مفهوم و مبانی هویت فردی
سبك هويت از ديدگاه برزونسكي سبك هويت عبارت است از اينكه چگونه افراد به جستجو، پردازش و ارزيابي اطلاعات مربوط به خود ميپردازند و از آن استفاده ميكنند. سه سبكي كه برزونوسكي به آن پرداخته است عبارت است از:اطلاعاتي،هنجاري اجتنابي/سردرگم. به نظر برزونوسكي توازن بسيار بالايي بين سبك سردرگم / اجتنابي با وضعيت هويت سردرگم و سبك هنجاري با وضعيت هويت زودرس و سبك افراد اطلاعاتي با وضعيت هويت موفق و ديررس وجود دارد. افراد داراي سبك هويت اطلاعاتي آگاهانه و فعالانه به جستجوي اطلاعات و ارزيابي آنها پرداخته و از اطلاعات مناسب بهره ميگيرند. اين افراد سخت كوش، خودتنظيم گر، با عزت نفس بالا، درون نگر، داراي منبع كنترل دروني، خودآگاه، دار اي قدرت حل مسئله و پيچيدگي شناختي هستند. چنين افرادي معمولاً اميدوار نسبت به آينده، شاداب، خوش قول بوده و در هنگام انجام تكاليف تحت تأثير ديگران نبوده و بر باورهاي خود تكيه ميكنند.
افراد داراي سبك هويت هنجاري در تصميم گيري هاي مهم و ابراز عقايد با انتظارات، دستورات گروه هاي مرجع و افراد مهم هم نوا شده و به طور فعال به جستجو و ارزيابي اطلاعات نميپردازند بلكه تلاش آنها در اين است كه از ساختار هويتي موجود كه بدون تحقيق و اكتشاف به دست آورده اند دفاع كنند . افراد با سبك هويت هنجاري بدون گذراندن دوره هاي اكتشاف، تحقيق و بحران هويت از طريق تقليد از مراجع قدرت مهم به تعهد ميرسند و از تعهداتشان به صورت سخت گيرانه و متعصبانه دفاع ميكنند. اين گروه از افراد داراي اهداف شغلي و آموزشي مشخصي بوده كه از بيرون كنترل ميشوند و انعطاف پذير نيستند فاقدقدرت تصميم گيري بوده و تصميم گيري هايشان عمدتاً با تعلل و مسامحه انجام ميشود. منبع كنترل اين افراد بيروني بوده و داراي رفتارهاي هيجاني و بدون ثبات هستند اين افراد عزت نفس پايين، خودپندارة منفي خودتنظيميناقص دارند. عملكرد اين افراد بر روي تكاليف بسيار ضعيف بوده و معمولاً تكاليف را بدون اين كه كامل كنند رها ميكنند. همچنين در زندگي و تحصيل كم تر موفق بوده و ازاستقلال و فرديت كميبرخوردارند.
نظریه هویت ریچارد جنکینز
بدون هویت اجتماعی، یعنی بدون وجود چارچوبهای مشخصی که شباهتها و تفاوتها را آشکار میسازد، افراد یک جامعه امکان برقراری ارتباطی معنادار و پایدار با یکدیگر نخواهند داشت و در نتیجه نمیتوان از وجود اجتماع سخن گفت. نهادهای گوناگون اجتماعی اعم از سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، دولتی و یا غیردولتی و باورها و سنتها و حتی نحوه احساس تعلق و پیوندهای گروهی همه و همه در ایجاد و دگرگونی هویت اجتماعی نقش دارند، به علاوه در برابر هویتها یا هویتهای غالب اجتماعی همواره مقاومتهایی صورت میگیرد.
به نظر ریچارد جنگینز برای فهم هویت فردی و اجتماعی، میتوان از یک الگوی هویتشناسی واحد استفاده کرد. الگویی که روند هویتیابی را شامل دو وجه درونی و بیرونی میداند. جنکینز با طرح مفاهیم و مقولاتی چون دربرگیرندگی و تفاوت و ردهبندی و مقاومت تلاش میکند الگوی واحد خویش را به روندهای هویتیابی در گروههای اجتماعی و ردهبندیهای گوناگون و جماعتهاي محلی و قوميتعمیم دهد تا روشن سازد که هم هنگاميکه افراد بدون مقاومت، ردهبندیهای از پیش تعیین شده اجتماعی را میپذیرند و تلاش میکنند تا خود را با آن هماهنگ سازند و هم هنگاميکه سعی در شکستن این چارچوبها و ایجاد ردهبندیها و گروهبندیهای جدید و کسب هویتهای نوین دارند، در حیطهای قرار دارند که وجوه درونی و بیرونی هویت، همچون دوسویة یک واقعیت واحد عمل میکند. واقعیتی که در آن واحد، هم هویت فردی آنها را تعیین میکند و هم هویت اجتماعی آنها را. هویتهایی که اگر چه میتوان میزان تخیلی یا واقعی بودن آنها را مورد سنجش یا داوری قرار داد، اما نمیتوان به دلیل کموبیش تخیلی بودن، آنها را واهی تصور کرد.
جنکینز حول موضوعاتی چون خویشتن و هویت، خودهای اجتماعی، تأثير ردهبندیها و گروهبندیهای اجتماعی در هویتیابی، پیشبینیپذیری، هویتهای نهادی و سازمانی و مدرنیته، عقلانیت و هویت سامان یافته است به طرح و نقد نظریههای مید، گافمن، گیدنز، برگر و لاکمن، شوتز و فوکو پرداخته و سپس الگوی نظری خود را در تحلیل و تبیین هویتهای فردی و اجتماعی ارائه نموده است. وی در عین حال از بخش عمدهای از نظریات شارحان پسامدرنیته و از جمله استوارت هال و رویکرد گفتمانی به هویت صرفنظر کرده است، زیرا از دید وی اغلب این نظریهپردازان این وظیفه تاریخ باورانه را تحت عناوین مختلف بر خود فرض دانستهاند که قصه قدیميپیشرفت را با فراروایت چندپارگی سوژة و هویت جایگزین کنند و در تعقیب چنین مضامین بلندی احتمالاً مسائل معمولی از نظر دور میماند. جنکینز میگوید: کانون توجه کار من به طور قطع مسائل معمولی است، یعنی ترکیب تعاملی هویت و این که هویت اجتماعی چگونه عمل میکند.
هویت اجتماعی تعریفی است که فرد از خود در رابطه با دیگران میکند و بر اساس عضویت در ردهها و گروههای گوناگون اجتماعی شکل میگیرد. هویت افراد وابسته به برداشت دیگران است و شناسایی دیگران لازمة تثبیت هویت ا ست. دو معنای اصلی هویت، تشابه و تمایز مطلق است. همة هویتهای انسانی حتی هویت فردی که در خویشتنی تجسم مییابد و بر اساس نحوة ارتباط با دیگران و تجربههای دوران حیات شکل میگیرد، اجتماعیاند چون به معنا مربوط میشوند و معنا نتیجة توافق و عدم توافق و موکول به جمع است. به علاوه، هویت اجتماعی شخص هیچگاه تمام شده نیست و مدام در معرض تغییر و تحول و بازنگری است.
از نظر جنکینز خودآگاهی دربارة هویت اجتماعی در همه دورانها وجود داشته و منحصر به دوران مدرن نیست.نقطه قوت دیدگاه جنکینز، اتخاذ رویکردی بینابین رویکرد مدرن و رویکرد پسامدرن به هویت است هویت، نه امری ثابت و تمام شده و دارای انسجام و نه امری کاملاً سیال و چند پاره است.
نکته ظریف و مهميکه جنکینز مطرح کرده آن است که هویت را نه میتوان با برجسته کردن جامعه، به هویتهای جمعی به ویژه هویت فرهنگی یا قومي فرکاست، مثل آنچه سارا دلامونت در کتاب میلها و هویتها انجام داده است، و نه مانند گیدنز میتوان میان هویت شخصی و هویت اجتماعی تفاوت قائل شده و مرز روشنی ترسیم کرد. هویت فردی و هویت جمعی را نمیتوان از هم متمایز کرد چرا که تمایز فرد و جامعه را نمیتوان بدیهی انگاشت. به نظر جنکینز، دلامونت و گیدنز، تقسیمبندی سپهر اجتماعی را که عمدتاً متأثر از سنت دروکیم و طیفهای گوناگون پوزیتیویسم است مسلم فرض میکنند. از نظر آنها در یک طرف افرادند و در طرف دیگر فرهنگها و جوامع.در روایت دیگری که از نسبت امر فردی- شخصی و امر اجتماعی، فرهنگی سخن میگوید، نوعی هستیشناسی عرضه میشود که بنابر آن شخص و فرد در قیاس با جامعه شأنی متمایز دارد. به نظر جنکینز این دیدگاه تشابه زیادی به ویژگی عقل سلیم دارد و گیدنز گاه به این روایت نزدیک شده است. هر چند برخی از جامعهشناسان از فردگرایی روششناختی حمایت میکنند- یعنی دادههای مربوط به گروهها و جمعها را باید با مراجعه به افراد کسب کرد- اما غالب دانشمندان علوم اجتماعی فردگرایی نظری ریشهای را رد میکنند و بر وجود چیزی به نام جامعه اتفاق نظر دارند. دیدگاهی که جنکینز برای فهم هویت اجتماعی عرضه میکند، دیالکتیک هویتها و دیالکتیک فرد و جامعه است. مید، گافمن و فردریک بارث افرادیاند که جنکینز نظریه هویت خود را با الهام از کار آنها ساخته و پرداخته است.
به نظر او هویت، شرط ضروری حیات اجتماعی است اما هویت فردی نیز که در خویشتنی تجسم یافته، به طور کامل در جامعه ساخته میشود. یعنی در فرایندهای اجتماعی شدن اولیه و فرآیندهای جاری تعامل اجتماعی که در چارچوب آنها افراد در طول عمرشان خود و دیگران را تعریف و بازتعریف میکنند. خود ترکیبی است جاری و پویا که حاصل تعریف خود (درونی) و تعاریفی است که دیگران از خود عرضه میکنند (بیرونی). جنکینز روی الگوی واحدی از خویشتنی تأکید میگذارد که ترکیبی دیالکتیکی از تعریفهای درونی و بیرونی است. اما خودآگاهی یا شناخت زمانی حاصل میشود که فرد خود را در جای یک دیگری تعمیم یافتة اجتماعی بگذارد. معمولاً در سپهر اجتماعی تعریف کسانی (دگرانی) بر کرسی مینشیند که واجد قدرت باشند.
البته بر چسبها و تعاریف دیگران ممکن است موجب برانگیختن مقاومت شود. قدرت و سیاست در مسائل مربوط به هویت مهماند. در اینجا جنکینز بر روی نقش ردهبندی و هویتهای اسميمتعاقب آن تأکید نموده و یادآور میشود که رده مستلزم شناسایی دیگران و موجد هویت اسمياست اما چه بسا درونی شده و به هویتی واقعی تبدیل شود. اما برای ردهبندی اشخاص لازم است مرجعی وجود داشته باشد و مراتب و آیینهای عضوگیری نهادها (چه رسميو چه غیررسمی) در ردهبندی اجتماعی دارای اهمیت زیادی است آن هم در دوره مدرن که نهادهای مسلط و به ویژه نهادهای انضباطی گسترش یافتهاند. ساخت مراتب و توزیع آنها حاصل روابط و مبارزات سیاسی در داخل و خارج سازمان است. آنچه جنکینز روی آن تأکید دارد یعنی قدرت آمرانة نهادها و سازمانهای مدرن در تحمیل هویتها، اینجا برجسته میشود: شیوههای نهادینه عضوگیری نهادها و سازمانها باعث تخصیص آمرانه هویتهای ویژه به افراد میشود.
این کار به نوعبندی بیشتر هویتها میانجامد. در نتیجه هویتهای اسميو واقعی در یکدیگر دخیل میشوند.اینجا، بار دیگر برجستگی تحلیلهای جنکینز درباره هویت و تأثير متقابل و درهم تنیدگی هویتهای فردی و اجتماعی و تأثير دیگران مهم و به ویژه دیگران قدرتمند در ایجاد هویتهای اسميو واقعی به خوبی نمایان میشود. به بیان جنکینز ماندگارترین مضمون در نظریه اجتماعی، تلاش در پل زدن بر شکاف تحلیلی میان فرد و جامعه (کنش و ساختار) است و هویت اجتماعی به چند دلیل مفهوميراهبردی در جهت رفع این شکاف است.از آنجا که در همه معناهای خویشتن، استقلال و خودمختاری کنشگر وجود دارد، پس خود یا خویشتن، موازی معنای عمومي«هویت» شمرده شده است. در هر دو مفهوم خود و هویت چهار ویژگی شباهت، تفاوت، تأملی بودن و فرآیند نهفته است .مطابق تعریف جنکینز، فهم تأملی هر فرد از هویت خودش در رویارویی با دیگران و از لحاظ شباهت یا تفاوت ساخته میشود و بدون آن ما قادر به شناسایی خود و عمل نخواهیم بود.
خود، تجربة خصوصی فرد از خودش است و شخص، به چیزی که از فرد در جهان خارج به جله درمیآید، اطلاق میشود، مثل نژاد، ویژگیهای ظاهری و جنسیت، همیشه آنچه ما در خود میبینیم با آنچه دیگران در ما میبینند منطبق نیست، اما خویشتن و شخصیت به طور کامل و عمیقاً در یکدیگر دخیلاند. دلیل دشواری تمایز از شخصیت، در هم بافته بودن امر درونی و امر بیرونی است. از این رو ما در گفتوگوهای روزمره غالباً میان خود و شخص فرق نمیگذاریم.در قرائتی که جنکینز از کولی و مید دارد، خود از نظر مید به اندازة «خود آینهسان» کولی توسط صدای درونی شدة دیگران تعیّن نمییابد. تأملی بودن شامل گفتوگوی من فاعلی با من مفعولی است، اما در وضعیت مطلوب من مفعولی یشتر از من فاعلی عهدهدار امور است.
یعنی سرچشمة یک شخصیت منسجم است.به نظر جنکینز، اینجاست که ، مید قدرت و سلطه را به حساب نمیآورد و جامعه را امری اجماعی مورد توافق عامه و ساده میبیند. به علاوه نقد دیگر وارد به مید و فروید آن است که «خود» را به صورت نظامياز تکههای مختلف ترسیم میکنند، اما خود غالباً یکپارچه ادراک میشود و خود تکهپاره، بیمارگون محسوب میشود. در هر حال خود یک هویت اجتماعی اولیه و بنیادی و الگویی برای فهم همة هویتهای بعدی است یعنی ساختاری برای پیوند زدن آن هویتهاست.
جنسیت به تجربه فرد سامان میدهد و آن را در خویشتن ادغام میکند. به علاوه جنسیت آشکارترین وجه هویت فردی است که در تعامل با دیگران ساخته میشود و قطعاً هویتی جمعی نیز هست زیرا میتوان بر اساس آن ردهبندی کرد. جنکینز چندپارگی وسیال بودن خود و هویت را نمیپذیرد و در عوض، چون گیدنز معتقد است، اغلب مردم خویشتن یکپارچه و سازگار را به طور مداوم تجربه میکنند و در نتیجه کمابیش از امنیت وجودی برخوردارند. با این حال با بلاتکلیفی و احساس عدم امنیت نیز بیگانه نیستند. اما چنانچه گاهی امنیت درونی ما در مخاطره قرار گیرد به این معنی نیست که خودهای ما چند پاره و عوامل درونی شناسایی ما آسیبپذیر یا هویت ما متزلزل است، ممکن است سپهر اجتماعی دیگران یا عامل بیرونی شناسایی پیشبینیناپذیر، دشوار و ناهمدلانه باشد.
جنکینز تحت عنوان «تصویر خود و تصویر اجتماعی» بار دیگر بر دیالکتیک شناسایی تأکید کرده و با شرح نسبتاً مفصل دیدگاه گافمن، آن را رویکردی باریکاندیشانه و سودمند ارزیابی میکند. وی تشریح تأثير ردهبندیها و گروهبندیهای اجتماعی در شکلگیری هویتها میپردازد و به ویژه نقش آن را در حفظ و تداوم قدرت انضباطی در جامعة مدرن یادآور میشود و بر قدرتمدارانه و جانبدارانه بودن غالب آنها تأکید میورزد، در حالی که رده، مستلزم شناسایی عامل بیرونی و موجد هویت جمعی است، گروه مستلزم شناسایی درونی اعضا و موجد هویت اجتماعی است. بر این اساس میتوان «طبقة در خود» مارکس را یک ردة فاقد آگاهی اعضا دانست و «طبقة برای خود» را که آگاه از جایگاه و منافع خود است، یک گروه به شمار آورد.
الگوی نظری فردریک بارث در تبیین صورتبندیهای اجتماعی جمعی و به ویژه هویتهای قوميمعرفی شده است. به نظر بارث هویتهای قومياگر به کلی سیال نباشند، در هر حال انعطافپذیرند. او به جای آن که تفاوتهای برخاسته از هویت را بدیهی بینگارد و سپس به نحوة اثرگذاری آن بر تعامل اجتماعی بپردازد میخواهد دریابد که چگونه هویت و تفاوت به طور اجتماعی ساخته میشود. به علاوه همچون گافمن سعی میکند میان هویتهای افراد و شیوه سلوک آنها و صورتبندیهای کلان اجتماعی و هویتهای جمعی پل بزند.به نظر جنکینز ایدئولوژی و سیاست در ردهبندیهای نهادی نقش موثری دارند. او همچون برگرو لاکمن نهادها را الگوهای رفتاری میداند که در طول زمان به عنوان شیوة انجام دادن امور، اعتبار یافتهاند.
شیوههای بایستة انجام کارها، به مرور توسط نهادها، جا افتاده و سبب پیدایش تعقیب و مجازات میشود. در نتیجه نهادها ابزاری برای نظارت اجتماعی و در عین حال فرآوردههای اجتماعی و تاریخیاند.یکی از نهادهای اجتماعی زبان است که شاخصی از نظم ساختگی و تحمیلی است و به شکل مقررات، قواعد و روایتها رخ مینماید. نهادها سرچشمهها و پایگاهی برای هویت و به وجود آورندة هویتهای جمعیاند. در درون نهادهای اجتماعی، نقشها و مسئولیتها و پایگاهها زمینهای برای ایجاد هویتهای فردی و جمعی میشوند مثل هویت جمعی استاد دانشگاه بودن یا هویت فردی مطلقه یا مجرد بودن. سازمانها گونة خاصی از نهادها هستند که دارای اهداف مشخص، ملاکهای عضوگیری و تفویض وظایفاند.جنکینز ضمن نتیجهگیری، خویشتن تأملی را نه از علایم بالینی مدرنیته و منحصر به جهان مدرن، بلکه ویژگی رایج انسان بودن میشمارد.
از نظر جنکینز مشخصة جهان مدرن، قدرت ردهبندی اجتماعی یعنی انقیاد عامل درونی شناسایی توسط عامل بیرونی آن است، اما بر خلاف نظر وبر، عقلانیتهای رسميصوری و بوروکراتیک با مقاومت انسانها نیز مواجه بودهاند و گاه مردم سایر عقلانیتهای غیرسازمانی را دنبال و از پذیرش ردهبندیهای سازمانی امتناع کردهاند. با این حال همه مردم توان مقاومت در برابر ردهبندیهای تحمیلی از سوی سازمانها را ندارند. توان مقاومت آنها به سرمایه و منابع مادی و فرهنگیشان وابسته است. قدرت عقلانیت و قدرت افسونها ناچیز نیستند. اما حتی در زندگی اجتماعی مدرن جایی برای استقلال فردی وجود دارد.
الگوی نظری جنکینز برای فهم هویتهای فردی و جمعی نقاط قوت فراوانی دارد. یکی از آنها این است که او هویتهای فردی وجمعی یا به عبارت دیگر تعاریف درونی و بیرونی را صرفاً به لحاظ تحلیلی از هم متمایز میداند و آنها را دو فرآیند از شناسایی متقابل میشمارد که همچون من فاعلی و من مفعولی در یک قالب واحد اجتماعی عمل میکنند نه دوش به دوش یکدیگر ولی از نظر تحلیلی ضروری است که میان انواع گوناگون هویتهای جمعی- گروهها و ردهها- به لحاظ اهمیت نسبیای که در رابطه با هر یک از عاملهای درونی و برونی شناسایی دارند فرق گذاشته شود و این موضوع بستگی به آن دارد که شخص تا چه حد بر کدام یک تأکید میورزد.نقطة قوت دیگر کار جنکینز آن است که در تحلیل هویتها- علاوه بر تأکید روی تعاریف فردی و اجتماعی که نشانه موضع تفسیرگرایانة اوست، به نقشی که نهادها و سازمانها در ردهبندی و گروهبندی و هویتسازی دارند توجه کرده است در نتیجه هم زمینههای فرهنگی و هم زمینههای ساختاری را در فرآیندهای هویتیابی و هویتسازی در نظر گرفته است.
از نظر او معانی و هویتها طی فرایندهای تعاملی و در زمینههای اجتماعی و فرهنگی صورت میگیرند و مناسبات قدرت و سلطه و ایدئولوژیها، هم در جزئیات و زبان کنش متقابل و هم در نهادها و سازمانهای نوین عمل کرده و سبب انقیاد عوامل درونی شناسایی میشوند.با این حال موضع جنکینز در این میان برخلاف وبر و فوکو موضعی امیدبخش است. او همواره روی مقاومت انسانها در مقابل هر گونه انقیادی تأکید گذاشته و آن را خصلت انسان بودن میداند. او همچون کاستلز معتقد است که مقاومت در برابر ردهبندیها و هویتهای تحمیلی از سوی نهادها و سازمانهای انضباطی دوران مدرن، تنها برای افرادی میسر است که منابع مادی و فرهنگی بیشتری در اختیار داشته باشند و هویتهای مقاومت و برنامهدار بیشتر توسط نخبگان جامعه است که تحقق مییابد.
منبع
بهرامي، عباس(1394)، تأثير مشاوره تحصیلی بر انگیزش تحصیلی ، هویت فردی و بهداشت روان ، پایان نامه درجه کارشناسی ارشد، روان شناسی، دانشگاه آزاد اسلامي
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید