هویت وعملکرد فردی
هویت و نحوهی شکلگیری آن مورد علاقه بسیاری از حوزههای علمی، از جمله روانشناسی است. هویت همواره مورد توجه روانشناسان تحولینگر بوده است. شاید یکی از دلایل آن نقش موثر هویت بر عملکرد فرد در حوزههای مختلف ازجمله روابط فردی، روابط اجتماعی و سلامت اجتماعی نیز جز این عوامل است. اولین بار این واژه توسط فروید به طور ضمنی و بنام هویت دورنی در زمینهی روانی – اجتماعی به کار رفته است منظور وی از بیان آن، آمادگی عمومی فرد برای زندگی و رهایی از تعصبات است. هویت حس تفاوت قائل شدن خود از دیگران است به کمک هویت است که فرد به مفهومی از خود میرسد در صورتی که این مفهوم با واقعیت اجتماعی وی در تضاد باشد موجب به خطر افتادن سلامت روانی و اجتماعی و هم چنین باعث ایجاد مشکلات رفتاری میشود و چه بسا سلامت جسمی را نیز تهدید کند.
اریکسون
از سال 1950 که اریکسون، اثر مربوط به هویت ، را منتشر ساخت، هویت به طور فراوان در موضوعات تجربی و نظری مطرح شدنظریۀ اریکسون در مورد هویت، پیشینهی پژوهشی قابل توجهی را در زمینه تحول هویت به وجودآورد که بیشترین آنها بر هویت شخصی متمرکزند . وی نخستین روانتحلیلگری بود که دربارهی تشکیل هویت در نوجوانی به طور جدی تحقیق کرد.رویکرد او بر اساس رویکرد بیولوژیکی فروید است که بر اساس جهتگیری روانی – جنسی به رشد شخصیت بود. ولی با تفاوتهای مهمی از آن فاصله میگیرد. اریکسون از روانپویایی کلاسیک و تمرکز آن روی، اید و سائقهای لیپیدویی رشد فراتر رفت و روی ایگو و ظرفیتهای انطباقی آن در محیط تاکید کرد. اریکسون نه تنها تصویر خوش بینانهتری از تواناییهای انسان، طراحی کرد بلکه روانتحلیلگری را از آسیبشناسی به کارکردهای سالم تغییر داد. سرانجام اریکسون، تشخیص داد که رشد شخصیت در نوجوانی پایان نمیپذیرد و در سراسر زندگی ادامه مییابد. او اظهار کرد اولین احساس من، تنها از طریق تاثیر متقابل به همراه اعتماد، با یک تصویر والدینی در دوران نوزادی شکل میگیرد. تشکیل هویت نخستین بار در طول نوجوانی انجام نمیشود بلکه نسبتا از طریق مراحل ابتداییتر رشد، توسعه پیدا میکند و ادامه مییابد تا در سراسر زندگی تغییر پیدا کند و شکل تازهای به خود بگیرد.
اریکسون ، معتقد است شکلگیری هویت فرایندی پویا و سازش است که در تمام عمر با تغیرات در میزان اکتشاف ارزشها، باورها و تعهد همراه فرد خواهد بود .در این نظریه، هویت تجربهی حسی هوشیار، پیوسته، قابل تغییر و تبدیل در برابر تغییرات محیط اجتماعی است که برخاسته از تعامل فرد با واقعیت اجتماعی است تشکیل و حفظ احساس قوی از هویت، اهمیت دارد و عدم وجود آن از نخستین عوامل تعیینکنندهی آسیبروانی و ناسازگاری است. اریکسون در هشت مرحله روانی – اجتماعی که مطرح میکند تکلیف ویژهای جهت فائق آمدن بر بحران ؛ تصمیم هوشیارانه در مواجه با تکالیف رشدی هر مرحله نام میبرد که بمنظور فراهم نمودن رشد مثبت باید بطور مناسبی حل شود. بحران هر مرحله از طریق ترکیب شدنِ سطح رشد فیزیولوژیک فرد با انتطارات جامعه، متناسب با دوره سنی، مشخص میشود .
