نظریات در خصوص بهزیستی روانی

نظریه ریف

يكي از مهم ترين مدلهايي كه بهزيستي روانشناختي را مفهوم سازي و عملياتي كرده، مدل  ريف و همكاران است. ريف بهزيستي روانشناختي را تلاش فرد براي تحقق تواناييهاي بالقوه واقعي خود می­داند. اين مدل از طريق ادغام نظريه هاي مختلف رشد فردي عملكرد سازگارانه شكل گرفته و گسترش يافته است. بهزيستي روانشناختي در مدل ريف و همكاران از شش مؤلفه تشكيل شده است:

پذيرش خود :  يکی از مولفه های کليدی بهزيستی، داشتن نگرش مثبت در مورد خود است البته نه به معنای خودشيفتگی يا عزت نفس خيلی بالا و غير معمول بلکه به معنای احترام به نفسی که بر اساس آگاهی از نقاط قوت و ضعف خود باشد. بطوری که جانگ ، و رنز ،تاکيد داشتند که آگاهی از کاستيهای خود و نيز پذيرش اشتباهات خويش، يکی از مشخصه های بسيار مهم داشتن شخصيتی کامل و تکامل يافته است. اريکسون ، بيان داشت که يکی از عوامل يکپارچگی خود، رسيدن به آرامش در عين وجود پيروزيها و شکستها و نااميديهای گذشته است. چنين خودپذيری بالايی براساس خودسنجی واقع بينانه، آگاهی از اشتباهات و محدوديتهای خود، و عشق نسبت به خود و ديگران، بنا شده است.

هدف و جهت گيری در زندگی :  توانايی پيدا کردن معنا و جهت گيری در زندگی، و داشتن هدف و دنبال کردن آنها، که تمامی اينها در تقابل با خوشبختی قرار دارند، از وجوه مهم بهزيستی هستند. اولين و روشن ترين نظريه در مورد هدفمند بودن دز زندگی را فرانکل ، داده است. فرانکل سه سال بسيار سخت را در اردوگاه نازيها گذراند و در طول اين سالها با داشتن اهداف خويش زنده ماند. ديد او نسبت به ارتقاء سطح زندگی، اهداف و معنای زندگی آنقدر عميق بوده که توانسته در سالهای پس از آزاديش، روشی از روان درمانی ؛ معنا درمانی را برای کمک به همنوعانش در يافتن معنايی در زندگی پيدا کند. با استفاده از اين روش افراد می توانند در مقابل سختيها و رنجها پايداری و مقاومت کنند.

رشد شخصی :  يا توان شکوفا ساختن کليه نيروها و استعدادهای خود. پرورش و بدست آوردن تواناييهای جديد که مستلزم روبرو شدن با شرايط سخت و مشکلات می باشد، زيرا روبرويی با اين شرايط باعث می شود فرد نيروهای درونی خويش را بجويد و نيز تواناييهای جديد بدست آورد. چه زمانی بيشترين احتمال يافتن اين نيروها می رود؟ زمانی که فرد تحت فشار است، اين استعدادها مکررا کشف می شوند و قدرت خود در تغيير شرايط را نشان می دهند. خودشکوفايی انسانها در طی چالشها و شرايط نامطلوب، بيانگر توانايی روانی انسان در کنار آمدن با مشکلات، تحمل بسياری از مصيبتها و برگشت به حالت طبيعی پس از پشت سر گذاشتن آن و پيشرفت پس از گذر از موانع، می باشد.

تسلط بر محيط :  يکی ديگر از کليدهای رسيدن به بهزيستی، تحت کنترل داشتن جهان پيرامون است. يعنی هر کسی بايد بتواند تا حد زيادی بر زندگی و محيط اطرافش تسلط و احاطه داشته باشد و اين کار در گرو اين است که فرد محيطش را مطابق خصوصيات و نيازهای فردی خود شکل دهد و بتواند آن را به همان شکل نگه دارد. چنين تسلط و احاطه ای تنها با تلاشها و عملکرد خود فرد، و در متن کار، خانواده و زندگی اجتماعی او بدست می آيد. داشتن کنترل در زندگی، چالشی است که انسان تا آخر عمر با آن روبروست. اين جنبه از بهزيستی بر اين نکته تاکيد دارد که، برای ايجاد و حفظ محيط کاری و خانوادگی مطلوب هر شخصی، همواره به نيروی خلاقه او احتياج است. چنين محيطی است که برای فرد و اطرافيانش بهترينها را به همراه دارد و زمانی که در چنين محيطی قرار داريم، متوجه می شويم که تسلط، قوی ترين نيرو و توانايی انسان است .

خود مختاری : به اين معناست که فرد بتواند بر اساس معيارها و عقايد خويش عمل و زندگی کند، حتی اگر برخلاف عقايد و رسوم پذيرفته شده در جامعه باشد. جانگ ، تاکيد می کند که يک انسان کاملا” رشد يافته و خودشکوفا، کسی است رها از هرگونه قرارداد اجتماعی و سنن.   به نظر می رسد اين وجه از بهزيستی کاملا” مفهوم فضيلت غربی را می رساند که در آن فرد برای رسيدن به خودمختاری و انتخاب سبک زندگی براساس خواسته ها و ديدگاه شخصی و درونی خويش، کاملا” انزواطلب می شود و حتی برخی از ننگها را می پذيرد. بنابراين، فردی که چنين روشی را برای زندگی بر می گزيند، توانايی زندگی در تنهايی و بی کسی را دارد. چنين طرز زندگی هم شجاعت و هم تنهايی را می طلبد.

روابط مثبت با ديگران :  عبارت است از توانايی برقراری روابط نزديک و صميمی با ديگران و اشتياق برای برقراری چنين رابطه ای و نيز عشق ورزيدن به ديگران. اين جنبه اجتماعی- ارتباطی بهزيستی، در بر گيرنده بالا و پايين شدنهای روابط و تعاملات اجتماعی و بين فردی است. به اين معنا که روابط می تواند از يک رابطه شديدا” عاشقانه و صميمی تا روابطی پر از مشکل و ناراحتی در نوسان باشد. تجزيه و تحليل عميق تر روابط صميمانه، يا در حقيقت آميخته ای از احساسات مثبت و منفی افراد نسبت به يکديگر، است. چگونگی درهم آميختن اين دو احساس متضاد، چيزی است که ما برای درک بهتر عملکردهای فردی به دنبالش هستيم.

خلاصه اينکه، عدم وجود حوادث و احساسات نامطلوب نيست که عامل خوشبختی است، بلکه نحوه کنار آمدن با اين مسائل ناگوار و چگونگی برخورد با آنهاست که تعيين کننده بهزيستی فرد است.

اگر بخواهيم اين شش بعد بهزيستی روانی را بطور خلاصه در يکجا جمع کنيم، می توان گفت که : خوشبختی و خوشی از طريق رويارويی و مواجه با چالشهای زندگی، مشکلات و نيازها بدست می آيد نه از طريق تفريح کردن و عدم داشتن هر گونه کشمکش و تعارض و نه با داشتن زندگی ای يکنواخت و بدون تغيير و پستی و بلندی، در حقيقت بهزيستی انسان در گرو تعامل و همراهی مقولات متضادی چون: درد و لذت، بلندپروازی و اميدواری در مقابل رنج و نااميدی است.

منبع

کریمپور،جاسم(1393)،اثربخشی برنامه کاهش استرس مبتنی برذهن آگاهی برکیفیت زندگی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه پیام نور هرمزگان

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0