نظريه ديويد رايزمن
ارتباط محور حركت جوامع انساني ديويد رايزمن برارتباط به عنوان محور حركت جوامع انساني تاكيد دارد. از نظر اين انديشه، از روزنه ارتباطات ميتوان سه دوران در تاريخ اجتماعي بازشناخت:
دوران اول : دوراني است كه در خلال آن ها” سنت ها حاكم بر رفتار و روابط انساني به حساب ميآيند . او اين دوران را موجد پيدايي انساني ميداند كه در اصطلاح خود ( انسان سنت راهبر ) ميخواند “. در اين دوران سنت ها به عنوان شيوههايي آزمون و تقدس يافته ، موجبات ايجاد تسلسل بين نسلهاي تاريخي را فراهم ميسازند .هر نسل پيوند خود را با نسلهاي پيشين از طريق اشتراك سنن باز مييابد و همين ، موجب ميگردد كه وحدت و هويت اقوام انساني تامين شود . سنت ها به عنوان راهها و شيوههاي عمل و ميراث نياكان از بعدي تقدس آميز برخورد دارند و همين امر امكان ترديد در آنان وجدايي انسان ها را از اين الگوهاي ويژه ازبين ميبرد و با پذيرش سنن و جذب و دروني سازي آنان توسط افراد يك جامعه يك قوم، راههاي عمل دقيقاً مشخص ميشوند . تمامي افراد بالنسبه يك طريق عمل ميكنند و در برابر محركات يكسان پاسخهايي نسبتا يكسان ارائه ميدهند.گذشته از اين در چنين جامعه اي راههاي آينده نيز روشن است . چه همان راههايي است كه نياكان جامعه در طي قرن ها پيموده اند و حال نيز فرزندان اين نسل در پيش دارند . از همين جاست كه به زعم مارگريت ميد” آرامش هستي در جامعه سنتي در مقايسه با تحرك بي حد وحصر جامعه جديد حيرت بر انگيز است”.
دوران دوم : از ديدگاه رايزمن ، دوراني است كه ،” در آن با كاهش اهميت سنت ها در هستي اجتماعي مواجه ميشويم . اين كاهش موجب ميشود كه همگني در رفتار و عمل انساني كاستي يابد، چه همه از الگوهايي يكسان در حيات اجتماعي تبعيت نمي كنند .”مسئوليت و عمل را در اين شرايط به زعم اين دانشمند ، تاريخ شاهد پيدايي و بعد تكثر انسانهايي خاص است كه وي ( درون راهبر ) ميخواند .”دوراني كه مساعد براي تبلور فردگرايي ، پيدايي دكارت گرايان و بالاخره ( مكتب اصالت وجود ) هر كسي بايد خود راه خويشتن را بيابد ، در برابر انگيزه يا محرك خود بينديشد و راه عمل يا واكنش را باز يابد . دوراني است كه ، در آن انسان بايد سنگيني بار دقيقاً بدوش كشد .حال او خود راهي را بر ميگزيند، پس عواقب مترتب برآن نيز مستقيما متوجه اوست اين دوران را بايد دوران التهاب، هراس و در نهايت سرزنش بي پايان دانست. آينده نا معلوم است و انسان ها تنها در برابر آن قرار ميگيرند .”
دوران سوم : اين دوران را رايزمن دوران ” دگر راهبر ” ميداند . دوران ظهور وسايل ارتباط جمعي است و پديدههايي چون هدايت از راه دور ، بتواره پرستي ، شي سروري و همواره با آنان از خود بيگانگي .در اين دوران عده اي با استفاده از قدرت جادويي اين ابزار موفق ميشوند ، توده ها را تحت تاثير قرار دهند ، از تنوع حيات انساني بكاهند و الگوهاي خاص فكري و مصرفي پديد آوردند.عصر مصرف گرايي ، پيدايي مصرف تظاهري و امحاي حريم زندگي تولد يافته است . با فنوني چون تبليغات تجاري فراآگاهي با برجسته سازي آگهيهاي تجاري از طريق ارسال آن ها در لا به لاي پيامهاي خبري بسيار با اهميت موجبات مسخ انسان ها و هم ابلح مطالب را فراهم ساخت.به نظر رايزمن اين دوران در تاريخ انسان به عنوان دوراني ثبت خواهد شد كه در آن (ديگراني چند)و (صاحبان وسايل ارتباطي ) الگوهاي حيات اجتماعي را ميسازند .بنابرآنچه از نظريات رايزمن دريافت ميشود ميتوان گفت كه، در جوامع سنتي تغيير به راحتي پذيرفته نمي شود مانند جوامع ايلات و عشاير ، جوامع درون راهبر تغييراتي را ميپذيرند ، البته در صورتي كه عامل تغيير يك عامل دروني باشد و جوامع هدايت از برون كاملا تحت تاثير عوامل بيروني قرار گرفته باشد، تغيير ميپذيرند.علاوه بر اين دسته بندي عوامل ديگري نيز در مقاومت در برابر تغيير دخیل ميباشند از جمله:
1)عادت :يكي از عواملي كه مانع پذيرش تغيير ميشود عادت يا ترس از شكستن عادتميباشد. همه انسانها به نوعي سبك يا روشي از زندگي كه ميتوانند بسيار از جنبه ها از جمله عادات غذايي، نوع پوشاك ، نوع كار و اصولا نوع زندگي را شامل ميشود ،عادت كرده اند.بنابراين طبيعي است كه به راحتي نتوانند عادات خود را كنار گذاشته و روشي جديد را اتخاذ نمايند.پس بهترين روش براي شكستن عادت جايگزيني تدريجي است ، به اين مفهوم كه تغييرات كم كم و بطور تدريجي صورت پذيرد تا از شدت مقاومت آن ها كاسته شود .
2) ابهام :يكي ديگر از عواملي كه ميتواند موجب مقاومت در برابر پذيرش تغييرات شود ، مسئله ابهام است . بدين معني كه اگر ابهام بر طرف شود ،از مقاومت در برابر تغيير نيز كاسته خواهد شد .يكي از دلايل عمده ابهام نداشتن آگاهي است . به عنوان مثال دليل ترس از تاريكي ابهام است. بدين معني كه ما چون نمي دانيم در تاريكي چيست ممكن است از آن وحشت داشته باشيم ولي به محض آنكه چراغ را روشن كنيم و از محتويات تاريكي با خبر شوي ، چون ابهام ما از بين ميرود ترسمان نيز از بين ميرود.در مورد تغييرات نيز همين قضيه مصداق دارد ، ما تا زماني كه از ماهيت تغيير ، چگونگي و پيامدهاي آن آگاه نباشيم ، براحتي آن را نخواهيم پذيرفت . پس لازم است قبلا آگاهيهاي لازم جهت رفع ابهامات در اختيار مان قرار گيرد .
3) از دست دادن منافع اقتصادي :عده اي تصور ميكنند كه پذيرش يك تغيير به نوعي منافع آن ها به خطر مياندازد و در نتيجه در برابر تغييرات از خود مقاومت نشان ميدهند ، در حاليكه عامل تغيير بايد براي اين افراد روشن كند كه منافع آن ها از بين نخواهد رفت ولي ممكن است ، تغيير شكل دهد .
4) از دست دادن پايگاه اجتماعي :عده اي از افراد بويژه در سازمان ها چنين تصور ميكنند كه پذيرش تغييرات قدر و منزلت اجتماعي آن ها را از بين ميبرد و عملا يك نو آوري موجب خواهد شد كه نقش آن ها كمرنگ يا بي رنگ شده در نتيجه پايگاه اجتماعي خود را از دست ميدهند .پس بهترين استراتژي در برابر چنين مقاومتهايي استفاده از استراتژي مشاركت است .
5) برقراري ارتباطات نادرست :اگر بين سياستگذاران و سياست پردازان ارتباط درستي برقرار شود و جوانب تغييرات براي سياست پردازان روشن گردد . مقاومت در برابر تغييرات بيشتر خواهد بود .پس در اين مورد بهترين استراتژي برقراري ارتباط درست است .تغيير دانش موجب تغيير ادراك و تغيير ادراك موجب تغيير نگرش و تغيير نگرش منجر به تغيير رفتار ميشود . البته اين نكته را هم بايد توجه داشت كه خود تغيير نگرش نتيجه عامل مداخله گر ارتباطات است.
منبع
عبدلی،فرانک(1393)،اثربخشی آموزش شادکامی به شیوه شناختب رفتاری فوردایس به مبزان خوش بینی و کیفیت زندگی زنان مبتلا به سرطان،پایان نامه کارشناسی ارشد رشته روانشناسی،دانشگاه آزاد اسلامی کرمانشاه
ازفروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید