نظریه‌های هوش هیجانی

تاکنون بحث‌های متفاوتی درمورد چیستی هوش مطرح شده است و نظریه‌های متعددی در پاسخ به این پرسش‌ها که آیا هوش یک توانایی کلی است یا مجموعه‌ای ازتوانایی‌ها ؟ و یا این‌که آیا هوش ذاتی است یا می‌توان آن را آموخت؟  شکل گرفته است.فیلسوفانی چون افلاطون، ارسطو، دکارت و کانت،علاقه‌مند به موضوع نقش هیجانات در تفکر و رفتار بودند. افلاطون عقیده داشت که هیجانات، جنبه ابتدایی وحیوانی انسان هستند و با عقل و منطق ناسازگارند.

فروید،معتقد بود که هیجانات تفکر منطقی را تضعیف می‌کنند و آرتور کاستلر، اظهار کرد که ناتوانی ما در آگاهی به واکنش‌های هیجانی، خشم و کنترل آن‌ها به علت بروز اشکالاتی در رشد سلسله اعصاب مرکزی در دوران جنینی می‌باشد که خود ناشی از یک اشتباه تکاملی است و جنبه‌های حیاتی نوع انسان را تهدید می‌کند .

در سال‌های 1941–1978 هوش و هیجان بصورت جداگانه مورد بررسی قرارگرفتند و هوش به عنوان توانایی استدلال انتزاعی درنظر گرفته شد. دیدگاه‌های متعددی نیز در این زمینه به وجود آمد. برخی از نظریه پردازان، هوش را توانایی منحصربه فردبرای یادگیری دانستند و برخی دیگر معتقد بودند که افراد در زمینه‌های مختلف، توانایی‌های گوناگون دارند. ورنون و اسپرمن، هوش را بعنوان یک کل تعیین کردند، ترستون، گیلفورد و گاردنر،نیز مطرح کردند که هوش مجموعه‌ای ازتوانایی‌های ذهنی جداگانه‌ای است که کم و بیش مستقل عمل می‌کنند.

طی سال‌های1951-1969پژوهشگران زیادی در پی شناسایی هوش هیجانی بودند. درسال 1950 ثرندایک،در دانشگاه کلمبیا از عبارت ؛هوش اجتماعی برای توصیف مهارت سرکردن با دیگران استفاده کرد. او توانمندی‌های اجتماعی را یکی از عنصرهای مهم هوش می‌دانست .دیوید و کسلر،هوش را یک توانایی کلی معرفی کرد که فرد را قادر می‌سازد تا به‌طور منطقی بیندیشد، فعالیت هدفمند داشته باشد و با محیط خود به طور موثر به کنش متقابل بپردازد.کرانباخ، عقیده داشت که هوش اجتماعی را نمی‌توان تعریف کرد و اندازه گیری هم نشده است.

درسال‌ 1950 شکاف‌هایی در تجزیه وتحلیل ماهیت هوش ظاهرشد. به این ترتیب دیدگاه‌های جدید، هوش شناختی سنتی را به چالش کشیدند و بیشتر روانشناسان به نتیجه مشابهی رسیدند که بر اساس آن مفاهیم قدیمی هوش  تنها محدود به مهارت‌های کلامی و ریاضی و عملکرد خوب در محیط های تحصیلی است. اما در زمینه‌هایی که با این محیط ها فاصله دارند، پیش بینی کننده قدرتمندی نیستند. معروف‌ترین این دیدگاه‌ها نظریه‌های استنبرگ و به‌خصوص ؛گاردنر ، سالوی،می‌باشند که هوش را از منظر فراختری نگریستند.

منبع

مطهری،هدایت(1392)، رابطه هوش هیجانی مدیران با پیشرفت تحصیلی دانشجویان دانشگاه،مدیریت آموزشی،دانشگاه آزاداسلامی کرمان

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0