نظريه های روان شناختی
اسوالد کراچ ، ادوارد اشپرانگرذ و کورت لوین ، را بعنوان نمایندگان دیدگاههای روانشناختی در مطالعهی نوجوانی میدانند. این نظریهها، جنبشی را پس از مدلهای زیستشناختی معرفی میکنند. علیرغم تفاوتهایی که میان این نظریهپردازان وجود دارد، همگی آنها در یک گرایش مرکزی در زمینهی تلقی فرآیندهای روانشناختی بعنوان عامل اصلی در تحول نوجوانی مشترکند. این سه نظریهپرداز، جنبههای مختلف تجربی، نظیر هشیاری، ارزشهای ادراکی، تعارض درون وفشار رواني را تمرکز میبخشند. آنها همگی نظریات خویش را براساس مطالعاتشان در زمینهی تجربیات شخصی فرد، بیش از ساختمان مغز او بنیان مینهند.کراچ، یکی از بنیانگذاران اندیشهی ادوار منفیگرایی بود که سه مرحلهی اصلی رشد را از یکدیگر جدا نمود. تدوین او از طبیعت و کارکرد منفیگرایی در طول ادوار انتقالی توسط رمپلاین اقتباس شده است.
اشپرانگر: سلسله مراتب ارزشی
ادوارد اشپرانگر، بطور کلی به روانشناسی ادراک وابسته است به گونهای که تأثیرات تغییرات غدد را بر زمینهی پایدار شناختی انکار نمیکند، اما مدعی است که تغیرات روانی، قابل توضیح بوسیله موفقیتهای فیزیولوژیکی نیست، اشپرانگر بر تمامیّت ساختمان فیزیکی تأکید میکند، نوجوانی، بعنوان یک دورهی انتقالی تصور میشود که در طول آن دوره، سلسله مراتب ارزشها بوجود میآيد. این سلسله مراتب ارزشها بخش اصلی نظریهی تیپ شخصیتی اشپرانگر را تشکیل میدهد. اشپرانگر، سه الگوی تحولی نوجوانی را تشخیص میدهد؛اولین الگو ،تغییرات افراطی چشمگیری را شامل میشود که یک جا به جایی در ادراک شخص از خویش را همراهی میکند.دومین الگو تغییرات کند و مداومی منسوب میشود که شخص به تدریج ارزشهای فرهنگی را که بوسیلهی جامعهاش نگهداری میشود بدون جانشین اصلی در شخصیتش میپذیرد.سومین الگو به فرآیند رشد منسوب میشود، آنگونه که نوجوان بواسطهی خویشتنداری و تلاشهای عملی خویش به هدفهایش میرسد.
نظریههای روانی، اجتماعی
نظریههای روانشناختی بویژه نظریهی لوین از اهمیت محیط اجتماعی بعنوان یکی از عوامل تعیین کنندهی رشد نوجوان، چشمپوشی نکرده و صرفاً بر تجربیات و جریانهای روانشناختی درون شخصی تأکید نمودند. بطور مشابه، روانشناختی اجتماعی، اهمیت مکانیسمهای شخصیتی و عوامل درونی و روانی را مورد چشمپوشی و یا فراموشی قرار نمیدهد. بهر حال تأکید او بر تأثیر محیط اجتماعی و نقش جریانهای تعاملی بین نوجوانان و جامعهی او میباشد.اضطراب اجتماعی، بعنوان یک ابزار برای شخص در تلاش او به منظور تطبیق خود با خواستههای فرهنگش، عمل میکند. وقتیکه کودک این اضطراب را توسعه میدهد، رفتاری را بدست خواهد آورد که آن اضطراب را تسکین خواهد داد.
باید به این نکته توجه شود که اضطراب اجتماعی شده از اضطراب نوروتیک (عصبی) متفاوت است، چون اضطراب نوروتیک نامعقول بوده و قابل انطباق نیست. بطور مشابه اگر اضطراب اجتماعی شده بسیار قوی یا بسیار شدید باشد، اثر بازدارندهی مخل، نظمی را در بردارد. جامعه تعیین میکند که کدام هدفها، ارزشها و رفتارها قابل قبولند و میتوانند بدست آیند. در جامعهی ما، اضطراب اجتماعی، با هجوم نوجوان، بویژه در سنین دوره میانهی جوانی افزایش مییابد. نوجوانانی که از نظر سنی در حد پایینتری هستند تجربیات متفاوتی در قلمروهای مورد علاقه مثل جنس مخالف و پرخاشگری دارند. تفاوت اساسی در نوجوان در سطح سنی پایینتر این است که اضطراب اجتماعی در جای خود او را بر میانگیزد تا تجربیاتی کسب کند و رضایت آنی را به خاطر جستجوی اهداف بلند مدت به تعویق بیندازد.
نظریهی اریکسون: هویت در برابر سردرگمی هویت
اریکسون، اولین کسی بود که هویت را بعنوان دستاورد مهم شخصیت نوجوانی و گامی مهم بسوی تبدیل شدن به فردی ثمربخش و خشنود، تشخیص داد. تشخیص هویت عبارت است از مشخص کردن به اینکه چه کسی هستید، برای چه چیزی ارزش قائلید، و چه مسیری را میخواهید در زندگی دنبال کنید. اریکسون، تعارض روانی نوجوانی را هویت در برابر سردرگمی هویت نامید و باور داشت که نتایج موفقیتآمیز مراحل پیشین، زمینه را برای حل مناسب این تعارض آماده میسازد. برای مثال، نوجوانانی که با درک ضعیف اعتماد به نوجوانی میرسند، به سختی میتوانند آرمانهایی بیابند که به آنها معتقد باشند، نوجوانانی که خود مختاری یا ابتکار ناچیزی دارند، گزینهها را به طور فعال بررسی نمیکنند و آنهایی که فاقد حس سختکوشی هستند، نمیتوانند شغلی را انتخاب کنند که با تمایلات و مهارتهای آنها هماهنگ باشد.
هویگهرست ، وظيفه رشدی
روبرت هویگهرست، مفهوم وظایف رشدی را مورد تحقیق و تدوین قرار دارد. این وظایف، به وسیله ارتباط با آن دسته از هدفها و معیارهایی که جامعه، انتظار تکمیل و یا برخوردارکردن از آنها را در مراحل مختلف رشد دارد تعریف میشوند. وظایف رشدی، میتوانند تحت عنوان مهارتها، دانشها و دیدگاههایی که کودک باید در مراحل موفقیت از رشد خویش بهدست آورد تعریف شود. میزان سلطه این وظایف به اندازهای که به رشد خویش به دست آورد تعریف شود. میزان سلطه این وظایف به اندازهای که به رشد جسمی مربوط میشود، به همان اندازه نیز به کوشش شخصی بستگی دارد.هویگهرست پیشنهاد میکند که شکست در هر وظیفه رشدی اعطایی، نتایجی چون ناسازگاری، عدم مقبولیت اجتماعی، اضطراب فزاینده و متوالیاً مشکلاتی به بار میآورد. هر وظیفه رشدی دوره بحرانی مخصوص خویش را دارد که براساس آن باید آموخته شود.
هویگهرست، تأکید بیشتری بر اجتماعی کردن و نیز روش های تقویتی که جامعه در کوشش خود برای کمک به فرد در سطح سنی وی بکار میبرد مینماید و اساس آن باید آموخته شود. او همچنین بر ارتباط فرهنگی که ماهیت وظایف رشدی را تعیین میکند، تأکید مینماید. هویگهرست، وظایف رشدی را برای هر سطح (مرحله) تعیین و تعریف مینماید. او برای نوجوان برخی وظایف از قبیل: پذیرفتن وضعیت بدنی و نقش جنسی برای هر زوج اعم از دختر و پسر، استقلال عاطفی از والدین، استقلال نسبی اقتصادی، بدست آوردن فرصتهای اشتغال، تحصیل، شایستگی فکری و رفتار مسئولانه اجتماعی، آمادگی برای ازدواج و ساختار ارزشهایی را که هماهنگ باشد با تصویر جهانی که نوجوان به آن تعلق دارد، تعیین میکند.پژوهشگرانی مانند : گالامبوس، آلمدیا و پترسون، معتقدند که نوجوانی دوره تشدید جنسیت، است که منظور از آن، افزایش کلیشهسازی جنسی نگرشها و رفتار است.
ولی هوستون و آلوارز، معتقدند که با اینکه تشدید جنسیت در هر جنس یافت میشود، اما در دخترها نیرومندتر است زیرا کمتر احساس میکنند که آزاد هستند تا به فعالیتها و رفتار میان جنسیتی بپردازند که در اواسط کودکی انجام میدادند. کانگر و اسکارملا، اظهار میدارند که تعامل خواهر- برادرها مانند روابط والد- فرزند، در نوجوانی با تغییر، سازگار میشود. هنگامیکه خواهر- برادرها بزرگتر و مستقلتر میشوند از خواهر و برادرهای بزرگتر خود رهنمود کمتری میپذیرند در نتیجه نفوذ خواهر- برادرهای بزرگتر کاهش مییابد. در عین حال، روابط خواهر- برادرها هم از نظر احساسهای مثبت و هم منفی، سطحی میشود. زمانی که نوجوانان بیشتر درگیر روابط دوستی و رمانتیک میشوند، وقت و انرژی کمتری را صرف خواهر و برادرهای خود نموده و سعی میکنند از آنها مستقل شوند. خواهر- برادر بزرگتری که مزاحم است، خیلی شبیه به والدین سرکوبگر، عزت نفس را تضعیف میکند و موجب مشکلات سازگاری میشود.فولیگنی واستیونسون، معتقدند زمانیکه نوجوانان وقت کمتری را با اعضای خانواده میگذرانند، همسالان بطور فزایندهای با اهمیت میشوند. در کشورهای صنعتی، نوجوانان اغلب روزها را در مدرسه با همسالان سپری میکنند.
نوجوانان مخصوصاً در ایالات متحده، بیشتر اوقات خارج از مدرسه را با هم میگذرانند. نوجوانان آمریکایی 18ساعت، ژاپنی 12ساعت و تایوانی 9ساعت از اوقات خارج از مدرسه خود را با همسالانشان سپری میکنند.برنت، پری و بارمستر، اظهار میدارند که نوجوانان میگویند وقتیکه با دوستانشان هستند، مطلوبترین خلق را دارند. تعداد بهترین دوستان، در اوایل نوجوانی از 4 تا 6 دوست به یک یا دو دوست در بزرگسالی کاهش مییابد. در عین حال ماهیت روابط نیز تغییر میکند. وقتیکه از نوجوانان در مورد معنی دوستی سؤال میشود بر دو ویژگی تأکید میورزند، اولین و مهمترین ویژگی، صمیمیت است، نوجوانان از دوستانشان انتظار صمیمیت، اعتماد و درک متقابل را دارند، بههمین دلیل است که خودافشایی برای دوستان در سالهای نوجوانی افزایش مییابد. ثانیاً، نوجوانان بیشتر از کودکان از دوستانشان انتظار دارند که وفادار باشند، بهطوریکه از آنها دفاع کنند و کس دیگری را به آنها ترجیح ندهند. برنت و کیف، میگویند با افزایش صداقت و وفاداری در روابط دوستی، نوجوانان شخصیت یکدیگر را بهتر میشناسند، علاوه بر اینکه دوستان نوجوان در خیلی از ویژگیها مشترک هستند، از نظر آرزوهای تحصیلی، عقاید سیاسی و تمایل به امتحان کردن مواد مخدر و پرداختن به اعمال خلاف قانون نیز به یکدیگر شباهت دارند، و به مرور زمان از این نظر شبیهتر میشوند.
رابین، باکووسکی، پارکر و ویندل، اظهار میدارند که همکاری و تأیید کردن یکدیگر نیز بین دوستان افزایش مییابد. نوجوانان برخلاف کودکان، در برابر دوستانشان کمتر احساس مالکیت میکنند.بارمستر، معتقد است که اگر چند دختر و پسر نوجوان بخواهند روابط صمیمی خود را توضیح دهند، احتمالاً بین آنها تفاوت جنسی خواهید یافت. صمیمیت عاطفی در روابط دوستی دختر بیشتر از پسر است. در حالیکه دخترها غالباً برای فقط صحبت کردن دور هم جمع میشوند، پسرها معمولاً برای فعالیتهایی مانند ورزشها و بازیهای رقابتی گردهم میآیند. زمانی که پسرها صحبت میکنند، اغلب، روی موفقیتهای خودشان با دیگران تأکید میورزند.جونز و دمبو، میگویند: دخترها از طریق دوستی، معمولاً نیازهای اجتماعی و مشترک خود و پسرها نیازهای مقام و تسلط را ارضاء میکنند. این بدان معنی نیست که پسرها به ندرت رابطه صمیمی برقرار میکنند، بلکه کیفیت رابطه آنها، تنوع بیشتری دارد. صمیمیت روابط پسرها به هویت جنسی مربوط میشود. پسرهای دوجنسیتی درست مانند دخترها، روابط صمیمی همجنس برقرار میکنند، در حالیکه پسرهای دارای هویت «مردانه» به احتمال کمتری چنین رابطهای را برقرار میکنند.
هیل ، هولمبک واشتاین برگ و سیلور برگ، میگویند که رشد در دوره نوجوانی، خیلی بیشتر از دومین سال زندگی که استقلال، موضوع مهمی برای کودک میشود، تلاش برای خودمختاری را در بر دارد. نوجوانان میخواهند خود را بعنوان افراد خودگردان، تثبیت کنند. این به معنی آن است که آنها برای راهنمایی و تصمیمگیری بیشتر به خودشان و کمتر به والدین متکی هستند. مهمترین کاری که نوجوانان برای خودگردانی بیشتر انجام میدهند، تغییر جهت دادن از خانواده به سمت همسالان است که همراه با آنها، اقداماتی را امتحان میکنند که با اقدامات ایمن و باثبات پیشین، بسیار تفاوت دارد. با وجود این، روابط والد- فرزند هنوز هم با اهمیت است و به نوجوانان کمک میکند افرادی خودمختار و مسئول شوند.کالینز و همکاران، تأکید دارند که والدین اغلب نمیتوانند درک کنند که چرا فرزند نوجوان آنها دوست دارند از فعالیتهای خانواده فرار کند تا با دوستانش باشد. نوجوانان نمیتوانند بفهمند که والدین میخواهند اعضای خانواده تا جایی که امکان دارد دور هم باشند، زیرا مرحله مهم زندگی بزرگسالی، یعنی پدر مادری کردن طولی نمیکشد که به پایان میرسد.
علاوه بر این، والدین و نوجوانان، مخصوصاً نوجوانانی که در اوایل این دوره هستند، از نظر سن، مناسب برای واگذار کردن مسئولیتها و امتیازها، نظیر کنترل بر پوشاک، درسهای مدرسه و بیرون رفتن با دوستان اختلاف زیادی دارند.آلن و همکاران؛ لارسون و همکاران، معتقدند زمانی که نوجوانان به بزرگسالي نزدیکتر میشوند، تکلیف والدین و فرزندان فقط جدا شدن از یکدیگر نیست. آنها باید آمیزهای از با هم بودن و استقلال را برقرار کنند.در خانوادههای سالم، نوجوانان به والدین دلبسته میمانند و همچنان از آنها راهنمایی میخواهند، اما این کار را در بستر آزادی بیشتر انجام میدهند. در اواسط و اواخر نوجوانی، اغلب والدین و فرزندان آنها به رابطه متقابل پختهتر دست مییابند. نوجوانان به آزادی تجربه کردن نیاز دارند.با این حال به راهنمایی نیز نیازمندند. برای بار آوردن مطلوب نوجوانان باید بین ارتباط و جدایی، توازن برقرار کرد. صمیمیت و پذیرش والدین، همراه با کنترل دقیق (اما نه محدودکننده) فعالیتهای نوجوانان، با جنبههای گوناگون شایستگی، رابطه دارد. این ویژگیها سبک مقتدرانه را تشکیل میدهند که در مورد کودکی نیز بسیار سبک مناسبی است.
منبع
مصطفایی،احمد(1391)،بررسی میزان مهارت مدیریت زمان درنوجوانان وجوانان، پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی تربیتی،دانشگاه آزاداسلامی تهران
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید