مولفه های هوش هیجانی
هوش هیجانی از دومولفه تشکیل شده است که عبارتند از:
- بینش روانی فرد
- استعدادهای فطری همدلی
مولفه نخست – بینش روانی فردی- درهمه موقعیت ها و به طور حتم در تمام مراحل حل ، تصمیم گیری و یا انجام تکالیف یادگیری شایان اهمیت است.
مولفه دوم- استعداد فطری همدلی – هنگامی که به انجام وظیفه ای و یا موقعیت خاصی در رابطه با دیگران ضرورت می یا بد ، شکی نیست که در چنین موقعیتی ، رابطه ای متقابل میان فرد و دیگران وجود دارد. ابراز همدلی حتی در صورت عدم حضور فیزیکی دیگران ، می تواند ضروری باشد.
مولفه های مفهوم هوش هیجانی ثابت می کند که اندازه های هوش بهر به تنهایی نمیتواند بیشتر متغیر های متناوب فردی را در موقعیت های زندگی توضیح دهند. در صورتی که بررسی هوش هیجانی در فرد می تواند عامل موثری در موفقیت زندگی وی باشد.
مقایسه هوش هیجانی با هوش شناختی
هوش هیجانی با هوش شناختی از بعضی منظرها متفاوت از یکدیگر هستند. بر خلاف هوش شناختی که میزان سطح آن نسبتا” ثابت و ایستا می باشد و از سویی همبستگی کمی با موفقیت در زندگی دارد، هوش هیجانی را می توان از طریق تعلیم و تربیت،مربیگری هدفمند،ابتکار عمل ،توسعه ورشد یافتگی،سطح آن را ارتقاء داد.
به علاوه ثابت شده است همبستگی بالایی میان موفقیت های شغلی و زندگی فردی با هوش هیجانی وجود دارد. هوش هیجانی کلید متمایز ساختن افراد و گروه ها با عملکرد برجسته و عالی از سایر افراد و گروه ها با عملکرد معمولی و عادی ، محسوب می گردد .در حقیقت مطالعات نشان می دهد که با افزایش سن، سطح هوش هیجانی بالا می رود و اوج هوش هیجانی در سنین بین 50 تا 59 سالگی جلوه گر می شود.
محققان در این زمینه که مهارتهای هیجانی چقدر در موفقیت موثرند با یکدیگر اختلاف نظر دارند. ولی حتی بدبین ترین آنها معتقدند اهمیت مهارت های هیجانی در مقایسه با مهارت های شناختی یکسان هستند . شما نمی توانید برای ارتقاء هوش شناختی کار زیادی انجام دهید . اما می توانید هوش هیجانی یا ضریب هیجانی خود را ارتقاء دهید.
بر اساس مطالعات دانیل گلمن ، در بهترین شرایط، همبستگی کمی (در حدود 7 درصد) بین هوش عمومی و برخی ابعاد هوش هیجانی وجود دارد، به طوری که می توان ادعا کرد که آن ها عمدتاً ماهیت مستقل دارند. وقتی افراد دارای هوش عمومی بالا، در زندگی تقلا می کنند و افراد دارای هوش متوسط به طور شگفت آوری پیشرفت می کنند، شاید بتوان آن را به هوش بالا نسبت داد. بار آن ، نیز در پی یافتن پاسخی برای این سئوال که چرا برخی از افراد نسبت به برخی دیگر در ابعاد مختلف زندگی موفق تر هستند، بود. او به تحقیقات گسترده یی دست زد و با توجه به تحقیقات خود دریافت که تنها کلید موفقیت و تنها عامل پیش بینی کننده ی موفقیت افراد، هوش کلی آن ها نیست و در جستجوی عوامل دیگری بود. بارآن با استفاده از مقیاس هوش بزرگسال وکسلر، و مقیاس هوش هیجانی بر روی چهل بزرگسال آمریکای شمالی، ارتباط خیلی کمی (12 درصد) بین این دو مؤلفه یافت.
نظریه پردازن هوش هیجانی معتقدند که IQ به ما می گوید که قادر به انجام چه کاری هستیم، در حالی که هوش هیجانی به ما می گوید که چه کاری باید انجام دهیم. IQ شامل توانایی ما برای یادگیری، تفکر منطقی و انتزاعی می شود، در حالی که هوش هیجانی به ما می گوید که چگونه از IQ در جهت موفقیت در زندگی استفاده کنیم. هوش هیجانی شامل توانایی فرد در جهت خودآگاهی هیجانی و اجتماعی است و مهارت های لازم در این حوزه ها می سنجد، همچنین شامل مهارت های فرد در شناخت احساسات خود و دیگران، داشتن مهارت در ایجاد روابط سالم با دیگران و حس مسئولیت پذیری در برابر وظایف می باشد.
هوش هیجانی (EQ ) با هوش شناختی (IQ ) از بعضی منظرها متفاوت از یکدیگر هستند. بر خلاف هوش شناختی که میزان سطح آن نسبتاً ثابت و ایستا می باشد و از سویی همبستگی کمی با موفقیت در زندگی دارد، هوش هیجانی (EQ ) را می توان از طریق تعلیم و تربیت، مربیگری هدفمند، ابتکار عمل، توسعه و رشد یافتگی، سطح آن را ارتقا داد.
همچنین جاکوس و مک آنوی ، در پژوهش های خود نشان دادند که نوع و جایگاه فعالیت مغزی زنان و مردان در رابطه با هوش شناختی تفاوت دارد ؛ در هنگام فعالیت هوش عمومی، الگوی فعالیت مغزی مردان کاهش می یابد ولی در زنان افزایش پیدا می کند، در حالی که تفاوت هوش هیجانی در زنان و مردان با تفاوت در سطح فعالیت های مغزی آن ها همراه نیست.
لدوکس و الیزابت ، نخستین کسی بود که نقش کلیدی بادامه را در مراکز حسی مغز کشف کرد. یافته های او درباره ی مداربندی های مغز هیجانی تصور دیرینه ای را که در باره ی سیستم لیمبیک وجود داشت، کنار گذاشت. وی برای بادامه نقش محوری در فعالیت ها قایل شد و سایر ساختارهای لیمبیک را در نقش های بسیار متفاوتی دخیل دانست. تحقیقات لدوکس نشان می دهدکه حتی زمانی که مغز متفکر یعنی قشر نو مخ به مرحله ی تصمیم گیری رسیده است، بادامه ی مغز می تواند اعمال ما را کنترل کند، در واقع عملکرد بادامه و ارتباط متقابل آن با … کورتکس اساس هوش هیجانی است.
مایر و سالووی و کاروسو ، معنی متفاوتی را در مورد هوش هیجانی مورد بررسی قرار دادند، معانی مورد بحث آن ها عبارتند از: هوش هیجانی به عنوان روح زمان یا گرایش فرهنگی یک دوره ی خاص، هوش هیجانی به عنوان مجموعه یی از صفات شخصیت، و سرانجام هوش هیجانی به عنوان مجموعه توانایی های ذهنی.
منبع
بنی فاطمه،بتول(1391)،سبک های حل مسئله وهوش هیجانی ،پايان نامه كارشناسي ارشد،روانشناسی تربیتی،دانشگاه آزاداسلامی تهران
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید