نظريه هاي كمرويي
نظريه روان تحليل گري:فرويد، يكي از نظريه پردازان روان تحليل گري است كه نظريه او به نوعي با جنبه هاي مختلف كمرويي ارتباط دارد. در اين نظريه نقش كمرويي در ارتباط با بازداري از اهميت زيادي برخورداراست.فرويد،بازداري رامبين محدودشدگي كنش وري من دانسته است. بدين معنا كه من در سطح ساختاري دچار مشكل نيست، بلكه كنش وري آن دچار مشكل شده است .وجود بازداري مستلزم تمايزيافتگي من از دنياي بيروني و حضور جدي از فعاليت است. فرويد معتقد است كه گاهي رخدادها واقعا تهديد كننده نيستند، بلكه سمبل و نمادهايي از تعارض حل نشدني آني كه سركوب شده اند هستند. بعنوان مثال چون در سنين 4 و 5 سالگي كودك امنيت خود را در وجود مادر مي بيند، جدايي سريع و ناگهاني از مادر و عدم امنيت، به اعتماد به نفس او لطمه زده و در نهايت كمرويي را در او تقويت مي كند.
نظريه اريكسون: براساس اين نظريه كمرويي ممكن است كه ناشي از ناتواني فرد در حل بحران باشد. در مرحله دوم كه حدود سنين 1 تا 3 سال است، مرحله”خود مختاري در برابر شرم و ترديد” ناميده مي شود، كودكان براي اولين بار مي توانند از مقداري حق انتخاب برخوردار شوند تا نيروي اراده برانگيخته شده را تجربه كنند.هنگامي كه والدين مانع از تلاش كودك براي بهره مند شدن از اراده خود انگيخته مي شوند،كودك احساس ترديد نسبت به خود و احساس شرم در برخورد با ديگران را پرورش مي دهد و ترديد در برابر صلاحيت و عدم كفايت،ممكن است منجر به كمرويي شود. در تطبيق با نظريه اريكسون، باس و آسكو ، عقيده دارند كه شروع كمرويي بر مبناي خودآگاهي در سنين 5 سالگي است كه كودك واكنش هاي ناشي از كمرويي را از خود نشان مي دهد.
نظريه اسنادي زيمباردو: زيمباردو،معتقد است كه افراد كمرو از نظر كلامي و غير كلامي كمتر ابراز وجود مي كنند.كمرويي اين افراد خودآگاه است و از همين مساله زجر مي كشند و افكار منفي آنها منجر به بروز واكنش هاي متقابل اجتماهي در مورد ديگران مي شود.آنها خود را شخصي نامناسب و نالايق مي پندارند و توانايي خود را در برخورد با موقعيت هاي اجتماعي ناچيز مي دانند.حتي زماني كه مي دانند توانايي برخورد مناسب و مؤثر را دارند از انجام آن سرباز مي زنند.آنها با تنبه خود به خاطر شكستشان نسبت به موقعيت هاي اجتماعي به طور معكوس واكنش نشان مي دهند،بدين معني كه شكست را به كارهاي غيرقابل كنترل نسبت مي دهند كه اين شيوه انتساب منجر به بروز كمرويي و خجالت آنها در برخي شرايط مي شود.
نظريه شناختي آرنولد باس: باس ،كمرويي را به دو نوع كمرويي ترسناك و كمرويي خودآگاه تقسيم مي كند. كمرويي ترسناك كه گاهي اضطراب از بيگانه ناميده مي شود در طول اولين سال زندگي آغاز مي گردد. واكنش هاي كمرويي ترسناك در كودكان و نوجوانان طبيعي رو به كاهش است، زيرا براي سازگار شدن با تهديدهاي بالقوه مفاهيم مناسبي را در ذهن خود رشد مي دهند.كمرويي ترسناك به دليل ويژگي هاي وراثتي است و در كودكاني كه با طبيعت بالاي ترس متولد مي شوند وجود ترس هاي مكرر را بيشتر مي كند. اين شكل كمرويي تا سن 3 تا 4 سال و قبل از اينكه كودكان بتوانند ديدگاه ديگران را درك كنند ادامه مي يابد. كمرويي خودآگاه با خود همچنين موضوع اجتماعي سروكار دارد. احساس اجتماعي در سن 4 تا 5 سالگي گسترش مي يابد و كودكان داراي خود اجتماعي مي شوند. ريشه كمرويي خودآگاه در شيوه تفكر افراد در مورد خود، بي كفايت دانستن خود و احساس نارضايتي از تعاملاتشان با ديگران است. چيك و كارنتير،در مورد نظريه باس معتقدند كه رشد كمرويي خودآگاه، يك واكنش شناختي است كه در نتيجه خودآگاهي و توجه بيش از حد به خود به وجود مي آيد.كمرويي بزرگسالان ناشي از خودآگاهي تجربه شده در دوران كودكي و اوايل نوجواني است.
منبع
اخوان راد،شیوا(1389)، عملکرد خانواده با ویژگی های روانشناختی و كمرويي نوجوانان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی-خانواده درمانی، دانشگاه علم و فرهنگ
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید