نظريه پردازان رشد
نظريات رشد را مي توان به سه دستة كلاسيك، مدرن و پست مدرن طبقه بندي كرد كه در ادامه به مواردي از آ نها اشاره مي شود:
ديدگا ههاي لاك در مورد رشد:
نقطة آغاز تئوري لاك، رد اصل عقايد ذاتي توسط وي بود. لاك، معتقد بود دورة شيرخوارگي از اهميت ويژه اي برخوردار است . ذهن در اين زمان بيش ترين انعطاف پذيري را دارد . بنابراين مي توان آن را به هر طريقي كه بخواهيم شكل دهيم زماني كه چنين كرديم طبيعت اساسي آن براي باقي زندگي پايه گذاري شده است . بسياري از رفتارهاي ما از طريق تكرار ايجاد مي شود. زماني كه ما كاري را، همچون مسواك زدن به دندان ها، به طور مكرر انجام دهيم، اين عمل يك عادت طبيعي مي شود و اگر آن را انجام ندهيم احساس ناراحتي خواهيم كرد. او معتقد بود ما از طريق تقليد نيز مي آموزيم، بنابراين الگوها شخصيت ما را تحت تأثير قرار مي دهند. سرانجام و مهم تر از همه، ما از طريق پاداش و تنبيه مي آموزيم. به باور لاك اين اصول اغلب همراه يكديگر موجب رشدشخصيت مي شوند.
تئوري رشد روسو:
روسو عقيده داشت كه چهار مرحلة اصلي وجود دارد:
شير خوارگي ؛ از تولد تا حدود دو سالگي : شيرخوارگان دنيا را مستقيماً از طريق حواس خود تجربه مي كنند. آنان چيزي دربارة ايده ها و منطق نمي دانند و به سادگي لذت و درد را مي آزمايند. آنان فعال و كنجكاو هستند و چيزهاي زيادي را مي آموزند . افزون بر اين، كودكان آغاز به كسب زبان مي كنند.
كودكي ؛از حدود 2 تا 12 سالگي : آغاز اين مرحله زماني است كه كودكان به استقلال نويني دست مي يابند. آنان مي توانند راه بروند، حرف بزنند، غذا بخورند و بدوند . اين توانايي ها نيز در آنان خود به خود ظاهر مي شود. در حين اين دوره كودكان صاحب نوعي منطق مي شوند اما اين نوع منطق با رويدادهاي دور و يا تجربه ها سروكار ندارند،اين، منطقي شهودي است كه به طور مستقيم در ارتباط با حركات بدني و حواس مي باشد.
اواخر كودكي ؛ازحدود 12 تا 15 سالگي : اين مرحله، يك دورة انتقالي بين كودكي و بلوغ است . در جريان اين مرحله، كودكان مقدار قابل توجهي نيروي جسمي پيدا مي كنند. آنان مي توانند كارهاي بزرگسالان را انجام دهند . به علاوه آنان پيشرفت عمده اي در قلمرو شناختي و شعوري مي كنند با اين همه ه نوز آمادة انديشيدن دربارة مسائل كاملاً نظري و كلامي نيستند.
بلوغ : كودكان به طور مشخص تنها در چهارمين مرحله، موجودات اجتماعي مي شوند . روسو ، مي گفت كه بلوغ در پانزده سالگي آغاز مي شود. بدن دگرگون مي شود و هيجانات از درون به بيرون مي ريزد.
نظرية رشد رواني اجتماعي اريكسون:
مراحل رشد رواني اجتماعي اريكسون به قرار زير است:
اعتماد در برابر عدم اعتماد : اگر بچه ها در اين مرحله طعم مراقبت هاي گرم و صميمانه را بچشند به محيط اعتماد خواهند كرد و ديگران را دوستان خود خواهند ديد .اما اگر والدين آن ها آدم هاي مض طرب و عصباني باشند و نتوانند نيازهاي فرزندان خود را برآورده كنند، فرزندشان احساس بي اعتمادي خواهد كرد.
خودمختاري در برابر شرم يا شك : كودكان دو يا سه ساله، ديگر به طور كامل به بزرگ تر ها متكي نيستند . آن ها مهارت هاي جسمي جديدشان را تمرين مي كنند و صاحب حس مثبت خود مختاري مي شوند. كودكان در اين مرحله مي فهمند براي خودشان كسي هستند. اگر در اين سنين به آن ها اجازه ندهند كارهايي كه مي توانند را انجام دهند يا از آن ها انجام كارهايي را بخواهند كه توانايي انجام دادن آن كارها را ندارند، احساس شرم و ترديد در مورد توانايي هايشان وجود آن ها را فرا مي گيرد و اعتماد به نفس خود را ازدست مي دهند.
ابتكار در برابر احساس گناه : كودكان در حدود چهارسالگي براي اعمال خود طرح و نقشه اي مي ريزند و به آن عمل مي كنند. نتيجة مثبت اين مرحله، حس ابتكار است يعني احساس منطقي بودن تمايلات و اعمال.
سخت كوشي در برابر احساس حقارت : بچه ها در اواسط دوران كودكي مهارت هاي تحصيلي همچون خواندن، نوشتن و حساب و مهارت هاي اجتماعي را ياد مي گيرند. اگر كودكان در فراگيري اين مهارت هاي جديد موفق شوند و ديگران براي پيشرفت هاي آن ها ارزش قائل شو ند، سخت كوش خواهند شد و نظر مثبتي در مورد پيشرفت هاي خود اتخاذ خواهند كرد . اما كودكاني كه هميشه با ديگران مقايسه شده اند و نفر دومي درزندگي آن ها وجود داشته است، احساس حقارت مي كنند.
هويت در برابر آشفتگي نقش : نوجوانان بايد گزين ههاي منطقي در مورد آيندة شغلي و شخصي خود را بررسي كنند و بفهمند چه كسي هستند و به كجا تعلق دارند . نوجواني كه هويت منسجمي دارد برنامة رضايت بخشي تهيه مي كند و احساس امنيت مي كند. اما نوجواني كه هويت منسجمي حس نمي كند دچار آشفتگي نقش مي شود و احساس بي هدفي و سرگرداني مي كند.
مراحل بعدي اريكسون: سه مرحلة آخر نظرية اريكسون مربوط به دوران بزرگسالي است.
نظرية اجتماعي فرهنگي ويگوتسكي
ويگوتسكي، معتقد است واحد اصلي براي مطالعه، بافت رفتارهاي كودك است نه خود رفتارهاي او . بدون در نظر گرفتن بافت فرهنگي، تاريخي و اجتماعي نمي توان رفتارها و رشد كودكان را فهميد . نظرية ويگو تسكي، را از آن جهت نظرية اجتماعي فرهنگي مي دانند كه مي گويد كودكان آن دسته از شيو ه هاي تفكر و رفتار را مي آموزند كه به آ نها اجازه مي دهد در فرهنگ مورد نظر زندگي كنند. ويگوتسكي معتقد بود اين فر هنگ است كه تعيين مي كند بزرگسالان آن فرهنگ چه مهارت هايي را به كودكان خود بياموزند و ابزارهاي مورد استفادة فرهنگ ها با هم فرق دارند و ابزارهاي موجود در اختيار هر فرد به فرهنگ مقطع تاريخي بستگي دارد . وي به نحوة انتقال شيوه هاي تفكر و رفتار از نسلي به نسل د يگر در فرهنگ ها علاقة خاصي داشت و تأكيد مي كرد كه اين مهم از طريق تعامل اجتماعي كودك با والدين، اطرافيان و همسالانش روي مي دهد.
اساس فرآيند هاي ذهني فرد را فرهنگي تشكيل مي دهد كه در (Tulviste) وتالويست (Wertsch) اين تعاملات اجتماعي انعكاس يافته است. در رويكرد ويگوتسكي آموزش نقش مهمي دارد . اگر چه كودكان برخي مفاهيم را خودشان ياد مي گيرند اما اكثر مفاهيم را بدون آموزش نمي توانند بياموزند . اين مفاهيم را نيز در طي گفتگو با بزرگ تر ها و كودكان بزرگ تري كه آن ها را به كسب اين مهارت ها تشويق مي كنند مي آموزند. ويگوتسكي، معتقد بود آموزش بايد علاوه بر آن چه كودك مي تواند انجام بدهد بر ظرفيت بالقوة اونيز مبتني باشد . در واقع بعضي از كودكان فعالانه درخواست كمك مي كنند. در نظام ويگوتسكي، تعامل اجتماعي تأمين كنندة انرژي رشد است و آن چه نخست از طريق تعامل اجتماع ي آموخته مي شود، بالأخره دروني مي شود .ويگوتسكي مي گويد تنها با بررسي اين فرآيند هاي اجتماعي و وشالوده هاي فرهنگي آن ها است كه مي توان كار ذهن را فهميد .
منبع
کرانی،داریوش(1394)، آموزش مهارت های زندگی بر رشد اجتماعی دانش آموزان دبیرستانی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاداسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید