نقش معلم در فرایند یاددهی- یادگیری
در بسیاری از شیوههای آموزشی مبتنی بر دیدگاههای سنتی، تدریس انتقال دانش و اطلاعات به دانش آموزان قلمداد میشود. با اینکه این روشها در ایجاد تبحر در مهارتهای سطح پایین که در بسیاری از آزمونها مورد سنجش قرار میگیرد، موفق عمل کردهاند اما عموماً در پرورش دانش و تواناییهای که دانشآموزان برای زندگی روزانه خود نیاز دارند ناموفق بودهاند. برخلاف شیوههای تدریس یاد شده برداشتهای جدیدتر درباره نحوه یادگیری دانشآموزان شیوههای نوینی را ارائه میدهند که بر پرورش دانشآموزان فکور تأکید دارد. دانشآموزانی که قدرت شناخت و استفاده از آموختههای خود را دارند. این شیوه سازندهگرایی نامیده میشود. در سازندهگرایی، یادگیری، فرایندی است پویا و درونی. دانشآموزان در برابر اطلاعات دریافتی منفعل نیستند، بلکه پردازش دهنده فعال اطلاعات به شمار میآیند. تأکید روشهای نوین تدریس بیشتر بر پرورش توانایی دانشآموزان در تحلیل، حل مسأله و کاربرد آن است .
عوامل مؤثر در تدریس
تدریس امر سادهای نیست. معلم در تدریس با متغیرهای متفاوتی سر و کار دارد. او سعی میکند با دستکاری و کنترل متغیرهای مختلف وضعیتی به وجود آورد که یادگیری حاصل شود. شناخت و کنترل همهی عوامل و متغیرهای دخیل کار آسانی نیست و شاید بتوان گفت غیر ممکن است. بدون شک، در ایجاد محیط یادگیری عواملی همچون ویژگیهای معلم و شاگرد، ساخت نظام آموزشی، محتوای آموزشی و دهها متغیر دیگر میتواند مؤثر باشد. بدیهی است که معلم نمیتواند همهی عوامل مذکور را تحت کنترل در آورد. ممکن است سؤال شود اگر کنترل همهی عوامل مذکور امکانپذیر نباشد، معلم چگونه میتواند شرایط مطلوب را با توجه به دخالت متغیرهای متعدد و غیر قابل کنترل، به وجود آورد. در پاسخ به چنین سؤالی باید گفت: درست است که معلم نمیتواند همهی متغیرهای دخیل را کنترل قرار دهد، اما شناختن چنین عواملی او را قادر خواهد ساخت که در تنظیم فعالیتهای تدریس، تصمیمی آگاهانه بگیرد. اگر معلم از نظریههای تدریس- یادگیری شناخت دقیق و علمی داشته باشد، قویتر و دقیقتر میتواند در ایجاد وضعیت مطلوب یادگیری فعالیت کند. بدین لحاظ به تحلیل بعضی از عوامل مهم و مؤثر در تدریس مي پردازيم.
نقش معلمان در تدريس
ویژگیهای شخصیتی و علمی معلم
اساسیترین عامل برای ایجاد موقعیت مطلوب در تحقق هدفهای آموزشی معلم است. اوست که میتواند حتی نقص کتابهای درسی و کمبود امکانات آموزشی را جبران کند یا برعکس، بهترین موقعیت و موضوع تدریس را با عدم توانایی در ایجاد ارتباط عاطفی مطلوب به محیطی غیرفعال و غیر جذاب تبدیل کند. در فرایند تدریس تنها تجارب و دیدگاههای علمی معلم نیست که مؤثر واقع میشود، بلکه کل شخصیت اوست که در ایجاد شرایط یادگیری و تغییر و تحول شاگرد تأثیر میگذارد، به طوری که او را از حالت شخصی که فقط در تدریس مهارت دارد خارج میکند و به صورت انسان اندیشمندی در می آورد که مسئولیت بزرگ تربیت انسانها بر عهده اوست. بر شمردن ویژگیهای معلم کار چندان آسانی نیست؛ زیرا جوامع مختلف با فلسفهها و نگرشهای مختلف، انتظارات متفاوتی از معلم دارند، ولی میتوان به ویژگیهای کم و بیش مشترکی که لازم است معلمان در همه جا داشته باشند اشاره کرد. ما این ویژگیها را به ویژگیهای شخصیتی و ویژگیهای علمی معلم تقسیم میکنیم و در ادامه بحث، مورد بررسی قرار میدهیم.
ویژگیهای شخصیتی معلم و نقش آن در تدریس
در بررسی ویژگیهای شخصیتی معلمان بیشتر به تحلیل نوع نگرش و روابط معلم نسبت به شاگردان پرداخته شده و آنان را به دو گروه شاگرد نگر و درس نگر، تقسیم میکنند.
معلمان شاگردنگر: این گروه از معلمان، شاگردان را هستهی مرکزی فعالیت خود قرار میدهند و آنان را محور اصلی فعالیتهای آموزشی میدانند. آنان فعالیت و رشد همه جانبهی شاگردان را در نظر میگیرند و مواد درسی و انتقال دانش را برای پرورش آنها به کار میبرند. این گروه، به طور کلی، به پرورش استعداد شاگردان شوق فراوان دارند. البته نباید تصور کرد که معلمان دیگر هیچ توجهی به شاگردان ندارند، بلکه میتوان گفت که این دسته از معلمان بیشتر از دیگران، شاگردان را در نظر دارند، و رفتارشان نسبت به شاگردان به گونهای است که توجه هر مشاهده کنندهای را در نخستین برخورد به خود جلب میکند.
معلمان شاگردنگر اگر اطلاعات و دانش زیادی هم داشته باشند، انتقال همهی آنها را به شاگردان چندان مهم نمیدانند، بلکه بیشتر فعالیت خود را بر آموزش و پرورش شاگرد متمرکز میکنند. اینان از میان علوم، بیشتر به علوم انسانی و بویژه روانشناسی توجه دارند.
گروه شاگردنگر را میتوان به دو دسته کوچک تر شاگردنگر فردی و شاگردنگر جمعی تقسیم کرد. شاگردنگر فردی به ویژگیهای فردی شاگردان، بیشتر توجه دارد و یکایک آنان را شناسایی و با هر کدام مطابق خصوصیات فردیاش رفتار میکند، در حالی که شاگردنگر جمعی بیشتر به جمع شاگردان و پرورش جمعی آنان توجه دارد و یک به یک آنان را مورد توجه قرار نمیدهد. این گروه از معلمان با استفاده از روانشناسی پرورشی و روانشناسی نوجوانی در جهت تربیت و پیشرفت کلی همهی شاگردان تلاش میکند. رفتار این معلمان نسبت به رفتار معلمان شاگردنگر فردی رسمیتر است. این دسته از معلمان چندان به عواطف و درخواستهای شاگردان توجه ندارند.
معلمان درسنگر: معلمان درسنگر بیشتر به درس اهمیت میدهند تا پرورش شاگردان. تمام کوشش آنها بر این است که به هر طریقی که شده درس را به شاگردان انتقال دهند. گروه درسنگر به شاگردان و تفاوتهای فردی آنان توجه ندارند یا آن را چندان مهم تلقی نمیکنند. به نظر این گروه، شاگردان موظفند که درس را به طول کامل یاد بگیرند و به معلم پس بدهند. به اعتقاد افراد این گروه، حقایق علمی شاگردان را برای زندگی اجتماعی آماده میسازد و به همین دلیل، کسب دانش در درجهی اول اهمیت قرار دارد. این معلمان به علوم و فنون رغبت فراوان دارند. بسیاری از دبیران دبیرستانها و جمعی از معلمان مدارس ابتدایی و گاهی تعدادی از استادان نظام آموزشی جامعه ما را این دسته از معلمان تشکیل میدهند.
گروه درسنگر را نیز میتوان به دو گروه کوچکتر درسنگر علمی و درسنگر فلسفی تقسیم کرد. گروه درسنگر علمی بیشتر به رشتههای علمی علاقهمند هستند و میکوشند تا از این نظر، دانش خود را روز به روز گسترش دهند. با آنکه مطالب درسی آنها گیرایی درسهای فلسفی و اجتماعی را ندارد، به سبب اطلاعات وسیعی که در رشتههای علمی دارند، میتوانند شاگردان را به سوی خود جلب کنند.تأثیری که معلمان درس نگر علمی در شاگردان میگذارند، ناشی از شخصیت آنان نیست، بلکه زادهی وسعت اطلاعات آنهاست. چنین تأثیری معمولاً تأثیر تعلیمی است نه تربیتی، ولی به طور غیر مستقیم شاهد تأثیر تربیتی هم هستیم. اگر چه علاقهی این گروه از معلمان بیشتر به رشتههای علمی و مواد درسی است تا شاگردان، دلبستگی آنان به علم باعث میشود که گاهی شاگردان با علاقهی فراوان در کلاس درسشان حاضر شوند. این گروه از معلمان اگر به نیاز و علاقهی شاگردان توجه کنند و با آنها ارتباط مطلوب برقرار سازند، میتوانند معلمان خوب و مفیدی باشند و تأثیر مثبتی در شاگردان بگذارند.
گروه درسنگر فلسفی با اینکه به درس بیشتر از شاگردان توجه دارند، اما چون اغلب به مسائل کلی و اجتماعی میپردازند، کلاسشان گیراست. شاگردان نسبت به این معلمان گرایش بیشتری دارند. این گروه با شخصیت بارزی که دارند، به عنوان سرمشق و انسان آرمانی مورد توجه شاگردان واقع میشوند و تمام توجه آنان را به خود جلب میکنند تا جایی که شاگردان نسبت به ویژگیها و امکانات خود غافل میشوند و برای بسط شخصیت خود مجالی نمییابند. چنین معلمانی، معمولاً به فردیت شاگردان توجه نمیکنند و به روش تدریس هم اعتنایی ندارند، اما به علت آرمانگرایی خاص و شخصیت بارز و نافذی که دارند، شاگردان را مجذوب خود میکنند، به طوری که شاگردان نه تنها آنان را براحتی میپذیرند، بلکه الگوی زندگی خود قرار میدهند. اگر چه تأثیری که این گروه از معلمان در شاگردان میگذارند، ممکن است تا مدتها دوام داشته باشد، احتمال دارد که آنان بدون توجه به تواناییها و قابلیتهای خود، تمام رفتار و عقاید معلمان خود را مو به مو اجرا کنند و هیچ گونه ابتکار و نوآوری از خود نشان ندهند.
آشنایی با ویژگیهای شخصیتی معلمان برای کلیه دستاندرکاران تعلیم و تربیت و دانشجویانی که میخواهند در آینده به شغل شریف معلمی اشتغال ورزند بسیار مفید خواهد بود؛ زیرا باعث میشود که آنان در درجهی اول خود را از دریچهی چشم دیگران ببینند و ارزیابی کنند. پس از شناسایی خود بکوشند تا خود را اصلاح کنند و هر روز گامی به جلو بردارند و از این واقعیت غافل نباشند که شخصیت معلم همانند شخصیت شاگردان به مرور زمان کامل خواهد شد.
تأثیر شخصیت و رفتار معلم در فرایند تدریس
در فرایند تدریس رفتار و کردار معلم از اهمیت خاصی برخوردار است. برای شاگردان عمل و رفتار معلم معیار مناسبی است برای ارزشیابی مطالب، گفتهها، وصایا و رهنمودهای او. بنابراین معلم باید در رفتار و اعمالش آنقدر بزرگوار باشد که نمونه و الگوی شاگردانش قرار گیرد. شاگردانش را آزاده بار بیاورد و به آنان بیاموزد که انسانیت قابل تحقق است و خود نیز نمونه تحقق یافته انسانیت باشد.
معلم نباید در برخورد با شاگردان عدالت را فراموش کند. او نباید بین شاگردان تفاوت و تمایز قائل شود. اگر شاگردان احساس کنند که معلم بین آنها تبعیض قائل شده است به او توجه و اعتماد نخواهند کرد. نگاه محبت آمیز معلم، همانند صدایش، باید بطور یکسان شامل حال همهی شاگردان شود؛ زیرا تمام رفتار معلم برای شاگردان قابل تعبیر و تفسیر است، حتی مسیر آمد و شد او بین خانه و مدرسه. این مسأله بویژه در شهرهای کوچک و در مدارس مناطق روستایی بسیار حائز اهمیت است.
تأثیر شخصیت علمی معلم درفرایند تدریس
معلم هر اندازه دارای رفتار انسانی مطلوبی باشد ولی از نظر علمی ضعیف و ناتوان تلقی شود، مورد قبول شاگردان واقع نخواهد شد. شخصیت متعادل همراه با تسلط علمی معلم او را از نظر شاگردان با ارزش و اعتبار میسازد. معلمی از نظر علمی قوی است که به روشهای ارائه محتوا و چگونگی برقراری ارتباط ، آگاه و بر آنها مسلط باشد. معلم باید از نظریههای جدید ارتباطی، از دانشهای جدید روانشناسی و علوم رفتاری، بویژه روانشناسی تدریس و یادگیری، آگاهی کافی داشته باشد. آگاهی از علوم اجتماعی، بویژه روانشناسی اجتماعی نیز او را یاری خواهد کرد تا فرهنگ و ویژگیهای خاص طبقات اجتماعی شاگردان را تا حدودی بشناسد و با شناخت خصوصیات فردی و اجتماعی آنان، به برنامهریزی فعالیتهای آموزشی بپردازد.
روش تدریس باید متناسب با اصول آموزش و پرورش و خصوصیات شاگردان انتخاب شوند زیرا وظیفهی اساسی معلم فقط درس دادن و پس گرفتن درس نیست، بلکه مهمترین وظیفهی او همکاری و راهنمایی یکایک شاگردان برای رسیدن به هدفهای مطلوب تعلیم و تربیت است.
تسلط بر محتوا و موضوع درس، از مهمترین ویژگیهای معلم است. با وجود اینکه دامنه علوم حتی در یک
رشتهی خاص، بسیار وسیع و گسترده شده است و کمتر کسی میتواند به همهی آنها دست یابد، لازم است که معلم حداقل بر مطالبی که تدریس میکند مسلط باشد. او برای تحقق چنین منظوری باید مطالعه مستمر و دائم داشته باشد. اگر معلمی در مسائل علمی ضعیف باشد و نتواند به پرسشهای شاگردان پاسخ دهد، مسلماً در کار خود شکست خواهد خورد. معلم باید همیشه بر آگاهیهای خود بیفزاید. او باید در زمینهی کار خود با یافتههای جدید در ارتباط دائم باشد. اگر معلمی از این امر غافل شود، در امر تدریس ناچار از تکرار مکررات خواهد بود. مطالعهی دائم برای معلم بیش از هر کس دیگری لازم و ضروری است.
نقش دیگر معلم ایجاد رابطه و پیوند بین جامعه و مدرسه است. شاید چنین تصور شود که وظیفهی معلم فقط انتقال دانش و اطلاعات است و او کاری به جامعه ندارد، در حالی که واقعیت درست بر خلاف این است؛ زیرا شاگردان در خارج از محیط مدرسه میگذرد، پس معلم باید در زندگی اجتماعی نیز راهنمای شاگردان باشد. راهنمایی معلمان سبب میشود که زندگی واقعی در نظر شاگردان معنی پیدا کند.آموزش و پرورش هر جامعه با توجه به تاریخ و فرهنگ آن جامعه شکل خاصی به خود میگیرد. معلم آگاه و مسلط باید با تأکید بر آن فرهنگ خاص و با توجه شرایط تاریخی جامعه، کوشش کند تا شاگردان را به ارزشهای والای جامعهی پیشرفته و انسانی آشنا کند. از آنجا که جامعهی پیچیده و پویا به انسانهای انديشمند و باریک بین نیاز دارد، معلم باید سعی کند ذهن شاگردان را از حالت رکود و ثبات بیرون آورد و آنها را با آرمانهای ارزشمند انسانی آشنا سازد. معلم آگاه به مدد دانش و اطلاعاتی که کسب میکند، تلاش میکند تا در تحرک و پویایی جامعه خود به سوی پیشرفت، سهمی مؤثر داشته باشد.
معلم علاوه بر داشتن محتوای غنی علمی، باید از فنون و مهارتهای آموزشی آگاه باشد. او باید هدفهای آموزش و پرورش را بشناسد و با این شناخت به فعالیتهای آموزشی خود جهت دهد. او باید قادر به تحلیل فرایند آموزشی باشد و با استفاده از امکانات و تجهیزات موجود، روش تدریس خود را انتخاب کند. او باید از الگوهای آموزشیای که مربیان تربیتی با تحقیق به آنها دست یافتهاند، آگاهی داشته باشد و مزایا و معایب هر کدام را بشناسد و با روشهای صحیح تدریس و فنون کلاس داري، کاملاً آشنا باشد تا بتواند شرایط مطلوب یادگیری را فراهم کند. معلمی که بر محتوا مسلط است ولی با روشهای تدریس ناآشناست، ممکن است قادر به فراهم کردن موقعیت مناسب یادگیری نشود. معلم، باید علاوه بر داشتن محتوای غنی علمی و آشنایی با روشهای تدریس، با برنامهریزی و طراحی آموزشی آشنا باشد. او باید قبل از شروع تدریس، قادر باشد هدفهای تدریس خود را به طور صریح و روشن معین کند تا بتواند تدریس هدفداری داشته باشد.
منبع
حاجی زاد،محمد(1390)،مقايسه مهارتهاي حرفه اي معلمان دروس علوم پایه و علوم انسانی دوره راهنمایی،پایان نامه کارشناسی ارشد،علوم تربیتی،دانشگاه آزاداسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید