نظریه ­های مرتبط با آسیب شناسی زندگی زناشویی

  •  نظریه روان پویایی و ارتباط شئ:

دیدگاه کلاسیک روان­پویشی که منبعث از الگوی روانکاوی فروید است، مشکلات زناشویی را پیامدهای مشکلات درون روانی همسران می­داند. یکی از دیدگاه­های معاصر روان­پویشی، نظریه روابط فردی است. برطبق این دیدگاه اشخاصی که در ازدواج به یکدیگر می­پیوندند، هرکدام میراث روانی یکتا و جداگانه­ای را وارد آن رابطه می­کنند. هر کدام دارای تاریخچه­ای شخصی، یک شخصیت بی­همتا و مجموعه­ای از افراد درونی کرده و مخفی هستند که آنها را در تمامی تبادلاتی که متعاقبا با یکدیگر خواهند داشت دخالت می­دهند. روابط زناشویی مسئله­دار و ناآرام تحت تأثیر درون فکنی­های آسیب­زا یعنی اثرات یا خاطرات مربوط به والدین یا سایر اشخاص قرار دارد. این درون فکنده­ها حاصل روابطی هستند که هر همسر در گذشته با اعضای نسل قبلی داشته و اینک در درون او لانه کرده است. یکی از نظریه پردازان این رویکرد، جیمز فرامو، معتقد است که معمولا مشکلات خانوادگی ریشه در نظام خانوادگی گسترده دارد. ماهیت و کیفیت رابطه زناشویی به خانواده پدری زن و شوهر و خصوصا به اینکه تا چه حد تعارضات خانواده­های آنها حل شده باشد بستگی دارد .

  • نظریه­ های رفتاری:

بر طبق مدل تبادل رفتار، اختلاف­های زناشویی تا حد زیادی پی­آیند میزان تقویت و یا تنبیه اعمال شده از طرف زوجین نسبت به هم و هر رابطه تقویت و تنبیهی که هر زوج از خود نشان می­دهد در نظر گرفته می­شود . در درمان زناشویی  رفتاری که بر اساس ترکیبی از نظریه یادگیری اجتماعی و نظریه مبادله اجتماعی است، فرض می­شود که افراد با یک سری نیازها یا انتظارات برای تقویت کننده­ها فواید وارد ازدواج می­شوند که این انتظارات در سنین کودکی در آنها شکل گرفته است. هنگام انتخاب همسر فرد سعی دارد رابطه­ای ایجاد کند که حداکثر فایده و حداقل هزینه را در برداشته باشد. هنگامی که فواید رابطه انتظارات را برآورده نکنند یا نسبت هزینه به سود بالا باشد اختلاف رخ می­دهد. در مراحل اولیه رابطه، تضادها معمولا با پذیرش یا اجتناب پوشانده می­شوند ولی اگر زوجین مهارت­های ارتباطی خوب یا مهارت­های حل اختلاف نداشته باشند، اختلافات بالا رفته و بصورت پیچیده درمی­آیند.با زیاد شدن تعداد دفعات اختلافات، سازگاری زناشویی مختل شده و رضایت کمتری از رابطه خوانهد داشت .

  • نظریه های شناختی:

طبق نظریه منطقی-هیجانی الیس، آشفتگی یک زوج بطور مستقیم به اعمال طرف دیگر یا شکست­های سخت زندگی مربوط نمی­شود بلکه بیشتر به دلیل باور و عقیده­ای است که این زوج در مورد چنین اعمال و شکست­هایی دارد.الیس مدعیست،تفکرغیرمنطقی که ویژگی آن عبارتست ازاغراق زیاد،انعطاف ناپذیری بی­جا، غیر­عقلانی وبویژه مطلق­گرایی دربسیاری مواردتواما به نوروز فردی واختلال ارتباطی می انجامد.بنابراین، باورهای غیر­منطقی به اختلال­های فردی منجرمی­شود وباعث نارضایتمندی­های بی­اساس در حیطه زناشویی می­گردد .

 آرون بک، سردمدار شناخت درمانی، معتقد است که مهم­ترین علت مشکلات زناشویی و روابط انسانی، سوءتفاهم وخطاهای شناختی وافکاراتوماتیک است.به اعتقاداوتفاوت درنحوه نگرش افراد باعث بروز اختلافات وپیامدهای ناشی ازآن میشود.همچنین اومعتقد است که یکی ازمهم­ترین علل اختلافات زناشویی،انتظارات متفاوت زن وشوهرازنقش یکدیگردرخانواده است.اغلب زوج­هادرباره دخل وخرج خانواده، نگهداری فرزندان، فعالیت های اجتماعی، گذراندن اوقات فراغت و تقسیم کار در خانواده باورهای متفاوتی دارند .

  • نظریه­ های سیستمی

در نظریه سیستمی، مینوچین معتقد است، خانواده وقتی معیوب می­شود که قواعدش اجرا نشود. وقتی مرزها خیلی سفت و سخت یا نفوذپذیر می­شوند، عملکرد خانواده به عنوان یک نظام مختل می شود. اگر سلسله مراتب خانواده رعایت نشود. یعنی والدین تصمیم­گیران اصلی نباشند و کودکان بزرگتر بیش از کودکان کوچکتر مسئولیت نداشته باشند، آشفتگی و مشکل پیش می آید. گاهی صف­بندی های درون خانواده مخرب و به مثلث­سازی منجر می­شوند. در یک خانواده آشفته قدرت روشن و صریح نیست. در نظریه تجربه نگر، ویتاکر  ، معتقد است که اختلال خانواده هم از جنبه ساختاری و هم از بعد فرآیندی مورد توجه قرار می­گیرد. ازلحاظ ساختاری امکان دارد که مرزهای خانوادگی درهم ریخته یا نفوذ­ناپذیر باعث عملکرد ناکارساز  خرده نظام­ها، تبانی­های مخرب انعطاف­ناپذیری نقش­ها و جدایی نسل­ها از هم گردند. مشکلات مربوط به فرآیند می­توانند موجب فروپاشی امکام مذاکره وتوافق اعضابرای حل تعارض شوندوشاید باعث گردند تاصمیمت، دلبستگی یا اعتمادازمیان برود.درمجموع ویتاکر چنین فرض می­کند که نشانه­های اختلال هنگامی ظهور می­کنند که فرآیندها و ساخت­های مختل به مدت طولانی تداوم می­یابند و مانع توان خانواده برای اجرای تکالیف زندگی می­شوند.

  • نظریه­ های بین نسلی

در نظریه بین نسلی، بوون، تصور می­کرد در بسیاری از خانواده­های مشکل­دار غالبا اعضای خانواده فاقد هویت مستقل و مجزا هستند و بسیاری از مشکلات خانوادگی بخاطر این روی می­دهد که اعضای خانواده خود را از لحاظ روان­شناختی از خانوده پدری مجزا نساخته­اند . هرچه درجه عدم تفکیک یعنی فقدان مفهوم خویشتن یا برعکس، وجود یک هویت شخصی ضعیف یا نااستوار بیشتر باشد امتزاج  عاطفی بیشتری میان خویشتن با دیگران وجود خواهد داشت. افرادی که بیشترین امتزاج را بین افکار و احساساتشان دارند چون قادر به تفکیک افکار از احساسات نیستند در تفکیک خویش از سایرین نیز مشکل دارند و بسادگی در عواطف حاکم یا جاری خانواده حل می­شوند و ضعیف­ترین کارکرد را دارند. هرچه امتزاج خانواده هسته­ای بیشتر باشد احتمال اضطراب و بی­ثباتی بیشتر خواهد بود و تمایل خانواده برای یافتن راه حل از طریق جنگ و نزاع، فاصله گیری، کار کرد مختل یا ضعیف شده یکی از همسران یا احساس نگرانی کل خانواده راجع به یکی از فرزندان بیشتر خواهد شد. سه الگوی بیمارگون محتمل در خانوده هسته­ای که محصول امتزاج شدید بین زوجین است عبارتند از: بیماری جسمی یا عاطفی در یکی از همسران، تعارض زناشویی آشکار، مزمن و حل نشده­ای که در طی آن دوره­هایی ازفاصله­گیری مفرط و صمیمیت عاطفی مفرط رخ می­دهد، آشفتگی روانی در یکی از فرزندان و فرافکنی مشکل به آنها. هرچه سطح امتزاج زوجین بیشتر باشد، احتمال وقوع این الگو بیشتر خواهد بود .

طبق نظریه دلبستگی، افراد هنگام برقراری رابطه نزدیک و صمیمانه یکی از این سه سبک دلبستگی را می­پذیرند: ایمن، اجتنابی، و مضطرب دو سوگرا . سبک دلبستگی ایمن با میل به قدردانی، توجه و فدا کردن خود بخاطر افراد نزدیک و مهم ارتباط دارد. سبک دلبستگی اجتنابی با فقدان دلبستگی و علاقه نسبت به افراد مهم و نزدیک همراه است. افراد با دلبستگی مضطرب دو سواگرا در روابط صمیمانه خود احساس ناامنی و حسادت می­کنند.

براساس این نظریه، تنش در روابط با عدم امنیت دلبستگی ارتباط دارد هنگامی که امنیت دلبستگی مورد تهدید قرار می­گیرد، عصبانیت اولین پاسخ است. این عصبانیت اعتراضی در مقابل از دست دادن دلبستگی ایمن است.اگر چنین اعتراضی منجر به پاسخ­دهی نشود ممکن است با ناامیدی و فشار توأم شود و بصورت یک استراتژی مزمن برای کسب و حفظ الگو دلبستگی درآید. قدم بعدی، کندوکاو و جستجو است که بعدا منجر به افسردگی و ناامیدی می­شود. اگر همه این اقدامات شکست بخورد، رابطه دچار مشکل می­شود، غم انگیز شده و جدایی رخ می دهد. پاسخ­های خشن در روابط با وحشت از دلبستگی مرتبط­اند که در آن زوج­ها عدم امنیت خود را با اعمال کنترل و بدرفتاری نسبت به همسر خود تنظیم می­کند. رخدادهای تروماتیک  یا آسیب­زایی که به پیوند بین زوجین صدمه می­زنند و اگر برطرف نشوند باعث نگهداری چرخه­های منفی و ناامنی در دلبستگی می­شوند، از جمله آسیب­های دلبستگی­اند. این رخدادها هنگامی اتفاق می­افتند که یک زوج نمی­تواند در لحظه نیاز فوری به دیگری پاسخ دهد.رخدادهای منفی مربوط به دلبستگی، مخصوصا ترک کردن­ها و خیانت­ها، اغلب باعث وارد آمدن آسیب همیشگی به روابط نزدیک می­شوند .

منبع

رمضانی فتاتویی،صدیقه(1394)، معنادرمانی گروهی بر رضایت زناشویی و خودکارآمدی عمومی زوجین با تعارضات زناشویی مراکز مشاوره،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی

 از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0