مولفههاي فراشناخت
نظريهپردازان مختلف، فراشناخت را به گونهاي كم و بيش متفاوت طبقهبندي كردهاند. فلاول فراشناخت را متشكل از دو طبقه كلي دانش فراشناختي و تجربه فراشناختي ميداند.
دانش فراشناختي : دانش فراشناختي ناظر است بر بخشي از دانش اكتسابي كه به امور شناختي مربوط ميشود و به عنوان بخشي از دانش و باورهايي كه به مرور از طريق تجربه در حافظه بلندمدت اندوخته شده است كه ما را در بكارگيري هدفها، عملها، تجربههاي گوناگون براي پردازش انواع مختلف از اطلاعات هدايت ميكند، گفته ميشود. دانش فراشناختي را ميتوان به دانش مربوط به اشخاص، تكاليف و راهبردها تفكيك كرد. دانش فراشناختي ما را ياري ميدهد تا به هنگام يادگيري و دانستن امور، پيشرفت خود را زير نظر بگيريم. اين دانش به ما ميگويد كه راههاي مختلفي براي سامان دادن مطالب به منظور سهولت بخشيدن به يادگيري و يادآوري آنها وجود دارد.
تجربه فراشناختي : تجارب فراشناختي عبارتند از تجارب شناختي يا عاطفي كه به يك اقدام شناختي مربوط ميشوند. تجارب كاملا” آگاهانهاي كه به سادگي، قابل بيان هستند، نمونههايي از تجارب فراشناختي ميباشند. البته تجارب فراشناختي، تجارب كمتر آگاهانه و كمتر قابل بيان را نيز شامل ميشوند. اين تجارب از جهت محتوا ميتواند مختصر يا مفصل، ساده يا پيچيده باشند. تجارب فراشناختي ميتوانند به مثابه ی كنشهاي مفيد به خدمت اقدامات شناختي درآيند. براي نمونه: درك ناگهاني اين كه آنچه را كه لحظاتي پيش خواندهايد، نميفهميد، ممكن است فراخوان، بسياري از كنشهاي سازگار كننده باشد. بسياري از تجربههاي فراشناختي نشان ميدهد كه فرد در چه مرحلهاي از اقدام شناختي است و چه نوع پيشرفتي كرده است و ميكند و احتمالاً خواهد كرد. به نظر ميرسد اين تجربهها در موقعيتهايي رخ ميدهد كه انتظار ميرود فرد به نظارت و تنظيم آگاهانه و دقيق شناخت خود ناگزير باشد.به نظر ميرسد كه دانش فراشناختي، تجربه ی فراشناختي و رفتار شناختي، طي دوره انجام تكليف شناختي اطلاعاتي را براي يكديگر فراهم ميكنند و همديگر را فرا ميخوانند. بيكر و براون.فراشناخت را به دانش درباره شناخت و تنظيم شناخت تقسيم كردهاند. فرآيندهاي فراشناختي، دو جنبه مستقل ولي در ارتباط با يكديگرند: يكي دانش فراشناختي و ديگر فرآيندهاي تنظيم و كنترل.
دانش فراشناختي شامل موارد زير است:
اطلاعات فرد در مورد نظام شناختي خود: اين دانش درباره ويژگيهاي شخصي است كه دربرگيرنده اطلاعات فرد از مهارتهاي اختصاصي-عمومي و تواناييهاي فردي مؤثر بر عملكردهاي شناختي بوده و شامل سه بخش است: آنچه شخص درباره نقاط ضعف و قوت خود ميداند؛ اطلاعاتي كه از فرآيندهاي شناختي و انگيزشي خود دارد و آنچه از مقايسه تواناييهاي خود با ديگران درمييابد.
اطلاع از هدف و ويژگيهاي تكليف: سوال اساسي در هر تكليف مربوط به يادگيري اين است كه هدف از اين كار چيست و چگونه ميتوان براي دستيابي به آن برنامهريزي كرد؟ براي پاسخگويي به اين سوال بايد به ويژگيهاي تكليف توجه كرد. در صورتي كه تكليف مورد نظر براي يادگيرنده با اهميت نباشد يا مورد توجه او قرار نگيرد، فراشناخت و نظام نظارتي، فعال نخواهد شد. براي مثال، كودكان شش ساله ميتوانند موارد آشنا را بهتر از موارد ناآشنا يادآوري كنند؛ و نيز مجموعههاي كوچكتر را بهتر از يك شعر بلند يا فهرستي از اسامي ياد ميگيرند، ولي حجم و قدرت يادآوري حافظه كوتاهمدت را بيش از آنچه هست برآورد ميكنند. به هر حال، نكته جالب اين كه كودكان تا حدود نه سالگي بر اين باورند كه با مروري كوتاه بر تكاليف ميتوانند مقدار زيادي از مطلب را به خاطر آورند.
اطلاعات مربوط به راهبردهاي تسهيل كننده: علاوه بر اطلاعات مربوط به نظام شناختي و اهداف موضوع يادگيري، اطلاع يادگيرنده از راهبردهاي تسهيل كننده پردازش اطلاعات نيز ميتواند تلاشهاي يادگيرنده را در جهت يادگيري صحيح رهنمون شود. كودكان پنج ساله با اطلاع از محدوديتهاي حافظه، درمييابند كه اطلاعات جزئي و مختصر خيلي سريع از بين ميروند. اين كودكان به تدريج و در حدود شش سالگي از عواملي كه بر عملكرد ذهن تاثير دارد، درك كاملتري پيدا ميكنند، مثلاً تشخيص ميدهند كه شرط لازم براي انجام يك تكليف، تمركز بر آن است. همينطور، تمايل به انجام كاري خاص و وسوسه نشدن براي كارهاي ديگر، موجب تمركز بيشتر بر آن موضوع ميشود.
اطلاع از راهبردهايي كه يادگيري را بهبود ميبخشد(سازماندهي، مرور ذهني، معنيدار كردن موضوع، تمركز و غيره) و درك اين كه راهبردهاي يادگيري ميتواند موجب اعتلاي حافظه شود و يادآوري را تسهيل كند، نياز به رشد دارد.تنظيم و كنترل از ديگر فرآيندهاي فراشناختي است كه فرآيندهاي تفكر فرد را در موقعيت يادگيري هدايت ميكند. كنترل كنندههاي فراشناخت يا خودتنظيميعبارتند از: برنامهريزي، نظارت، تنظيم و بازبيني.
برنامهريزي يا طرحريزي :برنامهريزي مستلزم تعيين هدف براي مطالعه است، مثلا در مطالعه اجمالي موضوعات، سوالاتي مشخص ميشود كه يادگيرنده ميتواند معلوم كند چگونه به انجام تكليف مبادرت ورزد. به علاوه، برنامهريزي متضمن انتخاب راهبردهاي مناسب و تنظيم منابعي است كه بر عملكرد يادگيرنده تأثير ميگذارد. مثلاً، فرد قبل از مطالعه متن، پيشبينيهايي ميكند، راهبردهايي را در نظر ميگيرد و زمان لازم براي مطالعه را تخمين ميزند و قبل از شروع تكليف، توجه انتخابي خود را به مطالعه اختصاص ميدهد.برنامهريزي براي يادگيري، شبيه روشي است كه مربي فوتبال براي جايگزيني بازيكن در مقابل تيم رقيب به كار ميگيرد و بعد از اين كه فيلمهاي تيم مقابل را تماشا كرد، براي راهبردهاي حمله، دفاع و مقابله تصميم ميگيرد (براي مثال، اگر تيم مقابل، دفاع ضعيفي داشته باشد، مربي احتمالا” تصميم ميگيرد كه بر حمله يا هجوم تأكيد كند)؛ سپس مربي براي اين كه بازيكنان مسئوليت خود را در بازي بدانند با آنها صحبت ميكند. همينطور دانشآموز بايد طرحي كلي براي يادگيري داشته باشد: آنها هنگام مطالعه و در كلاس درس يادداشت برميدارند، مدت نياز به مطالعه را پيشبيني ميكنند، يادداشتهايشان را مرور و در صورت ضرورت، گروههاي مطالعه را سازماندهي ميكنند. همچنين آنها انواع ديگري از رفتارهاي خودتنظيميرا به كار ميبرند و در صورت لزوم به منابعي غير از كتابهاي درسي مراجعه ميكنند. يادگيرندگان در اين فرآيند كاملاً فعالاند نه منفعل .
راهبرد نظارت : راهبرد نظارت شامل پيگيري و توجه به هنگام خواندن متن، سوال كردن از خود درباره موضوعات و نظارت كردن بر سرعت و زماني است كه خواندن يك متن نياز دارد. دانشآموزي كه براي امتحان زيستشناسي آماده ميشود، هنگام مطالعه از خود سوالاتي ميكند كه پاسخي ندارند. از اين رو، احساس ميكند روش مطالعه و يادداشتبرداري او كارآمد نبوده، به راهبردهاي يادگيري ديگري نياز دارد. روانشناسان شناختي معتقدند، فقدان يا كمبود دانش يادگيرندگان درباره توجه و عوامل تاثيرگذار بر آن، مهمتر و اساسيتر از فقدان يا كمبود دانش آنها در مورد مطالب درسي است. به عبارت ديگر، چنانچه فراگيران، اطلاعاتي درباره توجه و ساير عوامل تسهيل كننده يادگيري داشته باشند و مهارتهايي در اين زمينه كسب كنند، يادگيري دروس مختلف نيز براي آنها آسان خواهد شد. در اين شرايط، نگراني معلمان درباره بيتوجهي دانشآموزان و مشكلات يادگيري آنها نيز كاهش مييابد. اين دانشآموزان ميتوانند مهارتهاي فراشناختي را در خانه و مدرسه براي بهبود يادگيري خود به كار گيرند. شناخت نظام پردازش اطلاعات مخصوصا براي معلماني كه با مشكل توجه دانشآموزان سروكار دارند، مفيد است. بنابراين، اولين اقدام معلم موفق، جلب توجه دانشآموزان به موضوعات مهم است. او ميتواند اين كار را با كمك كردن به دانشآموزان در انتخاب موضوعات مهم انجام دهد: آنها را براي توجه كردن به موضوعات درسي برانگيزاند، از پراكندگي حواس آنها بكاهد و مهارتهايي را به آنها آموزش دهد تا توجه آنها را بر يادگيري و موقعيت يادگيري متمركز كنند.
راهبرد تنظيم : راهبرد نظمدهي با راهبرد نظارت و برنامهريزي در ارتباط است. به عنوان مثال، هنگاميكه يادگيرندگان بخشي از متن را نفهمند و نتوانند به سوالات خاص جواب دهند، دوباره قسمتهاي قبل را بازخواني و مرور ميكنند. در اين شرايط، سرعت خواندن يادگيرنده به دليل مشكل بودن يا ناآشنايي با موضوع كاهش مييابد. بنابراين، راهبرد تنظيم به دانشآموزان كمك ميكند تا چگونگي مطالعه خود را اصلاح كنند، دوباره مرور و نقايص درك و فهم خود را برطرف كنند.
راهبردهاي فراشناختي
يادگيرنده ی ماهر کسى است که هم بهروشهاى کسب شناخت مجهز است و هم بهروشهاى کسب فراشناخت. روشهاى کسب شناخت و فراشناخت با اصطلاح راهبردها يا استراتژىهاى شناختى و فراشناختى معروف هستند. راهبرد يا استراتژى به يک نقشه کلى يا مجموعهاى عمليات که براى رسيدن به هدف معينى طرحريزى شده است گفته مىشود. بنابراين، راهبردهاى شناختى وسايل شناختى هستند که ما براى رسيدن به هدفهاى شناختى خود، مانند انجام دادن يک تکليف يا جواب دادن به سؤالهاى يک آزمون برمىگزينيم.اصطلاح ديگر وابسته به راهبرد يا استراتژى تاکتیک است. تاکتيک به يک فن يا تکنيک خاص گفته مىشود که در خدمت استراتژى قرار دارد. بايلر و اسنومن در رابطه با استراتژى و تاکتيک گفتهاند شايد مهمترين نکتهاى که بايد درباره اين دو مفهوم فهميد اين است که تاکتيک بايد با هدفهاى استراتژى همخوان باشد. راهبردهاى شناختى ابزارهاى يادگيرى هستند. راهبردهاى شناختى در واقع راهبردهاى يادگيرى و يادآورى هستند. راهبردهاى شناختى به ما کمک مىکنند تا اطلاعات تازه را براى ترکيب با اطلاعات قبلا آموخته شده و ذخيرهسازى آنها در حافظه درازمدت آماده کنیم.
از سوى ديگر، راهبردهاى فراشناختى ابزارهائى هستند براى هدايت راهبردهاى شناختى و نظارت بر آنها. از جمله اين راهبردها مىتوان تعيين هدف براى يادگيري، طرح سؤال درباره مطالبى که خوانده مىشوند، ارزشيابى از آنچه خوانده شده است، و تنظيم سرعت مطالعه را نام برد. به سخن ديگر، يادگيرنده به کمک راهبردهاى فراشناختى از راهبردهاى شناختى خود حداکثر استفاده را مىبرد. دمبو در اين باره گفته است، به دانشآموزان و دانشجويان مىتوان راهبردهاى شناختى متعددى را آموزش داد، اما اگر آنها از مهارتها يا راهبردهاى فراشناختى لازم برخوردار نباشند و ندانند که در يک موقعيت معين از کدام راهبرد شناختى استفاده کنند، يا چه زمانى راهبرد شناختى خود را عوض نمايند، يادگيرندگان ماهرى نخواهند بود.در مقايسه راهبردهاى شناختى با راهبردهاى فراشناختى گفته شده است يادگيرندگان ماهر راهبردهاى شناختى را بهخدمت مىگيرند تا به پيشرفت شناختى دست يابند و از راهبرهاى فراشناختى استفاده مىکنند تا بر آن پيشرفت نظارت کنند.
همانطور که می دانیم، راهبردهاي شناختي راههاي يادگيري هستند. در قياس با آنها، راهبردهاي فراشناختي تدبيرهايي هستند براي نظارت بر راهبردهاي شناختي و هدايت آنها. دمبو در مقايسه اين دو نوع راهبرد با يكديگر گفته است: “برحسب نظام خبرپردازي، راهبردهاي شناختي به ما كمك ميكند تا اطلاعات تازه را به منظور پيوند دادن با اطلاعاتي كه ميدانيم، براي ذخيرهسازي در حافظه درازمدت آماده سازيم-راهبردهاي شناختي ابزارهاي لازم براي يادگيري محتوا هستند، اما راهبردهاي فراشناختي بر راهبردهاي شناختي اعمال كنترل ميكنند و به آنها جهت ميدهند. به سخن ديگر، ميتوان به يادگيرندگان راهبردهاي شناختي زيادي را آموزش داد، اما اگر آنان از مهارتهاي فراشناختي لازم كه ميگويد در يك موقعيت معين كدام راهبرد يا استراتژي شناختي مورد استفاده قرار گيرد و چه وقت بايد تغيير استراتژي داد بيبهره باشند، هرگز يادگيرندگان موفقي نخواهند شد. بنابراين، راهبردهاي شناختي و فراشناختي بايد با هم كار كنند.”
فلاول نيز راهبردهاي شناختي و فراشناختي را با هم مقايسه كرده و در اين باره گفته است كه يادگيرندگان ماهر راهبردهاي شناختي را به خدمت ميگيرند تا به پيشرفت شناختي دست يابند و از راهبردهاي فراشناختي استفاده ميكنند تا بر آن پيشرفت نظارت و كنترل داشته باشند. گود و برافي نيز در توضيح آگاهي فراشناختي آن را “انتخاب هشيارانه راهبردهاي مناسب، نظارت بر اثربخشي آنها، اصلاح غلطها، در صورت لزوم تغيير راهبردها، و جانشين ساختن آنها با راهبردهاي جديد دانستهاند”
گارنر براي روشن ساختن تمايز بين راهبردهاي شناختي و راهبردهاي فراشناختي مثال زير را ذكر كرده است: “فرض كنيد دانشآموزي قرار است در آينده نزديك در امتحان درس تاريخ شركت كند. براي آماده شدن به منظور شركت در اين امتحان، كتاب درسي خود را كه قبلا در طول ثلث يا ترم تحصيلي مطالعه كرده بازخواني ميكند و درباره نكات مهم كتاب، براي مرور كردن در شب امتحان، يادداشت تهيه مينمايد. بازخواني مطالب كتاب درسي و يادداشتبرداري دو نوع راهبرد شناختي هستند، زيرا دانشآموز از طريق آنها اطلاعات مربوط به درس تاريخ را ميآموزد و به حافظه ميسپارد. حال اگر دانشآموز مورد نظر ما، پس از خواندن و يادداشت برداري، بكوشد تا با جواب دادن به سوالهاي آخر فصلهاي كتاب آموختههاي خود را ارزشيابي كند، اين ارزشيابي شخصي يك راهبرد فراشناختي به حساب ميآيد. اگر نتيجه اين ارزشيابي نشان دهد كه دانشآموز براي امتحان درس آمادگي كامل را كسب نكرده است، همان راهبردهاي شناختي يا راهبردهاي شناختي ديگري را به كار خواهد بست تا اين كه بالاخره اطلاعات لازم را درباره كتاب كسب نمايد”
لفرانسواراهبردهاي شناختي و فراشناختي را با اصطلاح راهبردهاي يادگيري و تفكر معرفي كرده و گفته است كه اين يك اصطلاح كلي است كه هم مهارتهاي شناختي را شامل ميشود و هم مهارتهاي فراشناختي را. او در كتاب خود با عنوان روانشناسي براي آموزش، به منظور روشن ساختن تمايز بين راهبردها يا مهارتهاي شناختي و فراشناختي توضيحات زير را داده است: “من تصميم ميگيرم كه معاني اصطلاحات مربوط به آموزش و پرورش علوم شناختي جديد را بياموزم (انتخاب هدفي كه فكر ميكنم از عهده آن بر ميآيم، يك تجربه فراشناختي). به مطالعه مطلب مورد نظر خود ميپردازم (فعاليت شناختي). بعد از خواندن چند سطر مكث ميكنم؛ احساس مبهمي از اين كه چيزي را نفهميدهام به من دست ميدهد (تجربه فراشناختي). آن دو سطر را دوباره ميخوانم (فعاليت شناختي). حال احساس ميكنم كه دارم ميفهمم (فراشناخت). به خواندن ادامه ميدهم، و به هر تعريفي كه بر ميخورم يكي دو بار آن را براي خود تكرار ميكنم (مرور ذهني، يك راهبرد شناختي). احساسي به من دست ميدهد حاكي از اين كه دارم ياد ميگيرم (تجربه فراشناختي). كارم را به پايان ميرسانم. به هر يك از اصطلاحات نگاه ميكنم و به آراميتعريف آن را تكرار ميكنم (عمل شناختي). از اين كه مطالب را ميفهمم و تا امتحان فردا آنها را به ياد خواهم داشت، احساس رضايت ميكنم (فراشناخت).
کمک به رشد توانایی های فراشناختی
آلن براون ار دانشگاه کالیفرنیا پیش گام تحقیق درباره ی فراشناخت است و مطالب زیادی را درباره ی کاربرد این پژوهش ها در تدریس داشته است. موارد ذیل که از تحقیقات براون اقتباس شده است به تکامل فراشناخت دانش آموزان کمک می کند:
به دانش آموزان کمک می کند تا درک کنند فعالیت های مختلف یادگیری ،انتظارات متفاوتی را به وجود می آورد. مثلا دانش آموزان ابتدایی که لغات جدیدی را فرا می گیرند باید بدانند که خواندن فهرستی از لغات و یا حتی حفظ آنها بهترین روش یادگیری یا به کارگیری کلمات جدید نیست. روش مؤثرتر یادگیری تعریف هر لغت و به کارگیری آن در موارد فراوان و متفاوت است. به طور کلی براساس تحقیقات مربوط به فراشناخت معلمان نباید فقط محتوای درسی را به دانش آموزان خود بیاموزند بلکه باید روش ارزیابی و شیوه ی آماده شدن برای یادگیری را نیز آموزش دهند.
به دانش آموزان باید آموخت که اطلاع از شناخت ، خود اثر مهمی در یادگیری دارد .دانش آموزان باید بیاموزند که ارتباط یافته های جدید باید با دانسته های قبلی امکان یادآوری را افزایش می دهد همچنین باید بدانندکه انگیزه های آنها برای یادگیری در کیفیت فراگیری تاثیر مستقیم دارد .علاوه براین باید به دانش آموزان کمک کرد تا به نقاط قوت وضعف خود پی ببرند و به هنگام یادگیری موارد جدید، این نقاط قوت و ضعف را در نظر داشته باشند.
باید به دانش آموزان روش های علمی فراشناخت را آموخت. مثلا دو روش علمی بسیار خوب تلخیص و تهیه سؤالات است. تحقیقات نشان می دهد که وقتی شاگردان خلاصه و یا نمایی از موارد خواندنی درس را برای خود تهیه می کنند به محفوظات درسی آنها افزوده می شود.
به دانش آموزان باید روش تهیه سؤال را آموخت. سؤال درآوردن نیز ازابزارهای مهم آموزش مهارت های فراشناختی است .کسی قادر به تهیه سؤال است که قادر به فهم مطالب باشد. ما با این ابزار میزان دقت دانش آموزان را ارتقا می بخشیم، توان تشخیص مطالب مهم را رشد می دهیم و مهمتر از همه ذهن دانش آموزان را به پاسخ دادن به این گونه سؤالات هدایت می کنیم. بنابراین بهتر است دانش آموزان به هنگام مطالعه سؤالاتی را از خودشان بپرسند زیرا این امر به یادآوری اطلاعات مهم کمک می کند.
راهبردهای توسعه ی توانایی فراشناختی
راهبردهایی که با استفاده از آنها می توان به توسعه ی توانایی فراشناخت اقدام کرد، از بلکی و اسپنس اقتباس شده است:
تعیین اینکه چه می دانیم و چه نمی دانیم. فراشناخت یعنی تفکر درباره تفکر و به عبارتی متمایز کردن دانسته های خویش از مجهولات است. همانطور که وظیفه ی یک مدیر، اداره ی یک سازمان است. وظیفه ی یک اندیشمند نیز اداره ی افکار خویش است. بدین منظور او باید بتواند اطلاعات جدید را به مطالب پیشین ربط دهد. آگاهانه راهبردهایی را برای فکر کردن انتخاب کند و به برنامه ریزی، بازبینی و ارزیابی فرایندهای فکری خویش بپردازد.
بیان فکر و صحبت کردن درباره ی تفکرات شخصی: وقتی فرد در هنگام حل مسأله یا تصمیم گیری به بیان شفاهی افکار خویش بپردازد کنترل و آگاهی بیشتری بر افکار خویش پیدا می کند و در نتیجه آگاهی فراشناختی او تحریک می شود.
برنامه ریزی و خود گردانی: هرگاه از دانش آموزان بخواهیم که طرح یا نقشه ای برای یادگیری خویش تهیه و سپس بر اجرای آن نظارت کنند. آن ها مشغول انجام یک تکلیف فراشناختی می شوند . برای مثال لازم است ابتدا پیش بینی کنند که برای انجام یک تکلیف به چه مقدار وقت و تلاش نیاز دارند و اطلاعات را از کجا و چگونه به دست آورند. سپس برای جمع آوری، بازِیابی و ترکیب اطلاعات برنامه ریزی کنند
منبع
توحیدی ،یوسف (1393)،رابطه خود کار آمدی ،توانایی فراشناختی و انگیزش تحصیلی با عملکرد ریاضی دانش آموزان دبیرستانی شیبکوه ،پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی تربیتی ،دانشگاه آزاد اسلامی هرمزگان
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید