هوش هیجانی چیست؟

هیجانها یکی از اجزای اساسی زندگی روانی انسان است. لویس و هاویلند هيجان را نخستين علت ايجاد كنندۀ شناخت،تصميم وعمل مي­دانند، موضوعي كه مي­تواند در حل و پديدآيي مشكلات و تجارب بين فردي و درون فردي، نقشي بي بديل داشته باشد.خشم، انزجار، اضطراب، خوشحالی وغیره تنها جزیی از احساسات و هیجاناتی هستند که انسانها ممکن است در شرایط معین آنها را تجربه کنند.گاهی ممکن است هیجانها به صورت آشکار بروز نکنند. تجربه­های هیجانی برای افراد، اطلاعاتی درباره خود و محیط شان فراهم می­کند، به صورتی که با آن تعامل پیدا کرده و انطباق می­یابند. همه اشکال تجربه هیجانی، از عواطف خالص و اساسی تا هیجانهای متمرکز بر احساسات پیچیده، حاصل معانی ذهنی هستند .

بحث از هوش هيجاني نيازمند درك ارتباطي است كه بين هيجانات و هوش وجود دارد. شناخت، انگيزش و هيجان سه قسمت از توانايي­هاي عقلي را تشكيل مي­دهند. انگيزش از ارضاء نيازهاي اساسي براي بقا مانند گرسنگي و رفع آن پديد مي­آيد. هيجان به عنوان فرايندهاي پاسخ­دهي توسعه مي­يابد كه به افراد كمك مي­كند تا با تغييراتي كه در ارتباطات شان با محيط رخ مي­دهد، سازگار شوند. اين علائم پاسخ دهنده، نسبت به انگيزش­ها انعطاف پذيرتر هستند. سرانجام، شناخت به افراد اجازه مي­دهد تا از جنبه­هاي مختلف محيط ياد بگيرند و بنابراين مشكلاتي را كه براي آنها پديد مي­آيد به شيوه­اي خلاقانه حل كنند. شناخت، همچنين براي بهبود رضايت بخشي از انگيزش­ها به كار گرفته مي­شود و به افراد كمك مي­كند تا در هيجانات خود به صورت مثبت باقي بمانند. شناخت، يكي از انعطاف پذيرترين جنبه­هاي عمليات عقلي است. اين سه جنبه بر روي همديگر تأثير متقابل گذاشته و اجزاء اصلي شخصيت را شكل مي­دهند. این تعامل بين هوش و هيجان منجر به هوش هيجاني مي­شود .

مفهوم هوش هیجانی را اولین بار پاپن در رسالۀ خود که به چاپ نرسید بکار برد و چند سال بعد سالووی و مایر آن را در مجامع علمی مفهوم سازی نمودند این نوع از مفهوم هوش در سالهای اخیر در هر دو زمینه علمی و کاربردی توجهات زیادی را به خود اختصاص داده است. چرنیس اعتقاد دارد هر چند اصطلاح هوش هیجانی به طور مستقیم مورد استفاده قرار نگرفته است، اما تاریخچه طولانی از تلاش در جهت کمک به بهبود هوش هیجانی و قابلیت های اجتماعی و هیجانی کارکنان وجود دارد.

با این وجود می­توان گفت که از لحاظ تاریخی هوش هیجانی مفهوم جدیدی است که در سال­های اخیر مطرح شده و درمقابل هوش شناختی به کار می­رود. این نوع هوش در واقع یک هوش غیرشناختی است که ریشه در مفهوم هوش اجتماعی دارد و برای اولین بار توسط ثرندایک مطرح شد به عقیده وی هوش هیجانی توانایی مهم و مدیریت انسانها برای عمل به شیوه­ای خردمندانه در روابط انسانی است. او رفتار هوشمندانه را شامل هوش عینی (مهارت ساختن و بکار بردن ابزار و وسایل)، هوش انتزاعی (توانایی کاربرد کلمات،اعداد و اصول علمی) و هوش اجتماعی(شناخت افراد و توانایی عمل خلاقانه در روابط انسانی) می­دانست.

از سال 1920 تا 1990 پژوهش در زمینه هوش اجتماعی، دست خوش تحول بوده است و دیدگاه­های مختلفی بوجود آمده که هوش اجتماعی را به عنوان توانایی ارتباط با دیگران، دانش میان فردی، توانایی قضاوت درست درباره احساسات، خلق­ها و انگیزه­های دیگران، عملکرد اجتماعی مؤثر و مهارت رمز گشایی نمادهای غیر کلامی تعریف کرده­اند. در اوایل 1980 پژوهشگران به مفهوم سازی نظام­مند ایده هوش عاطفی دست زده­اند. مشهورترین آنها مفهوم هوش­های درون و بین فردی گاردنر و مطالعات استینر در زمینه سواد عاطفی بود که سنگ بنای واژه­ای شد که سالوی و مایردر سال 1989 تا 1990 آن را هوش عاطفی نامیدند.

سالوی و مایر از جمله اولین افرادی بودند که هوش هیجانی را بعنوان زیرمجموعه­ای از هوش اجتماعی تعریف کردند که شامل توانایی کنترل احساسات و هیجانات خویش و دیگران، تشخیص احساسات و هیجان­ها در خود و دیگران و استفاده از این اطلاعات برای هدایت تفکر و اقدامات خود فرد است .

یکی از افراد تأثیر گذار درحوزه هوش هیجانی رون بار آن است. او اولین بار در سال 1985 در رساله دکترای خود عبارت ضریب عاطفی را بکار برد. وی مفهوم بهره هیجانی را مطرح کرد تا براساس آن بتواند روش خود را برای ارزیابی هوش کلی توضیح دهد. او معتقد بود هوش هیجانی توانایی ما در کنار آمدن موفقیت آمیز با دیگران، توأم با احساسات درونی را منعکس می­سازد . بار آن نیز هوش هیجانی را شامل مؤلفه­هایی همچون خودآگاهی هیجانی، خود ابرازی، حرمت نفس، خود شکوفایی، استقلال ،همدلی، مسئولیت پذیری اجتماعی، روابط بین فردی، واقع گرایی، انعطاف پذیری، حل مسئله، تحمل فشار روانی، کنترل تکانش، خوش بینی و شادمانی می­دانست .

امروزه، اصطلاحات و پالایش­های زیادی در ابعاد نظری و پژوهشی حوزۀ هوش هیجانی به عمل آمده و مقیاس­های جدیدی برای اندازه­گیری هوش هیجانی تهیه شده است و پژوهش­های بنیادی­تری در این حوزه انجام گرفته است. در واقع پیچیدگی حوزه هوش هیجانی به این دلیل است که این حوزه دربرگیرنده جنبه­های علمی و نیز جنبه­های عامه پسند آن است.

تعریف هوش هیجانی

در تعریف واژۀ «هوش» اتفاق نظر میان روان شناسان وجود ندارد و برای تعریف آن، از ویژگی­هایش استفاده می­شود. هنگامی که هوش مورد مطالعه قرار می­گیرد، خود هوش نیست، بلکه رفتار یا عملکرد هوشمندانه است. بنابراین به جای تفکر دربارۀ هوش باید دربارۀ رفتار هوشمندانه تحلیل کرد و مبنای رفتار هوشمندانه باید نوعی دانش و اطلاعات در کلی ترین معنای آن باشد که به طور رسمی یا غیر رسمی کسب شده­اند. تأثیر هوش بر رفتار هوشمندانه با حافظه آغاز می­شود. یک عامل مرتبط با آن، به یاد آوردن اطلاعات، اِعمال آموخته­های قبلی در وضعیت موجود، یعنی توانایی انتقال یا تصمیم­گیری است برخی از افراد نسبت به دیگران ظرفیت بسیار بیشتری برای انتقال دارند که نشان از هوش بالای آنان دارد. جنبه­های دیگر هوش و رفتار هوشمندانه شامل؛ سرعت در رسیدن به راه حلها و پاسخها و توانایی حل مسأله است.هوش هیجانی هم مانند هوش تعریف خاصی ندارد و در تعریف آن از ابعاد و کارکردهای آن استفاده می­شود. صاحب نظران هوش هیجانی را با توجه به ویژگی­ها و کارکردهای آن بدین گونه تعریف کرده­اند:

گلمن در تعریف هوش هیجانی می­گوید: «اين هوش شامل خودآگاهي و كنترل تكانش­گري، پشتكار، اشتياق و انگيزش، همدلي و مهارت­هاي اجتماعي است، يعني اموري كه منجر به توانايي حفظ انگيزه­ها و تكانش­ها مي­شود و به فرد، درك درستي از عواطف و احساسات خود و ديگران مي­دهد تا به طور صحيح آنها را در روابط خود با ديگران به كار گيرد. هوش هيجاني يعني توانايي­هايي، مانند اين كه فرد بتواند انگيزة خود را حفظ نمايد و در مقابل ناملايمات پايداري كند. تكانش­هاي خود را كنترل و كاميابی را به تعويق بيندازد، حالات رواني خود را تنظيم كند و نگذارد پريشاني خاطر، قدرت تفكر او را خدشه­دار سازد؛ با ديگران همدلي كند و اميدوار باشد» .

سینگرهوش هیجانی را هوش به کارگیری عاطفه و احساس در جهت هدایت رفتار، افکار، ارتباط مؤثر با همکاران، سرپرستان، مشتریان و استفاده از زمان در چگونگی انجام دادن کار برای ارتقای نتایج تعریف می­کند.کوپرو ساواف، هوش هیجانی را برحسب دانش اولیه هیجانی، تناسب هیجانی، عمق هیجانی، و کیمیاگری هیجانی تعریف کرده­اند. مراد از دانش اولیۀ هیجانی دانشی است که فرد از ماهیت و کنش­وری احساسات خود دارد. تناسب هیجانی، انعطاف­ پذیری و شدت هیجانها است. عمق هیجانی، استعدادی برای رشد و تقویت یا عمق بخشیدن به هیجانها و کیمیاگری هیجانی، توانایی استفاده از احساسات و هیجانها برای خلاقیت است.

از نظر مایر و سالوی، هوش هيجاني شامل توانايي دريافت دقيق، ارزيابي و بيان هيجانات، توانايي دستيابي به احساساتي كه فكر را تسهيل كند و توانايي شناسايي هيجان و تنظيم هيجانات به منظور رشد عقلاني است .بار-آن ، در تعریف خود از هوش هیجانی آن را مجموعه­ای از مهارت­ها، استعدادها و توانایی­های غیر شناختی می­داند که توانایی موفقیت فرد را در مقابله با فشارها و اقتضاهای محیطی افزایش می­دهد .

از دیدگاه بارون هوش هیجانی یک نمونه از شایستگی­های هیجانی و اجتماعی است که تعیین می­کند ما نسبت به دیگران و در کنار آمدن با فشارها و تقاضاهای روزانه به چه خوبی می­توانیم خودمان را درک و بیان کنیم. گاردنر در تعریف هوش هیجانی، معتقد است که هوش هیجانی توانایی فرد در شناسایی و ابراز هیجانها در خود و دیگران است.تاکر هوش هیجانی را توانایی درک و عواطف خود و دیگران و تمیز بین آنها، برای جهت دهی فکر و عمل تعریف کرد.

بنابراین، هوش هیجانی را توان استفاده از احساس و عاطفۀ خود و دیگران در رفتار فردی و گروهی در جهت کسب حداکثر نتایج با حداکثر رضایت می­توان تعریف کرد . در مجموع می­توان گفت که، هوش هیجانی بر روی توانایی رسیدگی اثربخش به هیجانها تمرکز دارد، این یک تعریف نسبتاً ساده است که اکثر پژوهشگران هوش هیجانی بر روی آن توافق دارند.

ابعاد هوش هیجانی

مایر و سالوی ابعاد چهار گانه هوش هیجانی را بدین شرح بیان کرده­اند.

1) خود آگاهی: ضروری­ترین توانایی مرتبط با هوش هیجانی این است که فرد از هیجانات و احساسات خود آگاه باشد توانایی خود آگاهی به افراد اجازه می­دهد تا نقاط قوت و محدودیت­های خود را بشناسند و به ارزش خود اعتماد پیدا کنند. مدیران و رهبران خود آگاه برای آزمون دقیق روحیات خود از خود آگاهی استفاده می­کنند و به طور شهودی و از راه درک مستقیم می­دانند که چگونه دیگران را تحت تأثیر قرار دهند.

2) آگاهی اجتماعی: شامل توانایی مهم همدلی و بینش سازمانی است. مدیرانی که دارای آگاهی اجتماعی هستند، هیجانات، عواطف و احساسات دیگران را بیشتر عملی می­سازند، تا اینکه آنها را حس کنند. آنان نشان می­دهند که مراقب هستند، علاوه بر این، آنان در زمینه شناخت روند سیاستهای اداری تخصص دارند، بنابراین رهبران برخوردار از آگاهی اجتماعی دقیقاً می­دانند که گفتار و کردارشان بر دیگران تأثیر می­گذارد و آن قدر حساس هستند که اگر کلام و رفتارشان تأثیر منفی داشته باشد، آن را تغیر می­دهند.

3) مدیریت روابط: توانایی مرتبط با هوش هیجانی، شامل توانایی برقراری ارتباطات و مراودات آشکار و قانع کننده، فرو نشاندن اختلافات و ایجاد پیوندهای قوی بین افراد است. رهبرانی که از توانایی مدیریت روابط برخوردارند از این مهارت­ها در جهت گسترش شور و اشتیاق خود و حل اختلافات از طریق مزاح وشوخی و ابراز مهربانی استفاده می­کنند. رهبری توأم با برخورداری از توانایی مدیریت روابط اگر چه کارآمد است کاربرد محدودی دارد .

4) خود کنترلی: عبارت است از توانایی کنترل هیجانات، عواطف، رفتار صادقانه، درست به شیوه­های معتبر و تطبیق پذیر رهبران خود کنترل اجازه نمی­دهند بد خُلقی­هایی گاه و بی گاهی در طول روز از آنان سر بزند. آنان از توانایی خود کنترلی به این منظور استفاده می­کنند که بد خُلقی و روحیۀ  بد را به محیط کاری و اداری نکشانند، یا منشأ و علت بروز آن را به شیوه­ای منطقی برای مردم توضیح دهند. بنابراین آنان می­دانند که منشأ این بدخُلقی­ها کجاست و چه مدت ممکن است به طول انجامد.

مهارت­های هوش هیجانی

گلمن در کتاب هوش هیجانی به نقل از مایر و سالوی مهارت­های هوش هیجانی را به پنج دسته تقسیم می­کند:

1) شناخت احساسات خود: خود آگاهی یا تشخیص احساس در همان زمان که در حال وقوع است بخش مهم و کلیدی هوش هیجانی را تشکیل می­دهد. توانایی کنترل و ادارۀ لحظه به لحظۀ احساسات نشان از درک خویشتن و بصیرت روان­شناسانه دارد. توانایی در توجه  به احساسات واقعی باعث محرومیت از خاصیت رهایی بخش آن می­شود. کسانی که به احساسات و عواطف خود، اطمینان بیشتری دارند، زندگی را با مهارت بهتری هدایت می­کنند و شناخت عمیق­تری از احساس واقعی خود نسبت به شغلی که می­خواهند انتخاب کنند، به دست می­آورند.

2) کنترل احساسات: کنترل و اداره احساسات (مناسب بودن آنها در هر موقعیت) مهارتی است که بر پایه خود آگاهی شکل می­گیرد. کسانی که از اداره و کنترل احساسات خود عاجزند، دائماً در وضعیت اضطراب و افسردگی قرار دارند.

3) برانگیختن و به هیجان آوردن: هدایت احساسات در جهت هدف خاصی برای تمرکز، ایجاد انگیزه در خود برای تسلط برخویشتن و خلاقیت، بسیار مهم است. کنترل احساسات زمینه ساز هر نوع مهارت و موفقیت است و کسانی که قادرند احساسات خود را به موقع برانگیزانند، در هر کاری که به آنان واگذار شود، سعی می­کنند مولّد و مؤثر باشند.

4) شناخت احساسات دیگران: توانایی دیگری که بر اساس خود آگاهی عاطفی شکل می­گیرد، همدلی با دیگران است که نوعی مهارت مردمی محسوب می­شود.

هوش هیجانی و بهرۀ هوشی 

از لحاظ واژه گزینی در متون مختلف، هوش هیجانی ‏یا هوش عاطفی به اختصار IE گفته می­شود و معمولا معیار ارزیابی آن را ضریب هوش هیجانی یاEQ ‏ می­نامند، و از این نظر با ضریب هوش شناختی یا IQ که برای سنجش بهره هوشی به کار می­رود تفاوت دارد. یکی از تفاوت­ها و یا شاید امتیازهای هوش هیجانی نسبت به بهره هوشی، اکتسابی بودن یا غیرموروثی بودن آن است که به راحتی قابل یادگیری، تکامل، بهبود و اصلاح است . بنابراین ضعف افراد در هوش هیجانی را می­توان جبران کرد در حالی که بهره ‏هوشی در فرد ثابت بوده ‏و در طول زمان تغییر نمی­کند. علاوه ‏بر این، با توجه به اهمیت روابط اجتماعی در سازمانها بدون تردید نقش EQ در موفقیت شغلی افراد پر رنگتر است به عنوان مثال فردی با توانایی­های منطقی و بهره هوشی بالا که نتواند احساساتش را کنترل کند یا روابط اجتماعی خوبی را بنا کند در محیط کارش با مشکل روبرو می­شود ولی فردی با بهره هوشی عادی و در عین حال برخورداری از هوش هیجانی بالا، با مدیریت بر احساسات، خودانگیختگی، همدلی و داشتن روابط اجتماعی مطلوب در سازمان با احتمال بیشتری می­تواند به جایگاه­های بهتر و موفقیت­های بیشتر دسترسی پیدا کند.

نظریه­های هوش هیجانی

هوش عاطفی، سازه­ای نظری است که تعریف آن بستگی به بنیاد نظری آن دارد. نظریه­های متفاوتی را که تاکنون در مورد چیستی هوش مطرح شده­اند، می­توان در یک پیوستار دید که در یک سوی آن هوش یک توانایی عمومی(توانایی شناختی، سازگاری با محیط و …) به شمار می­رود و در سوی دیگرش ترکیبی از مهارت­ها و توانایی­های اجتماعی و عاطفی است ، بنابراین نظریه­های هوش عاطفی را می­توان در دو گروه جای داد.

نظریه­های توانایی

این نظریه­ها هوش عاطفی را توانایی شناسایی یا ورود اطلاعات و پردازش آنها از طریق دستکاری فوری نمادها و توانایی دریافت اطلاعات عاطفی از محرک­های دیداری و شنیداری تعریف کرده­اند. آن را یک توانایی ذهنی می­پندارند و معتقدند که ساختارهای شناختی و عاطفی به صورت یکپارچه کار می­کنند. توانایی درک و ابراز عاطفه­ها، توانایی درونی سازی تجربه­های عاطفی در شناخت، توانایی شناسایی و درک عاطفه­ها و استدلال از طریق آنها و توانایی مهارکردن عاطفه­ها در خود و دیگران مجموعه توانایی­هایی هستد که هوش عاطفی هر فرد را تعیین می­کنند.

نظریه­های ترکیبی

مدل­های ترکیبی، هوش هیجانی را ترکیبی از توانایی­های ذهنی و رگه­های شخصیتی معرفی می­کنند. این نطریه­ها هوش هیجانی را با سایر مهارت­ها و ویژگی­ها مانند انگیزه و توان برقراری ارتباط با دیگران می­آمیزند و بر ایجاد انگیزه در خود، مهارخود و مدیریت روابط اجتماعی تأکید دارند. مایر، سالوی و کارسو نظریه­هایی مانند نظریه گلمن و بار آن را در این دسته جای می­دهند، زیرا این نظریه­ها مهارت­هایی که در قلمرو توانایی­های ذهنی قرار دارند مانند حل مسئله، را با ویژگی­های شخصیتی مانند خوش بینی در می­آمیزند .

مدل­های هوش هیجانی

مایر و سالوی مدل توانمندی را از مدل ترکیبی هوش هیجانی متمایز کردند. مدل ترکیبی شامل طیف وسیعی از متغیّرهای شخصیتی است که مخالف مدل توانمندی مایر و سالوی بوده که کاملاً شناختی است. یک وجه کاملاً متفاوت این دو مدل، تفاوت میان مفهوم «صفت» و«پردازش اطلاعات» هوش هیجانی است. این وجه تفاوت در دیدگاه‏های گوناگون سنجش و تعاریف عملیاتی از سوی نظریه‏پردازان مدل ترکیبی و توانمندی، نمایان است. مفهوم «صفت» هوش هیجانی با شاخص‏های بین موقعیتی رفتار همچون همدلی، جرئت و خوش‏بینی ارتباط دارد، در حالی که مفهوم«پردازش اطلاعات» مربوط به توانایی‏هایی همچون تشخیص، ابراز و برچسب زدن هیجان است. مفهوم«صفت» ریشه در چارچوب شخصیتی دارد که از طریق پرسشنامه­های خودسنجی، که رفتار خاصی را می‏سنجند،اندازه‏گیری می‏شود.

این دیدگاه در بررسی هوش هیجانی، تحت‏الشعاع متغیّرهای شخصیتی (همانند همدلی و تکانشی بودن) و ساختارهایی که همبستگی بالقوّه با آنها دارند (مانند انگیزش، خودآگاهی و امیدواری) قرار می‏گیرد، بعکس دیدگاه «پردازش اطلاعات» که بیشتر بر بخش‏های سازنده هوش هیجانی و رابطه آن با هوش سنّتی متمرکز می‏شود. چنان‏که دیدگاه توانمندی در مدل سالوی ـ مایر متجلّی است، دیدگاه ترکیبی در الگوی گلمن و الگوی بار ـ آن، به خوبی تبیین شده است . در ادامه، به اختصار به مدلهای توانایی و ترکیبی پرداخته می­شود.

مدل توانایی مایر و سالووی

الگوی توانایی در سال 1997 توسط مایر و سالووی ارایه شد. این الگو متمرکز بر نقش هیجان­ها و تأثیرات متقابل­ بر افکارشان است . آنان معتقدند که هوش هیجانی از توانایی­های ذهنی، مهارت­ها و قابلیت­های متعددی تشکیل شده است. توانایی­های ذهنی متمایز از دیگر توانایی­ها بوده و شامل تفکر انتزاعی و حل مسئله است. ابعاد چهارگانه مدل مایر و سالووی به بدین ترتیب است:

شناسایی عواطف در خود و دیگران: در این حوزه مهارت­های خود سنجی، اغلب با توانایی واقع افراد در خواندن صحیح عواطف دیگران، مطابقت ندارد. در نتیجه این امر، ممکن است کارفرمایان اطلاعاتی با ارزش را در جریان تعامل با همکاران و مشتریان خود از دست بدهند. با این وجود، آنان بر این باورند که به خوبی قادر به درک صحیح عواطف دیگران هستند.

کاربرد عواطف: یعنی توانایی استفاده از عواطف در راستای کمک به کسب نتایج مطلوب، حل مسئله و استفاده از فرصت­ها. استفاده از عواطف برای برانگیختن افراد و هسته اصلی کار نیز از کاربردهای عواطف به شمار می­آید.

توانایی درک و فهم عواطف دیگران: توانایی درک عواطف پیچیده و آگاهی از علل آنها و چگونگی تغییر عواطف از یک حالت به حالت دیگر را درک عواطف می­نامند. به کمک این آگاهی­ها می­توانیم بفهمیم که چه چیزی موجب برانگیختن یا عدم برانگیختن افراد یا گروه­ها می­شود و در نتیجه می­توانیم همکاری بهتری را با دیگران برنامه ریزی کنیم.

مدیریت عواطف: مدیریت عواطف به معنی اداره کردن عواطف در خود و دیگران در یک موقعیت شغلی یا محیط کار است، می­توان در این زمینه واکنش­های زیادی را درنظر گرفت، از جمله: انکار احساسات، فرار از مشکلات، تأیید حالت کلی موقعیت بدون تأیید جریان آن، بکارگیری عواطف جهت حل مسائل و هماهنگ ساختن عاطفه و تفکر.

مدل ترکیبی گلدمن

در حالی که دیدگاه سالووی و مایر، بیشتر جنبه روان­شاختی دارد، مفاهیم ارائه شده توسط گلمن به مفاهیم مدیریتی نزدیک­تر است. مدل مبتنی بر شایستگی که یک مدل ترکیبی از هوش عاطفی به شمار می­آید را گلمن ، ارایه کرده است. این مدل به طور اختصاصی برای پیش بینی موفقیت در محل کار طراحی شده است. در حقیقت این مدل نظریه­ای در مورد عملکرد در کار است که بر مبنای هوش ایجاد شده است. همان طور که گفته شد، این مدل ترکیبی است از توانایی­های ذهنی و برخی ویژگی­های شخصیتی که متفاوت از مدل­های مبتنی بر توانایی است. گلمن  ‏با مطالعه 600 مدیر، متخصص مسایل سازمانی و دانشجویان دوره­های ارشد، مدل خود را با عنوان شبکه قابلیت­های عاطفی ارائه داد. مدل اولیۀ وی شامل 5 بعد و 25 مؤلفه بود که در سال­های بعد مدل خود را به چهار مؤلفه و 20 قابلیت تقلیل داد .

شایستگی هیجانی از نظر گلمن عبارت است از توانایی آموخته شده ‏بر مبنای هوش هیجانی که منجر به عملکرد چشم گیر در کار می­شود. یعنی میزان هوش هیجانی، تعیین کننده ‏توانایی بالقوه ‏برای یادگیری مهارت­های کاربردی است. مدل مبتنی بر شایستگی گلمن شامل20 ‏شایستگی است. این مدل تفاوت­های فردی که در عملکرد افراد در محل کار وجود دارد را از هم تمیز می­دهد. شایستگی­های بیست گانه مدل گلمن در قالب چهار نوع توانایی عمومی و کلی بیان می­شوند. البته لازم به ذکر است که بر مبنای این مدل یک فرد برای موفقیت لازم نیست که همه شایستگی­ها را داشته باشد، بلکه مطابق با شرایط آن فرد ترکیبی از شایستگی وجود دارند که منجر به اثر بخشی فرد می­شوند.

الگوی هوش هیجانی گلمن، مدلی چهارمولفۀ­ای مبتنی بر ویژگی­های خودآگاهی، خود مدیریتی، آگاهی اجتماعی و مهارت­های اجتماعی است. در این حالت هوش هیجانی با شاخص­های هیجانی اندازه­گیری می­شود.گلمن ادعا کرد که شایستگی­های هیجانی، همان مهارت­های شغلی هستند که می­توان آنها را  فرا گرفت. همچنین بر اساس نظر گلمن، هوش هیجانی شامل مجموعه­ای از عناصر درونی (میزان خودآگاهی، خودانگاره، احساس استقلال و ظرفیت، خودشکوفایی و قاطعیت) و بیرونی (روابط بین فردی، سهولت در همدلی و احساس مسئولیت) است .

 مدل ترکیبی بار-آن

بار-آن هوش هیجانی را بر اساس ویژگی­های شخصیتی تعریف کرده است. طبق نظریۀ بار-آن، هوش هیجانی مجموعۀ توانایی­ها، استعدادها و مهارت­هایی را شامل می­شود که دانش لازم برای برخورد موثر در زندگی را در اختیار فرد قرار می­دهد. بار-آن آنچه را که به عنوان توانایی ذهنی تعریف شده ‏است. با دیگر ویژگی­ها از قبیل استقلال فردی، حرمت نفس ترکیب می­کند. به عبارت دیگر بار-آن، مدلی چندعاملی برای هوش هیجانی تدوین کرده است. وی معتقد است که هوش هیجانی، مجموعه­ای از توانایی­ها و مهارت­هایی است که فرد برای سازگاری مؤثر با محیط و کسب موفقیت در زندگی، تجهیز می­کند. براساس دیدگاه ‏بار- آن، هوش هیجانی دارای 5   طبقه کلی و 5 مؤلفه است که در درون این طبقه­ها قرار می­گیرند که عبارتند از:

الف-هوش هیجانی درون فردی: این طبقه از هوش هیجانی، مؤلفه­های آگاهی هیجانی،حرمت نفس، قاطعیت، خودشکوفایی و استقلال را در بر می­گیرد.

خودآگاهی هیجانی: میزان آگاهی فرد از احساسات را مورد بررسی قرار می­دهد و شامل پی بردن به این نکته که فرد چه احساسی دارد و چرا این احساس در او شکل گرفته است.

قاطعیت‏: توانایی بیان احساسات، عقاید، افکار و باورهای خود و دفاع از حقوق ‏خود به شیوه­ای مطلوب، که خود دارای سه بعد است: توانایی بیان احساسات (‏ابراز خشم،  صمیمیت و احساسات جنسی)، توانایی بیان عقاید (بیان عقاید مخالف و اتخاذ موضع مشخص حتی با از دست دادن امتیاز)، توانایی ایستادگی در برابر حقوق خود (اجازه ‏ندادن به دیگران جهت اذیت کردن فرد و دادن امتیاز، عدم کمرویی و خجالتی بودن)

حرمت نفس: توانایی احترام به خود و پذیرش خود بعنوان شخصی که اساساً خوب است. شخص صاحب حرمت نفس، احساس عدم کفایت و حقارت نمی­کند. او جنبه­های مثبت و منفی، همچنین محدودیت­ها و قابلیت­های خود را می­پذیرد.

خودشکوفایی: توانایی شناخت توانمندی­های بالقوه، تلاش برای شکوفا کردن آنها، کسب حداکثر رشد توانایی­ها، قابلیت­ها و استعدادها، تلاش برای داشتن بهترین عملکرد و بهتر کردن همیشگی خود.

استقلال: توانایی خودکنترلی در تفکر و عمل، عدم وابستگی عاطفی، قابلیت اتکا در تصمیم گیری­ها و برنامه­­های مهم، توانایی رفتار خود مختار در مقابل نیاز به حمایت و حفاظت، پرهیز از دیگران برای برآوردن نیازهای عاطفی خود.

ب- هوش هیجانی بین فردی: این بعد نیز مؤلفه­های همدلی، مسئولیت پذیری، و روابط بین فردی را شامل می­شود:

همدلی: توانایی شناخت هیجانات و عواطف دیگران، به عبارت دیگر همدلی یعنی ایجاد حس مشترک با یکدیگر، یعنی همان احساس که دیگری به آن دست یافته است را داشته باشیم. افراد همدل به دیگران توجه دارند و به نگرانی و علایق آنها توجه نشان می­دهد.

مسئولیت پذیری (مسئولیت اجتماعی ): نشان دادن خود به عنوان عنصری سازنده، مشارکت کننده، دارای حس همکاری درگروه خویش و دارای وجدان اجتماعی.

روابط بین فردی: توانایی برقراری و حفظ ارتباطات متقابل، توانایی صمیمیت، با محبت و انتقال دوستی به شخص دیگر است.

پ-هوش هیجانی مقابله با فشار: این بخش از هوش عاطفی، مؤلفه­های تحمل فشار و کنترل تکانه را شامل می­شود:

تحمل استرس ‏: به توانایی مقاومت در برابر رویدادها و موقعیت­های فشارزا و پشت سر گذاشتن موقعیت­های مشکل زا بدون از پای در آمدن گفته می­شود، افراد با تحمل استرس بالا، کمتر دچار ناامیدی می­شوند و بحران­ها و مشکلات را بهتر می­گذرانند.

کنترل تکانه: به توانایی به تأخیر انداختن تکانه و ساثق، پذیرش تکانه­های پرخاشگرانه، خوددار بودن و کنترل خشم می­گویند. اثرات نداشتن این مهارت، شامل فقدان خود کنترلی، رفتارهای کند و غیر قابل پیش بینی و آزارگری است.

ت- هوش هیجانی سازگاری : بعد سازگاری هم دربرگیرنده مؤلفه­های واقعیت آزمایی، انعطاف پذیری و حل مساله است:

حل مساله: توانایی شناسایی و تعریف مشکلات، داشتن کفایت وانگیزه برای مقابله مؤثر با آن، تعیین راه حل­های مختلف مسأله، تصمیم گیری و انجام یکی از راه حل­های ممکن.

آزمون واقعیت: سنجش میزان انطباق بین آنچه فرد تجربه کرده و آنچه واقعا وجود دارد، تلاش برای فهم امور بطور صحیح و تجربه رویدادها آن گونه که واقعاً هستند بدون خیال پردازی.

انعطاف پذیری‏: توانایی منطبق ساختن عواطف، افکار، رفتار، موقعیت­ها و شرایط دائما در حال تغییر. افراد انعطاف پذیر، افرادی فعال، زرنگ، قادر به واکنش بدون تعصب به تغییر هستند و نسبت به ایده­ها، جهتگیری­ها و … صبور و گشاده رو هستند.

ث- هوش هیجانی خلق کلی: و نهایتاً هوش عاطفی خلق کلی، شامل مؤلفه­های خوش بینی و شادکامی است:

خوش بینی: توانایی نگاه کردن به نیمه روشن­تر زندگی، امید به زندگی و داشتن رویکردی مثبت به زندگی روزمره.

نشاط: لذت بردن از خود و دیگران، شاد بودن، رضایت از خود و لذت بردن از زندگی، داشتن احساس خوب در محیط کار و در اوقات فراغت .

مدل هوش هیجانی دولویکس و هیگس

دولویکس و هیگس  بر اساس تحقیقات تجربی خود عناصر محوری مشترکی را در ساختار کلی هوش هیجانی شناسایی کرده­اند که عبارتند از : 1) خودآگاهی، آگاهی از احساسات شخصی خود و توانایی تشخیص و مدیریت آنها 2) انعطاف هیجانی، توانایی خوب عمل کردن و سازگاری در موقعیت­های مختلف. 3) انگیزش، انرژی و انگیزه­ای که برای دستیابی به نتایج و هدف­های کوتاه مدت و بلند مدت وجود دارد. 4) حساسیت بین فردی، توانایی آگاه بودن از احساسات دیگران و دستیابی به تصمیمات قابل نفوذ در آنها 5) تأثیر، توانایی ترغیب دیگران به تغییر دیدگاه­شان دربارۀ یک مسأله. 6) فراست، توانایی استفاده از بینش خود و تعامل در تصمیم­گیری هنگام رویارویی با اطلاعات مبهم. 7) صداقت، توانایی ایجاد و تعهد در هنگام مواجهه با چالش و اقلام ثابت و درست.

مدل ترکیبی هوش هیجانی بار-آن
هوش هیجانی 

 

الف) هوش هیجانی درون فردی

1. خودآکاهی هیجانیبازشناسی و فهم احساسات خود
2. قاطعیتابراز احساسات، عقاید، تفکرات و دفاع از حقوق شخصی به شیوه سازنده
3. حرمت نفسآگاهی، فهم، پذیرش و احترام به خویشتن
4. خودشکوفاییتحقق بخشیدن به استعدادهای بالقوه خویشتن
5. استقلالخودفرمایی و خودکنترلی در تفکر و عمل شخص و رهایی از وابستگی هیجانی
 

ب) هوش هیجانی بین فردی

1. همدلیتوان آگاهی از احساس دیگران و درک و تحسین آن احساسات
2. مسئولیت پذیریتوانایی فرد در معرفی خود بعنوان عضوی مفید و سازنده ودارای حس همکاری در گروه اجتماعی خویش
3. روابط بین فردیتوانایی ایجاد و حفظ روابط رضایت بخش متقابل، نزدیکی عاطفی، صمیمیت و دادوستد مهرآمیز
پ) هوش هیجانی مقابله با فشار1. تحمل استرسمقاومت در برابر وقایع نامطلوب و استرس­زا
2. کنترل نگاهتوانایی مقاومت افراد در برابر تنش­ها یا وسوسه­ها و کنترل هیجان­های خویش
 

ت) هوش هیجانی سازگاری

1. حل مسألهتشخیص و تعریف مسأله و ایجاد راهکارهای مؤثر
2. آزمون واقعیتارزیابی و مطابقت میان آنچه به صورت عینی و ذهنی تجربه می­شود
3. انعطاف پذیریتنظیم تفکر و رفتار به هنگام تغییر موقعیت و شرایط
ث) هوش هیجانی خلق عمومی1. خوش بینیاحساس رضایت از زندگی خویشتن، شادکردن خود و دیگران
2. نشاطنگاه به جنبه­های روشن زندگی و حفظ نگرش مثبت حتی در مواجهه با ناملایمات

تقویت هوش هیجانی

در ارتباط با اینکه آیا هوش عاطفی یک توانمدی قابل افزایش و تقویت است یا خیر، به آرای صاحب نظران این حوزه ‏مراجعه شد که: به عقیده ‏مایو قسمتی از ظرفیت هوش هیجانی غریزی است و قسمت دیگر حاصل تجارب زندگی است. قسمت اخیر می­تواند به وسیله کوشش، تمرین و تجربه پیشرفت یابد. سالووی نیز عقیده ‏دارد هوش هیجانی عبارت از یک سری مهارت­ها و قابلیت­هایی است که می­تواند هم آموزش داده ‏و هم یاد گرفته شود. گلمن هم بر آن است که رشد هوش هیجانی از آغاز زندگی شروع می­شود و تا بزرگسالی ادامه می­یابد و می­توان آن را با آموزش افزایش داد. بار-آن نیز هم سو با گلمن، سالوی و مایو معتقد است که هوش هیجانی در طول زمان قابل تغییر است و می­توان با برنامه­ای ویژه ‏آن را افزایش داد. مهارت­های هوش هیجانی ابتدا در منزل و با تعامل خوب والد و کودک شروع می­شود.

ایجاد محیط امن عاطفی یکی از راه­های پرورش هوش هیجانی است. در سازمانها روشها و برنامه­های مختلفی برای تقویت هوش عاطفی در تعاملات کاری وجود دارد. برنامه­های آموزش مهارت­های هیجانی از روشهای افزایش قابلیت هوش هیجانی به شمار می­آید. این آموزش­ها شامل برنامه­های کنترل خشم و عصبانیت، همدلی، تشخیص و به رسمیت شناختن تشابهات و تفاوتهای افراد، اظهار ادب و صمیمیت و تعارف، اداره خود، برقراری ارتباط، ارزیابی خطرات، خودگفتاری مثبت، حل مسأله و مشکل، تصمیم گیری، ایجاد هدف، تعاملات مثبت کاری، انگیزه در شغل، درک موقعیت­های رفتاری و مقاومت در مقابل فشار گروه مخرب است .

یکی از نهادهای مهم برای آموزش و پرورش مهارتهای هوش هیجانی مدرسه است. پژوهش­ها نشان می­دهد مدارسی موفق­تر بوده­اند که به ایجاد رابطه مناسب میان دانش­آموزان، معلمان و سایر اعضاء مدرسه اهمیت می­دهند در چنین مدارسی، معلم و دانش­آموز در جهت ایجاد روابط مطلوب و تعامل صحیح تلاش می­کنند و برنامه­های آموزش مهارتهای هیجانی، دانش­آموزان در کسب آگاهی از حالات هیجانی و تقویت عزت نفس و حتی کسب نمره­های بهتر در آزمون­های شناختی نیز کمک می­کند.

گلمن، هوش هیجانی را عنصری سازنده در تعلیم و تربیت می­داند و کودکی را فرصتی برای شکل دهی، عادات هیجانی می­دانند. یعنی کودکان با پشتکار و پذیرش خطاها و اشتباهات خود به عنوان یک بخش ذاتی و طبیعی یادگیری، قادرخواهند بود خود را بهتر کنترل کنند و ناکامی­های خود را در مسیر مثبت هدایت کنند و از آنها بهره ببرند. همچنین رشد و گسترش هوش هیجانی را برای تربیت خوب کودکان و ایجاد امنیت در جامعه حیاتی می­داند و پیشنهادهایی را برای با سواد شدن هیجانی ارائه می­دهند. بنابراین به نظر می­رسد مدارس باید چگونگی اداره و کنترل هیجانها را به کودکان بیاموزند.

منبع

کاظمی آشتیانی، نعیمه(1392)، رابطه تئوری ذهن با هوش هیجانی، پايان نامه كارشناسي ارشد، روان شناسی تربیتی، دانشگاه آزاد اسلامي

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0