اریکسون ،معتقد است رسیدن به یک هویت فردی در نوجوانی، در طول زمان و بر اساس تجربیات حاصل از برخورد درست اجتماعی صورت میگیرد. تعادل روانی نوجوان زمانی تضمین میشود که به شناخت از خود و جدایی خود از دیگران دست زند. و در صورتی به چنین هویتی نرسد بجای در ارتباط قرار گرفتن با مردم و تحرک، سرخورده و منزوی میشود بعبارتی به ابهام در نقش و ناهنجاری و عدم تعادل در رفتار دچار میشود.
اریکسون، بیان میکندحل نشدن بحران هویت سبب کشیده شدن فردبه نقش ابهام وسردرگمی وپیامدهایی از قبیل:
- اختلال در احساس زمان و وقت: دو دسته از جوانان درگیر هستند یک دسته که گذر زمان مهم نیست و برای کاری بیش ازحد وقت دارد و گروه دوم برعکساند همه چیز به سرعت میگذرد و وقت کافی برای انجام کار خود ندارند.
- احساس شدید نسبت به خویش : فکر جوان از دایره، خصوصیات بدنی، نقش و یا شغل بالاتر نمیرود.
- هویت منفی: رفتاری غریب ونامأنوس داردجوان وظایفی را که اجتماع و خانواده بعهده او گذاشته با تمسخر وخصمانه ردمیکند.
شخصی بهنام کرتینر، توجه فلسفی به انسان را در مطالعات روانشناسی وارد کرد و هویت را از دیدگاه رشدی – اخلاقی و وجودگرا، مفهومسازی نمود. او بر انتخاب، کنترل خود، مسئولیت پذیری و یگانگی ویژگی تاکید داشت.در نظریهی کرتینر، جامعه فرصتهایی را برای رشد شناختی و قابلیتهای روانی – اجتماعی افراد فراهم میکند و در عوض، افراد یک جامعه هم، مسئول ارتقای رشد و تحول آن هستند. کرتینر، فرد را مسئول انتخابهای خود، نتایج و ایجاد کنندهی امکان رشد خویش میداند. انتخابهای زندگی نیاز به استفاده از مهارتهای حل مسئله دارد که از ادبیات تفکر انتقادی گرفته شده است این مهارتها شامل خلاقیت، تعلیق قضاوت و ارزیابی انتقادی میشود او مانند اریکسون هویت را ناشی از از هر دو عامل خود و جامعه میداند؛ هم چنین بین ساختار شخصیت فرد و سازمانهای اجتماعی، ارتباط متقابل قائل است، بطوریکه هر کدام میتواند موجب رشد دیگری شود. بیشترین سهم کرتینر در ادبیات هویت، معرفی مجموعهای از قابلیتهایی است که میتواند کیفیت رشد هویت را بهتر کند. کرتینر با تکیه بر مسئولیتپذیری اجتماعی و این که فرد مسئول انتخابهای خود است هویت اجتماعی را همتراز هویت فردی میداند و به تئوریهای نئواریکسونی کمک میکند تا بتواند نسبت به تئوری وضعیت هویت مارسیا، از ابعاد بیشتری به این قضیه بپردازند. کرتینر پیمودن مسیر اکتشاف در فرآیند هویتیابی را نیازمند داشتن مهارتهای حل مسئله میداند که این مهارتها از تفکر انتقادی سرچشمه میگیرند.
مارسیا،وضعیت های هویت
اگرچه مفهوم هویت توسط اریکسون ، مطرح شد. ولی با تلاش مارسیا تصریح و به صورت عملیاتی تعریف شد. مارسیا بیان میکند یک مفهوم ارزشمند، باید تعریفپذیر و قابلاندازهگیری باشد طوریکه در یک آزمون فرضی عملی بتواند پیشبینیهایی به عمل آورد. وی با مصاحبه نیمه ساختدار، افراد را در یکی از پایگاههای هویت قرار داد .موارد آزمون شامل شغل، مذهب و سیاست بود .
مارسیا ، هویت را وابسته به گذشته و تعیین کنندهی آینده است و در دوران کودکی ریشه دارد. و بعنوان پایهای برای وظایف بعدی در نظر گرفته میشود در شروع تحقیق در مورد هویت، به وسیلهی مصاحبه با دانشجویان پسر دانشگاه، ابتدا فقط ملاک اصلی اریکسون یعنی تعهد را درقلمرو شغل و جهان بینی کار کرد و این موضوع به دو انتخاب منجر گردید: بعد از 20 مصاحبه، مارسیا به این نتیجه رسید که از شیوههای مختلف میتوان به تعهد رسید بعضی از افراد به تعهد میرسند، بدون این که فکری در مورد انتخابهایی که از دوران کودکی داشتند بنمایند؛ برخی دیگر به نظر میرسند، مدتی دنبال امکان انتخابهای مختلف هستند علی رغم این موضوع، همهی کسانی که به تعهد نرسیده بودند، یکسان نبودند؛ بعضی از آنها ظاهرا بدون تفکر کنارهگیری کرده بودند، درحالی که برخی دیگر فعالانه میکوشیدند تا راهی پیدا کنند. بر اساس این مشاهدات، ملاک دیگری به تعهد اضافه گردید وآن اکتشاف راههای انتخاب بود .
مارسیا، با استفاده ازمتغیرهای زیربنایی اکتشاف و تعهد، نگرش اریکسون را دربارهی شکلگیری هویت را عملیاتی کرد. حضور و عدم حضور این دو بعد مارسیا، چهار وضعیت هویت را مطرح نمود. که نتیجهی بحران دوران هویت و چهار گونه متفاوت شکلگیری آن هستند، حوزههای بحران وتعهد درسه زمینه شغلی، جهانبینی مذهبی و سیاسی است. اکتشاف، یعنی تحقیق کردن در مورد ارزشها، اهداف و عقاید است. نوجوان در طول فرایند اکتشاف تجربیات ونقشهای مختلف را مورد آزمایش قرار میدهد و ایدئولوژی متفاوتی را مورد بررسی قرار میدهد. تعهد، یعنی پیوستگی خاص به مجموعهای از عقاید محکم، ارزشها و اهداف اشاره دارد .
بنظرمارسیا ،تعهد میتواندهمراه اکتشاف ویا بیملازمت صورت گیرد؛ در وضعیت اول هویت ساخته میشود ودروضعیت دوم،هویت اعطا میشود .
مارسیا ، نظریه رشد هویت اریکسون را با توجه به دو ملاک تعهد و اکتشاف، با ترکیب وجود یا فقدان این معیارها به صورتی که در اینجا آمده است چهار وضعیت هویت را با تعریف عملیاتی شرح میدهد:
چهار وضعیت هویتی مارسیا اقتباس ازکالج و ویلیامزتون
تعهد داشتن اکتشاف | بلی | خیر |
بلی | هویت موفق | دیررس |
خیر | زودرس | سردرگم |
هویت موفق
این وضعیت هویت از نظر رشدی پیشرفتهترین وضعیت است. فرد دورهای از جستجوگری را پشت سرگذاشته و به تعهدات ثابت و روشنی رسیدهاند. آنها به طور جدی انتخابهای متعددی را در نظر گرفته و با توجه به شرایط خود تصمیمگیری میکنند. در زمینه جهانبینی، عقاید گذشته خود را مجددا ارزیابی کرده و به راهحلی میرسند که آنها را برای انجام فعالیت آماده میکند؛ انتخابهای نهایی آنها ممکن است شامل تبدیل یافتهای از خواستههای والدین است. بطور کلی اگر در معرض تغیرات ناگهانی محیط قرار بگیرند، خود را نمیبازند و قدرت انعطافپذیری آنها توصیف کنندهی شیوه ارتباط این افراد با جهان است . از نظر مارسیا، این گروه بحران هویت را تجربه کردهاند و آن را خوبی حل کردهاند، و تعهدی نسبتا پایدار را در خود ایجاد کردهاند. دانشجویانی که هویت کسب شده دارند، در خودشان احساس هماهنگی میکنند و ظرفیتها محدودیتهای خود را میپذیرند .
هویت گم گشته/آشفته
این افراد معمولا عزت نفس، سازگار روانی، خودفرمانی و خودکنترلی پایینتری نسبت به سه وضعیت هویتی دیگر نشان میدهند و احتمال دارد دیگران آنها را بیفکر و بیتعصب قلمداد کنند. این افراد ازهر نوع اطلاعات اجتناب میکنند و تصمیمگیری را به تاخیر میاندازند . این افراد هنوز بحران هویت را تجربه نکردهاند. وتعهد به یک شغل و نظام ارزشی یا مجموعهای از عقاید در آنان دیده نمیشود و به شدت تاثیرپذیرند، یعنی نسبت به اکثر تجارب حالت پذیرندگی دارند. این افراد فاقد نوعی احساس کلی از هویت هستند و به سادگی نظراتشان در مورد خودشان تغییر میکند. افرادی که هویت سردرگم دارند، معمولا خود را به دست سرنوشت و شانس میسپارند. این افراد نگرش برایم مهم نیست دارند و هر کاری که جماعت انجام دهد، با آن همرنگ میشوند و در نهایت در بیتفاوتی و بیعلاقگی بسر میبرندوتعصبات قومی ومذهبی دربین آنها شایع است .
هویت زود رس
این افراد هویت حاضر و آمادهای را میپذیرند و ضبط میکنند که یک فرد مقتدر معمولا والدین، رهبران مذهبی، یا مشوقها آن را برایشان برگزیده است فرد به وسیله دیگران هدایت میشوند، یعنی جهتیابی آنها بیرونی است نه درونی. فرد دارای هویت زودرس، اگر با موقعیتی روبرو شوند که در آن ارزشهای والدین و دیگران کارایی نداشته باشد، به سختی احساس ترس میکند. این افراد همنوایی، انعطاف پذیری، و وابستگی به مراجع قدرت را نشان میهند. آنها معمولا تکانشیاند و استقلال و اعتماد به نفس کمتری دارند . این افراد هرچند هنوز بحران هویت را تجربه نکردهاند، اما براساس تصمیمگیری دیگران(معمولا والدین) مجموعهای از ارزشها را پذیرفتهاند. برای فردی با هویت زودس، دانشگاه فرصت مناسبی برای کشف موقعیتهای تازه نیست، بلکه فرصتی برای تحقق اهداف والدین است. این افراد قبل از آن که تحت تاثیر اکتشاف و ارزشیابیهای شخصی خود قرار گیرند، تحت تاثیر ارشیابیهای دیگران، به ویژه افراد مهم قرار میگیرند .
افراد با هویت زودرس در هردو جنس اغلب در نگرشهایشان مستبد بودند. این گروه از نظر تعهد به اهداف و برنامههای زندگی در سطح بالایی هستد زمینه اصلی در وضعیت بحران هویت اجتناب از انتخاب و خودمختاری است. فرد بیشتر پیرو دیگران است و آن چه که بزرگترها دربارهی شغل و مسائل سیاسی به او تحمیل میکنند میپذیرند و از تلاش برای ایجاد خود به عنوان یک فرد مستقل و خود مختار اجتناب میورزد گویی شخص از مسئولیتهایی که با آزادی فردی همراه باشد وحشت دارد.
هویت دیررس
این افراد بر اساس اهداف، فعالانه در جستجوی هویت و به دنبال رسیدن به تعهد در زمینه اهداف انتخابی خود هستند؛ اغلب به نظم و نظامهای ساخته شده حساس و بیاعتمادند هر آن چه که میبینند به مبارزه فرا میخوانند و ظرفیت بالایی برای شناسایی مشکلات دارند .افراد با هویت دیررس به جستجوی صادقانه برای یافتن راهها و اهداف مختلف میپردازند و صرفا گذشت زمان و اتلاف وقت مطرح نیست. در اینجا نیاز نیست که فرد به بررسی و آزمون خود بپردازد تا دانش عمیقی دربارهی خود به دست آورد. تعهدات موقتا بنا به دلایلی معقولی کنار گذاشته میشوند.هویت دیررس یک رها کردن ساده نیست، بگونهای که شخص بدون هدف و سرگردان شودویک دورهی فعال جستجوی هدف و آماده شدن برای تعهدات است. این افراد تفکر اخلاقی دارند ضمن اینکه میدانند رابطه صمیمانه چگونه کیفیتی دارد، همواره چنین رابطهای را برقرار نمیکنند، روابط بین فردی آنها کلیشهای بوده و از لحاظ ابراز فردی در سطح پایینی قرار دارند اغلب با عنوان افرادیکه با خود دلمشغولی دارند، توصیف میشوندخواستههای والدین برای این افراد مهمست،اما بین خواستههای خود،تقاضاهای اجتماعی وخواستههای والدین تعادل ایجاد میکنند.
برزونسکی،مدل های سبک هویت
برزونسکی، الگوی شناختی – اجتماعی را مطرح کرده است که در آن جوانان در ساخت، نگهداری و انطباق هویت خودشان تاکید میکند و اشاره دارد به تفاوت چشمگیر در درگیری و یا اجتناب افراد از تکالیف مختلف، چون تصمیمگیری، حل مسائل شخصی و موضوعات هویت است .
برزونسکی ، بیان میکند که همهی افرادی که از نظر روانشانسی سالم هستند باید بتوانند هر کدام از این سه سبک را طی دوران نوجوانی و بزرگسالی استفاده کنند. جهتگیری سبک هویتی که افراد انتخاب میکنند ثابت و در برابر تغییر مقاوم است. میتوان این استدلال را داشت که سبک هویت یک ویژگی است و مهارت نیست و سبکی که فرد مشخصا نمایش میدهند یک اولویت انتخاب شده است که در مقابل صلاحیت به دست آمده قرار دارد. اگرچه برزونسکی در اصل بر هویت فردی تاکید دارد، اما ماهیت فرایندگرا و پویای مدل او ممکن است تا حدی از هویت من نیزاستفاده کند. سبک هویت در مقایسه با وضعیت هویت مارسیا باثباتتر فرض میشود، زیرا انتظار میرود سبکی که فرد به طور مشخص از آن استفاده میکند با ثباتتر باشد.وی معتقدست هویت فردی بوسیلهی تعاملهای اجتماعی شکل میگیرد . برای تدوین مدل سبک هویت از نظریه کِلی، درباره نظریهی ساخت فردی سود برده است . ازدیدگاه کِلی افراد بعنوان نظریهپردازان خود، قلمداد میشود که مدلهای موثررا درجهان اطراف خودخلق میکنند.در این نظریه افراد بعنوان دانشمند، فعالانه میتوانند مدلی را انتخاب کنند که با آنها بیشترین تناسب را داشته باشد.
برزونسکی ، مدلی از رشد هویت فردی را ارائه میدهد، سه سبک مجزای هویت را بر اساس ثبات و تفاوتهای فردی بنا کرد :
هویت اطلاعاتی
این سبک معرف جوانانی است که با استفاده از جستجو وارزیابی اطلاعات به احساس هویت خود دست مییابد جوانان دارای این سبک هویت، خودپندارههای انتقادی دارند و در هنگام برخورد با اطلاعات متفاوت عمل میکنند آن را دوباره آزمون میکنند و میل به آزمون دوباره و همچنین تطابق هویت خود با شرایط جدید را دارند این افراد سختکوش، خودتنطیم، دارای عزت نفس بالا،خودآگاه،دارای قدرت حل مسئله وپیچدگی شناختی بالا را دارا هستند در این سبک همچنین فرد درباره مفاهیم شکاک است و قبل از اقدام به تصمیمی به پردازش و ارزیابی اطلاعات میپردازد .
افرادی که در این سبک قرار دارند اهداف شغلی مشخصی دارند؛ به استقلال و قضاوت خود بیشتر اعتماد میکنند و نسبت به همسالان خود در محیط تحصیلی، خودمختاری، خودتنطیمی، و پیشرفت تحصیلی و روابط بین فردی بهتری دارند.افراد قبل رسیدن به تعهدی پایدار وبلند مدت درزمینه شناختی و رفتاری،دورههایی ازاکتشاف وبحران هویت را پشت سرگذاشتهاندهم دارای کسب عقاید، باورها ورفتار پایدار، استقلال وخودمختاری نیز به دست آورند.
هویت هنجاری
افرادی که از این سبک هویتی استفاده میکنند بدون اراده دستورات و انتظارات اطرافیان مهم خود را اجرا میکنند آنها افرادی با وجدان و هدفمداری هستند که از قبل شکل گرفتهاند و ممکن است نسبت به اطلاعاتی که ارزشهای شخصی آنها را به چالش میکشاند کاملا بسته عمل میکنند نسبت به تهدید اطلاعاتِ باروها و ارزشهای خود بسته هستند، و بطور انعطافناپذیری هویت سازمان یافتهای را پذیرفتهاند وتلاش میکنند از آن دفاع کنند و آن را نگهداری و ادامه دهند و بطور پایدار متعهد هستند .
افرادی که از سبک جزمی و هنجاری عمل میکنند همواره با تجارب و انتظارات افراد مهم زندگی خود( مثل والدین) همنوایی میکنند این افراد تلاش میکنند تا ساختارهای مربوط به خود را که از قبل موجود است، حفظ کنند و در مقابل تهدیدات بالقوه مرتبط با ساختارهای موجود، از طریق پاسخ های قالبی و تمرینات شناختی به دفاع میپردازند. محتوی هویت این افراد مبتنی بر عناصر خود جمعی مثل خانواده، مذهب، کشور است. معیار ارزشی این نوجوانان، ارزشها و انتظارات افراد مهم زندگی آنان است بر مبنای افزایش عزت نفس جمعی بطور مثال از طریق مقایسه گروههایی که آنان را از سایر افراد متمایز میکند تنظیم شده است.
سبک هویت سردرگم/اجتنابی
نوجوانانی که از این سبک را به کار میگیرند از پرداختن به بحث و بررسی مسائل مرتبط با هویت اجتناب میکنند، نسبت به مواجه با مسائل و تصمیمات شخصی بیمیل هستند، در تصمیمگیری تعلل میکنند تا هنگامی که عوامل موقعیتی رفتار آنها را معین کند. هویت این افراد با تغییر تقاضاهای اجتماع تغییر میکند بدون آن که به هویت ثابت برسند. این افراد به آینده و به نتایج فعالیتهایشان در درازمدت توجهی نمیکنند.
برزونسکی و کاک، در پژوهشی نشان دادند که افراد با سبک هویت سردرگم /اجتنابی تحمل کمتری نسبت به سبک هویت اطلاعاتی و هنجار دارند. دارای عزت نفس پایین هستند و با واکنشهای افسردگی و روانرنجوری بالا، و به طور مثبت در ارتباطاند و بیشتر از سایر سبکهای هویتی دچار افسردگی، روان پریشی و بیمارهای عاطفی میشوند و در نتیجه سلامت عمومی بسیار پایینی دارند.
هویت موفق
بالاترین سطح سلامت روانی را داشته و هویت سردرگم، پایینترین سطح سلامت روانی را نشان میدهند. این مسئله شاید ناشی از این امر باشد که افراد دارای هویت موفق، موفقیت بیشتری داشته و بازخورد مثبت از اجتماع دریافت میکنند همین امر باعث میشود که آنها دید مثبتتری به زندگی خود را دارا هستند.
نتایج پژوهش شمساسفند و همکاران ، نیز نشان داد بین سبکهای هویت اطلاعاتی، هنجاری و تعهد با سلامت عمومی رابطه معناداری وجود دارد که بین سبک هویت مغشوش/اجتنابی با سلامت عمومی رابطهی معناداری وجود ندارد.
منبع
رشیدی،ریحانه(1393)،ارتباط بین سبک های هویت وسلامت اجتماعی بانقش واسطه گری به تفکر انتقادی دردانشجویان، پایان نامه کارشناسی ارشد، روانشناسی تربیتی،دانشکده علوم تربیتی وروانشناسی دانشگاه خوارزمی
ازفروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید