نقش هیجان ها در هوش

با اینکه جنبش هوش بهره در مجموع هیجان ها را شامل نمی شود، چنین نبود که همه روان شناسان هیجان ها را نادیده بگیرند.در واقع پیش از یک قرن محققان ونظریه  پردازان سعی کردند هیجان ها را درک کنند.اینکه چه چیزی باعث بوجود آمدن آنها می شود. معنی و مفهوم وعواقب نتایج آنها چیست؟ با این حال متضاد آنها هستند. تفکر عمده در مورد هیجان ها این بود که آنها معمولا باعث می شوند تا مردم حواس شان پرت شود و نتوانند بطور منطقی ودر آرامش روی اطلاعات انتزاعی فکرکنند. یعنی نتوانند هوش خود را بکار ببرند .

هوش هیجانی: دو نظریه

این تعبیر که هیجان ها نوعی اطلاعات هستند کمک کرد تا در سال 1990مفهومی کاملا پروبال گرفته از هوش هیجانی ظاهر شود. دو روان شناس آمریکایی مالووی و جان مایر اولین کسانی بودند که این اصطلاح را بکار بردند وکارهای آکادمیک آنها را در این زمینه پایه و برای کارهای بعدی فراهم کردند .مالوی و مایر،در رساله بی نظیر خود به سال 1990هوش هیجانی را نوعی از هوش توصیف کردند که توجه به احساسات و هیجان های خود فرد و دیگران فرق گذاشتن بین آنها و استفاده از این اطلاعات برای  هیجان های افکار و اعمال فرد شامل می شود.

بااینکه مقیاسهای هوش هیجانی ازروی ضریب هوش برداشته شده است،به آن ضریب هوش هیجانی یا هوش بهره می­گویند .نظریه سالووی و مایر،بر این باور استوار بود که تعدادی از مهارت های ویژه وجود دارد که در همه آنها یا دقت مهم است یا کارآیی. دقت در شناخت و درک حالات هیجانی خود و دیگران وکارایی در تنظیم وکنترل استفاده از هیجان ها در رسیدن به اهداف.بنظر سالووی و مایر،درهوش هیجانی چهار جنبه اساسی وجود دارد :

  1. شناخت هیجان ها
  2. درک هیجان ها
  3. تنظیم هیجان ها
  4. استفاده از هیجان ها.

بنابراین داشتن این مهارتها می­تواند برای فرد نتایج مثبت به همراه آورد. برعکس نداشتن آنها می تواند مشکلات جدی ایجاد کند. تحقیقات در روان شناسی آکادمیک معمولا پایان غم انگیزی دارد.آنها ابتدا در مجله تخصصی چاب می شوندوفقط عده کمی ازهمکاران ودانشجویان آنرامی خوانند.آنچه در مورد تحقیقات هوش هیجانی روی داده به کلی از این وضع متفاوت بود.آنچه اتفاق افتاد انیل گاسن بود.گاسن چندسالی نویسنده مطالب علمی در نیویورک بود اوچندبار درباره پژوهش های مربوط به هوش هیجانی مقاله نوشت ودر سال 1995 یک کتاب کامل بنام هوش هیجانی چاب کرد که موفقیت های بالایی یافت .

تنظیم و کنترل هیجان ها

مهارت های شناسایی و درک هوش هیجانی با همه اهمیت هایی که دارند معمولا ما را وادار نمی کنند که درباره هیجان ها کاری انجام دهیم. معنای جمله این نیست که شناسایی و درک هیجان ها به هیچ تلاشی نیاز ندارند، بلکه مهارت ها بیشتر در این باره اند که چگونه در برابر هیجان های زندگی واکنش نشان می دهیم. سومین مهارت در هوش هیجانی یعنی توانایی در تنظیم وکنترل هیجان های از حد مهارت های نسبتا منفعلانه ای که تا کنون درباره آنها صحبت کردیم برابر می رود.

چگونه می توان هیجان خود را تنظیم کرد؟

امتیازهای تنظیم موفقیت آمیز و بسیار واضح وجذاب است وبرای کمک به این تنظیم تکنیک های بسیاری وجود دارد. به نظر سالووی،پنج روش کلی وجود داردکه خیلی مورد استفاده مردم است. هر کدام از آنها اگر در زمان مناسب و به شیوه مناسب بکار گرفته شوند می توانند بسیار موثر باشند. اما بعضی از آنها بطور کلی مفیدتر از بقیه هستند.

جلوگیری: یکی از فنون ساده و آسان خوداری استفاده از روش سرکوبی یاخفه کردن احساسات ناخوشایند به هنگام بروزکنترل یا از بین بردن علایم خارجی هیجان ها ی نا خواسته از طریق تلاش آگاهانه و ارادی است. این فن مخصوصا زمانی می تواند مفید واقع شود که در وضعیتی قرار بگیرد که نشان دادن هیجان ها از نوع نامناسب باشد.

ارزیابی مجدد شناختی: دومین فن تنظیم هیجانها ارزیابی شناختی است این فن کلی می توانند چند روش ویژه را در خود جای دهد اما وجه مشترک همه این ویژگی ها این است که در همه آنها سعی می کنید وضعیت را در ذهن خود تغییر دهید تا حالات هیجانی خوشایندتری بدست آید.

 تغییر جهت توجه :در این روش شما هیجان های منفی را به این صورت کنترل می کنید که توجه خود را از محرک های استرس زا بر می دارید و بسوی چیزی بهتر معطوف می کنید.

برنامه ریزی فعال: در این فن واکنش های هیجانی خود را از این طریق به کنترل در می آورید که برای کنار آمدن با علل هیجان ها برنامه های شخصی را طرح ریزی می کنید.

کمک خواهی:آخرین فن که برای برنامه ریزی فعال شباهت دارد کمک خواهی است که دراین فن تنظیم هیجانهاازطریق کمک خواهی ازدیگران انجام میگیردکه ممکن است مادی وعملی باشد.

منبع

مطهری،هدایت(1392)، رابطه هوش هیجانی مدیران با پیشرفت تحصیلی دانشجویان دانشگاه،مدیریت آموزشی،دانشگاه آزاداسلامی کرمان

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0