مفهوم روانشناختی مدیریت زمان
بشر از دیرباز به مفهوم مدیریت زمان توجه داشته است. تلاش انسان در راه یابی زمان طلوع و غروب آفتاب، دیدن آمدن فصول سال به هزاران سال پیش برمیگردد. پس از تنظیم وقت تقویم سال اولیه، از چندین قرن پیش، روند تکامل ساعت برای تعیین گذر زمان از شتاب بیشتری برخوردار شد، بطوری که ساعتهای امروزی گذر فیزیکی زمان را با دقیقترین شیوه ثبت کرده و نشان میدهند.زمان مهمترین سرمایه بشر است و از این رو گذر زمان مورد توجه همگان است. ولی آیا برداشتی که ما از مفهوم زمان داریم در همه ما یکسان است ؟ آیا افراد در هنگام دلتنگی ،گذر زمانی را به همان صورتی ادراک مي کنند که شاد و بانشاط هستند؟
زمان سوای بعد فیزیکی و آشکار آن، از یک بعد ناآشکار نیز برخوردار است که تنها به واسطه تعداد و طول مدت تجارب ما و احساس همراه با آن، به گونهای ذهنی ارزیابی و ادراک میگردد. به بیانی دیگر، برداشت ما از سپری شدن زمان، نسبی است. از این رو به لحاظ روانشناختی، برداشت یک فرد از سپری شدن زمان، ممکن است در شرایط و زمینههای متفاوت زندگی و نیز در حالات روحی متفاوت، دستخوش تغییر گردد. به بیانی دیگر، ارزیابی ذهنی ما از زمان به میزان زیادی تحت تأثیر شرایط سنی، وضعیت جسمانی، سلامت یا بیماری، نوع احساسات، نیازها و انتظارات قرار میگیرد. بودن در انزوا و یا برخورداری از معاشرت اجتماعی مناسب نیز از عوامل اثرگذار هستند. در چنین شرایطی ارزیابی و برداشت ذهنی از سپری شدن وقت با گذر عینی زمان همخوانی ندارد. گذشت زمان ممکن است کوتاهتر و یا بلندتر ادراک گردد. مثلاً هنگامی که انسان دست به کار انجام تجاربی خوشایند است و یا به کار و تلاش متنوعی میپردازد، زندگی پرمشغله را میگذراند، زمان را زودگذر تجربه میکند.
چنانچه برای دوستی تعریف کنید که از بس سرم شلوغ است، نفهميدم این هفته چطور سپری شده است. احتمالا به شما خواهد گفت: حتما به تو خوش مي گذرد.فردی که در حالت انتظار همراه با هیجان به سر میبرد، فواصل زمانی را بلندتر و گذر زمان را طولانیتر احساس میکند و به اصطلاح ثانیهها را میشمارد. این حالت ممکن است با غم و اندوه همراه باشد.انسان برای تجربه یک رویداد خوشایند نیز ممکن است عجله به خرج دهد و ثانیهشماری کند، ولی در عین حال با هیجان مثبت و دلپذیری سروکار داشته است. شخصی که بنا به عللی دلش گرفته است، هر چیزی برای او غمانگیز، خفه و دلگیر است. حوصله هیچکس و هیچ چیز را ندارد. دنیا و زندگیاش را تیره و تار میبیند و ملالی خاطر است، احساس میکند خسته و کسل است و انرژیاش تمام شده و رمق دست زدن به هیچ کاری را ندارد.
بروز چنین حالتی غالباً با عوارض دیگری نظیر غمگینی، احساس یأس و ناامیدی به آینده، عدم تمرکز ذهنی، احساس دلشوره و بیحالی، فقدان انگیزه، اختلال در خواب و اشتها و عدم تمایل به برقراری ارتباط اجتماعی همراه است. شخص احساس میکند که نسبت به فعالیتهای روزمره بیتفاوت شده است. در واقع علاقه فرد به فعالیتهای عادی کاهش میپذیرد. تداوم هر یک از این حالات میتوانند به بیماری افسردگی منجر شود. لذا افراد افسرده، کندی تفکر و عمل با احساس کند گذشتن زمان همخوانی دارد.وقتی به انسان احساس گرفتگی و غم دست میدهد و از حالت نشاط و انبساط خاطر فاصله میگیرد، این گرایش در او وجود دارد که دست به هر کاری بزند تا زمان، سپری شود و او از این حالت بیرون بیاید، دریغا که ثانیهها در چنین حالتی یکی یکی، با تأنی و بسیار کند میگذرند. بدیهی است که فیالفور و دفعتاً نمیتوان از این حالت خارج شد.
تشخیص سریع این حالت و جدی گرفتن علایم آن و جستجوی راههایی برای بیرون رفتن از آن، اولین قدم در راه برخورد و مقابله با این مشکل و اختلال در تجربه است. در عین حال، فرد باید از بحرانهای گذشته به عنوان تجربهای برای آینده استفاده نماید و بحران را عادی تلقی نکند. همچنین باید به محدود بودن فعالیتهای اجتماعی و تفریحی و فرسودگی شغلی توجه کافی نموده و در رفع آن کوشید. هر فردی میتواند به منظور کاستن از میزان بروز دلگیری و احساس بیحوصلگی برای خود از پیش برنامهریزی نماید.اگر انسان از زندگی و کار و فعالیت خود رضایت داشته باشد و به پر کردن اوقات فراغت خود توجه جدی مبذول نماید، ورزش را مهم تلقی کند، به ویژه به تنوع شیوه زندگی و به مسافرت اهمیت دهد، به معاشرت اجتماعی و به کسب مهارتهای اجتماعی رو آورد، سرگرمیهای خود را توسعه دهد و نه آنکه آنها را اتلاف وقت تلقی نماید، نه تنها دچار تنهایی، بیحوصلگی و کسالت نخواهد شد بلکه معمولا از تنهایی و با خود بودن لذت میبرد و از گذشت زمان احساس دلپذیری نسبت به قبل خواهد داشت.
منبع
مصطفایی،احمد(1391)،بررسی میزان مهارت مدیریت زمان درنوجوانان وجوانان، پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی تربیتی،دانشگاه آزاداسلامی تهران
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید