نظريه زيست شناختي در مورد شادي
از ديد علم زيست شناختي ، شادماني به واسطه قسمت هاي زير به وجود مي آيد:
– هيپوتالاموس ، منطقه اصلي براي خود تحريكي پاداش دهنده در ميمونهاست و دربردارنده سلول هاي عصبي مربوط به پاداش هاي غذايي است.
– آميگدال ، رابطه بين محرك و تقويت آموخته شده است . مركز ارتباط عصبي با درون دادهاي ناشي از تالاموس ، نئوكورتكس و هيپوكامپ ، برون داد به سيستم اعصاب خودكار است و به عنوان كامپيوتر هيجاني براي مغز توضيح داده شده است ، زيرا بواسطه درون دادهاي حسي ،كاربردهاي هيجاني ايجاد مي كند. شادماني ، ناشي از محرك ها يا فعاليت هايي است كه با پاداش هاي مثبت مرتبط شده اند .
– كورتكس فرونتال در بروز هيجانات دخالت دارد. اسمیت و توویا، دريافته اند كه كورتكس قدامي چپ ، هنگامي كه مردم شاد هستند ، فعال مي شود.
قسمت هاي مختلف مغز از طريق مجموعه سيناپس هاي بين سلول هاي عصبي با هم مرتبط مي شوند. اينكه آيا اين سيناپس ها پيام ها را منتقل مي كنند و يا نه ، كم و بيش به عمل انتقال دهنده ها بستگي دارد. انتقال دهنده ها ، عوامل شيميايي هستند كه ترخيص آنها به وسيله رابطه هاي عصبي از مناطق مركزي مغز نظير بادام كنترل مي شود و نورون هاي سيناپسي را در نقاط مختلف مغز ساخته يا مهار مي كنند. تا كنون حداقل 150 انتقال دهنده مختلف شناسايي شده است كه تعدادي از اين ها با تاثير بر فعال سازي برخي مناطق مغزي منجر به هيجانات مثبت مي شوند.
سروتونين ، مهم ترين انتقال دهنده عصبي است كه باعث خلق مثبت است. اين انتقال دهنده همچنين موجب بيداري ، خلق مثبت و معاشرت پذيري مي شود و مخالف افسردگي است. سروتونين از چند مركز مغزي كه متوسط ناحيه اي درهيپوتالاموس تحريك مي شود، ترشح مي شود. در اشخاص داراي حالت خلقي بالا ، ميزان سروتونين زياد است . داروهايي كه در درمان افسردگي با پروزاك و ساير ضد افسردگي ها به کار مي روند از نظر موفقيت در درمان، مشابه تاثير شناخت درماني است ، اما با توجه عوارض دارويي آنها، احتمال عدم موفقيت و هزينه آن ، چندان مقرون به صرفه نمي باشد.
شادي در نظريه فاوا
چون افراد افسرده داراي افكار غير منطقي و منطقي هستند ، شناخت درماني براي اصلاح اين افكار توصيه شده است. نوعي از شناخت درماني در افراد سالم با موفقيت مورد استفاده قرارگرفته است و باعث افزايش شادي و احساس رضايت آزمودني ها شده است. فاوا و همكاران، ابعاد بعدي شامل: پذيرش خود، ارتباط مثبت با ديگران ، استقلال ، تسلط بر محيط ، هدفمند بودن در زندگي و رشد و ارتقاء شخصي را بررسي كرده اند. اين روش بر افكار مثبت تأكيد دارد .
شادي در نظريه فرلو
تجربه كردن لحظات اوج ،يكي از شيوه هايي است كه منجر به شادي عظيم در انسان مي شود. فرلو تحقيق نظام داري را در زمينه آن دسته از تجاربي انجام داد كه به واسطه شادي و لذت وافر متداعي با آن ها در حافظه مردم رسوخ كرده بود. براي خود فرلو گوش دادن به موسيقي كلاسيك مخصوصاً آثار باخ و بهتوون براي او لحظات اوج را به وجود مي آورد. وقتي فرلو از 95 نفر فرد افسرده خواست تا اوج تجارب افسردگي خود را توصيف كنند ، متوجه شد تجارب اوج براي آنها تا حدودي اسرار آميز بوده است.
دو مورد از رايج ترين تجارب اوج ، تجارب ناشي از رابطه جنسي و موسيقي بود. ساير عوامل ذكر شده عبارتند از : نيل به برتري و كمال واقعي . زنان نيز از داشتن تجارب اوج پس از تولد فرزندشان خبر دادند ، البته اين تجارب بيشتر براي بزرگسالان مفهوم دارد و چون سن يكي از عوامل مهم در تجربه شادي است. بديهي است كه لذت در دوران كودكي به هيچ وجه شباهتي به لذت در دوران نوجواني يا ميانسالي ندارد. يكي ديگر از عوامل قابل بررسي جنسيت است. شواهدي وجود دارد كه نشان مي دهد كودكان با جنس هاي متفاوت از فعاليت هاي متفاوتي لذت مي برند.
در پژوهشي كه اسكات بر روي 7 پسر 11 ساله و همان تعداد دختر انجام داد، از آنها خواست تا شادترين رويداد كه تا كنون به وقوع پيوسته را به طور مفصل شرح دهند. وي به اين نتيجه رسيد كه جالبترين جنبه شادي در بين 11 ساله ها اين است كه تفاوت هاي جنسي ، پيشاپيش آشكارند. در اين مطالعه هيچ دختري وقتي شادترين رويداد زندگي اش را توصيف مي كرد ، به پيشرفت خود اشاره نكرد. در حالي كه 20 درصد از پسرها به اين نكته اشاره داشتند ، از سوي ديگر ،10 درصد از دختر بچه ها شادترين رويداد زندگي شان را هنگام دوستي با ديگران تجربه كرده بودند ، اما در مورد هيچ كدام از پسرها چنين نبود .
منبع
طاهر زاده،طیب(1393)، اثر بخشي ورزش بر میزان عزت نفس ، شادکامي و کيفيت زندگي جوانان ، پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید