هوش معنوی

اهمیت و ضرورت طرح موضوع معنویت و مذهب، به ویژه هوش معنوی ،ز جهات مختلف در عصر جدید احساس می شود .یکی از این ضرورتها در عرصه انسانشناسی توجه به بعد معنوی انسان از دید گاه دانشمندان به ویژه کارشناسان سازمان جهانی بهداشت است که اخیرا انسان را موجودی زیستی ،روانی، اجتماعی ،و معنوی تعریف می کند .ضرورت طرح دیگر این موضوع ظهور دوباره کشش معنوی و نیز جستجوی در ک روشن تری از ایمان و کاربرد آن در زندگی روزانه و همچنین گستره معنویت و مذهب در همه زوایای زندگی انسان ونیز لزوم ارزیابی مجدد نقش مذهب در بهداشت روانی است پژوهش درباره معنویت امروزه در رشته هایی متنوعی از قبیل پزشکی ،روانشناسی ،انسان شناسی، عصب شناسی و علوم شناختی در حال پیشرفت است .مطالعات جدید عصب شناسان نشان می دهد ،که برخی کنش های مغزی با تجربیات معنوی همراه است ،به گونه ای که معنویت روی برخی از قسمت ها ی مغز، اثر می گذارد .

یکی از این قسمت های مغز بخش لپ گیجگاهی است که دقیقاً پشت ناحیه گیجگاهی قرار دارد و عصب شناسان این بخش را «منطقه خدا» می نامند، گفتگوی دینی از خود گذشتگی ،فداکاری ،انسان دوستی و مانند اینها پدیدار میشود، بنابراین می توان معتقد به وجود هوش معنوی در انسان بود توجه به معنویت در حل مشکلات زندگی و ارزش و معنا دار نمودن زندگی انسان ،از دوران جیمز و نگارش گوناگونی تجربه های معنوی آغاز شد جیمز معتقد بود که معنویت موجب معنا در زندگی انسان می شود .به گونه ای که وی رفتار های منطقی و عقلانی انسان را برای پیروی در زندگی استفاده می کند ،ارتباطات وی با دیگران یک ارتباط انسانی و اعتقادی خواهد بود و نگرش مثبتی به خود و دیگران دارد. در شروع سال 2000، زوهار و مارشال ، که در زمینه فیزیک ،فلسفه و مذهب به مطالعه می پرداختند ،کتابی به عنوان هوش معنوی :هوش بنیادی منتشر کردند که سر آغاز طرح هوش سومی است ،به عنوان  هوش معنوی در مجامع علمی گردید .در راستای این جهت گیری گروهی از پژوهشگران در تبین بعضی از مشاهدات و داده ها ،درصدد تعریف مفاهیمی جدید در ارتباط با دین و معنویت بو ده اند. برای مثال مفاهیم سلامت معنوی ،تحول معنوی ،بهزیستی معنوی،و در آستانه هزاره سوم میلادی این مفاهیم به ادبیات آکادمیک روان شناسی اضافه شده اند.

سازه هوش معنوی نیز یکی از مفاهیمی است که در پرتو توجه و علاقه جهانی روان شناسان به حوزه دین و معنویت مطرح شده و توسعه پیدا کرده است و مفهوم هوش معنوی در ادبیات آکادمیک روان شناسی .برا ی اولین بار در سال 1996 توسط استیویز و بعد در سال 1999 توسط امونز، مطرح شد. به موازات این جریان ،گاردنر؛  مفهوم هوش معنوی را در ابعاد مختلف مورد نقد و بررسی قرار داد و پذیرش این مفهوم ترکیبی معنویت و هوش را به چالش کشید وهان ، معتقد است که هوش معنوی یکی از انواع هوش های چندگانه است که به طور مستقل می تواند رشد و توسعه یابد .هوش معنوی نیازمند شیوه های مختلف شناخت وحدت  زندگی درونی ذهن و روح با زندگی در دنیای هستی است .هوش معنوی می تواند بو سیله تلاش ،جستجو و تمرین پرورش یابد .انسان برای کسب قدرت تشخیص در تصمیم گیریها یی که به رشد سلامت نفس و روان کمک می کند .نیازمند هوش معنوی است .بر همین اساس ،زوهار و مارشال ، معتقدند ،هوش معنوی موجب میشود که فرد در برابر رویدادها و حوادث زندگی ،بینشی عمیق بیابد و از سختی های زندگی نترسد وبا صبر و تفکر با آنها مقابله نموده و راه حل ها ی منطقی و انسانی برای آنها بیابد .

مک شری و همکاران ،تاکید می کنند که هوش معنوی زیر بنای باور های فرد است که سبب اثر گذاری بر عملکرد وی می شود ؛به گونهای که شکل واقعی زندگی را قالب بندی می کند .هوش معنوی باعث افزایش قدرت انعطاف پذیری و خود آگاهی انسان شده به طوری که در برابر مشکلات و سختی ها ی زندگی، برد باری و صبوری بیشتری دارند. در واقع هوش معنوی ظرفیتی برای الهام است و با شهود و نگرش کل نگر به جهان هستی ،در جستجوی پا سخی برای پرسشهای بنیادی زندگی و نقد سنت ها و آداب و رسوم می باشد الکینز و کاندوش؛ بر این باورند که حوزه هوش معنوی موجب میشود که انسان با ملایمت و عطوفت بیشتری به مشکلات نگاه کند ،تلاش بیشتری برای یافتن راه حل داشته باشد ،سختی ها ی زندگی را بهتر تحمل کند و به زندگی خود پویایی و حرکت دهد .مک گوار ؛ در تعریف هوش معنوی می گوید :«هوش معنوی ،توانایی عمل همراه با آگاهی و ترحم را دارد؛ در عین حال که سلامت و آرامش درونی و بیرونی ،بردباری را صرف نظر از حفظ می کند .

در واقع هوش معنوی یک هوش ذاتی انسانی است و همانند هر هوش دیگری می تواند رشد کند ،به این معنا که می توان آن را توصیف و اندازه گیری کرد موسسه آگاهی سنجی پردیو ؛  چگونگی وجود هوش معنوی، هیجانی، بهره هوشی و هوش فیزیکی را در یک هرم ترسیم نموده است؛ به طوری که هوش معنوی را بالاترین و با ارزشترین هوش در انسان و در راس هرم قرار داده است موسسه آگاهی سنجی پردیو، در آمریکا شش مهارت برا ی هوش معنوی تعریف کرده است این مهارتها شامل دلسوزی برای دیگران ،احساس ملکوتی، خرد ورزی، توانایی گوش دادن ،توکل بر خدا ،تعهد و ایمان می باشد .همچنین ولمن ؛ اجتماعی بودن و ادراک فرا حسی را دو مهارت اساسی هوش معنوی معرفی می کند .

وی ده مهارت هوش معنوی را بدین گونه تشریح کرد :

  •  تجربه معنوی :وجود فعالیت یا تجربه های خاص مذهبی
  •  مقابله با استرس :استفاده از ایمان و اعتقاد مذهبی برای حل مسائل و فشارهای زندگی ؛
  •   هدفمند بودن:داشتن هدفی مشخص در زندگی با در نظر گرفتن مسائل مذهبی ؛
  •   پرستشگاه :تمایل به مکانهای مذهبی و رهبری مذهبی
  •  خارج شدن از اصول :فاصله گرفتن از اصول و عقاید کلیشه ای در زندگی ؛
  •   محوریت اعتقادات :تاثیر مذهب در رفتار و عملکرد ؛ مانند خوردن، آشامیدن و پوشش؛
  •  مقرارت مذهبی :رعایت قوانین و فرمایشات  مذهبی در زندگی؛
  •  نیایش:دعا کردن و اعمال مذهبی در زندگی ؛
  •  تحمل کردن :تحمل نمودن اعتقادات سایر مذاهب و برخورد اصولی و منطقی با آنها ؛
  •  مفاهیم دینی :اعتقاد به مفاهیم اساسی دینی ؛ مانند خالق یکتای جهان ،روح و زندگی پس از مرگ .

کینگ ،  هوش معنوی را چنین تعریف می کند :مجموعهای از قابلیت های سازش روانی مبتنی بر جنبه های غیر مادی و متعالی واقعیت است ،به ویژه آنهایی که با ماهیت هستی فرد ،معنای شخصی ،تعالی و سطوح بالاتر هشیاری مرتبط هستند .هنگامی که این قابلیت ها به کار بسته شوند ،توانایی منحصر به فرد مسئله گشایی ،تفکر انتزاعی و کنار آمدن را تسهیل می کنند وی چهار استعداد یا توانایی هسته ای برای هوش معنوی ارائه می دهد: یا توانایی هسته ای برای هوش معنوی ارائه داد.

  •  تفکر انتقادی وجودی
  •  تولید معنای شخصی
  •  آگاهی متعالی
  •  بسط هوشیاری

منظور از تفکر انتقادی وجودی استعداد تفکر انتقادی درباره گوهر وجود، واقعیت، گیتی، مکان، زمان و موضوعات وجودی و متافیزیک؛ همچنین توانایی تفکر درباره ی موضوعات غیر وجودی مرتبط با وجود فرد می باشد. منظور از تولید معنای شخصی توانایی استنتاج مفهوم و معنای شخصی از همه تجارب جسمی و ذهنی از جمله توانایی ایجاد هدف زندگی می باشد .

منظور از آگاهی متعالی استعداد تشخیص ابعاد و چارچوب های متعالی خود ،دیگران و دنیای مادی در خلال حالات طبیعی هشیاری ،همراه با استعداد تشخیص ارتباط آنها با ، خود فرد و با دنیای مادی می باشد. منظور از بسط حالات هوشیاری توانایی وارد شدن و خارج شدن از حالات بالای هوشیاری و دیگر حالات خلسه در نظر خود فرد می باشد. با در نظر گرفتن تعاریف مطرح شده، می توان به وجوه استراک بسیاری در بین تمامی تعاریف دست یافت که از آن جمله می توان به نکات کلیدی زیر دست یافت :

  • اعتقاد به وجود متعالی و درک حضور او و برقراری ارتباط با او ؛
  • تلاش برای پاسخ به چراها و یافتن معنا و هدف در زندگی ؛
  • توجه و درک پدیده های  فرا مادی
  •  هشیاری بالا و آگاهی نسبت به خود و محیط اطراف و تلاش برای رسیدن به خود شناسی؛
  •  قرار گرفتن در یک فرآیند رشد و تکامل که احتمالاً از اوایل کودکی آغاز میشود.

از طرف دیگر هوش معنوی چیزی است که برای پیشرفت اشتیاق و آرزوهایمان همچنین ظرفیت معنایی، بینشی و ارزشی خود، از آن استفاده می کنیم. هوش معنوی گفتگو مابین عقل و احساس را آسان می کند.

 افراد با توجه به این فرض فلسفی که همه مهم هستند و سرنوشت هر کس بدست خود شخص رقم زده می شود و بادر نظر داشتن اینکه در تحلیل رفتار متقابل افراد با آشنایی نسبت به ابعاد شخصیتی خود و یادگیری مهارتهایی مثل گوش دادن، همدلی کردن، درک احساسات طرف مقابل، چگونگی برقراری ارتباط با دیگران و اینکه افراد در تحلیل رفتار متقابل یاد می گیرند که انسانها از این جهت مهم هستند چون در یک پیوند جهانی که وجود آنها را به ماوراءی برتر و افضل صعود می دهد باهم متحد هستند. اما این آیا شرط یا اصلی منطقی است؟ مفیدترین طرز تحلیل در جهت یافتن جوابی به این سوال از راه تشابه و تطبیق مشکلات است. مشکل است باور کنیم که انسانها مهم هستند و مشکل است که باور کنیم که مهم نیستند انکار اهمیت انسانها تمام کوششها و امیدهای ما را در حمایت او نفی می کند این فرضیه که انسانها مهم اند یک فرضیه اخلاقی است، ما نمی توانیم ثابت کنیم که انسانها مهم اند فقط می توانیم ایمان و اعتقاد داشته باشیم که مهم هستند. چون اگر این اعتقاد را هم نداشتیم مشکلات و بد بختیهای سخت تری در میان بود. تیارد و شاردن می نویسد: بشر به جستجوی خود ادامه خواهد داد ولی فقط تا وقتی که با علاقه شورانگیزی ترغیب شود و این علاقه شور انگیز بر اساس عقیده ای ,غیر قابل اثبات بر اساس علم , استوار خواهد بود که جهان جهت و مقصدی پیدا می کند.

با نگرشی بر پیشرفتهای غیر ممکن و بی سابقه ی انسان متفکر، آیا منطقی نیست که موافق با نظام این جهان در حال تکامل و تغییر، بگوییم که آدمی غیر ممکن و بی سابقه، و متعالی بوجود آمده است؟ تعالی به معنای تجربه ای است ماوراءانسان، واقعیتی است خارج از قوه فهم و تصور بشر، چیزی است که به نامهای موجود دیگر، وود اعلاء یا تمام هستی یا  پرودگارخوانده شده است .

از آنجا که هر جامعه از نظر تخمین ارزش انسانها با جامعه دیگر تفاوت دارد، و از آنجا که این اطلاعات از طریق والد به نسل بعد انتقال داده می شود، بنابراین هیچ راهی برای بحث با «والد» به منظور موافقتی روی تعیین ارزش اشخاص وجود ندارد اما در بسیاری از جاها «والد»همراه با آلودگی عمل می کند.و با کودک نیز نمی توانیم در امر ارزشها به توافق برسیم.«کودک» که با احساس «غیر خوب» خود فلج است درباره ارزش واقعی خودش هم اطلاعات مثبت اندکی دارد، چه برسد به ارزش اخلاقی دیگران «کودک» درون در هر جامعه ای، اگر به اندازه ی کافی تحریک شود، ممکن است با خشمی جنایت آمیز عمل کند یا واقعا مرتکب جنایت یا قتل عام شود.

فقط بالغ آزاد شده و وارسته است که می تواند با بالغ آزاد شده دیگران در مورد ارزش انسانها اعتماد و توافق کند وهدف اصلی تحلیل رفتارمتقابل رسیدن انسان به این مرحله است یعنی وضعیت چهارم و آن هم وضعیت :من مهم هستم شما مهم هستید

بالغ تنها قسمتی از ما است که می تواند انتخاب کند و بگوید «من «مهم» هستم-شما «مهم» هستید». «والد» و «کودک» هیچکدام این آزادی عمل را ندارند، چون هر کدام از یک طرف گرفتارند. یکی گرفتار آنچه که یاد گرفت و فهمید و دیگری گرفتار آنچه که احساس کرد و فهمید. و پیچیدگیهای زیاد دیگری هم هست. این بیان «بالغ» است که با متانت می گوید «انسانها مهم هستند». ما باید همگی در متن «من مردم را دوست دارم» خودمان تجدید نظر کنیم و بفهمیم که واقعا چه احساسی داریم، و اطلاعات مربوط به این وضعیت از کجا می آید .طرز فکر بالغ را در مورد ارزش انسانها از سطور زیر می توان درک کرد من یک انسانم. تو یک انسانی. بدون وجود تو، من انسان نیستم زیرا فقط از راه ارتباط با تو این زبان امکان پذیر است، و فقط از راه زبان است که تفکر امکان پذیر است، و فقط از راه تفکر است که انسانیت امکان پذیر است. تو مرا مهم ساخته ای. بنابراین، من مهم هستم و تو مهم هستی. اگر من تو را بی ارزش کنم، خودم بی ارزش می شوم. این منطق وضعیت «من خوب هستم-شما خوب هستید» است. تنها از این طریق است که ما انسان هستیم و شی نیستیم. بازگرداندن بشر به مکان حقه خودش مضمون رستگاری یا اتحاد یا روشنگری و اساس تمام دینهای بزرگ جهان است. لازمه این وضعیت آن است که ما همه نسبت به یکدیگر و برای یکدیگر احساس مسئولیت کنیم، و این مسئولیت ادعای نهایی ما بر یکدیگر و بر تمام نوع بشر است .

پس در یک تجربه دینی چه میگذرد؟ به عقیده جیمز پایک، تجربه دینی ترکیبی از یک احساس درونی؛ یاکودک  و یک تفکر و انعکاس نهایی؛ یا بالغ  است و بیرون نگه داشتن کامل «والد». به عقیده من خارج نگه داشتن کامل «والد». اساس همان فرضیه تهذیب یا پاک و خالی ساختن نفس است به نظر او آنچه که خالی و زوده می شود جنبه «والد» روح شخص است ، که همان مفهوم یاد داده شده زندگی است. چون انسان کوچک به «والد» خود به چشم «شما خوب هستید» نگاه می کند در تحلیل رفتار متقابل با توجه به مطالب درج شده می توان نتیجه گرفت که در یک تجربه دینی اشخاص بیشتر از حضور خدا حرف می زنند نه شناخت خدا. این شاید براستی بیان نکردنی باشد و تنها اثر محسوس آن بی شک تغییری است که در زندگی شخص بوجود می آورد. این تغییر به صورت غلبه بر احساس ؛ غیر خوب در خود او ودر دیگران است همواره در این نوع تجربه به طور قطع تغییر در جهت احساس ؛من خوب هستم-شما خوب هستید گزا رش شده است. این صمیمیت است. آگاهی است.

تیلیش نیز از این تجربه می گوید که باید خدا را با لطف و محبت خود یافت و احساس کرد، نه از راهی که دیگران یاد داده اند. به این دلیل است که من عقیده دارم یک جنبه مهم تجربه دینی صمیمیت خارج ساختن «والد» درون از صحنه است. و به عقیده برن تولد دوباره «کودک طبیعی» است چون انسان نمی تواند خدا را ببیند مگر اینکه دوباره زاده شود .و تروبلاد می گوید، ایمان یک جهش کورکورانه در میان هیچ نیست، بلکه گام برداشتن در جهت روشنایی است . واین بود پیام معنوی تحلیل رفتار متقابل به افراد که اگر انسان بتواند در کارها و امور دنیوی خود با توکل بر خداوند و محوریت قرار دادن فرامین او، با دیگران ارتباط برقرار کند، می توان شاهد یک انسان وارسته، خداپرست و خدا ترس بود. در واقع این گونه عمل نمودن، مورد رضایت خداوند و خلق اوست؛ بنابراین،تقویت هوش معنوی که همان اطاعت پذیری از خدواند است، باعث بهبود رفتار اجتماعی، احترام به عواطف و احساسات و رعایت حقوق دیگران است و به هر میزان که شخص در زندگی خود و چگونگی انجام کارها، رضایت خداوند را به عنوان ملاک خود قرار دهد و کارها و اعمال خود را بر اساس دانش، آگاهی و شناخت انجام دهد،

و با استفاده از توانایی تفکر نقاد خویش بعد از بررسی کامل یک سری حقایق را بپذیرد و یک سری را با لغانه مهر بطلان بر آن بزند، همچنین در مقابل رفتار نادرست دیگران صبر و بردباری داشته باشد، و یک خود بازبینی نسبت به کارهای روزانه خود در پایان روز انجام دهد و تجربه های نادرست را کنار بگذارد، می تواند با تمرین های مختلف توجه،تغییر هیجانات، و تقویت رفتارهای بالغانه و با کمک آموزش علوم همراه با والایی ها و عظمت های راستین ونشان دادن افق های بلند است که می تواند هوش معنوی خود را افزایش دهد و پرده محدودیت های فکری را بدرد تا متربیان بتوانند آنچه را دیدنی و شنیدنی است، ببینند و بشنود و آنگاه جهش و تحرکی در جهت رهایی از دایره بسته زندگی حیوانی بیایند و معنای هستی و حیات را در یابند.

در زمینه اثر بخشی تحلیل رفتار متقابل بر هوش معنوی در داخل و خارج تحقیقی انجام نشده بود ولی نتایج تحقیقات مشابه نشان داده شد که هوش معنوی قابل افزایش و رشد می باشد .

منبع

اردشیری لردجانی،فهیمه(1393)، اثر بخشي تحليل رفتار متقابل بر تعارضات زناشویی، سبک های عشق ورزی، هوش هیجانی و هوش معنوی زوجین،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0