نظریه­ های هیجان

نظریه­های پیشین ؛ کلاسیک

  • نظریه­ های جیمز- لانگه و کنون – بارد

فرض کنید شما و نامزدتان برای تفریح از شهر بیرون زده­اید. ناگهان گاو نری به طرف شما می­آید. چرا می­ترسید؟ دو نظریه مشهور هیجان که فرایندهای فیزیولوژیک است ، به این سؤال جواب داده­اند.تلقی متعارف این است که چون ترسیده­اید، می­لرزید و پا به فرار می­گذارید. ولی ویلیام جیمز  و کارل لانگه، می­گفتند قضیه هیجان، برعکس است. طبق نظریه جیمز لانگه هیجان ناشی از حالات فیزیولوژیکی است که محرک­های محیطی، آن­ها را ایجاد می­کنند. هیجان پس از واکنش­های فیزیولوژیک رخ می­دهد. درضمن، هیجانات ازعصبانیت تاشادی، تغییراتی فیزیولوژیک ایجاد می­کنند که در غالب تغییر ضربان قلب، تغییر ریتم تنفس، عرق کردن و پاسخ­های دیگر نمایان می­شوند. در اصل نظریه جیمز- لانگه می­خواهد بگوید هیجانی که پس از ادراک اولیه حس می­کنیم، حاصل ادراک تغییرات فیزیولوژیک است . حالا ببینیم جیمز – لانگه، ماجرای گاو نر را چگونه توضیح می­دهد.

گاو نر را می­بینید که روی زمین سُم می­کشد و پا به فرار می­گذارید. بدن انگیخته شده­ی شما، به مغزتان پیام­های حسی می­فرستد. در این مقطع است که هیجان را ادراک می­کنید. طبق این نظریه چون ترسیده­اید، پا به فرار نمی­گذارید بلکه چون پا به فرار گذاشته­اید، می­ترسید. به عبارت دیگر، محرکی را در محیط ادراک می­کنید، بدنتان پاسخ می­دهد و واکنش بدنتان را به عنوان هیجان اداراک می­کنید. جیمز در یکی از  مثال­هایش می­گوید شما ادراک می­کنید که فرصت بزرگی را از دست داده­اید. بعد گریه می­کنید و گریه خود را غم تفسیر می­کنید. این با تلقی متعارف که می­گوید اول فرصت بزرگی را از دست می­دهیم، بعد متأسف می­شویم و به دنبال آن گریه می­کنیم، مغایرت دارد.والتر کنون،  از این مفروضه­ی نظریه­ی جیمز- لانگه که هر هیجانی، مجموعه تغییرات فیزیولوژیک خاص خودش را دارد، ایراد گرفت. او می­گفت هیجانات می­توانند تغییرات فیزیولوژیک مشابهی ایجاد کنند چون پاسخ­های دستگاه عصبی خود مختار، خیلی پراکنده­تر و کندتراز آن هستند که بتوانند پاسخ های هیجانی سریع و متمایز را توجیه کنند.

برای آن که نظر کنون را بهتر بفهمید، دوباره همان ماجرای تفریح بیرون از شهر و گاونر را در نظر بگیرید. گاو نری را می­بینید که در حال سُم کشیدن روی زمین است. تماشای این صحنه موجب می­شود تالاموس مغزتان به طور همزمان چند کار انجام بدهد: اول این که، دستگاه عصبی خود مختارتان را تحریک کند تا تغییرات فیزیولوژیک مربوط به هیجان : افزایش ضربان قلب، تند شدن نفس را ایجاد نماید؛ همچنین پیام­هایی به قشرمخ که محل ادراک هیجان است، ارسال کند. فیلیپ بارد، این نظریه را پذیرفت و به همین دلیل، این نظریه به نام نظریه کنون , بارد مشهورشد؛ نظریه­ای که می­گوید، هیجان و واکنش­های فیزیولوژیک به صورت همزمان رخ می­دهند. نقش بدن در نظریه­ی کنون– بارد از نقش آن در نظریه­ی جیمز- لانگه کم اهمیت­تراست.

 اصول اساسی نظریه­ های کلاسیک

  • هیجان نظامی است که هم بر نظام­های دیگر اثر می­گذارد و هم از آن­ها متأثر می­گردد.
  • بین هیجان­های مختلف تشابه وتمایز وجود دارد.
  • برخی از هیجان­ها به عنوان هیجان­های نخستین و بعضی دیگر هیجان­های ثانوی در نظر گرفته می­شوند.
  • تمام هیجان­ها دامنه­ای از شدت دارند و کیفیت آن­ها زمانی که شدت آن­ها بیش از حد فزونی یابد، تغییر می­کند .
  • هیجان­ها انرژی دهنده یا انگیزشی­اند.
  • بین هیجان و شناخت ارتباط پیچیده­ای وجود دارد.

دیدگا­ه­های جدید

همان­گونه­که پژوهشگران قدیمی به دنبال الگوهای فعالیت­فیزیولوژیکی مخصوص هیجان بودند، پژوهشگران جدید در فعالیت مغز، الگوهای مخصوص هیجان را جستجو می­کنند.برای مثال، یافته­های کالبد شناختی اعصاب جفری گری، در پستانداران غیر انسان  از وجود سه مدار عصبی مجزا در مغز خبر می­دهند که هر کدام الگوی متمایز رفتار هیجانی را تنظیم می­کند:

  • سیستم گرایش رفتاری که حیوان را برای جستجو کردن فرصت­های محیطی جالب و تعامل کردن با آن آماده می­سازد،
  • سیستم جنگ یا گریز که حیوان را برای گریختن از رویدادهای آزارنده، اما دفاع کردن پرخاشگرانه از خود در برابر رویدادها آماده می­کند، ج) سیستم بازداری رفتاری که حیوان را برای میخکوب شدن هنگام مواجهه با رویدادهای آزارنده آماده می­سازد. این سه مدار زیربنای چهار هیجان شادی، ترس، خشم، و اضطراب هستند.

مدارهای عصبی و انتقال دهنده­های عصبی

محققان معاصر، بیشتر به ترسیم کردن و یافتن مدار عصبی هیجانات و نقش انتقال دهنده­های عصبی در هیجانات علاقمندند. بیشترین تمرکز آن­ها روی بادامه بوده است. بادامه ساختاری بادام شکل است که در دستگاه کناری جا گرفته است. بادامه محل مدارهایی است که در هیجانات منفی فعال می­شوند. جوزف لدوکس، دستگاه کناری دستگاهی است ابتدایی و نیمه خودکار که مسئول عواطف و رفتار جنسی است و از زمان جدا شدن پرندگان و پستانداران از خزندگان در مغز ایجاد شده است. بادامه با خاطرات هیجانی، رابطه دارد لدوکس، می­گوید بادامه به ندرت چیزی را فراموش می­کند. این خصوصیت بادامه، خصوصیت سودمندی است چون وقتی یکبار فهمیدیم چیزی خطرناک است دوباره آن را تجربه نمی­کنیم. ولی بابت این توانایی بادامه، ضرر هم می­دهیم. مردم نمی­توانند ترس­ها و اضطراب­هایی را که دوست دارند از دست آن­ها خلاص شوند را کنار بگذارند. بخشی از دلیلش هم این است که بادامه به خوبی به قشر مخ متصل شده است؛ قشر مخی که عمدتاً اندیشه وتصمیم­گیری در آن رخ می­دهد.

بادامه موقعیتی دارد که می­تواند به خوبی بر قشر مخ تأثیر بگذارد چون اتصالات بادامه با قشر مخ بیش از اتصالات قشر مخ با بادامه است. به همین دلیل هم کنترل هیجانات خیلی سخت است و وقتی ترسیدیم، به سختی می­توانیم بر ترس­مان غلبه کنیم.لدوکس؛  می­گوید: البته این که بادامه میانجی تمام هیجانات باشد، خیلی محتمل به نظر نمی­رسد. امّا شواهدی وجود دارد که نشان می­دهند بادامه در هیجانات مثبت دخالت دارد، هر چند نقش آن دقیقاً مشخص نیست .محققان همچنین متوجه شده­اند که نیمکره­های قشر مخ در فهم هیجانات دخالت دارند. ریچارد دیوید سون و همکاران، نشان دادند که نیمکره­های قشر مخ در هیجانات گرایشی و اجتنابی نقش متفاوتی بازی می­کنند. هیجانات گرایشی مثل شادی، بیشتر با فعالیت نیمکره چپ مغز رابطه دارند و هیجانات اجتنابی مثل نفرت با فعالیت نیمکره راست مغز.محققان علاوه بر ترسیم ساختارهای مغزی اصلی در گذرگاه های هیجانات، به نقش انتقال دهنده های عصبی نیز علاقمند هستند. ظاهراً اندروفین­ها و دوپامین در هیجانات مثبتی مثل شادی دخالت دارند و نور اپی نفرین در تنظیم انگیختگی.

منبع

حسینی ارشد،سیدسعید(1394)، رابطه هوش هیجانی با رضایت شغلی و منزلت اجتماعی پلیس،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0