مفهوم شناسي دلبستگي
دلبستگي از يك مفهوم يوناني به نام Stroge كه نوعي عشق بين والدين و كودك است گرفته شده است و به طور كلي بالبي ، مفهوم دلبستگي را بر اساس چند خصيصه مهم توصيف مي كند:
- رفتار دلبستگي شامل هر نوع رفتاري است كه پيامد آن حفظ برقراري مجاورت با مراقبت باشد .
- رفتار دلبستگي كه در آغاز به صورت واكنشهایی، به منظور حفظ مجاورت كودك و والدين است، بتدريج در یک مرحلۀ تحولی، براي تأمین روابط عاطفي بين بزرگسالان نيز بروز خواهد کرد. به همين دليل رفتار دلبستگي و پيامدهاي عاطفي آن در سراسر زندگي همواره حاضر و فعالند.
- رفتار دلبستگي خصيصه گونه هاي زيادي از حيوانات است و چون اين رفتار باعث حفظ مجاورت با مراقبين مي باشد ميزان خطرات را كاهش داده و در بقاي نوع مشاركت دارد .
- تجربه فرد با نگاره دلبستگي در خلال سالهاي كودكي و نوجواني، مسير رفتار و الگوي دلبستگي وي را در سراسر زندگي تعيين مي كند .
- بخش عمده اي از شديد ترين هيجانها در خلال شكل گيري، حفظ، قطع يا تجربه روابط دلبستگي آشكار مي شوند.
- روانشناسي و آسيب شناسي هيجانها بيشتر به منزله آسيب شناسي عاطفي و بويژه و دلبستگي درنظر گرفته مي شوند. اصطلاح دلبستگي را گاهي به صورت مترادف با پيوستگي به كار مي برند ولي در واقع، اين دو پديده متفاوت است. اصطلاح پيوستگي به احساس مادر نسبت به كودك خود اطلاق مي شود، كه مغاير با معنی دلبستگي است که مادر به عنوان منبع امنيت، به خود كودك متكي نيست.
در واقع دلبستگي خود نياز اوليه است كه تحت شرايط فشارزاي تكاملي شكل مي گيرد واكنش اصلي آن محافظت از انسان است. بالبي در توضيح كنش محافظتي رفتار دلبستگي عنوان مي كند كه انسان در طول دوره تكامل همواره در معرض خطرات گوناگوني بوده است . بالبی ،گرايش غريزي به حفظ تماس و نزديكي با نگاره هاي دلبستگي شانس فرد را براي زنده ماندن و توليد مثل زياد مي داند.اگر چه بالبي، نخستين كسي نبود كه مفهوم دلبستگي را به ادبيات روانشناسي تحولي معرفي كرد، بدون شك نخستين روانشناسي بود كه دلبستگي را به منزله يك نياز نخستين با پايه زيستي مطرح كرد. از نظر او دلبستگي نتيجه ارضاي سائق نخستين گرسنگي، كه بر اساس همخواني حضور مادربا لذت حاصل از كاهش تنش، به علت ارضا سائق گرسنگي توجيه مي شود، نيست .
سبكهاي دلبستگي :
سبك دلبستگي، الگوي تفكر، احساس در رفتارهاي مشخص در رابطه با مراقب، شريك عاطفي و ديگر افراد صميمي است . سبك دلبستگي، الگوهاي عملياتي است كه از مراقبين به فرزندان منتقل شده و نوع روابط مادر, كودك تحت الشعاع خود قرار میدهد. ميكواينسر ،بر اساس مشاهدات طولي آینثورث، از نوزادان و مادران آنها در اوگاندا و با ليتمور نشان داد كه كودكان داراي تجربيات متفاوت، رفتاردلبستگي را به گونه متفاوت سازمان مي دهند .اينزورث و ويتينگ يك موقعيت آزمايشگاهي به نام موقعيت ، ناآشنا ايجاد كردند كه سيستم دلبستگي نوزاد را فعال ميسازد و تفاوتهاي فردي در سازمان دلبستگي را روشن مي كند . بر اساس مطالعه اينزورث ؛ فيلد ، شافر،اغلب كودكان در موقعيت ناآشنا رفتارهايي از خود نشان مي دهند كه آنها را به سه گروه تقسيم مي كند :
- سبك دلبستگي ايمن
- سبك دلبستگي مضطرب دوري جو
- سبك دلبستگي مضطرب مقاوم
بعضي از نظريه پردازان، دلبستگي ناايمن را به شكل ديگر تقسيم و نامگذاري كرده اند كه نوع متداول آن خلا صه كردن دلبستگي ناايمن به دو بعد دلبستگي اجتنابي و اضطرابي است. دلبستگي اجتنابي داراي ويژگيهايي چون پاسخ دهي ناراحت گونه و نامطلوب به محركها و موقعيتها همچون گوشه گيري و وابستگي به ديگران است. دلبستگي اضطرابي داراي ويژگيهايي چون ترس نسبت به جدایي، عصبانيت و حسادت مي باشد . بر اساس دو بعد ذكر شده هرويتز و بوتوناري ، چهار نوع دلبستگي زير از آن استخراج میشوند.
- ايمن؛ داراي سطوح پايين اجتنابي و اضطرابي
- پريشان ؛داراي سطوح پايين اجتنابي و سطوح بالاي اضطرابي
- دوري گزين ؛ داراي سطوح بالاي اجتنابي و سطوح پايين اضطرابي
- هراسناك ؛ سطوح بالاي اجتنابي و اضطرابي
بيرچ ، سبك دلبستگي ناايمن سازمان نايافته جهت گيري نشده را به عنوان سبكي متمايز معرفي نمود . ويژگيهاي بارز هر يك از انواع دلبستگي به شرح زيرمي باشد :
- دلبستگي ايمن :
هنگامي كه در موقعيت ناآشنا يك موقعيت استرس زاي متوسط رخ مي دهد، نوزادي كه در روابط خود با مراقب، ايمن طبقه بندي شده است، قادر است كه از مراقب به عنوان يك پايگاه امن براي جستجو اكتشاف استفاده بكند و ممكن است با غريبه نيز دوستانه رفتار كند و حتي با پيشنهادهاي او در طي دوره جدائي راحت باشد،ترجيح واضحي براي احساس راحتي با مراقب وجوددارد. با بازگشت مادر، نوزاد ايمن به جستجوي مجاورت و تماس با او مي پردازد و تا زمانيكه لازم باشد در تماس با او باقي مي ماند و با تماس يا مجاورت رام مي شود و سرانجام اغلب كودكان ايمن به بازي بر مي گردند ايمني در بزرگسالي با قابليت دسترسي به والدين بستگي ندارد، بلكه اعتمادي كه بزرگسالي به مسئوليتپذيري والدين خود دارد بسيار مهم است.
افراد ايمن از خود گرمي و صميميت نشان ميدهند. همچنين به جنبه هاي مثبت و منفي خود هشياري كامل دارند و در اكتشاف جسور و ريسك پذيرند . در اين افراد خصومت و اضطراب كمتر و انعطاف پذيري بيشتري قابل مشاهده است و در كل، با دنياي اطراف و هيجانات دروني خود همسان و سازگارند و از هماهنگي بيشتري با واقعيت برخوردارند. اين افراد در اوان كودكي از والدين به عنوان اساس ايمني بخش براي اكتشاف محيط استفاده مي كنندو در تجديد ديدار مادر درموقعيت غريبه به آرامش وايمني دست مي يابند و بلافاصله به اكتشاف و بازي مستقلانه مي پردازند و در اكثر موقعيتها احساس ايمني دارند .
- دلبستگي ناايمن اجتنابي :
نوزادي كه در موقعيت نا آشنا به عنوان ناايمن اجتنابي طبقه بندي شده است معمولاًدر حضور مراقب سرگرم اسباب بازيها مي شود و معمولاً قبل از اولين جدايي عواطف متقابل : لبخند زدن يا نشان دادن اسباب بازي به مراقب را نشان نمي دهد. اين نوزاد، در غياب مادر پريشان به نظر نمي رسند و در دوره هاي به هم پيوستگي از تماس و تمايل به مادر اجتناب مي كنند پاسخهاي اجتنابي مانند روي گرداندن نشان مي دهند و كمتر احتمال دارد كه بعد از جدائي دچار درماندگي شوند و در برخي موارد نيز به غريبه ها پاسخگوترند. در بازگشت مراقب نوزاد اجتنابي نشانه هاي ناديده گرفتن، دور شدن از مراقب به جاي نزديك شدن به وي ازخود بروزمي دهند، حتي ممكن است مادر را كاملأ ناديده بگيرند.
- دلبستگي ناايمن دو سوگرا يا ناايمن مقاوم :
اين دسته از كودكان درموقعيت ناآشنا بوضوح قادر نيستند كه از مراقب خود به عنوان پايگاه امني براي جستجو و اكتشاف محيط جديد استفاده كنند و حتي ممكن است از حضور غريبه كاملأ نگران شوند، در موقعيت جدايي اين نوزادان ممكن است كاملا درمانده شوند و به سادگي آرام نمي شوند هنگام بازگشت مادر ممكن است به مجاورت و تماس با او تمايل نشان دهند اما با تماس آرام نمي شوند. برخي از آنها ممكن است حالت غير انفعالي غيرعادي به خود بگیرند، و نتوانند فعالانه درپي برقراري تماس باشند بنابراين، يك دوسوگرائي واضح در رفتار آنها ديده مي شود . اين نوباوگان قبل ازجدايي به دنبال نزديكي به والد خود هستند و اغلب به كاوش نمي پردازند. وقتي كه او آنها را ترك مي كند، معمولأ ناراحت شده و پس از برگشتن او عصباني مي شوند و رفتارخصمانه :گاهي كتك زدن و هل دادن را نشان مي دهند.
شماري از آنها وقتي كه بغل مي شوند به گريه ادامه مي دهند و به راحتي نمي توان آنها را آرام كرد. افراد با سبك دلبستگي دو سوگرا، مشغوليت ذهني، يك حالت آشفتگي، عصبانيت يا اشتغال ذهني منفعل با چهره هاي دلبستگي، به طور خاص، در روابط به مادر دارند. هنگام يادآوري، خاطرات دوران كودكي خيلي آسان در مشكلات و مسائل عشق و نفرت آشکار مي شوند، كه به اعتقاد آنها مشخصه تمامي روابط صميمي است. به کرار، درگيري در روابط خانوادگي و تعارض هيجاني گذشته و حال را به یاد میآورند. يك تجربه یا خاطرهای منسجم از جدايي خود از ديگران و یا مستقل از افراد ندارند، به عبارتی، خود را در آيينه ديگران مي بينند . بنابرتحقيقات مري آینثورث، حدود 10تا 15 درصد كودكان آمريكايي در اين طبقه قرار دارند
- دلبستگي نا ايمن سازمان نايافته :
نوزاداني كه در اين دسته قرار دارند، رفتارهاي متعارضي نشان مي دهند كه نشانگر ناتواني براي ادامه يك راهبرد دلبستگي منسجم در حين مواجهه بادرماندگي است. اين نوزادان درموقعيت ناآشنا رفتارهاي متعارضي و متناقضي همچون خاموش ماندن، رفتارهاي قالبي، هراس از واکنشهای ناکامکننده، احتياط نسبت به غريبه ها و گاهي نسبت به مادر از خود نشان مي دهند. اين حالت بيشترين ناايمنيرا نشانمي دهد. اين بچه ها هنگام پيوستن مجدد به آنها، رفتارهاي سردرگم و متضاد نشان مي دهند. امكان دارد در حالي كه والد آنهارا بغل كرده است روي برگردانند يا با هيجان سطحي و افسرده به او نزديك شوند، اغلب آنها هيجان خود را به صورت جلوه صورت بهت زده انتقال مي دهند. تعدادي از آنها بعد از اينكه آرام شده اند گريه مي كنند يا حالتهاي بدن عجيب و غريب و خشك نشان ميدهند. تحقيقات مري آینثورث حدود پنج تا ده درصد كودكان آمريكايي در اين طبقه قرار دارند.
عوامل مؤثر بر سبك دلبستگي
در ميان عوامل بسياري كه به نظر مي رسد بر سبك دلبستگي نوزاد اثر مي گذارد، جو هيجاني محيط خانه و كيفيت مراقبتي كه دريافت مي كنند و شرايط سلامتي و خُلق و خوي فرد را مي توان نامبرد. احساس دروني محبت و ايمني كه از روابط دلبستگي سالم حاصل مي شود به تمام جنبه هاي رشد رواني كودك كمك مي كند. اين يافته ها به معني اين است كه دلبستگي در كودكي باعث بهبود مهارتهاي شناختي، هيجاني و اجتماعي سالهاي بعد مي شود .البته شواهد ديگر نشان مي دهد كه نمي توان به نتايج بالا اطمينان داشت . در بررسیهاي كوتاه مدت نوزادان ايمن هميشه رشد مطلوب تري نسبت به همسالان ناايمن خود نشان ندادند. البته ساير بررسيهاي دراز مدت قانع كننده نيستند برخي مي گويند پرستاري مادر و كيفيت دلبستگي نوزادي نوجواني و اوايل بزرگسالي را پيش بيني مي كند در حالي كه يافته هاي ديگر بين ناسازگاري آنها رابطه اي نمي بينند .
آینثورث ، معتقد است كه كيفيت دلبستگي كودك با مادر تا حد زيادي به نوع توجهي كه او دريافتكرده دارد، برحسب اين فرضيه مراقب يا مادران كودكان دلبسته ايمن، مادران پاسخگو و به نيازهاي كودكانشان حساس هستند .بررسي شصت وشش مطالعه نشان داد كه مادراني كه ويژگي حساس بودن، نگرش مثبت، حمايت و تحريك را نشان مي دهند، معمولاً كودكاني با سبك ايمن می پرورانند. كودكان اجتنابي داراي مراقبيني سرد و طرد كننده هستند كه براي تماس بدني نزديك با فرزنداكراه دارند .مادران اين كودكان، ناشكيبا بوده و به علائم آنها پاسخگو نيستند وممكن است احساسات منفي نسبت به فرزندشان داشته باشند. از سوي ديگر كودكان دوسوگرا مراقباني دارند كه به نحو متناقض و بي ثبات رفتار مي كنند و به نيازهاي نوزاد به طور نامنظم و غير قابل پيش بيني پاسخ ميدهند. پژوهشها نشان داده اندكه والدين تنها عامل شكل دهنده نوع دلبستگي در كودكان نيستند، بلكه كودكان نيز بركيفيت اين پيوند اثر ميگذارند. براي مثال رفتار تحريك پذير و كندي، مشخصه بسياري از كودكان كم وزنی و نيمرخ رفتاري است كه مراقب را بيزار مي كند و عاملي بر حساس نبودن و دلبستگي ناايمن آنها میافزاید .
منبع
طباطبایی شهرآباد،بی بی نرگس(1392)، بررسي و مقايسه سبك هاي دلبستگي مادران داراي كودكان مبتلا به اختلالات افسردگی-اضطراب،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاداسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید