نظريه هاي رفتار جنسي
ديدگاه فرويد
فرويد،ميل جنسي رابطور طبيعي درانسان همانند احساس گرسنگي و ميل به غذا ميدانست. او ميل جنسي را چنين تعريف كرد: ميل جنسي مفهومي از يك تحريك بدني ورواني است.منبع آن محركي است كه در يكي از اعضاي بدن وجود دارد و هدف آن ارضا و به ثمر رساندن تحريك بدني و رواني است. فرويد در آغاز معتقد بود كه ميل جنسي تنها سائقهاي است كه منشاء همه رفتارهاي ديگر انسان است ولي پس از چندي در سال 1920 به تئوري غريزه دوگانه جنسي و تهاجم معتقد است و در بررسيهاي نهايي خود، دو گروه بزرگ غريزي يعني غريزه زندگي و مرگ را مشخص كرد.
به اعتقاد فرويد، انگيزش اساسي رفتار انسان، ماهيتي جنسي دارد.بعبارت ديگرانسان موجودي لذت طلب است.ازسوي ديگر جوامع مانعي برسرراه ميل لذت طلبي انسان هستند. فرويد،روشهايي راموردبحث قرارميدهدكه انسان بتواند ميان غريزه جنسي ومحدوديتهاي اجتماعي خودش،سازش ايجاد كند. فرويد،در بررسي غرايز زندگي، عشق را به عنوان يكي از غرايز معرفي ميكند. او در تعريف عشق ميگويد: منظور از عشق، علاقه و محبتي است كه قسمتي از آن به آميزشهاي جنسي ميانجامد، اما همچنان احساسهايي مانند عشق به خود، به پدر و مادر، دوستي نسبت به افراد ديگر، عشق نسبت به انسانها و برخي مفاهيم مجرد و حتي عشق به اشياي عتيقه را دربر ميگيرد.
ديدگاه يونگ درباره رفتار جنسي
يونگ ،درباره غريزه جنسي چنين اظهار ميكند:علي رغم اهميت انكارناپذير جنسيت مع ذالك امكان پذير نيست كه همه چيز را مطلقاً به اين غريزه مربوط كنيم. يونگ برخلاف فرويد نقش اصلي را به غريزه جنسي نميداد.اوانرژي رواني را به منزله يك كل واحد در نظر گرفت. وي اصطلاح ليبيدو،را به نيروي جنسي محدود نكرد، بلكه آن را جزيي از انرژي رواني كلي پنداشت. يونگ با بصيرتي عميق نشان داد كه آنچه روان تحليل گران از ضمير ناهشيار بيماران خود بيرون ميكشند، معادلهايي هستند كه در اسطورهها و نمادهاي نقاط مختلف جهان اعم از فرهنگهاي ابتدايي يا پيشرفته ديده ميشوند.
مفهوم جنسيت يكي از ابعاد روان شناسي يونگ است كه در بحث از سنخهاي كهن، آن را تحت عنوان؛آنيما و آنيموس،مطرح كرده است.اهميت سنخهاي كهن؛آنيما و آنيموس،در آن است كه هر كدام از اين سنخهاي كهن بايد امكان بروز يابند، يعني مرد بايد ويژگيهاي زنانه خودنظير ملايمت وزن ويژگيهاي مردانه خود،مانندپرخاشگری را همراه با ويژگيهاي جنسي خود بروز دهد، تا شخص هر دو وجه خود را بيان و آشكار نسازد، نميتواند به شخصيت سالم دست يابد. ويژگيهاي مختلف شخصيت بايد به طور هماهنگ تكامل يابند، بطوري كه رشد هيچيك از ابعاد شخصيت مانع رشد سايرابعاد شخصيت نشود.
نظريه آدلر درباره ميل جنسي
آدلر ،نيز مانند يونگ انگيزه اصلي آدمي را ميل جنسي نميدانست و ميل به قدرت را فهم انگيزش آدمي معرفي كرد. همچنين برداشت او از انسان با يونگ متفاوت بود. او به موضوع تنازع بقا بيشتر علاقه مند بود تا موضوع اسطورهها و نمادها. اريك فروم،درباره فرويد و آدلر، چنين اظهارنظر ميكند، فرويد به پديده پرخاشگري غيرجنسي توجهي نكرد، ولي نظريه روان شناسي آدلر درست بر محور همين موضوع دور ميزند. تفاوتي كه بين اين دو نظريه به چشم ميخورد، اين است كه آدلر اين استعدادها را به صورت ديگر آزاري, خودآزاري در نظر نميگيرد، بلكه از آنها به عنوان “احساس حقارت” و آرزوي قدرت يادميكندوجنبههاي معقول پديدهها را مينگرد.
طرفداران فرويد، احساس كهتري را مشتق از عقده اختگي يا قطع آلت تناسلي كه ناشي از ترس ناهشيار در برابر از دست دادن آلت تناسلي خود و يا ناقص ماندن آن است، ميدانند. آدلر،اين مكانيزم را معكوس ميسازد و عقيده دارد كه عقده اختگي مشتق از احساس كهتري است كه بر دستگاه جنسي يا تجربه جنسي مستولي و تثبيت ميشود.
گرچه آدلر،قبول نداشت كه تمايلات جنسي محرك اصلي زندگي است،بعنوان يكي از تكاليف زندگي پذيرفت.بنظر وي، واقعيت زيستي اين است كه مابصورت دوجنسي موجوديت پيداكردهايم، تكليف زندگي،آموختن اين واقعيتست كه هردوجنس ميتوانند دررابطه جنسي،لذت و معني متقابل بيابند.ما با تعريف نقش جنسيمان بر پايه توصيفها و پندارهاي قالبي و فرهنگي، بايد بكوشيم باجنس ديگر،ونه جنس مخالف، رابطه برقرار كنيم.
ديدگاه اريك فروم درباره ميل جنسي
اريك فروم،در موردغريزه جنسي اعتقاددارد كه:ظهور ميل جنسي يكي ازمظاهررشدوتكامل آدميست وخودش را با علائم خفيفتري در سالهاي اوليه زندگي نشان ميدهد. بهتر است فشار زيادي در مورد نظارت و تربيت بر كودك خردسال وارد نكرد، زيرا جهت رشد و حركت رواني- جنسي او از راه راست و طبيعي منحرف شده و زمينه اختلالات رواني- جنسي گوناگون را در سالهاي آينده فراهم ميكند.اريك فروم نياز به ارضاي ميل جنسي را سائق هيجاني بيولوژيك و فيزيولوژيك ميداند كه بايد ارضا شود و با نيازهاي اجتماعي يا هيجانهاي اجتماعي از قبيل: همبستگي،عشق ونفرت كه از ساختارهاي اجتماعي برميخيزد، تفاوت دارد.
مهمترين تعريف انسان اين است كه انديشه او به تأمين نيازهاي جسماني محدود نيست، بلكه از آن فراتر ميرود. بشر با دو نوع سايق هيجاني راهنمايي ميشود، يكي بيولوژيكي است كه در همه يكسان است و نيازهايي را در بر ميگيرد كه لازمه بقاست، نياز به غذا و آب از جمله اين نيازها به شمار ميروند. هيجانهاي ثانويه ريشه بيولوژيكي ندارند و در همه يكسان نيستند.هيجانهايي مانند:عشق،همبستگي،حسد، نفرت، رشك وحرص و…از ساختاراجتماعي برميخيزد.هيجانهاي اجتماعي خلاف هيجانهاي بيولوژيكي،حاصل ساختاراجتماعي هستند.
ديدگاه هورناي درباره ميل جنسي
هورناي ،در مورد رابطه بين محبت و تمايل جنسي معتقد است : ارتباط بين محبت و تمايل جنسي يك ارتباط حتمي، ضروري و هميشگي نيست. يعني نميشود گفت كه اين دو، يك پديده هستند يا ريشه و محرك واحدي دارند. به نظر وي محبت پديدهاي كاملاً جدا از تمايل جنسي است كه ميتوان گفت تنها در بعضي موارد با يكديگر ارتباط پيدا ميكنند و در يكديگر تاثير ميگذارند.گاهي تمايل جنسي وجود دارد، بي آنكه توام با محبت باشد، گاهي محبت وجود دارد، بي آنكه آميخته به تمايل جنسي باشد، مثل عشق مادر فرزندي، گاهي هم اين دو مرتبط و آميخته با يكديگرند. گاهي يكي جانشين ديگري ميشود، گاهي يكديگر را تقويت يا تضعيف ميكنند و به اين طريقي دريكديگر تاثير ميگذارند، ولي مسلماً از دو مقوله متفاوت هستند.
هورناي،معتقد است:علت اينكه در بعضي مواقع نياز به محبت كلاً،بصورت تمايل جنسي در ميآيد،عوامل مختلفي،از جمله شرايط واوضاع و احوال فرهنگي و تربيتي است.دراجتماعي كه روابط جنسي آزاداست، بسياري از نيازهاي رواني شكل تمايل جنسي پيدا ميكنندوبصورت عطش جنسي در ميآيند. عامل ديگر چگونگي وضع جسمي وفيزيكيست.بعضي افرادبطور طبيعي و غريزي تمايل شهوي قويتري از ديگران دارند. در اين صورت احتمال اينكه نيازهاي رواني خود را از طريق نزديكي جنسي و دفع شهوت ارضا نمايند زياد ميشود. عامل ديگر، كيفيت روابط جنسي شخص است. كساني كه رابطه جنسي رضايت بخش ندارند و نميتوانند از نزديكي جنسي لذت سالم و طبيعي ببرند، بيشتر حريص ميشوند و احتمال اينكه ارضاي نيازهاي رواني خود را در امور جنسي جستجو كنند، زيادتر ميشود.
نظريه مزلو درباره رفتار جنسي
مزلو،همچون بسياري ازروانشناسان ديگرارضاي ميل جنسي را براي بقاي نسل بشر اساسي ميداند.اونيازهاي انساني رادر يك سلسله مراتب قرار ميدهد. نياز جنسي بشر جزء نيازهاي جسماني محسوب ميشود، همچون نياز به غذا، آب، هوا، خواب. مزلو،درباره ارتباط عشق و تمايل جنسي در افراد سالم چنين اظهار عقيده ميكند: عشق و تمايل جنسي در افراد سالم اغلب به طور كامل به يكديگر آميختهاند، اگرچه عشق و تمايل جنسي دو مفهوم كاملاً مختلف هستند، و به هم آميختن اين دو مفهوم جايز نيست .
با وجود اين، بايد بگوييم كه در زندگي افراد سالم اين دو مفهوم به هم ميپيوندد و با هم ميآميزند. در واقع ميتوانيم بگوييم در زندگي افراد تحت آزمون ما، اين دو مفهوم كمتر جدايي پذيرند و كمتر از يكديگر فاصله ميگيرند. ما نميتوانيم تا آنجا پيش رويم كه مانند بعضيها بگوييم هركسي كه بتواند در فقدان عشق به لذت جنسي دست يابد، بايد انسان بيماري باشد، ليكن مطمئناً ميتوانيم در اين جهت حركت كنيم.
نظريه فرد مدار راجرز درباره رفتار جنسي
ازنظر راجرز،جامعه ما بطور سنتي براي ارزش جنسي، شرايط بسيار محدودي وضع ميكند.اين شرايط محدود كننده باعث شده است كه افراد زيادي، براي اينكه احترام بيشتري براي خود قائل شوند،ارزش مسايل جنسي خويش را ناديده بگيرند. شايد در واكنش به اين ممنوعيتهاي بيش از حد عليه جنسي بودن، به افراط كشيده شويم و معتقد باشيم، براي اين كه احساس با ارزش بودن بكنيم بايد از لحاظ جنسي موفق باشيم، مرتباً درحالت اوج لذت جنسي باشيم، هميشه برانگيخته باشيم و روان سازي و نعوظ خود را حفظ كنيم، هرگز سريعاً انزال نكنيم، بلكه هميشه انزال كنيم. قسمت اعظم اضطراب عملكرد جنسي كه مسترز و جانسون،توصيف ميكنند،درواقع بازتاب محدود كنندهاي است كه ميگويد، بايد در روابط جنسي موفق باشيم نه اينكه طبيعي باشيم.
فعاليت جنسي طبيعي، فعاليتي كه نه هدفگرا باشد نه عملكرد گرا، به احتمال زياد در قالب يك رابطه صميمي روي ميدهد. در چنين رابطهاي، شرايط ارزش بيش از حد محدود كننده يا شاق را در ارتباط با نحوه رابطه جنسي خود با شريك جنسيمان، دور ميريزيم. در يك رابطه صميمي، وقتي مشكلات جنسي پيش ميآيد، كه گاهي تقريباً همه دچار آن ميشوند، تهديد به طرد، اندك است. زن و مرد، در چنين جوي ميتوانند مشكلات جنسي خودرابررسي كنندبه حل آن همت گمارند. اگر درمانگران بدون بررسي روابط صميمي، صرفاً به كژكاريهاي جنسي بپردازند، احتمالاً زوجها را در روابطي رها ميسازند كه وقتي دچار مشكل ميشوند،بازهم به درمان نياز خواهندداشت.
نظريه گشتالتي پرز
از ديد پرز،وقتي رابطه برقرار ميكنيم،تفاوتها رابعنوان فرصتهايي براي رشد،نه دلايلي براي تعارض ميپذيريم.تفاوتها موجب ناكامي ميشوند، اما گشتالتي ها، از ناكامي به عنوان محركي براي بالندگي بيشتر استقبال ميكنند. وقتي رابطه برقرار ميكنيم، در عين حال ميپذيريم آنچه را كه دوست داريم و دوست نداريم، از ويژگيهايي خود ماست و نبايد همسرمان را به خاطر آن تحقير كنيم.
در نظريه گشتالتي،شخصيت بيشتر بر آگاهي و رابطه با خود و ديگران تأكيد ميشود. در اين نظريه روي مرزهاي افراد و محيط و عمق تماس فرد با خودش و ديگران تمركز ميشود و بر نقش مهم آگاهي فرد از خودش در محيط اطرافش از طريق حواس، احساسات بدني و هيجانات تأكيد ميشود. به نظر پرز، تماس با خود و ديگران و آگاهي از خود و ديگران در زمان حال مهمتر است تا گذشته و يا آينده.
گرچه پرز مطالب كمي درباره ميل جنسي نوشته است، افراد ديگري مانند:روزنبرگ واوتوواتو يك رشته تمرينها را ابداع كردهاند كه به ميل جنسي كمك ميكنند تا تجربهاي كل نگرانه يا كامل باشد. تاكيد گشتالت بر تماس داشتن بر بدن، برگشتن به حواسمان، و ترك كردن عادتها و پاسخ دهي خود انگيخته با كل ارگانيزممان به افراد كمك ميكند تا بدانند چگونه ميل جنسي ميتواند بسيار بيشتر از ارگاسم تناسلي باشد. آگاهي از تنفس يكپارچهتر، حركات لگني طبيعيتر، نحوه واقعيت بخشيدن به خيال پردازيها، نحوه لذت بردن از شوخي در آميزش جنسي، و نحوه غرق شدن در ارگاسم، بخشي از كاملتر كردن تجربه جنسي است.
نظريه وجود نگري؛اگزيستانسياليسم
تمايلات جنسي براي وجودنگرها كمتر از صميمت اهميت دارد. آنها فرض ميكنند كه اگر افراد آزادند صميمي باشند، پس چنانچه تصميم بگيرند جنسي باشند، آزادند كه چنين باشند. از ديد آنان برخلاف روان تحليل گران، تمايلات جنسي جوهر بشريت در نظر گرفته نميشود، اينكه بگوييم بايد جنسي باشيم يا نميتوانيم جنسي باشيم، درهر دو صورت اعتقاد بدي است. ما ميتوانيم از نظر جنسي آزاد باشيم، يعني آزاديم زماني به اميال جنسيمان بگوييم آري كه معتقديم بهتر است بگوييم آري، و آزاديم به اميال جنسيمان بگوييم نه، زماني كه بهتر است بگوييم نه. ما فقط در پاسخ به فرهنگ بسيار سركوبگرمان كه از قديم به اميال جنسي نه گفته است، اين برداشت نا معقول و تحريف شده را داريم كه آزادي جنسي، يعني فقط گفتن آري. بهتر است درمان جنسي وجودي را نوعي درمان شهواني در نظر بگيريم، زيرا درمانجويان ترغيب ميشوند كل بدنشان را بعنوان موجودات شهواني احساس كنندكه ازلمس كردن ولمس شدن ،ازسر تا نوك پا و نه فقط تناسلي به تناسلي،لذت ميبرند.
رويكرد شناختي
عشق و صميميت براي وجود انسان ضروري نيستند، به محض اينكه عشق را به صورت جبر مطلق تعريف كنيم، عشاق مضطرب، پرتوقع يا وابستهاي خواهيم شد. اگر به خودمان بگوييم كه بايد عشق بورزيم، سعي ميكنيم كساني را كه منبع اصلي تغذيه كننده آن هستند، تصاحب كنيم.اگر آنها عشق خود را متوجه ديگران كنند، حسادت ميورزيم، و چنانچه كسي از راه برسد و عشق ما را تصاحب كند، بدون آن نميتوانيم به زندگي خود ادامه دهيم. ميل جنسي نيز به تقدس نياز ندارد. ميل جنسي تمايل كثيفي نيست كه فقط با زاد و ولد، ازدواج، يا عشق توجيه شود. اليس به عنوان مدافع برجسته ميل جنسي بدون گناه،قبل از آغاز انقلاب جنسي دهه 1960، يكي از صاحب نظران منطقي نادر براي آزادي جنسي بود.
نظريه رشد شناختي با نظريه تحليل رواني در مواردي باهم شبيه هستند.اين موارد عبارتند از:
- هويت جنسي در آغاز بوجود ميآيد.
- تقليد رفتارهاي متناسب هر جنس با جنسيت خويش،نقش جنسی، پس از شكل گيري هويت جنسي پديد خواهد آمد.
در اين زمينه لارنس كلبرگ ،كه يكي از معروفترين نظريه پردازن شناختي است، درباره تناسب رفتار جنسي با جنسيت فرد بيان ميدارد: كودكان مفاهيم جنسي و عشقي را به تدريج ياد ميگيرند، مطمئناً آنها خود هويت خويشتن را معين كرده و همچنين هويت جنسي ديگران را مشخص خواهند كرد. وقتي پسر يا دختر هويت جنسي خود را شناخت، از والد همجنس خود به عنوان الگوي خود پيروي خواهد كرد.
ازنظر شناختيها درست است كه اگر آميزش جنسي با رابطه صميمي توأم باشد، براي افراد لذت بخشتر است، اما آنها ميگويند كه منطقي است اگر بپرسيم:چه دليلي وجود دارد كه ميل جنسي و عشق، حتماً بايد با هم باشند؟اصرار بر اين امر كه ميل جنسي براي پاك بودن به عشق نياز دارد، ظاهراً نوعي آموزه انساني است كه در مواقعي يك گرگ اخلاقي را در لباس ميش جلوه ميدهد، نوعي عفت اخلافي و سركوبگرا كه اصرار ميورزد ميل جنسي براساس ارزش والاتر و نه با لذتي كه توليد ميكند، موجه ميشود.
ميل جنسي صرفاً ميتواند براي تفريح باشد. ميل جنسي ميتواند ابراز گرايش افراد به توليد لذت باشد. آزاد بودن در بهرهمند شدن از اين لذت عميق، به معني ناديده گرفتن ممنوعيتهاي غير منطقي جامعه ضد جنسي يا توقعات نامعقول جامعه پيشرفت گرايي است كه ارزش افراد را با تعداد ارگاسمهايي كه كسب ميكنند يا تعداد شركاي جنسي آنها ميسنجد. كساني آميزش جنسي بدون گناه و بدون اضطراب دارند كه به اندازه كافي منطقي باشند و اميال جنسي را خود را بدون نگراني و توقعات والدين يا عملكرد جنسي برآورده كنند و ابراز نمايند.
منبع
رحیمی،الهام(1388)،تأثير آموزش شناختي رفتاري بر دانش، نگرش و اعتماد به نفس ،پایان نامه کارشناسی ارشد،راهنمایی ومشاوره،دانشگاه آزاداسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید