مکاتب شخصیت

مهمترین مکاتب شخصیت به هفت دسته کلی تقسیم می­گردد، که عبارتند از مکاتب سنخ شناسی، روانکاوی ، تحلیل عاملی، انسان گرایی، شناختی، یادگیری اجتماعی و انگیزشی.

با توجه به اینکه در این تحقیق از نظریه سرشت و منش استفاده شده است، لذا در اینجا تنها به نظریه­های عاملی شخصیت اشاره می­شود.

نظریه­­های عاملی شخصیت

نظريه كتل:از آنجا که کتل، شخصیت را پیش بینی رفتار شخص در اوضاع و احوال معین تعریف کرده است بنابراین به نظر او یک نظریه شخصیت باید هدفش پیش بینی رفتار آدمی در شرایط معین باشد. به عقیده کتل تعریف دقیق شخصیت مستلزم آن است که محقق قبلاً مفاهیمی را که در مطالعه رفتار قصد به کارگیری آنها را دارد به روشنی مشخص سازد به همین منظور، کتل مفاهیمی را که سازنده شخصیت هستند را به قرار زیر معرفی کرده است، که مهمترین این مفاهیم صفت است.

بنا به تعریف کتل، ویژگی یا صفت، ساخت ذهنی یا استنتاجی است که از ملاحظه رفتار حاصل شده و نظم و پایداری آن رفتار تعریف نموده است. كتل به تحليل و طبقه­بندي مفصلي درباره­ي صفات شخصيت دست زده است. صفات، عواملي شخصيتي هستند كه با روش تحليل عاملي از توده­ي انبوهي از اندازه گيري­هاي انجام گرفته بر روي آزمودني­ها استخراج شده است. صفات گرايش­هاي واكنشي نسبتاً پايدار يك شخص هستند و واحدهاي بنيادي شخصيت فرد را تشكيل مي­د­هند. وی این صفات را بر اساس وجوه خاص به چند شکل طبقه­بندی می­کند:

 طبقه­بندی اول: در این طبقه­بندی صفات را به صفات منشی ؛ که نشان دهنده سرعت و قوت انگیختگی هستند، صفات تحریکی ؛که شخص را به سوی هدفی به حرکت وا می­دارند و صفات توانشی ؛ که نمودار زیرکی، مهارت و زبردستی هستند تقسیم می­کند.

طبقه­بندی دوم: در این طبقه­بندی کتل صفات را به دو دسته صفات عام و صفات خاص تقسیم بندی    می­کند. صفات عام، صفاتی هستند که میان همه افراد آدمی مشترک هستند. صفات خاص، صفاتی هستند که اختصاص به یک فرد معین دارند و وجه تمیز او از افراد دیگر هستند.

طبقه­بندی سوم: در این طبقه­بندی کتل صفات را به صفات روساختی و صفات پایه تقسیم می­کند. صفات روساختی دسته­ای از رویدادهای رفتاری هستند که آشکار و ظاهر هستند و دوام و توصیف­پذیری آنها بسیار کم است. در صورتی که صفات پایه بادوام­اند و شناخت آنها برای مطالعه شخصیت ضرورت اساسی دارد. این صفات نیز دو دسته اند: صفات سرشتی (یعنی صفاتی که ذاتی است و شخص آنها را با خود به دنیا می­آورد) و صفات محیطی ؛ که با آموختن و تربیت به دست می­آیند وحاصل محیط هستند. وی همچنین در نظریه خود به انگیزه­های ارثی، انگیزه­های محیطی، خود و خودآگاهی اشاره کرده است. پرسشنامه­ي شانزده عاملي شخصيت وي بر اين اساس تدوين شده است.

نظریه آیزنک

آیزنک، در بحث خود از شخصیت دو مسئله کلی را مطرح می­کند. یکی از این مسائل جنبه توصیف شخصیت است و به علل و موجبات رفتار کاری ندارد. دیگری، بررسی عوامل علی و سببی است که در آن وی کوشش دارد تا علت­های زیربنایی شخصیت و اختلال­ بین شخصیت­ها را تحلیل کند .

جنبه­های توصیفی شخصیت: آیزنک و همکاران او مطالعات خود را برای بررسی نمونه­ها و انواع شخصیت و ویژگی­های آنها در جهت شناخت شخصیت­ها متمرکز کرده و در این زمینه خصوصیات روانی گوناگونی که در آن روانشناسی با عناوینی چون خصایص، عادات، سنخ ها و غیره مشخص شده­اند، توجه نشان داده­اند.

 جنبه­های علی شخصیت: تلاش آیزنک در این مبحث آن است که به کمک تحلیل عوامل ارثی و محیطی، علل زیربنایی اختلاف شخصیت­ها را بررسی کند. بعنوان مثال آیزنک، روابط میان سنخ های ارثی و پدیداری در رشد شخصیت را چنین توجیه می­کند که توازن و تعادل میان تحریک و بازدارندگی را بخش فطری شخصیت می­داند و آن را همانند سنخ­های ارثی می­شمارد. او معتقد است که این جنبه نظری بر طبق قوانین وراثت به ارث برده می­شود. این سرشت فرضی با محیط در تعامل بوده و از طریق فرایندهای تجربی مانند شرطی شدن و غیره شکل می­گیرد.

آیزنک ، برون­گرایی، اجتماعی بودن، برتری­طلبی  و صفات دیگری از این قبیل را سنخ­های پایداری  نامیده و رابطه میان سنخ­های ارثی را با معادله زیر نشان داده است:

(بخش فطری شخصیت = توان تحریکی- باز دارندگی) × آثار محیط = درون گرایی/ برون گرایی

نظريه مك­ري و كاستا

مك­ري و كاستا ،‌ ويژگي­هاي شخصيتي را به عنوان ابعاد تفاوت­هاي فردي در تمايل به نشان دادن الگوهاي پايدار فكر،‌ احساس و عمل تعريف مي­كنند. وجود صفات و ويژگي­هاي متعدد، روان­شناسان شخصيت را بر آن داشت تا به طبقه­بندي و سازمان­دهي آنان بپردازند. علي­رغم وجود چنين دشواري­هايي، مي­توان ادعا كرد كه پس از چندين دهه تحقيق،‌ روان­شناسان شخصيت در حال نزديك شدن به وفاق عمومي در مورد طبقه­بندي ويژگي­هاي شخصيتي انسان هستند كه در اين بين مي­توان به نظريه مدل پنج عاملي يا پنج عامل اصلي شخصيت اشاره نمود؛ پنج عامل در این نظریه عبارتست از: عصبیت، برون گرایی ، باز بودن به تجربه ها، توافق، وجدانی بودن.

اکنون نگاهی به نظریۀ سرشت و منش که این تحقیق بر مبنای آن طرح ریزی شده است می­کنیم:

نظریه سرشت و منش

نظریه­های زیست شناختی شخصیت جایگاه ویژه­ای در متون روان­شناسی جهان دارند اما به نظر می‌رسد در متون فارسی، توجه به شخصیت از دیدگاه زیستی، به استثنای تلاش­های پراکنده، مورد غفلت بوده است. گرایش ذهنی به ویژه روان­کاوی در تحلیل رفتار آدمی، سال­های متمادی گرایش غالب در میان روان­شناسان جهان و ایران بوده است. هرچند این گرایش، در چند دهۀ اول قرن بیستم در کشورهای باختری نیز بر حوزه علوم رفتاری سایه افکنده بود؛ اما پس از دهه­های 1960-1950 به تدریج جای خود را به گرایش­های عینی داد. رویکرد زیست­شناختی به شخصیت و نیز رفتار از جمله این گرایش­هاست. اینک نظریه­های زیست­شناختی شخصیت بر پایه­­های علمی محکمی تکیه زده است؛ پایه­هایی که بدون تلاش و پافشاری افرادی مثل آیزنک، جفری گری ، نیومن، رابرت کلنینجر و دیگران نمی­توانست شکل گیرد.

تئوری­های سودمندی در مورد ساختار شخصیت پیشنهاد شده است از جمله مدل آیزنک (برون گرایی-درون گرایی و هیجانی- باثبات) و مدل 5 عاملی بزرگ کاستا و مک­ری بر اساس آزمون NEO-PI شامل روان رنجوری در برابر ثبات هیجانی، برون گرایی در برابر درون گرایی، باز بودن به تجربه ها یا اندیشه ها، توافق در برابر تقابل و وجدانی بودن یا گرایش به کار، پیشنهاد شده­اند. علی رغم توانایی این مدل­ها برای توضیح تفاوت­های فردی در رفتار و شخصیت، در مورد تعداد یا محتوای ابعاد شخصیت توافقی وجود نداشته است. وانگهی بسیاری از مدل­های شخصیت بر پایۀ این فرض استوارند که ساختارهای فنوتیپی و ژنوتیپی شخصیت مشابه هستند. به هر حال بعد شخصیتی برون گرایی از لحاظ ژنتیکی هتروژنوس تلقی شده است که به نظر می­رسد با این فرضیه در تضاد است؛ در نتیجه ضروری است که یک تئوری جامع از ساختار شخصیت وجود داشته باشد که هم تاثیرات ژنتیکی و هم محیطی را به حساب بیاورد . این مهم را می­توان در نظریه شخصیتی سرشت و منش یافت، چرا که به نظر می­رسد این مدل قادر به فراهم کردن تحلیل چند عاملی از شخصیت انسان باشد. ابعاد سرشت و منش در مدل کلنینجر تعامل بین عوامل رشدی و جنبه­های زیستی شخصیت را ارائه می­کند. این پرسشنامه قادر به پیش بینی جنبه­های شناختی رفتار و همبسته­های رفتاری و تفاوت­های فردی در ابعاد شخصیت می­باشد.

نظریه سرشت: کلنینجر، کار خود را بر ساختار شخصیت به منظور ارائه­ی طرحی که تفاوت­های موجود را در بیماران با اختلال جسمی سازی، شکایت از مشکلات جسمی یا سندرم بریکت نشان دهد، آغاز نمود.

کلنینجر ، خود معترف است که نظریه­ی جفری گری، در ساختار زیر بنای نظری او برای ارائه­ی پرسشنامه­ی سرشت و منش نقش مهمی داشته است. وی علاوه بر استفاده از یافته­های آزمایشگاهی و نظریه­ی جفری گری از نظریۀ روانپزشک سوئدی بنام هنریک سجوبرینگ، نیز استفاده کرده است، سجوبرینگ مدلی از شخصیت براساس نظریه­های عصبی-ژنتیک ارائه کرده است. براساس اطلاعات موجود در زمینه­های فوق کلنینجر مدل زیست- روانی خود را برای توضیح مولفه های سرشت ارائه نمود . وی مطرح کرده است که سامانه­های سرشتی در مغز دارای سازمان یافتگی کارکردی و متشکل از سامانه­های متفاوت و مستقل از یکدیگر برای فعال­سازی، تداوم و بازداری رفتار در پاسخگویی به گروه­های معینی از محرک­ها هستند، سرشت، اساس وراثتی هیجانات و یادگیري­هایی است که از طریق رفتارهاي هیجانی و خودکار کسب می­شود و به عنوان عادات قابل مشاهده در اوایل زندگی فرد دیده می‌شود و تقریباً در تمام طول زندگی ثابت باقی می­ماند .

فعال­سازی رفتاری می­تواند برای پاسخ به محرک­های نو (جدید) به کار رود؛ یا برای پاسخ به علائم وجود پاداش در محیط فعال شود و یا پاسخ فعال شده­ای برای رهایی از تنبیه باشد. بنابراین تفاوت­های فردی در چنین قابلیتی در شکل اول نوجویی نامیده می­شود. نوجویی بالا با رفتارهای هیجان­انگیز و به‌طور بالقوه خطرناک رابطه دارد همچنین افرادی با نوجویی بالا از نظر احساسی متغیر، هیجان محور، کنجکاو، ماجراجو، دست و دلباز و مشتاق هستند و افرادی با نوجویی پایین؛ دارای خلقی یکنواخت، بی­تفاوت نسبت به تغییرات، منظم و باقاعده و صرفه­جو هستند. در شکل دوم، پاسخ یا رفتار برای وجود علایم پاداش فعال می شود که به آن پاداش­وابسته می­گوید؛ تفاوت­های فردی در تداوم پاسخ پس از قطع پاداش را هم در همین گروه قرار می­دهد، افراد دارای نمره­ی بالا در بعد پاداش وابستگي علاقه­ی زیادی به پاداش­های اجتماعی، حمایت عاطفی و روابط اجتماعی پایدار از خود نشان می­دهند، تا بدین وسیله رفتارهای ویژه خود را حفظ و نگهداری کنند؛ همچنین آنها افرادی دل­رحم، گرم و حساس هستند و نمره­ی پایین در پاداش­وابستگی مشخصه­ی افرادی با ویژگی­هایی چون اهل­عمل، سرسخت، سرد، خودمحور و دارای باورداشت­های منطقی می­باشد. سومین سامانه­ی بازداری رفتاری در ارتباط با پاسخ به محرک­های تنبیه یا علائم در میان نبودن پاداش است که در هنگام بروز چنین علایمی در محیط فعال می­گردد؛ بنابراین تفاوت­های فردی را که با قابلیت وقفه یا بازداری رفتاری مرتبط می­گردد، آسیب­پرهیزی نامیده است، آسیب­پرهیزی بالا باعث عدم اطمینان و محافظه­کاری، کم­رویی، مایوسی و منفعلی می­شود و می­توان انتظار روان­رنجورخویی بالا را داشت، اما سطح پایین آسیب­پرهیزی باعث جامعه­پذیری و معاشرت­پذیری، راحتی و خوشبینی، خوش­مشربی، با انرژی و پرتحرکی می­شود که با ویژگی برون­گرایی رابطه دارد. بدین ترتیب در قسمت سرشت، کلنینجر این سه بعد را که هر یک دارای چهار مقیاس فرعی هستند معرفی نمود و بعد چهارم را که فاقد زیرمقیاس است، پایداری یا پشتکار نامید، افراد با نمره بالا در این بعد به سرسختی، سختکوشی، و مصمم بودن و سازندگی گرایش دارند و افراد با نمره­ی پایین در این بعد به راحتی در مواقع ناکامی و انتقاد و مواجه با مانع دلسرد می­شوند، با انجام اعمال روزمره­ی خود راضی هستند و بندرت برای انجام کارهای بزرگتر و بهتر تلاش می­کنند.

نظریه منش:از نظر کلنینجر، مدل سرشت با ابعاد چهار گانه، طرحی را برای تفکیک انواع مرسوم اختلالات شخصیت ارائه می­دهد اما نمی­تواند وجود و یا عدم اختلال شخصیت را محرز و قطعی نماید. از دیدگاه این نظریه، منش شناسی شخصیت به تفاوت­های بین فردی در پندارهای مربوط به خویشتن و به اهداف و ارزش­های فردی اشاره دارد.

در واقع سرشت انسانی تفاوت­های فردی در واکنش­های هیجانی خودکار و عادتی را پی­ریزی می‌نمایند درحالیکه انواع منش و خودپنداری­ها اهمیت و معنای تجربه­های جاری را مشخص می­نمایند و از این طریق واکنش­های هیجانی را هم تحت تاثیر قرار می­دهند. کلنینجر، سه بعد را برای منش در نظر می­گیرد؛ او در این مجموعه بعد خودراهبری بر پایه­ی پنداشت از خویشتن را به عنوان یک فرد مستقل که دارای زیرمجموعه­های وحدت، احترام، عزت، تاثیربخشی، رهبری و امید است، تعریف کرده است، در واقع نمره بالا در خودراهبری نشان­دهنده­ی مسئولیت­پذیری، کاردانی و هدفمندی در زندگی است خودراهبری بالا همچنین به امیدها و خواسته­های افراد نظم می­دهد و می­تواند قویاً با بهزیستی اجتماعی، روانی و جسمانی مرتبط باشد؛ اما نمره­ی پایین در این بعد بیشتر احتمال دارد نشان­دهنده­ی اختلال­های شخصیتی باشد و با نابالغی و ضعف ، خستگی و بی­اثری، بی­هدفی، درماندگی، وظیفه­نشناسی و بی‌مسئولیتی مشخص شده است. همچنین بعد همکاری بر پایه­ی پنداشت از خویشتن به عنوان بخشی از جهان انسانی و جامعه قرار دارد که از آن حس اجتماعی، رحم و شفقت، وجدان و تمایل به امور خیریه مشتق می­گردد؛ سطح بالای همکاری باعث ویژگی­هایی چون دلسوزی، حمایتگری، قدرت تحمل زیاد، توانایی بسیارخوب در کار گروهی، منصف و از خدمت کردن به دیگران لذت می­برد. سطح پایین همکاری ممکن است به معنی خودداری، کم­تحملی، فرصت طلبی، سادگی، ناهماهنگی، یا حتی مردم­گریزی و دارای دیدگاه مردم گریزی باشد و می­تواند به ارتباط بین­شخصی ضعیف و حمایت اجتماعی پایین منجر شود. علاوه بر این دو بعد، بعد خودفراروی بر پایه­ی مفهوم از خویشتن به عنوان بخشی از جهان پیرامون و منابع آن مطرح شده است که با پندارهای حضور رازگونه، ایمان مذهبی، متانت و صبوری بیان گردیده است؛ خودفراروی بالا؛ به معناي رشد فراشخصی، بالا بودن هوش هيجاني و روحيه­ی معنوي افراد، روراستی، صبوری است و همچنین افرادی با نمره­ی خودفراروی پایین؛ افرادی مغرور، بی­صبر و ناشکیبا، خودآگاه و مادی­گرا و ناراضی می­باشند. به بیانی دیگر،  ویژگی­های شخصیتی منش تحت تاثیر اختیار، قصد و برداشت فرد از تجربه و رویدادها می­باشند. تفاوت­های فردی در جنبه­های منش، به درجاتی تحت تاثیر یادگیری­های اجتماعی، فرهنگی و رسش و بلوغ در طی مراحل زندگی قرار دارند. منش شامل دریافت­هاي منطقی درباره خود، دیگران و دنیا است و بیشتر ویژگی­هایی را شامل می­شود که تحت تاثیرعوامل محیطی در ساختار شخصیتی فرد پدید می­آید.

بنا براین نظریه افراد می­توانند دارای سرشت­های مشابه باشند اما در ویژگی­های منشی با یکدیگر تفاوت کنند. از نظر مصنفین آزمون، هریک از این ابعاد در تعامل با دیگر ابعاد، شیوه­های سازگاری و انطباق فرد را با  تجربه­ها تعیین می­نماید وآسیب­پذیری فرد به اختلالات هیجانی و رفتاری نیز از همین تعاملات منشاء می­گیرد.

منبع

باقری،آزاده(1392)، موفقیت شغلی بر مبنای عوامل ویژگی شخصیتی سرشت و منش در کارکنان پروازی و زمینی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی ارسنجان

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0