند‌. پیش بینی واکنش کودکان نسبت به طلاق غیر ممکن است و حتی پس از مشاهده واکنش‌، همیشه نمی توان معنی واکنش آنها را به یقین درک کرد‌. با وجود افزایش آمار طلاق‌، هنوز هم خانواده های طلاق‌، غیر عادی محسوب می شوند‌. فرزندان طلاق هنوز هم احساس می کنند که متفاوت از سایر کودکان هستند و اغلب بر این باورند که کسی آنها را واقعاً درک نی کند و از فرزندانی که پدر ومادرشان از هم جدا نشده اند‌، کمتر هستند. پسران در مقایسه با دختران، در سنین کودکی نسبت به طلاق والدین شان واکنش پرخاشگرانه‌تری از خود نشان می دهند این مطالعه نشان داد که میزان سازگاری کودکان با طلاق والدین شان به سطح پرخاشگری آنها نسبت به وقوع این امر بستگی دارد.

گرچه همه کودکان و نوجوانان، اهداف و نیازهای رشدی مشابهی دارند ؛ از جمله نیاز شدید دارندبه اینکه به دیگران و دنیای اطرافشان اعتماد کنند.ولی سن آنها  ومرحله رشدی خاصی که درآن قرار دارند در تعیین واکنش آنها به موقعیت های مختلف، عامل مهمی محسوب می شود. بنابراین واکنش آنها در سنین مختلف نسبت به واقعه‌ی جدائی و طلاق والدین تا حدی متفاوت است. هرچند همه کودکان طلاق الزاماً واکنش های منفی زیر را از خود بروز نمی دهند . اما واکنش معمول بیشتر کودکان در سنین مختلف نسبت به طلاق و جدائی والدین به قرار زیراست:

نوزادان و کودکان پیش دبستانی

در این سن کودکان به والدین شان خیلی وابسته هستند. وقتی والدی که بیشتر اوقات از نوزاد و نوپا مراقبت می کند. از خانه برود یا حتی به اطاق دیگری برود، ممکن است کودک آشفته گردد. بچه های خیلی کوچک نیز قادرند احساسات والد عصبی را حس کرده و خودشان نیز عصبی شوند . تغییر در نظم روزمره و کشمکش بین والدین برای هر بچه کوچکی گیج کننده و دردناک است. آنها ممکن است پس از جدائی والدین خود، زندگی را غیر قابل پیش بینی، مغشوش و بعضی اوقات ترسناک احساس کنند. اگر چه نوپاها به ندرت جزئیات کلمات خشمگینانه والدین را می فهمند، ولی هیجان‌ها را قویاً احساس می کنند.

سالهای پیش از دبستان با رشد سریع عقلانی، جسمانی و هیجانی همراه است. هدف رشدی یک کودک پیش دبستانی، مستقل شدن می باشد. پیش دبستانی‌ها علی‌رغم پیشرفت‌های جسمانی و هیجانی قابل ملاحظه‌ای که دارند، هنوز برای درک طلاق و جدائی والدین توانائی محدودی دارند. ازآنجائی که کودکان دراین سن روابط را براساس خود محوربینی تعبیر می‌کنند از این‌رو ممکن است فکر کنند که اعمال و رفتار آنها موجب رویدادهای خاصی می شوند اغلب آنها باور دارند که نگرانی ها و اضطراب های والدین وحتی شاید جدائی و طلاق والدین نیز تقصیر آنهاست.

کودکان پیش دبستانی معنای جدائی و طلاق را درک نمی کنند. آنها درک نمی کنند که چرا پدر خانه را ترک کرده است. چرا مادر گریه می کند.آنها یک رابطه را صرفاً بر مبنای داشتن تماس فیزیکی  با یک شخص دیگر تجربه می کنند. به همین دلیل است که در صورت غیاب فیزیکی شخص محبوب خود دچار ترس و اضطراب می شوند. در مقایسه با کودکان سنین بالاتر، این کودکان آسیب پذیری بیشتری در مقابل طرد شدن از سوی والد یا مراقب محبوب خویش دارند و واکنش شدیدتری نسبت به طلاق وجدائی والدین از خود نشان می دهند. آنها نگران این هستند والدی که سرپرستی‌شان را برعهده دارد نیز آنها را ترک کند، نتایج مطالعات مختلف نشان داده‌است که اطلاعات اکثر کودکان در این سن در رابطه با طلاق والدینشان اغلب نادرست است‌.

واکنش کودکان در این سن نسبت به طلاق والدین مشابه با واکنش آنها نسبت به از دست دادن یک شخص محبوب است. اکثر آنها احساساتی نظیر تنهائی، گناه و غمگینی را تجریه می کنند. کودکان 5 و6 ساله صراحتاً در رابطه با طلاق والدین و نبود یکی از آنها در منزل ابراز نگرانی می کنند. امیدها و آرزوهایی که آنها در رابطه با برگشت والد جدا‌شده دارند به راحتی در کلام‌شان هویداست.کودکان پیش دبستانی به شدت از تنهایی می ترسند. اغلب هنگام خواب مضطرب هستند و دچار اختلال خواب می شوند. در طی روز دایم بدخلق هستند و به بچه‌های دیگر پرخاش می کنند. عادات بد سابق‌شان مانند شب‌ادراری و مکیدن انگشت شست عود میکند. بعضی از بچه‌ها باور نمی کنند که پدر یا مادر ترکشان کرده‌است. در حالی که سایرین، رویای بازگشت او را در سر می پرورانند . بسیاری از بچه‌های این رده سنی، خود را مسبب طلاق والدین شان می دانند

کودکان سن مدرسه؛ تا11سال

کودکان سنین مدرسه اگرچه معنا و مفهوم طلاق و جدائی را درک می کنند، اما با این حال از این امر رنج می کشند. آنها اگرچه در حال تشکیل دوستی ها و دلبستگی های بیرون از خانواده هستند ولی هنوز خانواده تاثیر اصلی را در زندگی آنها دارد. انکار، واکنش اکثریت کودکان سنین اوایل دبستان در برابر جدائی وطلاق والدین است. آنها ممکن است عصبانی و سرخورده شوند، با خواهران و برادران یا همکلاسی های خود پرخاشگری نمایند و یا در خانه لجبازی کرده و همکاری ننمایند. همه اینها تلاش های کوتاه مدتی در جهت سازگاری با رنج عاطفی شان است. از آنجائی که کودکان در این سن توانائی تجسم کردن وقایع آینده را کسب می کنند، ممکن است به احتمال زیاد، زمانی که والدین‌شان از هم طلاق می گیرند، تخیلاتی در مورد ترک شدن توسط والدی که با آنها زندگی می کند داشته باشند. احساس عمیق فقدان و غمگینی، ویژگی اولیه فرایند جدائی و طلاق برای کودکان سنین اوایل دبستان می‌باشد. کودکان در این سن به تدریج می فهمند که کشمکش های والدین به آنها ارتباطی ندارد.

بچه های 6 تا 8 ساله اغلب پس از جدائی پدر ومادر دچار افسردگی شدید می شوند. از آنجائی که کودکان در این سن بیشتر خود محور هستند در نتیجه خود را مسبب و مسئول اتفاقات رخ‌داده مربوط به طلاق والدین می‌دانند. در این سن، کودکان به دلیل عدم دارا بودن توانایی های مقابله‌ای موثر جهت برخورد با عواطف منفی به احتمال بیشتری مستعد مشکلات عاطفی و رفتاری درآینده هستند .برای این منظور طراحی یک برنامه پیشگیری نظام مند می تواند مهارت های مقابله ای لازم را به چنین کودکانی آموزش داده و خطرات مربوط به طلاق والدین را در آنها کاهش دهد‌.واکنش معمول کودکان سنین 6تا8 سال نسبت به طلاق والدینشان‌، اضطراب و افسردگی است‌. کودکان سنین 9 تا 11 سال نیز بیشتر واکنش خشم و تنفر از خود نشان می دهند‌. آنها برخی اوقات والدی را که سرپرستی شان را برعهده دارد به خاطر طلاق و جدائی از والد دیگر سرزنش می کنند.

بسیاری از کودکان در این سن نشخوار فکر زیادی در رابطه با طلاق دارند‌. آنها ممکن است برخی اوقات از نشانه‌های روان‌تنی نظیر استرس‌، سردرد، سرگیجه، تهوع، مشکلات خواب و عدم تمرکزدر رنج باشند.طلاق بر کودکانی که در دوران ابتدایی تحصیل می کنند می تواند تاثیر برجسته‌تری داشته باشد. حس عدم امینی که کودکان به خاطر جدائی والدین نیز بچه ها ممکن است خود را به شدت آزار می‌دهد. حتی شایدمدتی پس از طلاق بچه ها خود را بابت این تصمیم والدین، سرزنش کنند. البته واکنش بچه‌ها نسبت به این امر متفاوت است. برخی غم و غصه درونی خود را نشان می دهند و عده‌ای دیگر آن را پنهان می‌سازند.

این گروه، بیش از سایر سنین، احساس غم واندوه می کنند برخلاف بچه های کوچک که به انکار واقعیت با رویا پردازی روی می‌آورند، این بچه‌ها اغلب اوقات می گریند . نیمی از این بچه ها به شدت از دور ی پدرشان رنج می برند. اکثر آنها به شدت احساس تنهائی وطرد شدن می کنند. مادران یک چهارم این بچه ها، انان را مجبور می کنند پدرشان را فراموش کنند. در حالی که برخی از این بچه ها از پدر یا مادرشان انتقاد می کنند وخشم خود را نسبت به آنان نشان می دهند. اکثر بچه‌های این گروه سنی نگرانند که بی‌خانواده، بی غذا و بدون اسباب بازی بمانند. نیمی از آنان در انجام تکالیف درسی با مشکل مواجه می شوند. برخلاف بچه های کوچکتر، اکثر بچه‌های این گروه سنی خود را مسئول طلاق والدین‌شان نمی دانند ، اما همچنان آرزو می کنند روزی والدین‌شان با هم آشتی کنند.

خشم، واکنش عمده بچه‌های گروه سنی 9تا 12 ساله است. آنان از والدی خشمگین هستند که مسبب طلاق بوده است. یک پنجم بچه های این گروه سنی ، علیه یک والد یا والد دیگر تبانی می‌کنند .تبانی بچه‌ها با مادران معمولاً دو برابر پدران است‌. بچه‌ها در این سنین نیز احساس غم‌، پریشانی، نگرانی و تنهائی می‌کنند‌. اما خشم آنها این احساسات را تحت الشعاع قرار میدهد.

یکی از حیطه‌هایی که کودکان با آن زیاد سروکار دارند و از اثرات منفی طلاق نیز مصون نمی­مانند وضعیت تحصیلی کودکان است. کودکان طلاق عملکرد تحصیلی ضعیف تری نسبت به کودکان دیگر دارند. معلمان معمولا اضطراب بالاتری در مورد شکست تحصیلی، ناتوانی در جواب پس دادن، صحبتهای نامربوط و بی­توجهی را برای کودکان طلاق گزارش می­دهند. پژوهشها نشان می­دهند که کودکان طلاق به مدرسه توجه کمتری دارند، بیشتر تلویزیون تماشا می­کنند، تکالیف خانه را کمتر انجام می­دهند و والدین نظارت کمتری بر امور مدرسه آنها دارند. این عوامل ممکن است در عملکرد تحصیلی ضعیف آنها دخیل باشد. به­طور کل می­توان گفت طلاق خطر مشکلات تحصیلی را به­شدت افزایش می­دهد.

نوجوانی اول؛ 12تا14سال

رشد قابل توجه اجتماعی و عاطفی نونهالان به آنها احساس استقلال بیشتری می بخشد و به این ترتیب آنها اهمیت بیشتری به دنیای بیرون از خانواده از خود نشان می دهند. در فعالیت های غیر رسمی، مدرسه و دوستی ها بیشتر درگیر می شوند. آنها درک واقع گرایانه‌تری از طلاق دارند اما با این وجود هنوز قادر نیستند با هر آنچه که تجربه می کنند، از لحاظ عاطفی کنار آیند. کناره‌گیری اجتماعی، نشانه شایع وجود نگرانی با ترس در بین نوجوانان دوره اول است. اینان در مقایسه با بچه های کوچکتر از مکانسیم‌های دفاعی پیچیده‌تری نظیر انکار، جابجائی، آرمانی کردن و همانند سازی استفاده می کنند. واکنش معمول آنها در این سن نسبت به طلاق والدین، اضطراب، نگرانی و بی اعتمادی است.

آنها همچنین از اینکه خانواده خود را از هم پاشیده می بینند دچار یاس و اندوه می شوند ولی به جای اینکه برای اتفاق رخ داده خود را سرزنش کنند بیشتر از دست والدین خود عصبانی هستند و آنها را سرزنش می کنند، آنها نسبت به آنچه که در جریان است آگاهند اما قادر نیستند که چطور با این احساسات منفی مقابله کنند به همین سبب ممکن است به دلیل فقدان خود کنترلی لازم، درگیر رفتارهای پرخطری نظیر روابط جنسی ناسالم و مصرف مواد مخدر و دارو‌ها شوند.جدائی پدر ومادر می تواند مسائل بیشتری برای پسرها در مقایسه با دخترها در این گروه سنی به وجود آورد.

نوجوانان؛ 15تا 18سال

بچه ها در طی این دوره می کوشند تا مشخص نمایند که کیستند و ارزشها، اولویت ها و اهداف خود را تعیین کنند. آنها در این سن هویت خود را جدای از والدین شکل می دهند. اکثر نوجوانان می توانند در کنار محدودیت ها و نقایص، ویژگی های مثبت والدین خود را نیز ببینند. ولی پس از جدائی و طلاق ، به تدریج جنبه های منفی والدین خود را مورد توجه قرار می دهند. با این وجود آنها در مقایسعه با بچه های کوچکتر منابع بیشتری جهت کنار آمدن با این چالشها در اختیار دارند . نوجوانان معمولاً در برابر جدائی والدین شان با خشم واکنش نشان می دهند. جدائی و طلاق می تواند احتمال وقوع خشونت را حتی در خانواده هایی که در گذشته در آنها چنین اتفاقی  نیفتاده است، افزایش دهد. کودکانی هم که در چنین خانواده هایی زندگی می کنند، بیشتر در معرض خطر مشکلات رفتاری و رشدی قرار دارند.

نتایج مطالعه عبدی ، نشان داد که نوجوانان خانواده‌‌های طلاق و ازدواج مجدد، نسبت به نوجوانان خانواده‌های فوت، معتاد و عادی، میزان بیشتری از اختلال اضطراب و افسردگی را نشان می‌دهند. آنها ممکن است احساس طرد، افسردگی و اضطراب پیدا کنند. از اینرو ممکن است به مصرف دارو و الکل پناه برده و یا دچار مشکلات خواب یا اختلالات خوردن شوند. از آنجائی که آنها در این سن در حال شکل دادن به هویت خویش هستند و سعی دارند تا به خویشتن شناسی لازم دست یابند، فلذا طلاق و جدائی غیر منتظره والدین می تواند رشد هویت و اعتماد به نفس آنها را دست خوش تغییرات نامطلوبی نماید. آنها در روابط بین فردی با افراد دیگر نیز ممکن است دچار مشکل شده و رفتارهای ضد اجتماعی از خود نشان دهند،وقتی طلاق، کانون خانواده را از هم می پاشد، تلاش نوجوان برای یافتن هویت خویش دشوارتر می گردد. نوجوانی که در مرحله بحران دوره نوجوانی به سر می برند، زمانی که خود را در خانواده‌ای پرتنش می یابد  بر میزان بحران‌هائی که با آنها درگیر است افزوده خواهد شد. برخی از نوجوانان برای رهایی از چنین موقعیتی اقدام به خودکشی کرده یا از خانه فرار می کنند.

این گروه سنی نگران این هستند که شکست والدین در زندگی آینده آنها نیز تاثیر بگذارد. مانند بچه های کوچکتر، بسیاری از نوجوانان به شدت احساس فقدان و تنهائی می کنند. آنها احساس پوچی می کنند و کابوس می بینند. دچار عدم تمرکز و خستگی مزمن می شوند. این عوارض غم ناشی از طلاق والدین است. یک سوم نوجوانان، از والدین‌شان به عنوان ابزاری برای رشد فردی استفاده می کنند. آنها مسئولیت اغلب کارهای خانه را به عهده می گیرند. در مراقبت از بچه های کوچکتر به والدین شان کمک می‌کنند و در روابطشان معقول و پخته رفتار می کنند. یک سوم دیگرمنزوی می شوند و خود را از بحران های خانوادگی دور نگه می دارند.

آنان برای غلبه بر خشم خود بر فعالیت های اجتماعی خود می افزایند. نوجوانان با انرژی پایین و میزان استرس بالا، به طلاق والدین پاسخ می­دهند که تلاش برای کنترل و حفظ کل خانواده است. درک عواملی که به جدایی والدین منجر شده و به یادآوردن استرس طلاق، ممکن است به توانایی نوجوان در حل مشکلات در خانواده صدمه بزند. کینگ؛ تورسون؛ و آماتو ؛ معتقدند طلاق موجب افسردگی نوجوانان می­شود، به نحوی که کمتر از زندگی لذت می­برند، بی­اشتهایی بر آنان چیره می­گردد و خسته به نظر می­رسند. روحیه وسواسی واضطراب، پرخاشگری و عصیان، بی قراری، حسادت، سوء ظن و سماجت از دیگر حالاتی است که در بچه­های طلاق از کودکی تا نوجوانی گسترده است.

 جوانان؛ 18سال به بالا

حتی زمانی که کودکان به سن حوانی می رسند و دیگر با والدین شان زندگی نمی کنند ممکن است از طلاق والدین در رنج باشند. آنها نسبت به رفاه والدینشان ، بخصوص مادرشان ، نگران هستند و ممکن است دچار افسردگی شوند . احتمال فروپاشی زندگی زناشوئی در این دسته از افراد، زمانی که تشکیل زندگی می دهند و همچنین مشکلات مالی و اقتصادی، بیشتر است .

طلاق در هر شرایطی برای فرزندان سخت است اما فرزندانی که یک والد طردشان کرده است با چالش های خاصی روبرو هستند. طرد کردن شکلهای گوناگون دارد. آشکارترین شکل، والدی است که از خانه می رود و حاضر نیست هیچ تماسی با فرزندش بگیرد. پس از آن، پدر و مادرهای غایبی هستند که هر از گاهی کارت تبریک تولد یا هدیه ای می فرستند ، تلفنی می زنند یا سالی یکبار، یکی دو روز به محل اقامت فرزندشان می‌ایند، شکل سوم طرد کردن به مرور زمان و به تدریج رخ می دهد و معمولاً والدی را در بر می گیرد که از خانه می رود و ازدواج می کند و آرام آرام از زندگی کودک خارج می شود.

 احساسات شدیدی که در نتیجه طلاق حادث می شود، اگر با طرد شدگی همراه باشد بسیار شدید تر می شودگاهی برای والدی که کنار فرزند مانده است، دشوار است تا به شیوه ای که برای کودک مفید است در این باره گفتگو کند. غالبا فرزندان طلاق در دوره جوانی، نمی‌توانند رلبطه صمیمانه‌ای با یک دوست همسر یا همکار خود برقرار کنند.

بزرگسالی

تحقیقات نشان می­دهد که مشکلات حاصل از طلاق می­توانند تا بزرگسالی نیز ادامه یابند. مجموعه بزرگی از مطالعات نشان داده است که تجربه طلاق والدین در کودکی و نوجوانی خطر دامنه وسیعی از مشکلات را در بزرگسالی پیش بینی می­کند. این مطالعات ادعا می­کنند افرادی که در کودکی طلاق والدین را تجربه کرده اند در بزرگسالی پیشرفت های تحصیلی و شغلی کمتر ، مشکلات اقتصادی و اجتماعی بیشتر و کیفیت زناشویی پایینتری دارند. همچنین پژوهشها دریافتند میزان شیوع مشکلات روانی در کودکان طلاق در مقایسه با کودکان عادی در سن 23 سالگی، 39درصد و در 33 سالگی 85 درصد بیشتر است .

برخی از فراتحلیلها نیز نشان می­دهند که احساس بهزیستی کم، وضعیت اقتصادی و اجتماعی پایین، سلامت جسمانی کم، روابط هیجانی ضعیف با والدین مخصوصا پدر و احتمال بیشتر شکست در ازدواج، از پیامدهای بلندمدتی هستند که کودکان طلاق بعدا در بزرگسالی نیز تجربه خواهند کرد . همچنین در این زمینه مطالعه طولی انجام شده توسط والراستین و کلی ، نشان داد که احساسات خشم، غمگینی و اضطراب و رفتارهای پرخاشگرانه ای که در کودکان طلاق دیده می­شود، سالها پس از طلاق نیز در آنها مشاهده می­شود . برخی از این مشکلات که بعدها پس از طلاق نیز ادامه می­یابند در تکالیف رشدی دوره نوجوانی مانند خودتنظیمی، رفتار خودمختار، پیشرفت شغلی و تحصیلی و ایجاد روابط صمیمانه دخالت و آنها را دچار مشکل می­کنند، لذا پژوهشگران گزارش می­کنند که کودکان طلاق در نوجوانی 2تا3 برابر بیشتر از دیگران مدرسه را ترک می­کنند و درگیر رفتار های ضداجتماعی و بزه­کارانه و ارتباط با دوستان ناسالم می­شوند.

منبع

عاصمی،زهرا(1394)، اثربخشی برنامه مداخله‌ای کودکان طلاق بر بهبود راهبردهای خودکنترلی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه پیام نور

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0