مفهوم هوش ٬ انواع و نفش تربيتی آن

فرهنگ لغات وبستر ٬ هوش را توانایی برای یادگيری یا درک مفاهيم جدید و دستيابی به موقعيت جدید می داند. نازل  هوش را رفتار حل مسئله سازگارانه ای بيان می کند که در راستای تسهيل اهداف کاربردی و رشد سازگارانه جهت گيری شده است.این رفتار سازگارانه، از شباهت اهداف متعدد می کاهد که باعث تعارض درونی می شود.

گاردنر هوش را مجموعه توانایی هایی می داند که برای حل مسئله و ایجاد محصولات جدیدی به کار می رود که در یک فرهنگ ارزشمند تلقی می شوند. از نظر وی انواع نه گانه هوش عبارت اند از: هوش زبانی ٬ هوش موسيقيایی ٬ منطقی ریاضی، فضایی ٬ بدنی حرکتی٬ هوش های فردی ٬ هوش طبيعی و هوش وجودی که شامل ظرفيت مطرح کردن سوالات وجودی است.

در اوایل قرن نوزدهم ٬ هوش عقلانی ٬ بهره هوشی یا IQ بسيارمطرح بود. منظور از هوش عقلانی توانایی افراد برای حل مشکلات استراتژیک و موقعيتی است.روان شناسان برای اندازه گيری این نوع هوش، آزمون هایی فراهم کردند که از این آزمون ها برای درجه بندی یا امتيازدهی هوش افراد استفاده شد. بهره هوشی یا IQبالا ٬ ظاهرا افراد را در توانایی هایشان هدایت می کرد و قدرت پيش گویی کننده بالایی برای یافتن مسير موفقيت های افراد داشت.دانيال گولمن درميانه قرن نوزدهم ٬ با تحقيقات مشهورش نشان داد که هوش هيجانی یا  EQ به همان اندازه IQ اهميت دارد EQ به افراد ٬ آگاهی از خودشان و درک احساسات دیگران را می دهد IQ برای کاربرد اثربخش اساسی است.

  در ابتدای قرن 21 م ٬ نظریه جدیدی بيان شده است . نتایج تحقيقات نشان داده که انسان به نوع سومی از هوش نيازمند است. تصور کامل هوش انسانی با توصيف هوش معنوی فراهم می شود.هوش معنوی یا SQ هوشی است که انسان می تواند با آن عملکردش را وسعت دهد و زندگی معنادارتر، ثروتمندتر، شادتر و موفق تری داشته باشد ٬ هوشی که با آن می توان روش انجام کارها یا مسير زندگی اش را ارزیابی کند. SQ اساسی و ضروری برای به کارگيری اثربخش جداگانه یا ترکيب شده برای بيان EQ و  IQ است ٬ زیرا هيچ یک از IQ و EQ.  پيچيدگی هوش انسان ها یا بيان وسعت توانمندی روح و تخيل انسان ها کافی نيستند. می توان گفت هوش معنوی ٬ هوش غایی یا نهایی انسان است.

با توجه به سطوح مختلف هوش می توان دریافت که این سطوح تعاملی ویژه با یکدیگر دارند. برای نمونه ٬ فرد به بخش های مهم و بنيادی EQنیاز دارد تا رشد معنوی او با موفقیت آغاز شود. سازه های هيجانی  و همدلی  شالوده و پایه ای بسيار استوار برای ورود به هوش معنوی پی ریزی می کند. با این همه ٬ هنگامی که رشد معنوی آغاز شود ٬ بازخورد مثبت آن تقویت مهارت های EQ و تقویت بيشتر SQ را در پی دارد. این پيوند دوسویه ٬ به رشد و پرورش هر دو سطح هوش در فرد کمک می کند. چنين  تعاملی ميان همه سطوح هوش وجود دارد و باید در همه فعاليت های تربيتی مورد توجه قرار گيرد. امیر المومنین حضرت علی (ع) می فرماید: عقل را دو گونه یافتم: عقل ذاتی سرشتی و عقل شنوده، اکتسابی تا عقل ذاتی و سرشتی نباشد، عقل اکتسابی را سودی نيست. همان طور که نور خورشيد به چشمی که نور ندارد بهره نمی رساند.

آدمی از عقلی اکتسابی و تجربی بهره مند است که راهبر او در امور جزئی و زندگی دنيایی است که می توان آن را بهره هوشی یا IQ ناميد و نيز از عقل موهبتی و نورانی بهره مند است که رهبر او در امور کلی زندگی و زندگی اخروی است که همان هوش معنوی است و آنچه در تربيت مهم است ٬ برقرار کردن نسبتی درست بين این دو می باشد. عقل تجربی، مصالح حيوانيت آدمی را تأمين می کند. این عقل برای بقا و کمال لازم است ٬ اما اگر اصل قرار گيرد، آدمی را به حيوانی تبدیل می کند که همتش دنيایش می شود و در این راه حد و مرزی نمی شناسد. بنابراین راه آخرت و سير به سوی حقيقت را با عقل معاش نمی توان پيمود و عقلی والا و خردی دانا به راه آخرت و آشنا با پيام آوران حقيقت نياز است. آن عقلی که می تواند سعادت حقيقی انسان را تأمين کند ٬ عقل ایمانی ٬ عقل هدایتگر ٬ عقل معاد ٬ یا به زبان این مقاله ٬ هوش معنوی است. گرچه انسان فاقد این عقل ٬در کسب معاش و حسابگری این جهان موفق باشد ٬ در هدایت موفق نيست و از حقيقت بهره ندارد و به سعادت راه نمی برد. انسان تا به عقل ایمانی نرسد به معرفت حقيقی و هدایت و سعادت دست نمی یابد. این دو عقل ٬ هر دو لازم است. تقدم با عقل معاد است و آن باید اصل قرار گيرد و همه تلاش های این جهان در جهت سعادت آن جهان باشد که در صورت تربيت حقيقی جلوه می کند.

همت تربيتی باید بر این باشد که قوای گوناگون انسان ٬ مانند وهم ٬ غضب ٬ شهوت ٬ عواطف و احساسات آدمی ٬ تحت حاکميت هوش معنوی در آیند که زیر پوشش عقل هدایت باشند ٬ تا هرکدام در جای خود واقع شوند هماهنگی و موزونی کامل ميان قوا و عواطف احساسات انسانی برقرار شود. در این صورت انسان در عين رحمت و محبت ٬ از صلابت و شدت برخوردار می شود و هریک را به درستی در جای خود به کار می گيرد. مدرسه تربيتی پيامبر اکرم (صلی لله عليه و آله و سلم) مدرسه ای است که متربيان خود را بر این اساس تربيت می کنند و آنان را به معاش و معادی نيکو می رسانند.

مـعنویت

مـعنویت‌ به‌ عنوان‌ یکی از ابعاد انسانیت‌ شامل آگاهی و خودشناسی می شود بیلوتا معتقد اسـت مـعنویت، نیاز فراتر رفتن از خود در زندگی‌ روزمـره‌ و یکپارچه شدن با کـسی غـیر از‌ خودمان‌ است‌، این‌ آگاهی‌ مـمکن اسـت منجر‌ به‌ تجربهای شود که فراتر از خودمان است. معنویت امری‌ هـمگانی‌ اسـت‌ و همانند‌ هیجان‌، درجات‌ و جـلوههای مـختلفی دارد؛ ممکن است هشیار یا ناهشیار،رشد یافته یا غیر رشدیافته، سالم یا بیمارگونه، ساده یـا پیـچیده و مفید یا خطرناک باشد.

ایـمونز تـلاش کرد‌ مـعنویت را بـر اسـاس تعریف گاردنر از هوش، در چـارچوب هوش مطرح نماید. وی معتقد است معنویت می تواند شکلی از هوش تلقی شود؛ زیرا عملکرد و سازگاری فـرد (مـثلاً سلامتی بیشتر‌) را‌ پیش بینی می کند و قابلیتهایی را مـطرح مـی کند کـه افـراد را قـادر می سازد به حـل مـسائل بپردازند و به اهدافشان دسترسی داشته باشد. گاردنر ایمونز را مورد انتقاد قرار می دهد و معتقد است‌ که‌ بـاید جـنبه هایی از مـعنویت را که مربوط به تجربه های پدیدارشناختی هستند (مـثل تـجربه تـقدس یـا حـالات مـتعالی) از جنبه های عقلانی، حــل مسأله و پردازش‌ اطلاعات‌ جدا کرد.  می توان‌ علت‌ مخالفت بعضی از محققان، همانند گاردنر، در مورد این مسأله که هوش معنوی متضمن انگیزش،تمایل، اخلاق و شـخصیت است را به نگاه شناخت گرایانه آنان‌ از‌ هوش نسبت داد.

منبع

 خالقی، فاطمه (1394)، رابطه هوش معنوی و بهزیستی معنوی  با کیفیت زندگی ، پایان نامه کارشناسی ارشد، مدیریت آموزشی، دانشگاه آزاد اسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0