نظریات مرتبط با سلامت روانی

جامعه شناسان و روان شناسان بصیرت ها و رهنمودهای عمده ای را برای مطالعه سلامت روانی ارائه داده اند و سلامت روانی را یک مورد مهم می دانند. بر نظریات برخی از آنها به طور اختصار اشاره می کنیم:

نظریه‌ی زیگموند فروید:

به عقیده فروید ویژگی های خاصی برای سلامت روانشناختی ضرورت دارد. نخستین ویژگی، هشیاری (خودآگاهی) است. بعضا هر آنچه که ممکن است در ناهشیاری (ناخودآگاهی) موجب مشکل شود بایستی خودآگاه شود. وا پس زنی های ناخودآگاه و غیر ضروری بایستی دگرگون شوند و انرژی صرف شده برا ی نگهداری آنها در  ناخودآگاه بایستی به«من» باز گردانیده شود. تجارب کودکی ناخودآگاه بایستی گشوده شوند و از این طریق به فرد کمک شود تا شیوه ارضای کودکانه  را رها نماید. درنهایت، خود آگاهی حقیقی ممکن نیست مگراینکه کنترل غیرواقعی و غیرضروری یازاید « من برتر» درهم شکسته شود. زیرا گنجایش ناخودآگاه من برتر بازتابی از این تحریم ها، ممنوعیت و ایده ال های والدین فرد است و این مسایل درانسان نوعی احترام غیرمنطقی و انعطاف پذیر جایگزین وجدان سخت گیر و اخلاقی می شود. این بدین معنی نیست که  اگر کنترلهای ناخود آگاه من برتر تضعیف شوند و خواسته های واپس رانده خودآگاه شوند می توانیم زندگی لذت آوری را شروع کنیم. خودآگاهی لذت طلبی نیست، خودآگاهی عنصر اصلی سلامت روانشناختی است و در شخص بالغ نتیجه واپس زنی تمایلات غریزی جایگزین محکومیت آنها می شود. به نظر فروید خود آگاهی برای سلامت روانشناختی کفایت کننده نیست. در نتیجه فرد بیگانگی منطقی از علاقمندی ها واشتقیاقات عمومی را معیار نهایی سلامت روانشناختی می داند.

نظریه ی آدلر:

بنا بر نظریه آدلر فرد برخودار از سلامت روانشناختی، توان و شهامت یا جرات عمل کردن را برای نیل به اهدافش دارد. چنین فردی جذاب و شاداب است و روابط اجتماعی سازنده و مثبتی با دیگران دارد. فرد سالم به عقیده آدلر از مفاهیم و اهداف خودش آگاهی دارد و عملکرد او مبتنی بر نیرنگ و بهانه نیست. فرد دارای سلامت روان مطمئن و خوشبین است و ضمن پذیرفتن اشکالات خود در حد توان اقدام به رفع آنها می کنند. فرد دارای سلامت روان به نظر آدلر روابط خانوادگی صمیمی و مطلوبی دارد و جایگاه خودش را درخانواده و گروههای اجتماعی به درستی می شناسد. فرد سالم در زندگی هدفمند و غایت مدار است و اعمال او مبتنی بر تعقیب این اهداف است. عالی‌ترین هدف شخصیت سالم به عقیده آدلر تحقق «خویشتن»است. فرد سالم مرتباً به بررسی ماهیت اهداف و ادراکات خویش می پردازد واشتباهاتش را برطرف می کند. چنین فردی خالق عواطف خودش است نه قربانی آنها. آفرینش گری و ابتکار فیزیکی از دیگر ویژگیهای سلامت روانشناختی است. فرد سالم از اشتباهات اساسی پرهیز می کند واشتباهات اساسی شامل تعمیم افراطی، اهداف نادرست و غیرممکن، درک نادرست و توقع بی مورد از زندگی، تقلیل یا انکار ارزشمندی خود، ارزشها و باورهای غلط می باشد. فرد سالم دارای علاقه اجتماعی و میل به مشارکت اجتماعی است. چنین فردی سعی در کاستن عقده حقارت خود دارد وبه دنبال غلبه و چیرگی بیشتر بر بی جراتی است و در نهایت چنین فردی موفق می شود که انگیزه ها نامطلوب خود را  دگرگون سازد.

دیدگاه یونگ

از دیدگاه یونگ ، فرایند «تفرد» یکی از عوامل مؤثر بر سلامت روانی است. تفرد در ساده­ترین شکل آن عبارتست از تمیز تدریجی «من» یا خودآگاهی از ناخودآگاهی، به طوری که فرد به تدریج بیشتر و بیشتر از افکار و انگیزه های منشعب شده از خودآگاه جمعی، هشیار و آگاه می شود. البته تشخیص تمیز ناخودآگاهی تنها نیمی از داستان تفرد است. همزمان با این تمیز، بایستی نسبت های خودآگاه و ناخودآگاه روان، دوباره یکپارچه شوند. این یکپارچه سازی مجدد، ضروری است، زیرا منبع ناراحتی و بیماری بشر، میل به نادیده گرفتن ناخودآگاه است. یونگ افزایش بیش از حد خودآگاهی را به همان اندازۀ اندک بودن آن، آسیب گونه می داند. بنابه نظریه یونگ، بالاترین و نهایی ترین هدف انسان، رسیدن به «خود» و «تحقیق خویش» است و تنها از طریق مشارکت بی قید و شرط در هنر، مذهب و یا نهادی از این نوع، می توان به تحـقق خویشتن دست یافت.

نظریه‌ی سالیون:

ویژگی های سلامت روانشناختی از دیدگاه وی عبارتند از: 1-شخصیت برخورد از سلامت روانشناختی «انعطافپذیری» است و با توجه به موقعیتهای بین فردی نوین ، در روابط­اش با دیگران به طور متناسب تغییرپذیر است.2- فرد سالم قادر به تمایزگذاری بین افزایش و کاهش «تنش» است و رفتار او درجهت کاهش تنش معطوف می­شود.3- به گفته سالیون شخصیت سالم بایستی بنا به گفته چارلز اسپیرمن درحال «آموزش و فراگیری روابط و ارتباطات »باشد. 4-زندگی شخص برخوردارازسلامت روان، دارای جهت یافتگی است. بدین معنی که امیالش را به نحوی یکپارچه می سازد که منجر به رضایتمندی شود یا اضطراب او را نسبتاً کم کند یا ازبین ببرد. ما برای این شخصیت سالم کسی است که دستگاه روانی او حداقل تنش را داشته باشد و چنین فردی معمولاً روابط اجتماعی انعطاف‌پذیر، واقعی و اعتماد‌آمیز دارد.

نظریه ی کارل راجرز:

به عقیده راجرز آفرینندگی مهمترین میل ذاتی انسان سالم است، همچنین شیوه­ای خاصی که موجب تکامل و سلامت فرد می شود و به میزان قسمتی بستگی دارد که کودک در شیرخوارگی دریافت کرده است. ارضای توجه مثبت غیر مشروط و دریافت غیر مشروط محبت و تایید دیگران برای رشد و تکامل سلامت روانی افراد با اهمیت است.شخصیت های سالم فاقد نقاب و ماسک هستند و با خودشان رو راست هستند. چنین افرادی آمادگی تجربه را دارند.به عقیده راجرز اساسی ترین خصوصیت سالم زندگی هستی داراست یعنی آماده است که در هر تجربه ساختاری را در یابد و بر اساس مقتضیات تجربه لحظه بعدی به سادگی دگرگون شود. انسان سالم به ارگانیزم خودش اعتماد می کند. هر چه سلامت روان انسان بیشتر باشد آزادی عمل و انتخاب بیشتری را احساس و تجربه می کند، انسان سالم محدودیت فکری و عمل خویشتن را آزادانه انتخاب می کند. انسان سالم آفرینش‌گری دارد زیرا انسان خلاق با محدودیت های اجتماعی و فرهنگی هماهنگی وسازش منفعلانه ندارد، تدافعی نیست و به تمجید وستایش دیگران نیز دلخوش نمی کند.

نظریه ی آلبرت الیس:

الیس در پیدایش بیماری عاطفی یا سلامت روانشناختی هر سه عامل فیزیولوژیکی، جسمانی و روانشناختی را مورد توجه قرار می دهد. الیس از لحاظ گرایشهای انسانی تا حدودی زیاد با مازلو شباهت دارد. به نظر او سلامت روانی انسان از تمایلات ذاتی و نامطلوب هر انسانی برای نیاز مفرط به برتری از دیگران و همه فن حریف شدن، توسل به عقاید احمقانه و بدبینانه، پرداختن به تفکرات آرزو مندانه و توقع خوش رفتاری و خوبی مداوم ازدیگران، محکومیت خویشتن و تمایلات عمیق به زود رنجی و آشفتگی ناشی می شود. اگر انسان به این تمایلات طبیعی و در عین حال ناسالم خودش نرسد، دیگران و دنیای خارج را مورد سرزنش و نکوهش قرار می‌دهد. الیس معتقد است که افکار منطقی وعقلی به عواقب و پیامدهای منطقی منتهی می شود و در  نتیجه به سلامت روانی فرد ختم می شود. به طور خلاصه ویژگیهای سلامت روانشناختی ازدیدگاه الیس عبارتند از:

  • عشق ورزیدن به دیگران و جویای محبت آنان شدن، اما فرد سالم در جستن محبت دیگران افراط نمی کند.
  • انجام دادن کار به خاطر نفس کار نه به خاطر دیگران لذت بردن از فعالیت خود نه از نتایج آن، فرد سالم با این عمل به سوی کمال حرکت می کند.
  • طبیعی بودن، ناکام شدن ودر صورت عدم توانایی مقابله با ناکامی انسان سالم آن را می پذیرد. انسان سالم درهنگام ناکامی موقعیت را تخریب نمی کند بلکه سعی دارد آن را به صورت عینی ادراک نماید.
  • نسبت ندادن شکستها به عوامل بیرونی، چون موارد بیرونی به خودی خود موجب اختلال و ناسلامتی نمی شوند مگر این که فرد تلقین به نفس نماید.
  • عدم ترس شدید از خطرهای بالقوه، انسان سالم سعی می نمایند تا حد امکان احتمال خطررا کاهش دهد ولی از آن بیش از حد بینماک و هراسناک نمی شود.
  • تلاش برای کسب استقلال و مسئولیت و عدم روگردانی ازکمکهای دیگران در صورت لزوم.
  • انجام وظیفه محوله از خصوصیات انسان سالم است. فرد سالم زندگی را همراه با مسئولیت و حل مشکلات آن لذت می داند.
  • فرد سالم بیش از آن که به گذشته فکر کند به حال و وضعیت موجود یعنی«اینجا واکنون» توجه دارد.
  • کمک کردن به دیگران و نگران در مورد مشکلات دیگران، در صورت عدم توفیق کمک به دیگران وضعیت آنها و مشکل آنان را می پذیرد.
  • فرد سالم برای هر مشکل راه حلهای مختلفی را درنظر دارد و سعی دارد که بهترین راه حل در حد توانش انتخاب کند.به نظر فرد سالم راه حلهای موجود نسبی هستند و بر حسب موقعیت تغییر پذیر هستند.
  • فرد سالم ، نگرش ها و رفتارش« الزام و اجبار» ندارد و می تواند خودش را از قید و بندها رها نماید و در جهت سلامتی نفس حرکت کند.

نظریات نوین مبتنی بر شناخت درمانی:

افراد دارای سلامت روان معتقد به یک سیستم اعتقادی و ارزشی هستند و خصوصیات نظام و اعتقاد او نیز منطبق با ادراک او از واقعیات است. طرز تفکر چنین فردی فاقد خصوصیات تعمیم پذیری، مبالغه کردن، فیلتر ذهنی و… است. فرد دارای سلامت روانشناختی به جنبه های مثبت خود به اندازه کافی و به صورت واقع بینانه توجه می نماید. چنین فردی در حیطه طبیعی خودش گام بر می دارد ونهایتاً صادقانه مسئولیت رفتار و تفکرش را می پذیرد.

نظریه ی ویلیام گلاس:

انسان سالم بنابر به نظریه گلاس کسی است که دارای ویژگی های زیر می باشد:

  • واقعیت را انکار نکند ودرد ورنج موقعیت ها را با انکار کردن نادیده نگیرد، بلکه با واقعیت ها به صورت واقع گرایانه ای روبرو شود.
  • ویت موفق داشته باشد. یعنی هم عشق و محبت بورزد و هم عشق و محبت دریافت کند. هم احساس ارزشمندی کند و هم دیگران احساس ارزشمندی او را تایید کنند.
  • مسئولیت زندگی و رفتارش را بپذیرد و به شکل مسئولانه رفتار کند. پذیرش مسئولیت کامل‌ترین نشانه سلامت روانشناختی است.
  • توجه او به لذت دراز مدت تر،منطقی تر و منطبق با موقعیت باشد.
  • بر زمان حال وآینده تاکید نماید نه بر گذشته و تاکید او بر آینده نیز جنبه دور نگری داشته باشد نه به صورت خیال پردازی باشد. واقعیت درمانی گلاس نیز بر سه اصل: قبول واقعیت، قضاوت در درستی یا نادرستی رفتار و پذیرش مسئولیت رفتار و اعمال استوار است و چنانچه در شخص این سه اصل تحقق یابد نشانگر سلامت روان- شناختی است.

نظریه‌ی اسکنیر:

سلامت روانی وانسان سالم به عقیده اسکنیر معادل بارفتار با قوانین و ضوابط جامعه است و چنین انسانی وقتی با مشکل روبرو شوند از طریق شیوه اصلاح رفتار برای بهبود و بهنجار کردن رفتار خود واطرافیانش به طور متناوب استفاده می جوید تا وقتی که به هنجار مورد پذیرش اجتماع برسد، به علاوه انسان سالم بایستی آزاد بودن خودش را نوعی توهم بپندارد وبداند که رفتار او تابعی از محیط است و هر رفتار توسط حدودی از عوامل محیطی مشخص گردد. انسان سالم کسی است که تاییدات اجتماعی بیشتری به خاطر رفتارهای متناسب از عوامل متناسب از دیدگاه اسکینر این باشد که انسان بایستی از علم، نه برای پیش بینی بلکه برای تسلط بر محیط خودش استفاده کند. دراین معنا فرد سالم کسی است که بتواند با هر روش بیشتر از اصول عملی استفاده کند و به نتایج سودمندانه تری برسد و مفاهیم ذهنی مثل امیال، هدفمندی، غایت نگری و غیره را کنار بگذارد.

دیدگاه مازلو

مازلو ویژگیهای افراد سالم از نظر روان شناختی را به شرح زیر بیان می کند: این افراد نیازهای سطوح پایین را برآورده کرده اند و اختلال روان شناختی ندارند. می دانند که چه کسی هستند، چه هستند و کجا می روند. از لحاظ سنی تقریباً میانسال و سالخورده­اند، زیرا جوانترها حس توانایی هویتی و استقلال ندارند و هنوز به پرورش ارزشها، شکیبایی، شهامت و خردمندی نپرداخته اند. ادراک افراد سالم از واقعیت درست است، به عبارتی دیگر، شناخت آنها از هستی، عینی است. جهان را به صورت عینی و نه برای نیازهایشان ادراک می کنند. این افراد طبیعت دیگران و خویشتن را به صورت واقعی و حقیقی می پذیرند، لذا حالت تدافعی ندارند و با خودشان در صلح و آشتی هستند و تمایلات نفسانی خود را بدون حالت تدافعی می پذیرند. به مسائل خارج از خودشان توجه دارند، تعهد حرفه ای دارند، بدون استثناء وظیفه شناس هستند. از دیگر ویژگیهایی که مازلو برای افراد سالم ذکر می­کند خودانگیخته بودن، طبیعی بودن، نیازمند به خلوت و استقلال، مقاومت در مقابل فرهنگ پذیری، نوع دوستی، تفاوت گذاری بین هدف و وسیله و … می باشد.

دیدگاه فروم

از دیدگاه فروم ، انسان سالم کسی است که عمیقاً عشق می ورزد و خودش و جهان را به شکل عمیقی ادراک می کند، اساس درست و پایدار دارد، با جهان در پیوند است و در آن ریشه و اصالت دارد و حاکم بر سرنوشت خودش است. فروم شخصیت سالم را دارای جهت گیری بارور می­داند، که خود مستلزم توجه، احساس مسئولیت و احترام و شناخت است.

دیدگاه موری

به عقیده موری، فرد سالم از ساختار روانی خودش آگاهی لازم را دارد. همچنین فرد سالم در عین اینکه بین نیازهای مختلفش تعارض ندارد، از انواع نیازها نیز به نحو مناسب استفاده می کند. به عقیدۀ موری، در انسان سالم ابتدا «نهاد» سپس من برتر، و پس از آن «من» به ترتیب نقش عمده را در کنترل رفتار ایفا می کنند و با نظارت خردمندانه «من» و مواظبت «من برتر» تکانه های نهاد به صورت قابل قبول ارضا می شوند. از نظر موری «نیازها» یکی دیگر از مفاهیم مهم هستند. به عقیدۀ وی شخص سالم کسی است که نیازهای تثبیت شده نداشته باشد، بین من برتر و من آرمانی آن فاصله زیادی وجود نداشته، نیازهای درونی یا نهفته او در جهت معیارهای درونی شدۀ من برتر باشد و براساس نیازهای واکنشی عمل نکند. نیازهایش در حالت تعارض و متضاد با هم نباشد. موری معتقد است که تخیل و خلاقیت قوی ترین ویژگی سلامت روانی هستند.

دیدگاه اریکسون

به عقیده اریکسون، سلامت روانشناختی هر فرد، به همان اندازه است که توانسته است توانایی متناسب با هر کدام از مراحل زندگی را کسب کرده باشد. اریکسون صفات متمایز کنندۀ سلامت رواشناختی را چنین ارائه کرده است: «فردی که در جامعه زندگی می کند بایستی از تعارض عاری باشد، بایستی از استعداد و توانایی بارزی استفاده کند، در کارش ماهر و استاد باشد، ابتکار نامحدود داشته باشد، از انجام لحظه به لحظه حرفه اش پسخوراند بگیرد و در نهایت در مورد فرایند زندگی نظریه روشن و قابل درکی داشته باشد».

نظريه شناختي آلبرت اليس

نظريه عقلاني ـ عاطفي ـ رفتاري اليس يكي از نظريه‌هاي شناختي مي‌باشد كه در اين‌ جا به بررسي آن‌ مي‌پردازيم. اين نظريه انواع تفكرات‌ غيرمنطقي (كه متغير مستقل تحقيق حاضر مي‌باشد) را به عنوان عامل اصلي مشكلات انسان‌ها معرفي مي‌كند. فلدمن مي‌نويسد؛ اليس معتقد است كه بسياري از ناراحتي‌هاي مردم و زندگي عاطفي نامنظم آنها ريشه در انواع عقايد غيرمنطقي و غير واقعي در مورد جهان پيرامون آنها دارد. آلبرت اليس بنيانگذار نظريه عقلاني ـ عاطفي معتقد است باورها واعتقادات غيرمنطقي موجب اختلالات عاطفي مي­شوند. وي معتقد است آنچه سلامت رواني را به خطر مي اندازد تفكرات غيرمنطقي و غيرعقلاني هستند. انسان به واسطه محيط و محركهاي محيطي آشفته نمي­شود،  بلكه ديدگاه وتصوري كه او از محيط واشياء دارد موجب نگراني واضطراب در وي مي­شود. در نظريه عقلاني ـ عاطفي اليس كه به صورت ABC  بيان شده است ، A حادثه اي­است كه اتفاق مي­افتد و به نحوي آرامش زندگي فرد را به هم مي زند. B نظام اعتقادي فرد است و C عكس العمل فرد در مواجهه با A است. نظرية عقلاني ـ  عاطفي ـ رفتاري براي اولين بار به طور منظم و نظام‌دار توسط آلبرت اليس روان‌شناس آمريكايي معرفي شد. مي‌ير و سالمان معتقدند كه درمان عقلاني ـ عاطفي  تقريباً به طور انحصاري توسط اليس عنوان شد و شاخه‌اي از درمان بر اساس نظريه‌هاي شناختي، روان تحليل‌گري و انسان‌گرايي مي‌باشد.

منبع

 دریایی، گلرخ (1393)، رابطه هوش هیجانی و باورهای غیر منطقی با سلامت روان، پایان نامه کارشناسی ارشد، روانشناسی بالینی، دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0